سایر منابع:
سایر خبرها
شبکه های اجتماعی را ترک کنید!
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛به نقل کوگانا، کال نیوپورت در مقاله ای می نویسد: من دانشمند فناوری رایانه ( تکنولوژی کامپیوتر) و نویسنده چند کتاب هستم ولی هرگز در رسانه های اجتماعی حساب کاربری ایجاد نکرده ام . قبلاً این ماجرا واقعا به صورتی تصادفی برایم اتفاق افتاد زمانی که من در سال دوم تحصیلات دانشگاهی بودم فیس بوک در آن زمان به دانشگاه های ما پا گذاشت موقعی که بلافاصله پس از این ...
شهیدی که پا به پای چمران در پاوه می جنگید
زندان اوین منتقل می کنند. او در اوین تا چند ماه به دلیل شدت شکنجه های وحشیانه ساواک به صورت چهار دست و پا حرکت می کرده است. شهید حاج مهدی عراقی تعریف می کرد در اوین گاهی با مارکسیست ها بحث می شد. یک روز، بین اصغر وصالی و مسعود رجوی درگیری لفظی به وجود آمد و اصغر جلو او و دار و دسته اش ایستاد. همسر شهید : خسته بودم و خیلی زود خوابم برد. در خواب دیدم سیدی که عمامه سبز داشت آمد بالای سرم ...
نامه اش پس از شهادت به دستمان رسید
.... شب قبل خواب پسر خواهرم که رزمنده بود را دیده بودم. همه نگران او بودیم چون خبری از وضعیتش نداشتیم. خواب دیدم پسر خواهرم برایم پیراهن سفید بلندی آورده و من آن را پوشیده ام. کبوتری روی بام نشسته بود و تا خواستم کبوتر را بگیرم، پرواز کرد و رفت. روز بعد دلشوره داشتم و هیئت های عزاداری روبه روی خانه ما می ایستادند و روضه علی اکبر(ع) می خواندند. به یاد پسر خواهرم با گریه دعا می کردم که خبری از او ...
قصه یک معجزه دیگر در آوار کرمانشاه
خارج کردم. یکی را با دست راست و دیگری را با دست چپ از زمین بلند کردم و به حیاط آوردم. بعد سراغ مادرم رفتم و او را روی دوشم گذاشتم، او را به بچه هایم رساندم اما از پرهام و زنم خبری نبود. یعنی آنها زیر آوار بودند؟ برای یک لحظه دنیا روی سرم خراب شد. پرهام آخرین بچه من است؛ عزیز و دوست داشتنی، خیلی زیباست. در همان لحظات وقتی به نبود پرهام فکر می کردم، شانه هایم می لرزید. از یک ...
دعوت که بشوی همه چیزش جور می شود
سال بیشتر و بیشتر دنیا توجهش جلب این یگانه هستی می شود. عظمت میلیونی که هر وجدان بیداری را به تحرک و جنب و جوش وادار می کند تا شاید بتواند این حقیقت را درک نماید. اما حال روز آن هایی که از کودکی محبت این عزیزکرده در دلشان نشسته، جور دیگریست. هر سال محرم که می شود دل شوره ها هم آغاز می شود، در میان زمزمه زیارت عاشورا، اشک ها و عزاداری ها دنبال گرفتن برات کربلا هستند. آخر زمانی تا اربعین ...
بیوگرافی ویشکا آسایش + تصاویر
یادم نمی رود یک روز در خانه، مشغول گپ زدن با دایی بودم که ایشان به من گفتند ویشکا ما در حال انتخاب بازیگر برای سریال امام علی هستیم، دوست داری بازی کنی ؟ من هم چون فکر کردم دایی من را دست انداخته، با خنده گفتم البته، خلاصه من برای تست گریم به پشت صحنه کار رفتم و تست دادم و شوخی شوخی برای این نقش انتخاب شدم. تا آخرین لحظه ای که جلوی دوربین قرار نگرفته بودم، فکر می کردم یکی می آید به من می ...
