سایر منابع:
سایر خبرها
افسانه جباری؛ نخستین عروس سوار بر موتور ایران
. حالا چطور با همسرت آشنا شدی؟ حامد هم یکی از موتورسوارهای پیست بود و با او مسابقه می دادم کل کل ها و مسابقه هایی که داشتیم باعث شد که بیشتر با هم صحبت کنیم و درنهایت هم ازدواج کردیم. دوست داشتم مراسمم را در پیست برگزار کنم. چی شد این به ذهنت رسید که در پیست مراسم برگزار کنی؟ من خیلی دوست داشتم با لباس عروس با موتور پرش بزنم در های خارجی دیده بودم داماد از ...
تنها سهم دختر دبستانی از خوشبختی
را کتک می زدم. چند بار مدیر مدرسه از مادرم خواست مراقب رفتارهای خشن من باشد، مادرم نیز مقدار کمی مواد در کیفم می گذاشت تا زنگ تفریح از آن استفاده کنم. اما مدتی بعد ناظم مدرسه متوجه حمل مواد مخدر شد و مرا از مدرسه اخراج کردند. از آن روز به بعد همه آرزوهایم را در کنار دفتر و کتاب های مدرسه دفن کردم و دوباره به گدایی مشغول شدم. با این که کودک خردسالی بودم برای مادرم مواد مخدر هم می فروختم چرا که کسی ...
مزارهای غریب
. اما حکومت نظامی بود و اجازه تشییع پیکر شهدا را نمی دادند. قبل از شهادت گفته بود دیگر بر نمی گردم از سیداصغر می پرسم خبر شهادت را چه کسی به مادرتان داد؟ می گوید: وارد خانه که شدم مادرم در را باز کرد. (منقلب می شود و چند قطره اشک می ریزد) مادرم خیلی به سیدمحمد علاقه داشت. شب قبل از شهادتش مادرم مهمانش بود و می گفت سیدمحمد حال عجیبی داشت. به او می گفتم چرا نمی خوابی؟ وضو گرفته بود و ...
روایت خواندنی از زندگی شهید مدافع حرم علی زاده اکبر +تصاویر
. من از اینکه می دیدم همسرم به فکر دیگران است و سعی می کند لقمه حلال به خانه بیاورد خوشحال بودم. مهدی خیلی شبیه همسرم است. علی به مسجد و شرکت در هیئت ها علاقه زیادی داشت و مهدی هم درست مثل اوست. پسرم متولد 1382 است و هنگام شهادت پدرش تنها 10 سال داشت، اما خوب همه چیز را درک می کرد و متن زیبایی هم در تشییع پدرش قرائت کرد که مورد استقبال مردم قرار گرفت. ما سعی می کنیم تا آنجا که می توانیم پسرم ...
شکایت دسته جمعی خانواده های شهدا و جانبازان فتنه 88 از سران فتنه
خانه و همسرم گفت نذر باب الحوائج می کنیم تا شفا بگیرد. صبح وقتی بیدار شدیم دیدیم بهتر است. روز به روز بهتر و زیباتر شد و حالش خوب شد. دبیرستان در مدرسه امیرکبیر درس می خواند. سال آخرش بود که رفته بود کنکور داده بود و میان 300 شاگرد در دانشگاه قبول شده بود. مهندسی معماری قبول شده بود. خواهرش به مدیرش زنگ زده بود و گفته بود حسین ما در دانشگاه شاهد قبول شده است. حسین وقتی خبر را شنید بعد از ...
شهیدی که دوست داشت گلویش بریده باشد + عکس
مشغول دعا بودم متوجه پریدگی رنگ صورت و لرزش دست همان دوست تهرانی ام شدم. گفتم برای آقا مرتضی اتفاقی افتاده است؟ کمی دستپاچه شد و گفت، نه، نه، خیالت راحت.این بار با خنده تلخی به ویترین یادگارهای آقا مرتضی نگاه می کند و می گوید: زمان شهادتبرادر شهید قاسمی کنار آقا مرتضی بود و خبر شهادت آقا مرتضی را تلفنی به مادرش داده بود و از آن جا هم با تلگرام همه فهمیده بودند. به همسر شهید صدرزاده هم گفته بودند ...
