سایر منابع:
سایر خبرها
اعترافات دختر 15 ساله ای که به خاطر مخالفت پدرش با ازدواج، اورا کشت/ اصرار برادران بر قصاص خواهر
گفت که به هیچ عنوان نباید با پسر مورد علاقه ام ازدواج کنم. به همین دلیل از شدت ناراحتی تصمیم به قتل پدرم گرفتم و موضوع را با مادرم درمیان گذاشتم. آن قدر گفتم تا مادرم قبول کرد. صبح روزحادثه با همدستی مادرم مقداری مرگ موش خریدیم و آن را در غذای پدرم ریختیم، اما هیچ اتفاقی نیفتاد. ساعت 11شب بود که تصمیم خودم را گرفتم و کاردی برداشتم و به سراغ پدرم که روی تخت خوابیده بود، رفتم. مادرم هم آمد. مادرم یک ...
قتل پدر با 40 ضربه چاقوی دختر نوجوان!
دستگیر شدند. آنها در همان بازجویی های ابتدایی به قتل اعتراف کردند و زهرا گفت: مدتی قبل با پسری دوست شده بودم و می خواستم با او ازدواج کنم اما پدرم مخالفت کرد، برای همین نقشه قتلش را با مادرم کشیدیم. روز حادثه، مقداری قرص در شربت آلبالویش ریختیم. وقتی خورد بیهوش شد. سپس با مادرم به اتاق خوابش رفتیم. من متکا را روی دهان پدرم گذاشتم و مادرم چند ضربه چاقو به او زد. سپس من چاقو را ...
بیوگرافی محسن رضایی + تصاویر
... همسر وی معصومه خدنگ، زنی که محسن رضایی از طریق آیت الله جلالی خمینی، امام جماعت مسجد احمدیه نارمک و به عنوان عضوی از خانواده ای انقلابی با او آشنا شد و ازدواج کرد. فرزندانش به ترتیب احمد، سارا، علی، زهرا و مهدیه هستند. احمد رضایی، فرزند ارشد وی، در اولین دوره ریاست جمهوری سیدمحمد خاتمی به آمریکا پناهنده شد و با انجام مصاحبه هایی جنجال بسیاری در ایران آفرید. چند سال بعد و در آستانه انتخابات ...
زندگی سخت و طاقت فرسای جوان 23 ساله کهگیلویه و بویراحمدی
... حمید گفته بود سه خواهر و برادرش در اثر همین بیماری فوت کرده است دلم می خواست با پدر و مادرش صحبت کنم و تصمیم گرفتم تا با خانواده اش حرف نزنم گزارش را منتشر نکنم. دیدن وضعیت این سه جوان برایم دردناک بود می توان گفت با بغضی که در گلو داشتم خداحافظی کردم و از بیمارستان خارج شدم و تا خانه که حدود 3 کیلومتر بود را پیاده رفتم .هنوز از در بیمارستان بیرون نزده بودم که حمید بهم زنگ زد گفت ...
ماجرایی که احسان علیخانی را به سکوت واداشت/ قصه تلخ غرور جوانی و سفر رویایی که به فاجعه ختم شد
: یکشنبه صبح هر نیم ساعت از هوش می رفتیم و وضعیت خوبی نداشتیم. من مدام با خدا صحبت می کردم. گفتم خدایا ما به کسی بدی نکردیم. تنها پدر و مادرمان می توانند از دست ما شاکی باشند. به سامان گفتم بیا از روی خط ماشین برگردیم، سامان قبول نکرد و ماند. سامان ادامه داد: من هم با خودم حرف زدم و به همه این ها فکر کرده بودم اما گفتم قسمت ما اینطور رقم خورده است. ما تلاش زیادی برای زنده ماندن کرده بودیم اما ...
دختر نوجوان: میخواستم با دوست پسرم ازدواج کنم باکمک مادرم، پدرم را کشتم!
. پس از آن همراه مادرم به اتاق خواب رفتیم. من متکایی را روی دهان پدرم گذاشتم و مادرم با چاقو چند ضربه به او زد اما پدرم مقاومت کرد. همان موقع در حالی که بشدت عصبانی بودم چاقو را گرفتم و با آن چندین ضربه به پدرم زدم. وقتی کشته شد، همراه مادرم جسدش را در پتو پیچیده و در تاریکی خیابان رهایش کردیم. ولی باور کنید آن لحظه متوجه کاری که انجام می دادم نبودم. حالا هم اتهامم را قبول دارم و می دانم اشتباه ...
