سایر منابع:
سایر خبرها
عملیاتی در سطح آزادی خرمشهر
مهم بود. اتفاقاً همان قدر که بازپس گیری این شهر برای ما اهمیت داشت، حفظ آن هم برای حزب بعث عراق و منافقین مهم بود. چون این شهر را به نشانه تلافی فتح فاو می دانستند وحس تحقیر خودشان در از دست دادن فاو را با در تصرف داشتن مهران تسکین می دادند. لذا عملیات آزاد سازی مهران از طرف قرارگاه خاتم ومجموعه مسئولان مورد تأکید بود. مانوری هم همزمان با آزاد سازی مهران و عملیات کربلای یک در تیرماه سال 65 به ...
بی باک: برای تیمم رفیق بازی نمیکنم
دست داشت و اسبقی به اردو نیامد و به من زنگ زد که در حال ساختن خانه است و نیامد به اردو تا پنجم اردو و زنگ زد خواهش کرد. بخاطر افتخارات گذشته به او اجازه داده شد، اما در یونان باخت بدی داشت و مسعود بازی دوم دوباره دستش شکست. اسبقی به من لطف کرد بعد از آن، اما مشکلی نیست. وی افزود: ما در چهار وزن آخر نیاز مبرم به بازیکن خوب داشتیم، چون پشتوانه نداریم. در وزن 6 و 7 انتخابی گذاشتیم. انتخابی ...
قتل بخاطر عکس دختر مشهدی! + عکس
هم پیکر همسرم را به درمانگاه خواجه ربیع بردیم ولی متاسفانه او بر اثر اصابت گلوله جان سپرد.پسر مقتول نیز در تحقیقات مقدماتی به قاضی کاظم میرزایی گفت: من از مدتی قبل با دختر این خانواده ارتباط پیامکی داشتم و می خواستم با او ازدواج کنم ولی او ناگهان به بهانه ای از من جدا شد. من که از این موضوع ناراحت بودم ، وقتی فهمیدم او قرار است با جوان دیگری ازدواج کند، دچار وسوسه شدم و عکسی را که از او داشتم ...
تلخندهای خواهر و برادر با بیماری ماهیاک/این بیماری پوستی زندگی را غیرطبیعی می کند
و مردم خیرخواه محل برای همسرم مراسم ختم برگزار کردند و تا مدتی بعد از خاکسپاری اش، از باقیمانده مواد غذایی شکم بچه ها را سیر می کردم، اما مدتی بعد که خوراکی ها تمام شد دوباره همان آش و همان کاسه. چاره ای نبود جز اینکه در خانه این و آن کار کنم و با کمک هایی که از کمیته امداد می گرفتم زندگی بخور و نمیر مان را پیش ببرم. کمی بعدتر دختر بزرگترم ازدواج کرد و پسر بزرگم فرهاد برای اینکه کمک ...
استمداد مردم یک روستا از خیرین مسجدساز
سال اخیر پیش رفته است و از سال 1390 تاکنون، نماز در آن اقامه می شود. گاهی کمک هایی در اوج دشواری ها صورت می گرفت که نشان دهنده عنایت الهی به ساخت مساجد است. بنابراین مردم و مسئولان کشور با تمام توان برای ساخت مساجد که به تعبیر قرآن کریم، خانه های خدا هستند، تلاش کنند. ایمان نیز دارم که خداوند همچنان که تاکنون هزینه ای ساخت مسجد امام حسین (ع) را فراهم کرده است، بقیه هزینه های آن را نیز تامین خواهد ...
زندگی ما از ابتدا با شهادت گره خورده بود/ برای این خاندان باید دربان بود
7کیلومتر به خان طومان رسیدند. یکی از گروه های عراقی که هم رزم آن ها بودند، از صبح درگیر بودند. حدود 30نفر وارد شهر شدند. بعد از گرفتن چند موضع به 100متری هدف رسیدند. به یک باران تیربار غیرمنتظره رسیدند و هرکدام جایی پناه گرفتند. امیر پشت ماشینی پناه گرفته بود. برای رسیدن به یکی از بچه ها حرکت کرد که با اصابت تیر به پایش به زمین خورد، چون تیربار دستش بوده و آتش سنگینی روی داعشی های تروریست می ریخت، تک ...
