سایر منابع:
سایر خبرها
این چراغ علم را به قیمتی عجیب در بهای خون خریده اند
خامنه ای در دیدار با خانواده شهید "اینها هم برجستگی علمی داشته اند، هم برجستگی معنوی. نشانه اش هم شهادت است. این حرف اینقدر تکرار شده که عمقش پنهان مانده. اما خدا شهادت را نصیب هرکسی نمی کند." "واقعا یک زمانی شاید اگر کسی می خواست شهید نشود، می رفت سراغ دانشگاه. ولی حالا برعکس شده. بعد از شهادت شهید احمدی روشن، چندصد نفر از دانشجویان تقاضای تغییر رشته به فیزیک هسته ای داده ...
روایت یک کارآفرین؛ از فقر و اعتیاد تا کار و زندگی
.... خرج موادم را از فامیل می گرفتم. به بهانه های مختلف همانند اینکه فرزندم بیمار است به آشنایان زنگ می زدم و پول می گرفتم. گاهی دخترم را کتک می زدم تا گریه کند و به آشنایانم بگویم مریض است تا پول بگیرم. پول ها را هزینه اعتیاد و خورد و خوارکمان می کردم. فریبا بیان می کند: برادرم نیز اعتیاد داشت اما 11 سال بود که ترک کرده بود. دوست نداشت مرا ببیند، به من می گفت؛ خجالت می کشم که ...
مادری که سر بریده پسرش را در تلگرام دید + تصاویر
چرا رضا راه شهدا را انتخاب کرد؟ شهادت در خانواده ما موروثی است؛ برادر من 30 ساله بود که در عملیات آزادسازی پل خرمشهر شهید شد، دوتا خاله هم دارم که هر کدام یک شهید تقدیم کشورکرده اند. رضا هم همان راه را رفت. پدر رضا مهاجر بود؟ بله همسرم ، با اینکه اهل افغانستان بود اما در همین مشهد به دنیا آمده بود، هردو فرزند من هم همینجا به دنیا آمدند، آقا رضا بچه اولم بود که 26 ...
هدیه خونین برای دختر مورد علاقه
به گزارش مشرق ، ششم تیرماه سال 95 بود که مرد جوانی خودش را به اداره پلیس رساند و با اقرار به قتل دختر مورد علاقه اش گفت: سیما دختر همسایه مان بود که به او علاقه مند شده بودم. قرار بود با هم ازدواج کنیم، اما متوجه شدم او به کسی دیگر علاقه مند است. این فکر مرا آزار می داد تا اینکه ساعتی قبل برای دادن هدیه تولد با او قرار ملاقات گذاشتم که ناخواسته با چاقو به گردن و پهلویش ضربه زدم و او کشته شد. ...
این بدعت را از کجا آوردید آقای وزیر!
... و از آن طرف با وجود فشاری که همسرم داشت، برای اینکه آن را بفروشم؛ از ابتدا هم راضی نبود و می گفت همین ماشینی که هست خوب است. من می گفتم ما به جاده می رویم و بالاخره باید ماشین امن باشد. من که پول دارم، دلم هم که می خواهد. وقتی نخرم یعنی نفاق دارم، آن هم به خاطر حرف دیگران. این چیزی که متاسفانه در کشور شایع است. به هر حال با وجود اینکه ایشان اصرار می کرد، من تا امروز آن را نفروختم ...
ناپدیدشدگان کوچک
، کاری است که بچه ها در زمینه حمل ونقل موادمخدر انجام می دهند. موضوعی که کمتر درباره آن صحبت می شود و خیلی هم معمول است. خیلی از این بهره کشی ها در خود خانواده رخ می دهد. نمونه آن جاسازی مواد مخدر از سوی مادر در لباس های زیر کودک است که او را دچار انواع آسیب ها می کند. لازم است قوانین گسترده تری برای این مسائل وضع و با حساسیت دنبال شود. شاید از میان تمام دستگاه های رسمی، تنها وزارت بهداشت باشد ...