نجات پدر دوقلو ها از مجازات مرگ
چاقویش ضربه ای به سمتم پرتاب کرد و من هم با میله ای که روی زمین بود ضربه ای به او زدم. وقتی چاقو از دستش افتاد، یک ضربه با چاقو به او زدم و کردم. همان شب فهمیدم فوت کرده، عذاب وجدان گرفتم و خودم را به معرفی کردم. با ثبت این اعتراف، پرونده به دادگاه ارسال و امیر به قصاص محکوم شد. او دو ماه پیش تا پای چوبه دار رفت، اما موفق شد یک ماه از اولیای دم فرصت بگیرد. مادر مقتول پذیرفت در ازای ...
نابسامانی اخلاق جنسی
خانواده اش است. او در محیط کار و در کنار آقایان و خانم های دیگر کار می کند و محیط کار اقتضائات خاص خودش را دارد. مثلا به تدریج ممکن است در این محیط با هم شوخی کنند، طنز بگویند و روابط از حالت رسمی خارج شود و یا حرف های درون خانوادگی را مطرح کنند. یک خانم ممکن است روزی سه یا چهار ساعت شوهر و فرزندش را ببیند، ولی حداقل هفت یا هشت ساعت را در محل کار می گذراند. این مسائل تبعات خاص خودش را ...
سهیلا علوی زاده از آثار تازه اش گفت
حرف می زد، به مامان گفت: مهین! ناصر اینا دارن می آین اینجا... با خوشحالی دست هایم را به هم زدم و گفتم: آخ جان! دایی اینا می آن اینجا. مگه مسافرت نرفتن؟ آقاجان گفت: می گه یه خبر خوش باید بده؛ بعدش از همین جا می رن مسافرت. صدای زنگ که آمد، دویدم توی حیاط و در را باز کردم. می خواستم زودتر از خبر خوش دایی باخبر شوم؛ اما به جای دایی، خاله و شوهرش، احمد آقا پشت در بودند. دایی به آنها هم تلفن کرده بود تا ...
آیت اله باریک بین نقش پدرمعنوی را به خوبی ایفاء کردند
مرضیه نام داشتند، زمانی که مرتضی شهید شد من 5 ماهه باردار بودم. حاج آقا از همان آغاز جنگ حتی به بچه های خودش هم نمی گفت که به جنگ نروید. می گفت بروید و از اسلام دفاع کنید و من هم می گفتم بروید. فقط یک بار به مرتضی گفتم الآن موقع درس خواندن شماست و نروید به جبهه. اما او گفت چطور می شود که من بنشینم منزل این همه جوان برای دفاع از اسلام و ایران بروند و بجنگند. چرا من نباید بروم؟ من هم دیگر چیزی نگفتم. ...
راز دل کندن آسان شهید مدافع حرم پاسخ به ندای جاودان "هل من ناصر ینصرنی"
نخواهد داشت، طبق فرمایش حضرت آقا و مولایم سید علی خامنه ای شهادت، مرگ تاجرانه است. بی حساب وکتاب نبودن هیچ عملی نزد خداوند وی با اشاره به روزهایی که همسر شهیدش عازم سوریه شد، گفت: تا به آن روز با هیچ یک از مأموریت هایش مخالفتی نداشتم، و همیشه و در همه حال حامی او بودم. قبل از عزیمت مهدی جانم به سوریه، تمامی سختی های پیش رو را در ذهنم مرور کردم و با خودم گفتم، تا الآن یکسری حرف ...
جنسی که جور است!
شعار سال: اینجا همدان است، بلوار آیت الله نجفی، منطقه ای به نام تپه پیسا . اگر از بالا به این منطقه نگاه کنید نیم دایره ای را می بینید که از هر طرف آن فردی در حال رفتن به مرکز دایره است. می روند که بخرند و بمانند یا بخرند و بروند ! مدت هاست دنبال فرصتی بودم تا با معتادهای این منطقه حرف بزنم، اما مشکل اینجا بود که با غریبه ها هم کلام نمی شوند مگر در حد فروش مواد و دریافت پول! بیشتر نه ...