دستبرد سارق به خانه قاضی پرونده
جان فرزندانم انداخته اند، برای آنها درخواست قطع ید دارم. دیگر شاکی گفت: آن شب خانه نبودیم. وقتی از مهمانی برگشتیم متوجه شدیم منزلمان مورد سرقت قرار گرفته و پول و طلاهای همسر و دخترم سرقت شده است. بعد از بررسی لوازم خانه متوجه شدم سارقان حتی به رادیاتورها در انباری هم رحم نکرده اند و آنها را هم سرقت کرده بودند. حالا برای آنها درخواست قطع ید دارم. سومین شاکی، قاضی پرونده یکی از متهمان بود ...
لقمه ای که شهادت را رقم زد
این از کجا آمده است؟ گفت ما این همه زمین داریم، چه سؤالی است که می پرسی؟ و بعد گفت که از زمین خودمان است. حساسیت به حلال بودن لقمه همیشه در وجودم بود. یک بار نیز چنین اتفاقی درباره میوه هایی که خواهرم به من داد پیش آمد. خواهرم و برادر همسرش همسایه بودند و با هم قرار گذاشته بودند که اگر میوه باغ یکی، در زمین دیگری ریخت، حلال و برای طرف مقابل قابل استفاده باشد. با این حال آنقدر اصرار ...
سنگر اولین نمایشی بود که بعد از انقلاب در آن ایفای نقش کردم / صدا و سیمای یزد توجهی به هنرمندان پیشکسوت ...
کار نویسندگی و کارگردانی از نکات شاخص کارنامه هنری این هنرمند است. این هنرمند یزدی در مصاحبه با خبرنگار یزدهنر از حال و هوای آن روز و این روزهای خود، سخن به میان آورد: نمایش تفاهم اولین کار بنده به شمار می رود که کارگردانی آن را هنرمند پیشکسوت محمدرضا شجریان به عهده داشت. بعد از انقلاب به صورت جدی فعالیت خود را آغاز کردم وی ادامه داد: سنگر اولین نمایشی بود که بعد ...
رژیم غذایی در بارداری، با برنامه غذا بخوریم
از شرایطم راضی ام. هم مواد غذایی ضروری و لازم برای سلامت خودم و جنین را دریافت می کنم و هم مطمئنم دچار اضافه وزن و عوارض بعد از آن نمی شوم و این را مدیون رژیم و برنامه غذایی هستم که دکتر هاشمی در اختیارم گذاشتند. همراهی همسرم در این دوران خیلی موثر بود رعایت برنامه غذایی خاص و اجرای دستورات و پرهیزهای غذایی در دوران باردای با توجه به شرایطی که زن باردار دارد، کار بسیار ...
واقعیت هایی در مورد دستمزد بازیگران
می کردم؛ مجید مظفری، عنایت بخشی و ابوالفضل پورعرب به کارگردانی هادی اسلامی در این نمایش ایفای نقش می کردند؛ تقریبا دو ساعت قبل از اجرا به خانه رفتم و متوجه شدم که پدرم فوت کرده؛ دکتر را بالای سرش آوردم و او هم تایید کرد که سکته کرده است؛ تا به خودم جنبیدم؛ فهمیدم که ای دل غافل! من چند دقیقه دیگر باید سر صحنه باشم. فاصله منزل ما تا تئاتر شهر چیزی حدود نیم ساعت بود؛ با هر بدبختی خودم را قبل از آغاز ...
رفیق صمیمی شوهرم در رفت و آمدهایش به خانه ما کاری کرد که شوهرم مرا طلاق داد
زود با نگاه های معنی دار او متوجه شدم که بهراد همچون ماری خوش خط و خال به درون زندگی ام خزیده است. او تلاش می کرد مرا نسبت به همسرم بدبین کند و از سوی دیگر هم به من ابراز علاقه می کرد، ولی من همسرم را دوست داشتم و چند بار به او تذکر دادم تا پایش را از گلیمش درازتر نکند. او آن قدر اعتماد عنایت را جلب کرده بود که حتی وقتی او در منزل نبود، به بهانه های مختلف به خانه ما می آمد و با آن که همسرم چند ...
