سایر منابع:
سایر خبرها
جوانی های ته کشیده
کند نامشان چیست و از کجا آمده اند یا شوهرشان ترکشان کرده یا مادرِ ازدواج نکرده اند. از خودت می پرسی بدتر از این هم مگر داریم؟ و پاسخ می شنوی: تن فروشی فقط برای سه هزار تومن، باورت می شه؟ گاهی هم دزدی می کنم. نکنم چی کار کنم؟ خرج خودم رو و مادر و پدر معتاد و دختر 11 ساله م رو تو می دی؟ آدم هایی که به قول خودشان می توانند یک روز تمام درد دل کنند بدون آنکه یک لیوان آب بنوشند یا چیزی بخورند، درست مثل ...
ازدواج شوم خانم معلم تهرانی!
فردای همان روز دو دخترش برای زندگی به خانه ما آمدند. شوهرم معذرت خواهی کرد و گفت؛ اگر متوجه می شدی که با بچه هایم زندگی می کنم، زنم نمی شدی با این حال به همسرم گفتم: بعید است من در این سن بچه دار شوم. پس دختران تو را مثل بچه های خودم خواهم دانست همین کار را هم کردم و علاوه بر خانه داری در درس های مدرسه هم کمک حالشان بودم. اما همسرم خیلی زود رنج بود و به هر بهانه ای عصبانی می شد. اوایل ازدواج فقط ...
با مسعود در میهمانی شبانه در باغ آشنا شدم و ...
...، که هنگام رد شدن از عرض خیابان برای خودم قوانینی داشتم و تا آن موقع دست از پا خطا نکرده بودم، چطور عقلم را زیر پا گذاشتم و پشت سر او سوا ر موتورسیکلت شدم. اولین بار که کیف قاپی کردیم، عذاب وجدان گرفته بودم اما پول مفت به جیب زدیم. در دومین سرقت، کیف دستی خانمی را قاپیدیم اما مأموران کلانتری در کمین بودند و دستگیر شدیم. برای خودم متأسفم. همۀ فامیل و آشنایان به سرم قسم می خوردند اما من آبرو و حیثیت خودم و خانواده ام را به باد دادم رکنا ...
روایت امدادهای غیبی در جنگ احزاب قرن/ رشادت رزمندگان اهل سنت در کمینگاه خدا
بیان کرد: در سال های 66 و 67 فرمانده وقت یگان ما ( سردار شاه ویسی ) سه روز مانده به آغاز عملیات مرصاد به گیلان غرب آمد ولی متاسفانه ایشان مجروح شدند و در همان روزها تمام اعضاء خانواده ایشان بر اثر تصادف به رحمت ایزدی پیوستند که خاطره تلخی برای هه ما شد. فرمانده ناحیه مقاومت بسیج سپاه شهرستان صحنه گفت: در مدت زمانی که سردار شاه ویسی تحت مداوا بودند حاج یحیی قیاسوند که مسئول ستاد تیپ بودند ...
پدر بنیتا کوچولو: مردم نگاه می کردند اما کمک نه!/ دادستان: اتهام قتل عمد برای دو سارق بنیتا +عکس
به ما می گفتند فرزندتان را در فلان محله یا کوچه دیده ایم که سراسیمه به آنجا می رفتیم و محل را جست وجو می کردیم، اما ردی از دخترم نبود. شب ها مدام چهره معصومانه اش مقابل چشمانم بود. پلک نمی زدم تا نکند او پیدا شود و بیاید و من به خواب رفته باشم. الان من مانده ام و کوله باری از غم و داغ سنگینی که از نبود دخترم بر دلم ماند. حاضر بودم همه زندگی ام را بدهم اما دخترم زنده می ماند. ...
روایتی از مردم در این سوی و آن سوی مشرق
باشگاه خبرنگاران پویا - احسان زیورعالم برای ما خورشید همواره از آن شرقی طلوع می کند که ما را چندان خوشایند نیست. این روزها طلوع خورشید، آن شرق باشکوه، نظاره گر ندارد. ساعت ها روی بسیار تنظیم می شود و نفس شهر به غرب ها بسته است. مردم طلوع ندیده در انتظار غروب اند. غروبی که دلگیر است و خبر از برادر مرگ می دهند. وقت خواب است. دمی ندارند که تو را از آن مرگ کوتاه بیدار کنند. مرگ ...