قتل دختر جوان پایان عشق یک طرفه
ای به نام پریساست که به وسیله پسر 26ساله ای به نام فرهاد که خواستگارش بود، با ضربات چاقو به قتل رسیده است؛ آنها همچنین متوجه شدند فرهاد پس از این کار از محل متواری شده است. در ادامه تحقیقات پدر فرهاد به مأموران گفت: با خانواده پریسا همسایه دیوار به دیوار هستیم. از مدت ها پیش متوجه شدم پسرم پریسا را دوست دارد و می خواهد با او ازدواج کند. این موضوع را خانواده پریسا نیز می دانستند. روز ...
آشغال ها را زیر فرش قایم نکنیم
. کودکان ما باید یاد بگیرند که چگونه بیرون از خانه با دیگران برخورد کنند. چگونه باید محدوده خصوصی بدنشان را بشناسند. کجا باید حرف بزنند و چیزی بگویند. کجا باید سکوت کنند و کجا باید قفل سکوت را بشکنند. باید این آموزش ها را به زبان کودکانه مطرح کنیم. دوباره تاکید می کنم در درجه اول خانواده مسئول است و باید با بازی ها و افسانه ها این مسائل را به کودکان آموزش دهد. برای مثال وقتی مادری می گوید که من دختر ...
خولیو کرتاثار؛ درک شکست و امید پیروزی
برابر اصل، بلکه بیشتر شبیه یک تصویر یا شبحی نظیر خود. و حالا فکر می کند که لوک هم سرنوشت خود او را خواهد داشت و همه چیز عینا تکرار خواهد شد. او در برابر تلاش های خانواده لوک برای ساختن آینده این پسربچه می گوید که هرکاری هم بکنند باز نتیجه یکی خواهد بود، خفت و خواری، روزمرگی کشنده، سال های یکنواخت و ملال آور، بدبختی و مصیبت هایی که مثل خوره به جان لباس تن آدم و روح او می افتند و پناه بردن ...
صداپیشه فامیل دور، نمایش بیست و یک و غمِ تنهایی
مستندهای راز بقا می بینم. بعضی وقت ها بچه ها از من می پرسند که این فیلم و سریال را دیده ای؟ من معمولا می گویم نه، ندیده ام. یک بار با خودم فکر کردم که علاقه ام چیست؟ دیدم تنها برنامه ای که در هر شرایطی دوست دارم ببینم راز بقاست. برای من محترم ترین قانون دنیا، قانون طبیعت است. نمایش حال و هوای دهه شصتی دارد. - من یک پسر چهار و نیم ساله دارم. یکی از تفریحات من این است که کنار ...
30 سال درخششِ خسرو شکیبایی
فراموش می کرد، باورش را به نمایش می گذاشت. او فروردین سال 1323 به دنیا آمد؛ در 19 سالگی روی صحنه تئاتر رفت و یک سال بعد نخستین تجربه بازیگری اش جلوی دوربین رقم خورد: فیلم 16 میلیمتری کتیبه به کارگردانی فریبرز صالح. خط قرمز مسعود کیمیایی اولین فیلم سینمایی اوست و پس از آن هفت فیلم دیگر بازی کرد تا اینکه هامون متولد شد. حالا سینمای ایران با بازیگری مستعد آشنا شده که قرار است سه دهه ...
یک لحظه غفلت، باعث ربودن دختر 8 ماهه شد
هم پیاده شدم تا در پارکینگ را ببندم. همسرم هم داخل حیاط بود که ناگهان سارقی پشت فرمان ماشین نشست. همان موقع با عجله بیرون دویدم و فریادزنان خودم را روی ماشین انداختم، اما سارق بی رحم پس از زیرگرفتن من، در چشم به هم زدنی با سرعت متواری شد. حالا هم بی صبرانه منتظر دریافت خبری از دختر کوچولویمان هستیم و امیدواریم هرچه سریع تر مأموران پلیس او را به ما بازگردانند. 45302 ...