از همسرم خیلی دور شده بودم / صدای پسر عمه ام مرا رها نمی کرد و ..
...> همین مهربانی هایش بود که درتمام آن سالها دلم را می ربود تا جایی که به مادرم گفتم یا این دختر را می خواهم یا هیچ وقت ازدواج نمی کنم. مادرم از خداخواسته بود که من هرگز ازدواج نکنم و همیشه کنارش بمانم. با ازدواج مسعود هم مشکل داشت، نه اینکه با همسر و دخترش مشکلی داشته باشد. ترس از تنهایی بلای جان مادرم بود.یادم آمد بالاخره با هرسختی ای که بود مادر را راضی کردیم و رفتیم خواستگاری. فرزانه هم درآمد ...
او به وعده عروسیش با من عمل نکرد حتی پسر غریبه ای دیگر را هم سر قرار آورد و ..
او معتاد شده بودم و هر روز به او زنگ می زدم . این رابطه تلفنی ما مدتی طول کشید تا این که روزی به من گفت به شهر بروم تا از نزدیک او را ببینم و با هم در مورد آینده خودمان حرف بزنیم . به او گفتم پدرم هرگز اجازه نمی دهد تنها به شهر بیایم، اما او گفت نگران نباش با دوستت که در اینجا درس می خواند، راهی پیدا می کنیم. روز بعد دوستم با پدرم تماس گرفت و گفت اجازه بدهید چند روزی دخترت با من به شهر ...
رفت و آمد پنهانی نیلوفر با دوستم روز و شبم را تیره کرده بود و ...
عاشق یک دختر گیتاریست شده بودم که به من کرد. به همین خاطر وقتی برای دومین بار عاشق دختری به نام نیلوفر شدم می ترسیدم بار دیگر فریبم بدهند. به نیلوفر علاقه زیادی داشتم و تنها آرزویم ازدواج با او بود اما کم کم حس کردم او نیز به من خیانت می کند. بهرام – مقتول - دوست و همشهری ام بود. در تعطیلات نوروز که نزد خانواده اش رفت کلید آپارتمانش را به من داد تا به پرنده هایش آب و دانه بدهم. من هم چند بار با ...
دولت از این شخص شکایت نمی کند؟
فکر برتر و رفع اشکالات جاری کشور می شود. آزادی، عدالت سیاسی را موجب می شود که مقدمه ظهور عدالت اجتماعی و عدالت اقتصادی است. بدون وجود آزادی نباید انتظار تحقق دیگر آرمان های بلند مردم را داشت زیرا آزادی منجر به توزیع عادلانه قدرت در بستر اجتماع می شود و طبعا بدون توزیع برابر قدرت، انتظار توزیع برابر و عادلانه ثروت و فرصت را نمی توان داشت. ✅ این مقدمه را گفتم تا وقتی حرف اصلی خودم را می زنم ...
قاتل در آستانه قصاص اعترافاتش را پس گرفت
پسرجوانی که دل به دختری سپرده بود و قصد ازدواج با او را داشت پس از مدتی پی برد دختر از این وصلت پشیمان شده است. بعد هم گمان کرد یکی از دوستانش به نام بهرام عامل این شکست شده پس از به قتل رسیدن بهرام، پسر جوان به عنوان متهم بازداشت شد و ضمن اعتراف صحنه جنایت را هم بازسازی کرد. اما وقتی خود را در برابر مجازات اعدام دید با انکار اعترافاتش مدعی شد که قاتل اصلی پس از فریب مأموران به استرالیا گریخته ...
ریحانه راز شومی از مادرش به زبان آورد / آن شب دو مرد در خانه ما بود!
به گزارش پیک نکا ، رسیدگی به این ماجرا از چهارم آبان 94 به دنبال کشته شدن پسر 24ساله ای به نام امیر در دستور کار پلیس Police ورامین قر ار گرفت. شواهد نشان می داد این پسر به ملاقات با دو برادر رفته بود که کشته شد. خیلی زود دو برادر 22 و 23ساله به نام های محمد جواد و سجاد بازداشت شدند و به قتل Murder اعتراف کردند. آنها گفتند امیر را کشتیم چون با زن برادرمان در ارتباط بود. به دنبال ...