ما مثل بچه هایی هستیم که دارند با بمب بازی می کنند
...، بسیار سریع تر از آن چیزی پیشرفت کرده اند که پیش بینی می کردیم. این بی گمان یکی از دلایلی است که چرا این مسئله امروز به موضوعی چنین بزرگ تبدیل شده است. مردم می بینند که حوزۀ تکنولوژی در حال پیشرفت است، و گام های بعدی به دغدغۀ فکری آن ها تبدیل می شود . باستروم این پیامد ها را همچون اموری می بیند که بالقوه داروینی اند. اگر ما یک هوشِ ماشینی برتر از خودمان خلق کنیم، و سپس آن را آزاد ...
پاراگراف کتاب (143)
نقشه نکشیدم. وقتی میان مزارع راه می رفتم، سعی می کردم پا روی ملخ ها نگذارم. اگر محصول را می خوردند پیدا بود که گرسنه اند. منطق من ساده و هموار بود. اگر یک روز طلوع و غروب خورشید را نمی دیدم گناهکار بودم. هوای تاریک و روشن مرا اهل مراقبه بار آورد. تماشای مجهول را به من آموخت. من سال ها نماز خوانده ام. بزرگترها می خواندند، من هم می خواندم. در دبستان ما را برای نماز به مسجد می بردند. روزی در ...
پنجشنبه های بی مزار
...، فرم های اهدای جسد را گرفتم و همسرم آنها را امضا کرد. همسرتان چه روزی فوت کرد؟ 22 مرداد فوت کرد، صبح روز بیست و سوم بعد از مراحل شست وشو، ساعت یک بعدازظهر پیکرش را تحویل دانشگاه دادم. واکنش فامیل و اقوام بویژه خانواده شوهرتان چه بود و با قضیه کنار آمدند؟ شوهرم یک برادر و خواهربزرگ ترازخودش داشت. او همیشه در حضور آنها صحبت هایی راجع به مرگ می کرد ...
افشای کودک ربایی پس از 7 سال + عکس
ماجرا مشکوک شده بودم. موضوع را به خانواده ام اطلاع دادم و با آنها همه جا را جست وجو کردیم اما خبری از فرزندم نبود. همان زمان به کلانتری هم رفتیم و شکایت کردیم، اما تلاش ماموران برای یافتن محمدرضا بی نتیجه ماند. این زن ادامه داد: زن صاحبخانه مرا از خانه اش بیرون کرد و چند روز بعد هم از آنجا نقل مکان کرد. مطمئن هستم زن صاحبخانه، پسرم را ربوده و فروخته است. با تشکیل پرونده قضایی، ماموران ...
نارضایتی برخی والدین از رفتار شماری ازمعاونان مدارس با دانش آموزان
بیندازند و وارد هر جایی شوند. با دهانی باز نگاهش کردم.اول فکر نمی کردم با من است. به دور و برم نگاه کردم و مطمئن شدم با خود من است. تعجب کردم و گفتم: حرفی نزده ام که شما این گونه برخورد می کنید. با صدای بلند گفت: کی گفته که من باید ثبت نامش کنم. گفتم: آقای مدیر. گفت: بفرمایید خانم جا نداریم. ثبت نام، زمانی دارد. خلاصه آن روز هر چه از دهانش درآمد به ما گفت و در آخر گفت شما اصلاً سوادت چقدر ...
گفت و گو با دکترای دندانپزشکی حرفه ای از روستای بریز
این مدت، به مرودشت نقل مکان کرده و دو سال آنجا کار کردم، در حال حاضر نیز چند ماه است که در شیراز مطب دارم و خداوند را شاکرم که بعد از گذشت این همه سال و تحمل کردن مراحل و سختی های گوناگون اکنون شرایط مورد نظرم را دارم. * با توجه به پشتکاری که داشته اید به نظر شما رمز موفقیت برای جوانان چیست؟ همانطور که نقل کردم با اینکه دارای مدرک دکترای دندانپزشکی بودم اما در شروع کار ...