گاو خشمگینی به نام پاپا همینگوی
. ماجراهای عشقی همینگوی اوضاع کارش به هم ریخت. حالش خوب نبود. مدام بد می آورد تا این که شنید پولین حامله است. با سفراش جان دوس پاسوس به جزیره کی وست در جنوب فلوریدا رفت. آن جا شد اولین اقامتگاه آقای همینگوی در امریکا. در سال 1928 پسر دومش، پاتریک به دنیا آمد. سرگرمی تازه ای پیدا کرده بود؛ دریا. سرش را با ماهیگیری گرم می کرد. در همین احوال خبر رسید پدرش با یک تپانچه مانده از ...
تجارت مرگ با ضایعات جنگ/چاشنی مین جنگی دانه ای 5 هزار تومان
سیاه هم حتماً برای جلوگیری از آسیب احتمالی و کاهش ورود گرد و غبار بیابان به چشم است. لباس های شان معمولی است؛ کفش ها هم، بجز یکی دو نفر که پوتین های ضدمین پوشیده اند با زیره های بلند و زمخت. بیشترشان بچه مهران هستند؛ مین یاب ها. منطقه را خوب می شناسند. یک ماه آموزش می بینند و بعد به عنوان کمکی می روند مین زدایی. دیده اند کسان شان روی مین رفته اند و همین هم انگیزه شان شده برای انتخاب این ...
علیرضا اکبرپور ؛ بمب افکن فراموش نشدنی آبی ها
به کسی که در دربی تیر خلاص را شلیک کرد و قفس بان ها را بارها میان صنوبرها فرستاد، بگوید خرت به چند؟ می بخشی رک گفتم. من مهمترین گل دربی ها را زدم. اصلا یادتان هست؟ یک چیزهایی در ذهن مان رژه می رود. سال 79 بود. دربی در بازی رفت به جنجال و درگیری کشیده شده بود. همان دربی معروف که مهدی ها شمی نسب غش کرد. بازی برگشت، عجیب حیثیتی شده بود. یادم هست وقتی تک گل بازی را ...
پورشه کاین دارم ولی در دوران وزارتم ثانیه ای پشت آن ننشستم/ علاقه ندارم در دولت دوازدهم باشم/ نه اصلاح ...
؟ بله. این هم سؤال خیلی خوبی است. من هیچ کار غیر پزشکی نکردم؛ یعنی اگر درآمدی داشتم، پول رفته در بانک و منطق من این بوده که... یعنی کارهای جانبی مثلا ساخت وساز و خرید و فروش و... نداشتید؟ نه هیچ چیز. همه همکاران و جامعه پزشکی می دانند. منطق من هم این بود که ما یک بچه شهرستانی بودیم و خدا لطف کرده در این لباس آمدیم. این کشور برای ما هزینه کرده و یک دقیقه آن هم مهم ...
تجمل گرایی چگونه بنیان جامعه را به هم می ریزد
زندگی کند، مردش در شرق، بچه هایش هم جای دیگری زندگی کنند و سالی یک بار برای کریسمس به صورت موقتی دور همدیگر جمع شوند. این اقتضائات جامعه ی سرمایه داری است که خانواده ی هسته ای را متلاشی می کند و به زن، مرد و بچه هایش را به صورت منفک و مستقل نگاه می کند و هرکدام را به نوعی درگیر روزمرگی می کند و می توان تصور کرد که چنین خانواده ای که هر یک از اعضای آن مسیر خود را می روند به نوعی درگیر حقه های نظام ...
نزول و شیشه زندگی ام را تباه کرد
ناشناس نیز یک روز قبل به طلافروشی اش دستبرد زده بودند. در همان تحقیقات ابتدایی، لکه های خون روی زمین کشف شد. امتداد این لکه ها، کارآگاهان را به یک مشاور املاکی در همان نزدیکی کشاند. آنجا مورد بازرسی قرار گرفت و قطره های خون مقتول، اره برقی و سایر مدارک موجود به دست آمد. صاحب مشاور املاکی، رضا، مرد 47 ساله، متاهل، دارای دو فرزند دختر و پسر بود که با استفاده از فاکتورهای طلافروشی مقتول، یک دستگاه پژو ...