حجت با خمپاره شهید شده بود، اما آنطور هم که می گفتند نبود. سر و صورتش کامل بود اما دستش مانند حضرت عباس ...
سقف پایین آمده بود؟ باید نصیحتش می کردی و به من می گفتی. گاهی دعوا هم می کرد اما من هیچ وقت آنها را تنبیه نکردم. تنبیه بیشتر با پدرشان بود. من البته عصبانی می شدم ولی کتک نمی زدم. بیشتر تهدید بود. او را در همین مدرسه محل ثبت نام کردیم و چون نزدیک بود خودشان می رفتند و می آمدند. روابط عمومی بالایی داشت. هیأتی به نام جوانان متوسل به حضرت زهرا (س) تشکیل داده بود و چند گروه هم در فضای مجازی ...
گفت وگو با نیکی مظفری تهیه کننده و بازیگر نمایش نماینده ملت
آورد . آیا در متن اصلی نمایش نامه ملودی چنین ویژگی هایی داشت؟ در پروسه تمرینات و دور خوانی ها با کارگردان در باره ویژگی های ملودی مفصل حرف زدم و طبیعی است در ایفای نقش تغییر و تحولاتی صورت گرفت . بهرحال هر بازیگری برای ایفای نقشش یک سری ایده و نطریه دارد . من تلاش کردم طوری نقش ملودی را بازی کنم که برای مخاطب ملموس و قابل باور باشد و سربه هوا بودنش باعث بروز مسائل مختلفی بشود ...
دریغا زنی از نسلی بی بازگشت در روسیه/ درباره آنا آخماتووا شاعر روس
مجموعه اشعارش با عنوان شامگاه منتشر می شود. اما انتشار کتاب دوم به نام تسبیح او را به شاعری محبوب و برجسته در محافل شعری سن پترزبورگ بدل کرد. به هر حال ازدواج با گومیلیف دیری نپایید و این دو روح نا آرام در 1918 از هم جدا شدند. با شروع جنگ جهانی اول، آخماتووا به سرودن اشعار ضد جنگ و میهن دوستانه روی آورد. در سومین مجموعه اشعار اخماتووا با عنوان فوج پرندگان سفید نه فقط اشعار غنایی شگفت انگیزی ...
مادر نهاوندی اهدا کننده عضو: در اتاق عمل حنا به پای دختر نوعروسم بستم/ همه پرستاران و پزشکان اشک می ...
فرزند یکی از بستگان در سانحه تصادف مرگ مغزی شده بود و مادر او به اهدای اعضای بدن پسرش رضایت نمی داد. با او صحبت کردم و گفتم روزی که برای ادامه زندگی نیاز به قلب داشتم همه شما دعا می کردید که قلب یک بیمار مرگ مغزی شرایط پیوند به من را داشته باشد و امروز که چنین فرصتی در اختیار شما قرار گرفته است تا جان انسان دیگری مانند من را نجات بدهید مخالفت می کنید. این حرف ها اثربخش بود و آنها با اعلام رضایت ...
تماسهای تلگرامی زن ،به قیمت جان یک مرد تمام شد/ راز عجیب قتل پسرجوان/ آتش سوزی عمدی یک خانه جان2جوان را ...
جزیره قشم رفتند و جوان 23 ساله ای به نام وحید را بازداشت کردند. متهم در بازجویی گفت: قبلاً عاشق یک دختر گیتاریست شده بودم که به من خیانت کرد. به همین خاطر وقتی برای دومین بار عاشق دختری به نام نیلوفر شدم می ترسیدم بار دیگر فریبم بدهند. به نیلوفر علاقه زیادی داشتم و تنها آرزویم ازدواج با او بود اما کم کم حس کردم او نیز به من خیانت می کند. بهرام – مقتول - دوست و همشهری ام بود. در تعطیلات نوروز که ...
پیشگویی های سریال خانه پوشالی درست از آب درآمد
یافته بود، حرف هایی زد که بحث اصلی برنامه را دستخوش تغییر کرد. او با مقایسه نحوه راهیابی شخصیت آندروود به ساختار قدرت اظهار کرد: چیزی که جالب است این است که آدم های زیادی هستند که این سریال را می بینند و فکر می کنند: آه! این دیگر مسخره و باورنکردنی است. هرگز چنین اتفاقی رخ نخواهدداد و سپس 18 ماه بعد از تماشای سریال متوجه می شوند اتفاقی مشابه رخ داده است. آهان! یک لحظه صبر کن! این اتفاق ...