با خودم گفتم این سید جوان ما فوق یک طلبه عادی است
فرقه شیخیه کرمان- آنجا را ترک گفتم و به تهران آمدم. با فروش منزلی کوچک تر که در تهران داشتم خانه ای در محله ای جوبشور قم تهیه کرده و در آن مستقر شدم. پیغامی به من رسید که آقای خامنه ای قصد دیدن مرا دارد. پرسیدم: آقای خامنه ای کیست؟ گفت: یکی از طلاب . گفتم: تشریف بیاورند . روز و ساعت مقرر، چند نفر روحانی که جلوتر از همه آنها سید جوانی که قد بلندتر از بقیه بود و در طول مدت حضور در منزل می ...
خبر شهادتش رابه بدترین نحو در یکی کانال ها خواندم+تصاویر
: کوثر، دلم آشوب است. دعا کن بروم. دعا کن به آرزویم برسم. علیرضای من، عاشق دریا بود و مثل همیشه که دلش می گرفت، رفت روی اسکله سنگی تا کمی آرام بگیرد. دفعه دوم حدود ساعت 10 شب به علیرضا زنگ زدند و گفتند که باید ساعت سه صبح بروند. ایشان هم چون محل کارشان ساری بود، برای آماده شدن وقت زیادی نداشتند. همان روز رفته بودیم بیرون برای تهیه لوازم مورد استفاده شان. وقتی اذان شد، سریع از ماشین پیاده شد ...
هشت شهر عشق!
قدس آنلاین - قدمگاه سالهای سال است، جایی، نرسیده به مشهد، انگار به پیشواز زائران می آید و دل و روح خسته شان را آماده می کند برای زیارت. وادی اول حالا نه فقط یک زیارتگاه که به برکت آنچه می گویند جای پای امام(ع) است و به لطف چشمه ای که چشمه بودن و جوشیدنش را مدیون دستهای رئوف امام رضا(ع) ست، برای خودش شهر قدمگاه شده است، در 100 کیلومتری مشهد و شرق نیشابور و بخش زبرخان . البته ما به شهر و بخش و روستایش کاری نداریم و مرادمان همان باغی است که با درختهای بلند و سر سبز، چشمه آب گوارایش و دیگر نشانه هایی که شخصیت مذ ...
مهاجم پرسپولیس: حرف هایم را در زمین می زنم نه جای دیگر
بازیکن مؤثری برای پرسپولیس باشم و در این صورت نیز اگر خواسته ای داشته باشم باشگاه آن را عملی کند. شاید با بازگشت منشا تو نیمکت نشین شوی، آمادگی آن را داری؟ این اتفاق هنوز رخ نداده که شما در مورد آن از من سؤال می کنید. به هر حال وقتی من به پرسپولیس آمدم بازیکنان بزرگی در این تیم بودند اما هرگز ناامید نشده و برای بازی کردن جنگیدم. مهم این است که برانکو از من رضایت دارد و هر چه او صلاح ...
این محله ناامن است
سلامت نیوز : در مشیریه تهران، حالا همه خانه بنیتا را می شناسند. نشانی خیابان گاز را که می پرسی می گویند خانه همان دختر 8 ماهه ای که دزدیده شد؟ یکی آدرس دقیق می دهد و می گوید جلوی خانه شلوغ است، خودتان می شناسید. راست می گوید. روبروی پارک پامچال که از ماشین پیاده می شویم، نبش خیابان گاز، خانه ای با در سفید قدیمی و پارچه سیاه عزا جا خوش کرده. در باز است و مردم و همسایه ها جلوی آن تجمع کرده اند. ...
بدل ایرانی مسی قرار است 3 روز با مسی در اسپانیا زندگی کند!