به دنبال رد پای حافظ در محله های قدیمی فرانکفورت/ وقتی که تیر آرش تا وین می رود
مقبره های بزرگان ادبیات شد. از اولین تجربه های خود در گردشگری ادبی تا به امروز چطور گذشت؟ در آغاز از ادبیات کلاسیک شروع کردم ، اولین بازدید من مربوط به مقبره فردوسی در توس بود. از آرامستان های معروف و مقبره شاعران معروف که دیدن می کردم، پیوندهایی به بیرون از ایران یافتم، وقتی در شیراز به آرامگاه سعدی رفتم و بعد حافظ و در موردشان بیشتر مطالعه کردم، متوجه شدم گوته که از ارکان اصلی ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (462)
دودیم رو زدم و رفتم بهش گفتم ویژگی خاصی از من شما رو به وجد اورده؟ گفت اره، تی شرتت که کردی تو شلوار! قیافه کارمندای ادارات وقتی با ارباب رجوع میخان حرف بزنن 11. بابام تلوزیون نگاه میکرد...گفتم بابا یخورده پول بده ندارم برگشت ی نگاهی کرد بعد دوباره روشو کرد سمت تلوزیون!!! فقط میخواست دوتا تیک بخوره seen بشه... 12. یه نفر هست که وقتی میزنه is typing...ضربان قلبم تند ...
اعتراض های تند امیرحسین صادقی در یک مصاحبه جنجالی
.... من همین الان حاضرم قراردادم 12 سالم را بیاورم و قرارداد 3 بازیکن استقلال در طول چهار سال اخیر را بیاورند و بسنجند. من برای حفظ آبرویم ساختمان و منزل و ماشینم را فروختم. آقای زمانی حرمت امامزاده را متولی نگه می دارد. چرا مرا روبروی هواداران قرار می دهید؟ چک خوردم و محروم شدم اول فصل کمیته اخلاق مرا خواست و با ترس رفتم. یک آقایی من ماشینم را فروخته بودم و بعد از 10 ماه رفته بود ...
شاخص سازی نه، وزنه تعادل
مسعود وطنخواه: تصمیم: راستش چند وقتی بود که گیج شده بودم که شاخص سازی باید باشه یا نباشه. اکثریت نمادها و مهمتر از همه اینکه سهام خودمم منفیه ولی با معامله یک نماد اونم آخر وقت، بازار با شاخص مثبت اون روز تموم میشه. تصمیم گیری و قضاوت را در مورد بازار واقعا مشکل میشه. هر جا سر زدم، پرسیدم و خواندم چیزی دستگیرم نشد. گفتم برم تالار رانت آباد شاید اونجا چیزی ...
گفت و گو با یک دانشجوی روانشناسی که 16 ساعت زیر آوار بود!
.... مرتب صدایم می زد. درست وقتی که مرگ را جلوی چشمانم می دیدم، در یک لحظه صدای شوهرم را از نزدیک شنیدم. انگار همان جایی ایستاده بود که من دفن شده بودم. بلافاصله هر چه توان داشتم، فریاد زدم. بالاخره پیام صدایم را شنیدم. فریاد زد همسرم زنده است. نفس راحتی کشیدم. آمدند آوارها را کنار زدند و مرا بیرون آوردند. فرزندت سالم است؟ به بیمارستان رفتیم. هم فرزندم سالم است هم خودم. باورم نمی شد ...
می خواستم ژاپنی شوم
املی نوتومب خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - ترجمه، مجتبا پورمحسن: املی نوتومب، با نام اصلی فابین-کلر نوتومبکه نهم جولای 1966 میلادی (18 تیر 1345) در اتربیک بلژیک به دنیا آمد. نخستین رمان این نویسنده چیره دست با نام بهداشت و قاتل در سال 1992 میلادی زمانی که او 26 ساله بود، منتشر شد. وی که آثاراش را به زبان فرانسه می نویسد، سالی یک کتاب منتشر می کند. رمان های او در میان پرفروش ترین آثار ادبی قرار دارد و به زبان های مختلف ترجمه شده است. یکی از رمان های او با نام ترس و لرز در ...