ماجرای اعتراض به بیسکویت های وارداتی در اتاق بازرگانی/ گریه مظلومانه دختربچه برای بیکاری پدرش دلم را آتش ...
صاحب خانه هم ما را از خانه اش بیرون می کند. کاظمی با بیان اینکه در این لحظه اشک از چشمانم سرازیر شد و پیراهن به دلیل گریه کاملا خیس شد، بیان داشت: این موضوع بسیار من را متأثر کرد و به خودم گفتم آیا این دختر بچه و امثال این دختر بچه که به لحاظ مالی جزء طبقات پایین جامعه هستند نباید راحت زندگی کنند و فقط دختران و فرزندان BMW سوار باید خوب زندگی کنند و کفش یک میلیون تومانی بپوشند؟ ...
14 تیر کتایون امیرابراهیمی سکوتش را شکست و از همه چیز گفت
کنی و بعد از دیدن بازیم گفت همه چیز دست خودت و تا پایان فیلمبرداری این روش را ادامه دادم. بنابراین کارگردان کار بلدی است؟ من خودم کاربلد هستم (با خنده). از کارگردانی که مدام بگوید فلان کار را بکن و این طوری بازی کن و یا نکن بدم می آید و قطعا با وی دچار چالش می شوم. آیا تا به حال شده اختلاف سلیقه با کارگردانی باعث درگیری لفظی شود؟ من طوری بازی می کردم که همه مجاب می شدند به من اعتماد کنند. ...
شلیک اشتباهی پسر، مادر را به کشتن داد
... وی در اعترافات خود به کارآگاهان گفت: من و برادرم مدام سر موضوعات مختلف باهم درگیر می شدیم. روز حادثه با برادرم درگیر شدم و او خانه را ترک کرد. از این موضوع عصبانی بودم اسلحه را برداشته و در حال تمیز کردن آن بودم .وی ادامه داد: مادرم نیز آنجا بود و با من صحبت می کرد، نمیدانم که چرا یک لحظه گلوله ای شلیک و به پای او اصابت کرد.با توجه به اعتراف صریح متهم ، او با قرار بازداشت از سوی مقام قضایی در اختیار اداره پلیس آگاهی قرار گرفت. ...
نویسندگان بزرگ چطور با مرگ زندگی کردند؟
باز می ایستد. سه هفته بعد بیمارستان را ترک می کنم، اما کاملاً خوب نشده ام. سرفه هایم خیلی بد است، به حیوانی می ماند که همراهم زندگی می کند و در تختم می خوابد. در بدترین روزها مادرم سعی می کند من را از مدرسه رفتن بازدارد تا در خانه بمانم، اما سرسختانه اصرار دارم بروم. هر روز غروب تب می کنم، وقتِ شام، نوشتن تکالیف و حمام کردن می لرزم. تردید ندارم که تا ابد این حسّ و ...
سید کمال میرطیبی، استاد معرق، مشبک، منبت- درجه یک هنری
که تاثیر بسزایی در رابطه با این هنر بر روی من گذاشتند و در همین حین رشته های معرق – منبت و مشبک منبت- و ... را نیز فرا گرفتم. بعد از انقلاب شروع به تدیس این رشته کردمو اولین جایی که مشغول تدریس شدم مرکز آموزشهای هنرهای سنتی واقع در خیابان سمیه بود که بعدها به خیابان کوشک منتقل شد. پ س از آن از طرف دانشگاههای مختلف نیز دعوت به تدریس شدم و حدود 30 سال است که در دانشگاههای ...
خاک صحنه ای که عمو قناد خورد!
را از کجا آغاز کرد؟ او درباره شروع فعالیتش در تلویزیون اظهار کرد: سال 56 به خدمت سربازی رفتم و سال 57 برای دانشگاه امتحان دادم و رشته بازیگری کارگردانی در دانشگاه دراماتیک قبول شدم. دو سال بعد جنگ شد و بعد هم انقلاب فرهنگی موجب تعطیلی دانشگاه ها شد. زمان جنگ یک عده پشت جبهه خدمت می کردند و ما هم سعی کردیم از طریق تولید برنامه به بچه ها روحیه بدهیم که از جنگ نترسند به همین دلیل همراه با ...