از خماری پدر و مادر تا جسم نیمه جان بنیامین زیر چرخ ماشین
به گزارش دولت بهار به نقل از فارس، چشمانش خواب آلود بود و مدام خمیازه می کشید اما همین که از خانه بیرون می رفت خواب هم از او فرار می کرد. هر کسی او را می دید با خود خیال می کرد، این پسر بچه 10 ساله به مدرسه می رود اما در کوله پشتی بنیامین به جای کتاب و جامدادی و دفتر دیکته، آدامس و کش مو و چسب زخم پیدا می کردی... حالا بنیامین خوابیده است. یک خواب عمیق و شاید بدون بیداری... حالا اگر خودش هم بخواهد ...
وزیر بهداشت: پرادو زود چپ می کرد پورشه خریدم!
و خریدوفروش و ... نداشتید؟ نه هیچ چیز. همه همکاران و جامعه پزشکی می دانند. منطق من هم این بود که ما یک بچه شهرستانی بودیم و خدا لطف کرده در این لباس آمدیم. این کشور برای ما هزینه کرده و یک دقیقه آن هم مهم است. نباید وقت مان را به جز کار طبابت و پزشکی و آموزش دیدن و آموزش دادن، صرف چیز دیگر کنیم. درباره شما می گویند وزیر پورشه سوار، آیا شما پورشه دارید؟ این هم سؤال ...
اخبار ویژه
دوران مسئولیتش هست. و از آن طرف با وجود فشاری که همسرم داشت، برای اینکه آن را بفروشم؛ از ابتدا هم راضی نبود و می گفت همین ماشینی که هست خوب است. من می گفتم ما به جاده می رویم و بالاخره باید ماشین امن باشد. من که پول دارم، دلم هم که می خواهد. وقتی نخرم یعنی نفاق دارم، آن هم به خاطر حرف دیگران. این چیزی که متاسفانه در کشور شایع است. به هر حال با وجود اینکه ایشان اصرار می کرد، من تا امروز آن را ...
"پرستوها" به "آشیانه" بازگشتند؛ پایان فراغ 33 ساله 3 شهید دفاع مقدس/ بغض چندین ساله شکسته شد
...> برای سومین بار است که به عزا می نشینم همسر شهید غلامعلی صیدی نیز می گوید: همسرم متولد سال 1325 بودند و سال 62 به شهادت رسیدند. خدا را شکر که چشم ما را روشن کرد و ممنون خدا هستم، در این 33 سال چندین بار همسرم را خواب دیدم. اول سال 96 نیز خواب دیدم که می گویند شهیدت اینجاست پرده را کنار زدم و پیکر غلامعلی را در حالی که تنها صورتش و یک دستش در تابوت بود دیدم؛ با او حرف زدم، در آغوش گرفتمش و سه ...
زندانی به وسعت ایران
پارک رفتن برای ما همیشه با دلهره و اضطراب همراه است! دلهره از اینکه بچه هایمان صحنه هایی را می بینند که برایشان بد آموزی دارد مثل گپ و گفت پسرها با دخترهایِ همه جور پوش، همراه با رفتارهای دور از شأن یک پسر و دختر با فرهنگ و اصیل. دورهمی های با طعم پرتقال، نعنا، خوانساری، دو سیب و ... که به عنوان تفریح به خوردشان داده اند. یا سرگرمی هایی با گفتمان خشت، بی بی، گشنیز، شاه، غلام و ... که ...
بانوان محجبه یزدی خواستار رسیدگی فوری مسئولان استان به وضعیت بدحجابی شدند
را فراموش کرده و قدم در جاده ناکجاآباد گذاشته اند جاده ای که پایانش جز حسرت و نابودی نیست وی افزود: وقتی در مراسم جشن تکلیف ما در آموزش وپرورش به جای آشنایی با معارف دینی دانش آموزان را با رقص و پای کوبی آشنا می کنند چه انتظاری می توان از این دختر و پسر در آینده داشت؟ این بانوی محجبه تأکید کرد: مقام و کرامت زن بسیار والاست و حفظ حجاب حفظ این مقام و ارزش است بنابراین از تمامی ...