تامین معاش از راه طبیعت!
نامه کارشناسی ارشدم کار می کردم. بعد ازآن نیز، در کلاس های دکترای خانم دکتر سفید کن شرکت می کردم و خلاصه تا شب درگیر بودم و متوجه نمی شدم که زمان چطور می گذرد. حدود دو سال بعد از پایان تحصیلاتم در مقطع ارشد، احساس کردم که باید اطلاعاتم را در زمینه گیاهان دارویی به روز کنم به همین دلیل در کنکور دکترا شرکت کردم و قبول شدم. علاوه بر تشویق پدر و مادرم، یکی از عوامل مهم قبولی ام ، تدریس در مرکز فنی و ...
ماجرای دختر بی حجابی که به لطف امام رضا نماز شب خوان شد
...> مرضیه دومین کسی است که به سراغ اش رفتم. او بعد از ازدواج و به واسطه اینکه شوهرش بچه محله امام رضا علیه السلام است، دو سالی می شود که از مجاورین شده است. مرضیه یک خاطره شنیدنی برایم می گوید: یک بار رفته بوم حرم و دل پردردی داشتم. یادم هست که آن روز در رواق امام خمینی (ره) نشستم و شروع به گلایه کردم. اصلا آن روز به حرم رفته بودم تا فقط گلایه کنم. گفتم یا امام رضا علیه السلام، من غریب را به اینجا آوردی ...
بدون داستان وجود ندارم
.... بعد هم که وارد دبیرستان شدم به مدرسه البرز رفتم. یادم هست هر درسی که نمره مان کم می شد سریع به خانه گزارش می کردند و من یک بار کاردستی 7 شدم! آن زمان مادرم هم به تهران آمده بود. پدرم به مهاباد رفته بود. از کلاس دهم دوباره به اصفهان آمدم. تو نویسنده ای... علی خدایی که تمام مدت بازگویی خاطراتش سرشار از لذت است، تعریف می کند که چطور استعداد نویسندگی اش کشف شد؛ در همان کلاس ...
انشا به روش جانشین سازی (جدید)
از یک شمع است. شمعی که آرام و آهسته می سوخت و مردی میانه سال در کنار آن داشت کتاب می خواند. من عاشق نور بودم. همیشه به طرف لامپ ها و مهتابی ها می رفتم و روی آنها می نشستم اما این یکی فرق داشت. نورش یک جور خیره کننده بود. کم کم نزدیک و نزدیک تر شدم. گرمای شعله شمع و نور زیبای آن مرا از خود بی خود کرده بود. فقط به نشستن روی شعله فکر می کردم و نه هیچ چیز دیگر. قبلاً از پروانه های بزرگ تر ...
بیماری قرن بیست و یکم توهم است
دوستان را دورا دور می شناختیم. اواخر دهه70 و اوایل دهه 80 به صورت محدود در یکسری جشنواره ها شرکت کردم و با خیلی از دوستان شاعر در همان جشنواره ها آشنا شدم. بعد از اتمام دانشگاه و خدمت سربازی، بلافاصله وارد دنیای کار شدم. طبیعتا چون کامپیوتر خوانده بودم، وارد شغلی در حیطه کامپیوتر شدم و به سمت کار مخابراتی رفتم. همین هم باعث شد مدت چندسال از سرایش شعر فاصله بگیرم و بیشتر بخوانم و بیاموزم. ...
افشاگری های جنجالی صادقی علیه رحمتی و استقلال
مرفاوی مرا پسندیدند و به من زنگ زدند که کمک مربی ام تو را به استقلال می آورد. عجیب اینکه کمک او مرا به تمرین پرسپولیس برد و اما در همان 5 دقیقه اول با پسر آقای پنجعلی دعوا کردم و ساکم را برداشتم و فردایش به تمرین استقلال رفتم.