سرشناس ارتباط بگیری. دو، سه کلمه را که بلدم. مثل اولا به معنای سلام . در کویت همدیگر را دیدیم و قرار هم نبود انگلیسی صحبت کنیم. کاسیاس هم به من گفت اسپانیایی یاد بگیر و فقط به این زبان حرف بزن. * ولی کاسیاس که دل خوشی از لیونل مسی ندارد، دارد؟ (با خنده) بیشترین گل ها را کاسیاس از لیونل مسی خورده است! با این حال پشت دوربین کاسیاس بسیار بامزه تر بود و همین طور شوکه مرا ...
متن کامل وصیت نامه شهید مدافع امنیت سرباز گمنام امام زمان (عج) بسیجی شهید حسن عشوری
...، خداوندی که آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید و حکمرانی تمام عوالم در ید اختیار اوست مگر نمی تواند بنده ضعیف و خطاکار خود را به سخت ترین شیوه مجازات کند؟ انگار که انسان سرمست از پیروزی ها و خوشی ها فراموش کرده است که او هیچ قدرت و اختیاری از خود ندارد و همه امورش متکی به ذات خداوند است! خداوندا: تو خود فرمودی بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را. آغوش بگشا و ردای سرخ شهادت را ...
منتخبی از بهترین اشعار قیصر امین پور
که بگشایی گره از بندهای ما بفرمایید فردا زودتر فردا شود، امروز همین حالا بیاید وعده آینده های ما اشعار نو قیصر امین پور حرف های ما هنوز ناتمام... تا نگاه می کنی وقت رفتن است، باز هم همان حکایت همیشگی پیش از آنکه باخبر شوی لحظه عزیمت تو ناگزیر می شود آی... ای دریغ و حسرتِ همیشگی ...
نماز جمعه بلیغ ترین رسانه دینی /نماز جمعه هماهنگ کننده انگیزه ها، افکار و کردارهای آحاد جامعه بر پایه ...
کردن آن در جهت اشتغال جوانان را مطرح کند؛ مشکلات شهر به ویژه جوانان، در وقت معین و برنامه ریزی شده بیان شود و در هر هفته یک روز دیدار با امام جمعه برای جوانان باشد تا به آنها در چه از لحاظ مشکلات مادی و چه معنوی کمک کند.سخنرانی ها و خطبه ها کوتاه و خلاصه برگزار شود، مخصوصا در ماه مبارک رمضان که باعث جذب بیشتر مردم در ماه های دیگر می شود؛ امام در خطبه ها مسائل دینی جدید با توجه ...
گزیده ای از بهترین اشعار باباطاهر عریان
...> عزیزا کاسه چشمم سرایت میان هردو چشمم جای پایت از آن ترسم که غافل پا نهی تو نشنید خار مژگانم بپایت ************** ز دست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند دل کند یاد بسازم خنجری نیشش ز فولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد ************** بیا تا دست ازین عالم بداریم بیا تا پای ...
شهردارهای زن شهرهای مختلف را بشناسید/ عدم تبعیض جنسیتی عامل توسعه شهری
.... بر روی موبایلم اپلیکیشن روزشمار نصب کرده ام. برای 100روز اولی که مشغول به کار شدم، از یک محاسبه می کرد، چون همه می خواهند بدانند در صد روز نخست خود چه کارهایی انجام داده اید. اما حالا شمارش معکوس شروع شده است، هر روز صبح به آن نگاهی می کنم: چند روز باقی مانده تا دوباره برنده انتخابات شوم؟ روزهای زیادی باقی نمانده و نمی خواهم یک روز آن را تلف کنم. از امروز، 1051روز باقی مانده است ...
ناگفته هایی از عملیات "مرصاد"/حکایت ناکامی جلادان در "چهار زبر"
... دست راستم که مرا به این روز و حال انداخته بود...کارایی اش هیچ شده بود... ناچارا از دست چپم برای جمع آوری ترکشها از روی لباسم استفاده میکردم که حداقل لباس مقدسمان نسوزد.... بعلت لرزش شدید از سرمای نوک قله....کوله آرپی جی در طرف چپم بود...خواستم انرا بردارم و مثل یک پتو ازش استفاده کنم...دیدم کوچکترین حرکتم موجب ناراحتی حضرات دشمن خواهد شد....پس از خیرش گذشتیم.... ...