مین مثل مرگ؛ جوانیِ بربادرفته در کانی طومار
...: هشت سال، درس را رها کردم؛ بعد در خانه درس خواندم و دیپلم گرفتم؛ همان سال دانشگاه سراسری تبریز، کارشناسی مطالعات خانواده قبول شدم؛ سخت بود اما با معدل بالا لیسانس گرفتم؛ دوران دانشگاه با همسرم که اهل پاوه است، آشنا شدم؛ سال 95 ازدواج کردیم؛ در طبقه بالای خانه پدرم در بوکان زندگی می کنیم و این روزها در انتظار آمدن فرزندمان هستیم... همسرش می گوید: وقتی یکی از هم اتاقی ...
20 دقیقه گفت وگو با قاتل
.... قبل از این اتفاق وضعیت چطور بود؟ دوستان صمیمی داشتی؟ بچه بودم بازی می کردم. بعد از ظهرها توپ پلاستیکی می آوردم بازی می کردم. بعضی وقت ها می رفتیم قهوه خانه، با گوشی موبایل بازی می کردم، به خدا اصلا توی محل سرم را بالا نمی کردم. به خدا این طوری که می گویند نبود. دوست صمیمی داشتی؟ اسمشان یادت می آید؟ یکی محمد بود و آن یکی امین که فامیلی اش یادم رفته ...
به پدر گفتم: حمزه را ماهی ها خوردند!
خواهیم تا بجای شهدا به جنوب بروند و من یکی از داوطلبان بودم که از طریق پدافند نیروی هوایی تهران، وقتی رسیدیم به منطقه، دوم مهر بود، یعنی سومین روزی که جنگ ایران و عراق شروع شده بود. ادامه می دهد: آن روز من 19 ساله بودم و مجرد، سال 61 منقضی شدم و سوم شهریور ماه همان سال به عنوان نیروی بسیجی دوباره به جبهه ها اعزام شدم. اواخر مهرماه بود که یک هفته مرخصی گرفتم و برای ازدواج به محل آمدم، بعد از ...
داستان دریا،پدری که می خواهد زن شود، اما یک دختر 9ساله دارد بازیگر و دستیار کارگردان تئاتری درباره ترنس ...
...: 20 سال از زندگی عقب افتادم همه شما من را می شناسید. قبل از این در شکل و شمایل فرزانه و حالا در شمایل سامان. سال ها می دانستم باید عمل جراحی انجام دهم ولی با سکوت پدرم، این عمل را به تعویق انداختم و نتیجه اش این شد که به اشتباه ازدواج کردم و مدت کوتاهی بعد هم جدا شدم و تصمیم گرفتم به هویت واقعی ام برسم. در نمایش هایم تلاش می کنم واقعیت زندگی ترنسکشوال ها را نشان دهم ...
زنم با دزد ناموس قرار گذاشته بود و ..! / فرزاد وقتی رسید امان نداد! + عکس
عکس سگ خانگی و پیام های تهدیدش را می توانید ببینید. بنابراین من از شوهرم می ترسم و به خاطر بیم جانی حاضر نیستم به خانه اش برگردم. قاضی رو به فرزاد کرد و گفت: آخر پسر خوب، سگ بی زبان این وسط چه گناهی کرده؟ می دانم که همسرت را دوست داری، اما راه و رسم جذب علاقه همسر که این نوع رفتارها نیست. مرد جوان که از هیجان به لکنت افتاده بود بریده بریده جواب داد: نه. این پیام های تهدید آمیز اصلاً ...
رهایی از مرگ با فروش خانه مادر
شدت اشک می ریخت، گفت: وقتی دو پسرم به زندان افتادند همسرم سکته کرد و فوت شد. پسر کوچکم هم در زندان به خاطر بیماری ایدز فوت کرد. حالا کسی را جز امین ندارم به همین دلیل حاضرم تنها دارایی ام را که خانه ام است را بفروشم تا رضایت اولیای دم را جلب کنم. در ادامه متهم با شرح دوباره ماجرا در آخرین دفاعش گفت: باور کنید ضربه ای که به فربد زدیم کشنده نبود. او هنوز دوره درمانش را تکمیل نکرده بود که از بیمارستان ...