پشت پرده ممنوع التصویر شدن جهانگیر کوثری به نفع آن برنامه خاص!
ممنوع التصویر کرده اند. جهانگیر کوثری: خودم، همسرم و دخترم را ممنوع التصویر کرده اند. وی درباره دلیل این مساله عنوان کرد: هیچ دلیل و توضیحی به من داده نشده است. به همان علتی که باران و خانم بنی اعتماد را در تلویزیون نشان نمی دهند و تیزرهای فیلم هایشان را پخش نمی کنند، من هم از سال 88 دچار مشکل و در نهایت اخراج شدم و الان هم مرا به تلویزیون راه نمی دهند. وی افزود: خیلی خوشحال می شوم اگر ...
نقشه زشت نارفیق برای دوست بی ریا
. متأسفانه دوستم اعتراف کرد چند سرقت را هم با استفاده از موتورسیکلت من انجام داده است. خدا را شکر که ندانسته برای خودم گرفتاری درست نکردم. چه خوب شد از پدرم مشورت گرفتم. واقعاً ما جوان ها فکر می کنیم خیلی چیزها را می دانیم. اگر با پدر و مادر خود دوست باشیم و در کارهایمان با آن ها مشورت کنیم، دچار مشکل می شویم. من حتی نمی دانستم دوستم یک سابقۀ کیفری هم داشته است در صورتی که پدرم، اولین بار که او را دید، گفت این آدم شایستۀ رفاقت و رفت وآمد نیست. ...
بعثی ها مثل انسان های اولیه با ما برخورد می کردند
چگونه اتفاق افتاد؟ گویا این انتخاب مسیر زندگی شما را تغییر داد. سال 1358 من به عنوان رئیس بهداری وارد سپاه شدم. یک روز صبح وقتی به سر کار رفتم دیدم از طرف آقای جواد منصوری و آیت الله لاهوتی به عنوان نماینده امام به من اعلام شد که کاری با من دارند. البته من چند شب قبل خواب دیدم امام خمینی نیروها را تقسیم می کنند و بنده فرار می کردم. به منزل رفتم و دیدم قبل از اینکه وارد منزل شوم، ایشان در منزل ...
منتخب قصیده های عاشقانه از شاعران بزرگ پارسی
سرمایه عشق تو درین سر شده است چشم بیمار تو از دیده من کرد هوس ناردانی که بدین گونه مزعفر شده است تا دگر کی به لب جام لبت باز خورد ای سبا خون که ز غم در دل ساغر شده است بعد ازین غم مخور ای دل که غم امروز همه روزی دشمن دارای مظفر شده است... سلمان ساوجی ✦✦✦✦✦ گلعذاران جهان بسیارند لیک پیش گل ...
مجموعه غزل عاشقانه پارسی
بدم گداختم تا که مرا زمین بخورد تا همه دود دل شدم تا سوی آسمان شدم نیستم از روان ها بر حذرم ز جان ها جان نکند حذر ز جان چیست حذر چو جان شدم آنک کسی گمان نبرد رفت گمان من بدو تا که چنین به عاقبت بر سر آن گمان شدم از سر بیخودی دلم داد گواهیی به دست این دل من ز دست شد و آنچ بگفت آن شدم این همه ناله های من نیست ز من ...
با فرزند و همسر چگونه باید برخورد کنیم؟
...> حسن بن جَهْم می گوید: نزد امام رضا (ع) رفتم و او موهایش را رنگ سیاه زده بود، گفتم: فدایت شوم، با رنگ سیاه موهایت را رنگ کردی؟ فرمود: در رنگ آمیزی مو پاداش است. رنگ کردن موی و آمادگی (با آراستن ظاهر) از چیز هایی است که پاکدامنی زنان را افزون می سازد، زنان پاکدامنی ها را رها کردند، چون همسرانشان خود را برای ایشان آماده نکردند. (بحارالانوار: ج. 73، ص. 100) آن حضرت در حدیثی دیگر به نقل از پدران ...