ماجرای پورشه سواری وزیر بهداشت از زبان خودش
کارهای جانبی مثلا ساخت وساز و خریدوفروش و ... نداشتید؟ نه هیچ چیز. همه همکاران و جامعه پزشکی می دانند. منطق من هم این بود که ما یک بچه شهرستانی بودیم و خدا لطف کرده در این لباس آمدیم. این کشور برای ما هزینه کرده و یک دقیقه آن هم مهم است. نباید وقت مان را به جز کار طبابت و پزشکی و آموزش دیدن و آموزش دادن، صرف چیز دیگر کنیم. درباره شما می گویند وزیر پورشه سوار، آیا شما پورشه ...
افسانه دختر زیبایی بود او را در پارک ملت دیدم و به خانه ام بردم / نمی دانستم او تحت تعقیب است تا اینکه ...
...، ممکن است کسی او را اغفال کند یا تلخ دیگری برایش رخ دهد. از سوی دیگر احساس کردم دخترم از دیدن افسانه و کمک به او خوشحال خواهد شد. این بود که از او خواستم شب را میهمان ما باشد تا فردا مکان مناسبی برایش پیدا کنم اما افسانه آن قدر دختر خوب و خون گرمی بود که با دخترم صمیمی شد، از او خواستم مشخصات و تلفن خانواده اش را بدهد که با آن ها تماس بگیرم ولی او در حالی که مانند ابر بهار اشک می ریخت، گفت ...
رنج های یک بیمار مبتلا به اختلال هویت جنسی
فهمند؟ حسرت، نفرت، تنهایی، اضطراب، پیکار با خانواده و جامعه، فرار، اعتیاد و در نهایت سرازیری، تک تک این واژه ها می تواند یک سناریو باشد برای زندگی شان، یک زندگی که با متفاوت بودن شروع می شود و معلوم نیست به کجا ختم شود؛ یک سرنوشت نامعلوم برای ترنس ها . فرقی نمی کند دختر یا پسر، انگار همه آنها در مظان اتهامند و زندگی شان پر است از سرزنش های بیهوده. در بهترین حالت پدر و مادرشان ...
شوخی کاشانی یک شهید با همسنگرانش
...، شروع آشنایی من با علیرضا بود. نوجوانی با سن کمتر از بیست سال که محاسنش هنوز بطور کامل نروییده بود. پسری مؤدب و مهربان که پیدا بود از خانواده ای اصیل است. اهل کاشان بود. غیر از من و چند نفر دیگر که به تازگی به جبهه اعزام شده بودیم، گویا همه بچه های واحد، سوابقی در جنگ و عملیات ها داشتند؛ از جمله علیرضا رمضانی. لذا سر شب وقتی که از کارهای روزانه فارغ می شدیم و دیگر کاری به آن صورت نداشتیم در ...
حمله به خلوتگاه دختر و پسر در خیابان خلوت
کار می کنم. تا حالا هیچ مشکلی هم نداشته ام. متأسفانه این مسئله را از خانواده ام مخفی کردم و سر قرار رفتم. چند جوان شرور هم که ما را زیر نظر داشتند با افکار شیطانی تعقیبمان کردند و این طوری دردسر درست شد. با اینکه خانواده ام به من اعتماد کامل دارد نمی دانم با چه رویی به صورتشان نگاه کنم و برای این پنهان کاری به آن ها توضیح بدهم ...
دست های زخمی زنان نان آور
. این بوته های کوچک بامیه دمار از کمر آدم در میاره. کشاورزی همه اش دردسره. مریم هم دو فرزند دارد؛ یک پسر یک ساله و و یک دختر 5 ساله. می گوید بچه ها چندان اذیتش نمی کنند. اینجا بچه زیاد است و باهم سرگرم بازی می شوند. بچه هایش در آلونکی بازی می کنند که از ما فاصله زیادی دارد. مریم بیش از اندازه لاغر است، طوری که مانده ام چطور با این جثه نحیف از عهده این همه کار بر می آید. زیر آفتاب تند خیس عرق است ...