روایت ها و فعالیت های برخی از شهدای "مدافع حرم" در فتنه 88 + عکس
از امنیت تهران بر عهده داشت. آن موقع، فرمانده کل، سردار همدانی بود و بعد پدر بنده که در شهر خیلی درگیر بودند. یادم هست شبی که رأی ها اعلام شد، شب ولادت حضرت زهرا(س) بود و من به امامزاده علی اکبر(ع) چیذر رفته بودم که پدرم تماس گرفت و گفت: کجایی؟ سریع برو خانه و درگیر تظاهرات نشو همین که تلفن تمام شد، حاج محمود کریمی گفت: آقایان امشب، هیئت تعطیل است و به سمت خانه بروید. بعد که آمدیم بیرون، متوجه شدیم ...
آتیلا: ایرادی ندارد، رکورد سریع ترین استعفا برای من! / عشق سرمربیگری ندارم
که مسایل مالی نقشی در این ماجرا ندارد اما 80 درصد ماجرا به کیفیت بازیکنان و مسایل فنی برمی گردد. خیلی ها از تو به عنوان پسر ناصر حجازی توقع داشتند تا مقابل اتفاق های باشگاه نفت چنین رفتاری داشته باشی. به قول مادرت هرچه باشد خون ناصرخان در رگ های توست. (نیشخند) شما درست می گویید اما بعضی ها هم می گفتند دست من با جهانیان توی یک کاسه است. می گفتند آتیلا آمده تا روی کارهای بقیه ماله بکشد ...
همسر شهید بودنم را پنهان می کنم
روز دیگر از سوریه بیایی بگویی بفرمایید خانه پدرت. گفت: باشد دوست نداری نبخش فوقش شهید شدم خانه مان که هست به برادرم می گویم سهم من را بعنوان مهریه ات بدهد. تو برایم جز خوبی نبودی توی راه برگشت به دلم افتاد، روی موتور صدایش زدم گفتم: علی؟ تو مرا می بخشی؟ پاسخ داد: چه چیزی را باید ببخشم؟ گفتم: به هر حال زندگی مشترک است دیگر حرفی زدم کاری کردم که ناراحت شدی. بدون مکث گفت: لیلا جان تو ...
آیت الله مجتهد شبستری: علمای بزرگ کم شده اند/ ولنگاری بیشتر رواج یافته است به خصوص با دایر شدن فضای مجازی
ازدواج کردم. چطور آشنا شدید؟ با یکی از خانواده های متدین شبستر که معروف به تقوا و صداقت و امانت بودند، وصلت کردیم. مهریه چقدر بود؟ به یاد ندارم؛ آن زمان فکر کنم 5 هزار تومان بود. حاج آقا به حاج خانم در کار خانه کمک می کردید؟ بله. هنوز ادامه دارد؟ تا جایی که بتوانم. گرفتاری من و مطالعه من زیاد است ولی اگر بتوانم کمک ...
مهریه همسرم 5 هزار تومان بود/ بلدم نیمرو و کته درست کنم/ بعد از فوت پدرم تحت تکفل آیت الله شریعتمداری ...
: مردم، حاج آقا مجتهد شبستری را به نام آذربایجان و تبریز می شناسند، چطور شد از تبریز جدا شدید؟ بنده ساکن تهران بودم. سال 33 از قم به تهران منتقل شدم، در اینجا حوزه درس و دانشگاه و برنامه حوزه داشتیم. سال 74 موفق شدم که مشرف به زیارت بیت الله الحرام شدم. بعد از مناسک حج مشرف به مدینه شدیم 4-3 روز در مدینه بودیم که از دفتر حضرت آقا تماس گرفتند و آقای حجازی گفتند آقا با شما کار ...
اعظم زنده است...
مردی غریبه را به خانه می آورد، او که توهم خیانت داشته است به مرد غریبه می گوید که تو همسرم را می شناسی و با هم رابطه داشته اید، مرد که اوضاع زن و بچه ها را می بیند به بیرون رفته و به پلیس زنگ می زند؛ به هر حال بعد از پنهان شدن و فرار کردن شوهر اعظم، پلیس او را گرفته و به بازداشتگاه می برد، اعظم و دو دختر نیز توسط اورژانس اجتماعی به بهزیستی واگذار می شوند. اعظم وقتی دارد از تهمت شوهرش به ...