تولدی دوباره
گفت دختر شما از مرگ حتمی نجات پیدا کرده، از من تشکر نکنید از خدا باید متشکر باشید، او جانی دوباره به دخترتان بخشید. از وقتی به هوش آمدم همه اقوام به ملاقاتم آمدند اما دلم بدجوری برای علی تنگ شده، گاهی وقت ها منتظرش بودم. مادرم به خاله گفته بود که راجع به مرگ علی چیزی به من نگوید او هم تصادف کرده بود. هیچ کس نمی دانست روح علی سه روز در بیمارستان کنارم بود، این چیزها خیلی سخت بود، زندگی من در ...
روایت دلتنگی های خانواده شهید ارتشی مدافع حرم
هم قد کشیدیم. حالا که نیست تنهایی را با تمام وجود حس می کنم یادم می آید که یک روز با مهدی به استخر رفتیم.من ترس از ارتفاع داشتم اما مهدی می گفت :"من دستت را می گیرم و اجازه نمی دهم اتفاقی برای تو بیفتد. بعضی از جمله ها هستند که باید سال ها بگذرد تا بفهمی معنا و مفهوم دقیقشان چیست .این جمله هم جزو همان جملات است. آن روزها یک نفر بود که به عنوان برادر بزرگ تر دستم را بگیرد و حالا جای دست های مهدی ...
وقتی پایم به خانه مجردی مرجان باز شد ...
نگران بودند. آن ها می گفتند: با مرجان قطع ارتباط کن. . چند ماه گذشت و فردی سر مرجان را به بهانۀ فراهم کردن موقعیت به خارج و اقامت در آنجا کلاه گذاشت و پول هایش را بالا کشید. من تا آن موقع با خانواده ام اختلاف هایی جدی پیدا کرده بودم و خودم هم دوست داشتم با مرجان قطع ارتباط کنم، اما نمی توانستم، چون او مرا به شیشه کرده بود. البته تا حالا فقط چند بار از این مواد زهرماری استفاده کرده ام و دل خوشی ام این ...
کارآفرینی با یک گیاه کدو شکل
باید برای جنس ایرانی دل بسوزانند محصولات الیاف طبیعی ایرانی با قیمت های پایین تر و با کیفیت بالاتری نسبت به مشابه های خارجی خود در بازار وجود دارد. اما همچنان چشم کارآفرینان و تولیدکنندگان داخلی چشم به مشتریانی ست که تولید ملی را به مشابه های خارجی ترجیح دهند: مردم باید بدانند اگرما دلمان برای هم نسوزد و از هم حمایت نکنیم هیچ کس بیرون از مرزهای کشور ما را حمایت نخواهد کرد. باید این فرهنگ ...
برای مظلومیت آتنا صارمی
سازوسوز دنیا کوک نیست پرده بر مضراب ما عمر خزان است آتنا با لب هف سنگ تو هف ساله ها ترسیده اند تا که نقش کوچه ها خم در خمان است آتنا ما کمیم از گفتنت هف ساله ی هفتاد سال تا زبان در کام ما لب دوزِ نان است آتنا خاک گلدان تو با خاک زمان مایل نبود شهد نوشِ دشت ما خاک مغان است آتنا پچ پچی در گوش باد و شاخه ها افتاده بود مرگ آن پروانه در چنگِ گران است آتنا این غزل تا دل بخواهد میتوان فریاد کرد عمر سنگِ چشم ما چون جاودان است آتنا ...
سرنوشت تلخ بنیتا
این حادثه ساعت 11:30 دقیقه پنجشنبه هفته گذشته در یکی از خیابان های مشیریه زمانی اتفاق افتاد که مرد جوان به همراه دختر 8ماهه اش قصد خروج از داخل پارکینگ خانه شان را داشت. این پدر برای بستن درِ پارکینگ برای چند لحظه از خودروی پرایدش پیاده می شود و بنیتا در خودرو تنها می ماند، اما همین یک لحظه غفلت کافی بود تا این خودرو از سوی دو سارق به سرقت برود. تلاش پدر برای جلوگیری از سرقت خودرو بی نتیجه ماند و دزدان با خودرو سرقتی موفق به فرار می شوند. بلافاصله پس از این حادثه، پدرومادر این دختر به کلانتری مراجعه می کنند و پلیس را در جریان این سرقت قرار می دهند. ...