پایان آشنایی مجازی؛ تجاوز یا حق السکوت؟
دادسرای امور جنایی تهران گفت: مدتی قبل درفضای مجازی با مردی آشنا شدم اما وقتی پی بردم زن و بچه دارد ارتباطم را قطع کردم. ولی او بر ارتباط مان تأکید داشت. به همین خاطر به عنوان دو دوست در کنار هم بودیم. چند روز قبل سوار بر خودرو پژوی خودم به رباط کریم رفته بودم که طلا بخرم. در راه برگشت، پشت چراغ قرمز بودم که ناگهان حجت سوار ماشینم شد. بعد هم چاقویی را زیرگلویم گذاشت و از من خواست به طرف ...
مرد معتاد،صاحب کارش را در حالی که داخل چاه بود،با پرتاب مصالح ساختمانی کشت - جنایت بعدی،قتل همسراو
و بحثمان شد که من هم عصبانی شدم و چند بلوک سیمانی از بالا به داخل چاه انداختم و بعد از آن پاکت سیمان، گچ و مقداری خاک را روی سرش ریختم و او را همانجا زنده دفن کردم. متهم درباره قتل همسر سرکارگرش نیز گفت: بعد از قتل سیامک حدود ساعت 10 و نیم شب به به خانه سیامک رفتم. همسرش مدام به گوشی او زنگ می زد. وقتی وارد حیاط خانه شدم همسرش از من راجع به شوهرش پرسید. من هم احساس کردم او از درگیری ما ...
با شعبان، طعم زندگی عاشقانه را چشیدم
که با هم درارتباط بودیم، اما در اهواز تنهای تنها بودیم. روزهایی طاقتم تمام می شد و با خودم می گفتم این دفعه که برگردد همه خستگی هایم را برایش می گویم تا بداند چه می کشم. اما وقتی برای مرخصی می آمد، همه دلتنگی هایم را به یکباره فراموش می کردم. یک زمان هایی تنهایی و غربت و دست تنها بزرگ کردن بچه ها مرا عصبی می کرد، اما با دیدنش در چارچوب خانه همه آن عصبانیت ها فروکش می کرد. خیلی از اوقات دلتنگی هایم ...
قتل زوج جوان توسط شاگرد
تماس می گرفت و من هم مثل همیشه که بعد از کار، پیکور را به منزل مقتول می بردم این کار را انجام دادم و زنگ خانه او را زدم که همسرش در را باز کرد، وارد شدم و شروع به روغن کاری پیکور کردم که در هنگام کار همسر مقتول پرسید از (ح) خبری نداری که پاسخ دادم نه، اما او بلافاصله در جوابم گفت: نکند بلایی سرش آورده ای که با این حرف نیم نگاهی با خشم به او کردم و شستم خبر دار شد که مقتول موضوع درگیری لفظی خود با ...
چهره های نفاق
خانم با ضبط صوت و آی فون صحبت های ما را ضبط می کرد آقای دامغانی گفت: در اتاق بالا که میکروفون نیست. به طعنه گفتم: چرا! به زیر عبا و یا تشک خود نگاه نمی کنید! این حرف به او بر خورد و شروع به جر و بحث کرد، من که نتیجه ای از بحث با او نگرفتم به همراه لوازم جاسوسی مکشوفه بیرون زدم. بعد از این اتفاق سریع به خدمت امام رسیدم تا خودم با سند و مدرک گزارش لازم را ارایه کنم. حضرت امام پس از وقوف به ...
ستاره است
رفتم آنجا دیدم دائما گوشی موبایلش را از زیر ملافه در می آورد و با آن حرف می زند. به خودم گفتم چطور ممکن است این آدم بیاید سر صحنه همه اش با موبایل صحبت کند؟ پس کی می خواهد کارش را شروع کند؟ بعد یکهو متوجه شدم دارد تمرین می کند و اصلا با کسی حرف نمی زندخلاصه آنجا بود که فهمیدم چه رکبی خوردم . شاعر زباله ها، 1384 شاعر زباله ها هر چند تلاش کرده فیلمی متعلق به دیدگاههای دگراندیشانه باشد ...