علاقمندان فلسفه حتما بخوانند+عکس
که در سال 2007، اندکی پیش از مرگ خود نوشت، می گوید: من و هیلاری پاتنم در بیست سال اخیر در این باره که از آثار ویلیام جیمز و جان دیویی چه درس هایی باید گرفت، اختلاف نظر داشتیم. البته، اختلاف نظر کمترین چیزی است که می شود گفت. در یک مصاحبه پاتنم رورتی را خواننده ای بسیار بی دقت خواند و او را به خاطر تفاسیر متن گریز سرزنش نمود. هیلاری رورتی را دوست عزیز خطاب کرده است ...
مشاوره قبل از ازدواج، سرعت کاه مسیر پر شیب طلاق
اموالم را به نامش کرده بودم، بی خبر رفت و دیروز از طریق اعلام کلانتری با خبر شدم که او عضو یک شبکه کلاهبرداری است. شاید اگر به حرفهای مادرم گوش می کردم و قبل از ازدواج پیش مشاور می رفتم، به اینجا نمی رسیدم. آمده ام تا تقاضای طلاقم را بررسی کنم. و اما گذری بر آمارهای ثبت احوال نشان می دهد از آغاز امسال تا پایان آذر 4 هزار و 844 زوج در گیلان تصمیم مریم و محمد را عملی کرده اند و این آسیب ...
مادر ستایش : شب و روز را گم کرده ام، حال پدرش از من بدتر است
...، چون باید بدانم چه بلایی سر ستایش من آمده است، برای همین در دادگاه حاضر شدم. خودم را برای شنیدن واقعیت آماده کرده بودم، اما نتوانستم طاقت بیاورم و از روی صندلی افتادم و از هوش رفتم. صفیه قریشی افزود: هر صبح که از خواب بیدار می شوم، می گویم خدایا ستایش من کجاست؟ او دلواپس مدرسه رفتنش بود. می گفت سال دیگه که مدرسه می روم، زنگ های تفریح مدرسه بیا که تنها نباشم. الان من درد بزرگی دارم ...
در خلق حماسه 9 دی نقش مردم کلیدی بود/ غرق شدن در خاک از عاشورای 88 می گوید!
درمانی وارد اتاق شدند. مات و متحیر مانده بودم وسط اتاق یکی از پرستار ها مرا بیرون برد. به پدرم دستگاهی وصل کردند تا هوا را به ریه هایش بدمد. شوک قلبی دادند. آمپول تزریق کردند. ضربان پدرم کند شد. چند مرتبه خواستم داخل اتاق شوم ولی آن ها نگذاشتند. - به کما رفت. خس خس سینه هایش آرام گرفت. دستگاه به جای ریه های خسته اش کار می کرد. من ماندم و آخرین کلام پدرم. کشور به رهبری، به عقلانیت مردم. به وحدت و امنیت نیاز داره نه آشوب و... منتظر ماندم تا آفتاب طلوع کند. باید می رفتم سمت میدان امام حسین (ع). انتهای پیام/ ...
به نام صبر منصور!
فیزیوتراپی دچار اسپاسم شدید عضلانی شدم و زانوهایم به هم چسبید فیزیوتراپ تلاش کرد زانوها را جدا کند که زانوی راستم شکست. دکتر گفت که برای کاردرمانی باید به یک کشور اروپایی اعزام شوم که این اقدام صورت نگرفت و پای راستم را در اثر عفونت و شکستگی قطع کردند. فکر می کردم حالا که پایم را قطع کرده اند حتما از درد هم رها می شوم ولی با این که پا ندارم احساس می کنم مچ پایم درد دارد. بعد ...
استاد پرورش به روایت دختر
را بسیار تحمل کرد، از زمانی که با پدرم ازدواج کرد پدرم به خاطر مبارزاتش زیاد سفر می کرد، دور بودند، مشکلاتی که برایمان پیش می آمد، گاهی که ساواکی ها حمله می کردند و خیلی مسائل دیگر پیش می آمد، اما مادرم با متانت و صبوری همه را تحمل می کرد و این کمک بسیار بزرگی به پدرم بود. حتی وقتی پدرم بیمار شدند مادرم مثل پروانه دور ایشان می چرخیدند و مراقب می کردند. برای پدرم کم نگذاشتند. حالا هم بعد از فوت ایشان همان صبوری را دارند. منبع: تسنیم ...