دوچرخه را بشنوید!
قرار گذاشتیم بعد از یک دوره ی آزمایشی، از رادیودوچرخه ی عزیز، رونمایی کنیم. حالا آن روز فرارسیده؛ اما جرقه ی اولیه ی این اتفاق، از همان روزی زده شد که من با گروه نمایش عروسکی نمکی بلا و دیو ناقلا در مرکز شماره ی فراگیر 24 کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، قرار گفت و گو گذاشتم. صداپیشه های این گروه که همه روشندل بودند، در هفدهمین جشنواره ی نمایش عروسکی کانون پرورش، برگزیده شده ...
دکتر داوری اردکانی: فلسفه بیهوده است؟ پس چه کاری بیهوده نیست؟
روز سه شنبه 27 تیرماه 1396، سومین دوره مراسم اعطای جایزه دکتر رضا داوری اردکانی به بهترین رساله های دوره دکتری فلسفه در محل مؤسسه شهر کتاب برگزار شد. مشروح سخنان رئیس فرهنگستان علوم در این نشست بدین شرح است: از دوستان عزیزم که جایزه ای به نام من بنیاد کرده اند، تشکر می کنم. در این کار سهم من تقریباً هیچ است. پیشنهادش را دوستان و همکاران داده اند و تمام زحمت جستجوی رساله های ممتاز و ...
بی خوابی و ام اس ؛ناگهان خوابی مرا خواهد ربود؟!
بدخوابی هایم ندارم. غلت می زنم و به موهای پخش شده روی متکا نگاه می کنم. پتو را به خودش پیچیده است و من بی تاب گرما. مرگ من روزی فرا خواهد رسید/ روز پوچی همچو روزان دگر غلت می زنم. به سقف سفید اتاق خیره می شوم. چیزی شبیه درد در استخوان پایم آرام می خزد، به بالا می آید و در دل می پیچد. چشم هایم را می بندم. در صدای نفس ها غرق می شوم تا شاید آرامش را ببلعم. هوای خنک کولر را به ریه هایم دعوت می کنم. بی ...
این شرح بی نهایت
بیاموزید و تعلیم دهید، بفهمید و نادان نمیرید. به راستی که خداوند، بهانه ای را برای نادانی نمی پذیرد. حضرت محمد (ص) وصل و هجر مرا بود به دیدار تو زین پیش وصالی تو را بود به جای من غنجی و دلالی مرا نیست ز هجر تو سوی وصل تو راهی کسی را نبود ره ز وقوعی به محالی مرا گر سخن وصل تو پیش اید روزی چنان ست که پیش اید خوابی و خیالی کجا روشن ماهی بود ...
تجاوز دو مرد به زن دوستشان در مقابل شوهرش!
به جایی نبرده و سرانجام آنان با بی حیایی با بستن دست هایم، فکر پلید خود را عملی کرده و به اجبار به من تجاوز کردند. وی ادامه داد: آن شب من تا صبح بیدار مانده و مانند دیوانه ها پیوسته با خود حرف زده و هیچ آرام و قراری نداشتم، امّا حمید باز هم در همان خواب ابدی خود به سربرده و گویی مرده ای بیش نبود. مثل مارهای زخمی، جنون سراسر وجودم را فرا گرفته بود و می خواستم به هر شیوه ای که شده، زهر ...
در مالیخولیا مخاطب قاضی می شود
پیگیری می کردند، مانند دریاچه ارومیه که ایران با آن همذات پنداری کرد و برای زاینده رود، رود کارون دلشان می تپید. برای مردم ما کشور، شهر، منابع طبیعی مهم است و خوش بختانه مقامات عالی کشور مستند را دیدند و دستوراتی در این خصوص گرفته شد. 4 سال زاینده رود خشک بود و حتی یک بار باز نشد، اما وقتی صدای مظلومین به مسئولین رسید و واسطه ها کنار رفتند، رودخانه به دستور مقامات عالی کشور سالی2 بار باز شد که ...