امپراتوری کفتربازها در تهران/ورود خانم ها به پشت بام ممنوع!
آفتاب سوخته بود. پرسیدم: چیه بابا؟ زد به کوچه علی چپ و گفت: اونجا رو نگا... یه کفترچاهیه! (غش غش می خندد) ورپریده داشت منو سیاه می کرد. نگو کفتره هی میومده پایین، اینم می خواسته بگیرتش نمی تونسته. براش کفتر رو از رو پشت بوم گرفتم و گذاشتم جلو چشماش. گفتم: این کفتر چاهیه؟ خندید، هیچی نگفت. همون موقع زنگ زدم به صاحاب کفتره اومد بردش، عصری رفته بود واسه مادرش قاطی کرده بود که چرا بابا ...
رحیم شهریاری: می گفتند موسیقی آذربایجانی را به فنا می دهد!
به من گفتند که شما چه جور جوان باغیرت آذری هستید؟ گفتم چه طور؟ گفتند ما وقتی در آمریکا به یک برنامه می رویم، یک آلبوم نداریم که پلِی کنند. این حرف خیلی به من برخورد؛ چون در ایران یک آلبوم به نام گلمدین داده بودم. من گفتم اینجا در لس آنجلس که تجهیزات کامل است، یک استودیو به من بدهید تا در این جا آلبومی را ضبط کنیم، شاید کار خوبی در آمد. برای ما 4 نفر در خیابان هالیوود یک استودیو گرفتند و ...
چطور با لجبازی کودک برخورد کنیم؟
، دل شان می خواهد کودک شان نیز از عزم راسخ برخوردار باشد. بنابراین سرسختی کودکی که برای پیروزی در یک رقابت ورزشی تلاش می کند، نباید با سرسختی یک کودک لجباز همسان تعبیر شود، چراکه لجبازی یعنی پافشاری مصرانه ای که از روی جهل و ناپختگی باشد. کودک لجباز به هیچ وجه حاضر نیست کوچک ترین تغییری در رویه ی خود ایجاد کند و هدفش صرفا این است که ساز مخالف بزند و نهایتا حرف خودش را به کُرسی بنشاند. مثلا سرسختی بی ...
نگاهی به زندگانی بانو امین
نصرت السادات امین، معروف به بانوی ایرانی، در اواخر ذی الحجه سال 1312ق در اصفهان دیده به جهان گشود. پدر او حاج سید محمد علی، ملقب به امین التجار اصفهانی از نسل میرمعصوم خاتون آبادی بود. مادر او نیز از زنان سیده و صالحه به نام زهرا، معروف به حاجیه بی بی بود. این بانو هم اهل ذکر و عبادت بود و هم در کمک کردن به ضعیفان و فقرا کوشا بود. نصرت السادات چهارمین فرزند این خانواده بود.او وقتی به حد درس ...
روی پله های کنسرواتوار منتشر شد
به گزارش خبرنگار شبستان، کتاب روی پله های کنسرواتوار نوشته دونالد بارتلمی ترجمه شیوا مقانلو به تازگی از سوی انتشارات افق برای دومین مرتبه چاپ و روانه بازار کتاب شده است. این کتاب دومین مجموعه داستانی از دونالد بارتلمی است که توسط شیوا مقانلو به زبان فارسی ترجمه شده است. کتاب " روی پله های کنسرواتوار " شامل داستان هایی با عناوین گزارش، گروهبان، تایلند، قهرمان ها، رییس جمهور، روی پله های ...
سیاسی ترین کارگردانان سینمای ایران
...> نسبت فیلم با سیاست و سرنوشت آن: این فیلم را حاتمی کیا بعد از التهابات سال 88 ساخت؛ داستان گزارش یک جشن سرنوشت چند نفر است که در یک موسسه مشاوره در امور ازدواج فعال هستند. لایه زیرین فیلم اما برگرفته از حوادث سال 88 است. فیلم در دوره قبل توسط فارابی خریداری شد و به بایگانی رفت. نام فیلم: بادیگارد سال ساخت: 1394 نسبت فیلم با سیاست و سرنوشت آن: او این بار داستان ترور دانشمندان ...