بازماندگان در آشیانه
خواهر و برادرند و هر دو عبوس و کم حرف؛ یاد گذشته آنها را بسیار می آزارد. آنها حالا هر دو دانشجوی رشته معماری در دانشگاه بعثت کرمانند و خانم دهقان برایشان کار پیدا کرده؛ برای ابوالفضل در مکانیکی و برای پرستو در یک کتابخانه. مادر پرستو و ابوالفضل در زلزله فوت کرد؛ پدرشان اما زنده است و در جیرفت ازدواج کرده. او بچه های جدید دارد و پرستو و ابوالفضل را به زندگی اش راه نمی دهد. از پدرم خوشم نمی آید ...
حرف تلخ با چاشنی کمدی به دل می نشیند
، خیلی راحت می گویند ما متاهلیم و این متفاوت است نسبت به کسی که می گوید من مجردم و تعداد خانه هایی که به او تعلق می گیرد، خیلی کمتر است و همه کس به مجرد خانه نمی دهد. با شنیدن نارضایتی های اطرافیانم از مقوله زندگی مشترک، کنجکاو شدم که چرا همه به من می گویند خوش به حالت که مجردی، با دقت بیشتری به اطرافم نگاه کردم، حتی در روابطی که هنوز به ازدواج ختم نشده است، کنکاش کردم و متوجه شدم این یک ...
چگونه یک پزشک با مرگ اطرافیانش کنار می آید
زوال عقل مبتلا شد مردی نبود که پیش از آن بود. مرگ او تسکین بود. اما مادرم در 82سالگی از متاستاز پیشرفته ناگهانی سرطان درگذشت که مرگ فوق العاده ای بود. منظورم این است که مرگ همیشه ناراحت کننده است، اما او در صحت کامل عقلی مرد. مرگ او کمی طول کشید، ولی در خانه بود. احساس می کنم دراین باره ما خیلی خوش شانس بودیم. سیذارتا: وقتی پدرم از دنیا رفت، برخی تصمیمات سخت باید گرفته می شد و زمان آن رسید که ...
زنده به گور کردن دختری در مشهد بخاطر فساد اخلاقی اش
خانواده ما را برده بود. او دو ماه قبل از خانه فرار Escape کرد و من هم تصمیم گرفتم او را بکشم. روز حادثه متوجه شدم او به خانه پدری مان برگشته است. عصر بود که به خانه پدرم رفتم و دیدم که خواهرم درون اتاق است و کسی در خانه نیست. صدای او را می شنیدم که می گفت: حالم خوب نیست. به من کمک کنید. بعد داخل اتاق رفتم و شالش را دور گردنش پیچیدم و آنقدر فشار دادم تا کشته شد. بعد جنازه را به سمت حمام کشیدم که مادرم ...
درخواست طلاق از همسر گیاهخوار!
...، اما از ده ماه پیش همه چیز بهم ریخت و زندگی مان نابود شد، از وقتی که پونه تصمیم گرفت گیاهخوار شود. یک شب که خسته از سرکار به خانه آمدم، پونه غذای گیاهی به من داد و گفت که از این به بعد گیاهخوار شده است. اول اهمیتی ندادم. تصور نمی کردم این کار تا این اندازه زندگی مان را تحت تاثیر قرار دهد. با خودم گفتم هرکاری دوست دارد انجام دهد، اما بعد از گذشت چندوقت تازه متوجه شدم چه بلایی ...
زنم با فروشنده های محل ارتباط شوم داشت! / زن اولم را سم خوراندم و زن سومم را ..! + عکس
کرد و گفت:زنم با مردان غریبه رفت و آمد داشت. من به او مشکوک بودم اما او با رفتارهایش باعث می شد شکم بیشتر برانگیخته شود. آخرین بار وقتی در یک فیلم دیدم که مردی با پاشیدن اسید به صورت زن مورد علاقه اش او را برای همیشه خانه نشین کرد به فکر اسیدپاشی افتادم. دختر این مرد در بازجویی ها گفت: پدرم سه زن دارد و مادرم زن سوم اوست. من هفت خواهر و برادر دارم. پدرم مرد شکاکی است .او همیشه رفت و ...