معروف ترین آبدارچی ایران: نمی دانم چرا مشهور شدم
که نمی توانم شغلم را عوض کنم. به همین خاطر با آن کنار آمدم. زمانی که مجرد بودم دلخوشی ام خواهر، برادر و پدرو مادرم بودند. اکنون کنار همسرم آرامش دارم و بودن بچه ها، شادی زندگی مرا می سازد. این مشهدی های مهربان این آبدارچی از سفرش به مشهد این گونه یاد می کند: این سفر، سومین سفرم به مشهد بود. تا 30 سالگی به مشهد نیامده بودم. هنوز محبت مشهدی ها را فراموش نکرده ام. در سفر قبلی ...
هنوز صدای زیارت عاشورایش را می شنوم
کردن موضوع پیدا نکرده بود. مهدی می گوید:" جواد 29 سال داشت و در اطراف شهر فلوجه به شهادت رسید؛ جمعه سی ام ماه رمضان بود که جواد با من تماس گرفت و خبر سلامتی اش را داد و گفت؛ همه چیز اینجا خوب است و ما در پشتیبانی پشت خط هستیم و بعد از این چند جمله بود که تلفن قطع شد. آن روز دلشوره داشتم .دوباره جوادبا من تماس گرفت به محض این که خواستم جواب بدهم قطع شد، خودم دوباره تماس گرفتم؛ این بار کسی که ...
سنخ های مختلف طلاق؛ از عقلانی تا شتاب زده
...، 21 ساله، دیپلم، این گونه می گوید: "یک روز دیدم یک پیام از دختری که قبل از ازدواج دوستش داشتم روی گوشی ام است. این طور شد که دوباره رابطه ام را باهاش شروع کردم. بعد از یک مدت آن قدر رابطه مان خوب پیش رفت که بهش قول دادم زنم را طلاق بدهم و بروم باهاش ازدواج کنم. مقصر خراب شدن زندگی مان من بودم اما خوب من دیگر زنم را هم اصلاً دوست نداشتم. فقط عادت کرده بودم بهش. مشکلات جنسی و اقتصادی مان هم باعث شد بیشتر اصرار بر طلاق داشته باشم. ...
قتل زوج جوان به خاطر عصبانیت
به مسافرت رفتند اما وقتی با تلفن همراه آنها هم تماس گرفتم، جواب ندادند و همین مسئله مرا نگران کرد. برای مشخص شدن این مسئله به خانه برادرم رفتم و از بالای در نگاهی به داخل خانه انداختم؛ وضعیت خانه به هم ریخته بود. روی دیوارها لکه های خون بود و فکر می کنم اتفاقی برای برادرم افتاده است. با توجه به تماسی که این مرد گرفته بود، مأموران در محل حاضر شدند. در خانه قفل بود بنابراین مأموران با کسب اجازه از ...
هزاران حرف در دل "فاطمه پنج ساله با "بابا" نهفته است
را با خانواده بروم و نرفته بود. زمانی که از سوریه آمد به من گفت بدون شما کربلا هرگز نمی رفتم. قبل از اعزام اخرش به سوریه، گفت: این مرتبه اگر اسمم برای کربلا انتخاب شد، حتما می روم، یادم هست به جواد گفتم شما که بدون خانواده کربلا نمی رفتی؛ ولی گفت که این بار دست خودم نیست، من را کربلا خواهند برد و اکنون با شنیدن خبر شهادت همسرم متوجه شدم که جواد کربلایی شد. قبل از اعزام آخرش ...
کلید خانه مجردی زیر آجر بود وقتی وارد خانه شدم آن صحنه را دیدم!
حضور داشتند. به آن ها گفتم شما خودتان را به قانون Law معرفی کنید تا برادرم آزاد شود! به همین خاطر با یکدیگر درگیر شدیم تا این که پدر یکی از آن ها گفت بعدازظهر بیایید تصمیم بگیریم! ولی آن ها همان روز فرار Escape کردند تا این که 5 سال بعد دوباره افرادی در این پرونده جنایی به همراه آن 3 نفر دستگیر شدند که یکی از آن ها من بودم. چندین ماه بعد با سپردن وثیقه آزاد شدم و با اصرار مادرم با یکی از بستگانم ازدواج کردم اما چند روز قبل در حالی که تحقیقات پلیس در این پرونده جنایی ادامه داشت دوباره مرا برای بازجویی های بیشتر به پلیس آگاهی احضار کردند تا... ایران 110 ...