سایر منابع:
سایر خبرها
به مناسبت سالگرد انتقال مصدق به احمدآباد/ زندانی در تبعید
می کشید که بی صدا، الان می آیند و ما را می گیرند و من همان طور نعره می زدم. بالاخره از او جدا شدم و خودم را رساندم به خانه مان. منزلی بود در خیابان شیخ هادی... که با یکی از هم کلاسی های هم شهری ام اجاره کرده بودم. گریه کنان رفتم به خانه و در آنجا شعر مرثیه درخت را سرودم: دیگر کدام روزنه، دیگر کدام صبح/ خواب بلند و تیره دریا را/ آشفته و عبوس / تعبیر می کند؟ / من می شنیدم از لب برگ/ این ...
سعید سیفی اعزامی از سپاه همدان
به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس ، دوران هشت سال جنگ تحمیلی و عملیات های کوچک و بزرگی که آغاز می شد و خون پاک فرزندان حضرت روح الله در جای جای جبهه غرب و جنوب ریخته می شد خبر از ثبت یک دوران بی نظیر تاریخی در تقویم سالهای زیستن بشریت می داد. تاریخی که هر یک نفر می تواند با بیان خاطراتش ورق های این دوران را طلایی تر و روشن تر کند. این بار عملیات رمضان را بشنوید از زبان علی خوش ...
نظری: در نگاه اول عاشق موحددانش شدم/ پدر شهید: به دلم افتاد که علی شهید شده است
)تعدادی از فرماندهان شهید شدند. من در آنجا به دلم افتاد که علی هم شهید شده است. من خودم را آماده خبر شهادتش کردم. مادر علی هم چون قرار بود خدا به ما نوه ای بدهد به انگلیس رفته بود تا پیش دخترم باشد و عروسم یعنی همسر علی پیش من بود. آن وقت فرزند علی دنیا نیامده بود و همسرش حامله بود . بعد از ظهری بود که در خانه نشسته بودم. سیدحسن رسولی، حسین خالقی، اکبر نوجوان و ابراهیم شفیعی به منزل ما ...
چگونه پرونده حکومت قاجارها در خانه رضاخان درهم پیچید؟
اعلان حکومت موقتی می کند. سیدمحمد تدین، نایب رئیس مجلس، در این مورد می نویسد: غروب روز جمعه 8 آبانماه 1304 بود. بنده در شمیران بودم. دیدم تلفن کردند حضرت اشرف (رضاخان) می فرمایند به شهر بیایید که شما را ملاقات کنم. آمدم شهر. رفتم منزل خدمتشان رسیدم. فرمودند در زیرزمین، داور مشغول کارهایی است، بروید به او کمک کنید. رفتم زیرزمین دیدم داور پشت میزی نشسته و وکلا ورقهای را امضا می ...
بعد از قتل دوستم،برای آرامش روحش،پولهای سرقت شده از او را صرف ترک اعتیاد معتادان کردم
...> چگونه او را کشتی؟ در فاصله 30 سانتی متری او ایستاده بودم که سلاح را از زیر کاپشن بیرون آوردم و دو گلوله به شقیقه سمت راستش شلیک کردم. او بی جان روی زمین افتاد و خون کمی از سرش جاری شد. بعد چه کردی؟ دستپاچه شده بودم. چند دقیقه ای هاج و واج او را نگاه کردم و پشیمان شدم. بعد دیدم نبض بالای چشمش می زند احساس کردم عذاب می کشد، به همین دلیل یک تیر دیگر به سمت چپ سرش شلیک کردم که خون ...
درد دل های یک کنکوری خوشبخت
.... اصلا دلم نمی خواهد که خودم را درآینه نگاه کنم چون پریشب از اضطراب سه تا تبخال زدم ، قیافه ام آنچنان به هم ریخته که حد ندارد ، پای چشمانم از بس بیخوابی کشیده ام گود افتاده ، شبیه معتادها شدم. از دیروز تا حالا بیش از 500 بار جواب این سووال را داده ام که " کنکورت را چطور دادی ؟ " چه بگویم بابا ! اختصاصی هایش که سخت بود ، عمومی هایش که ای بد نبود ، دراین چند ساعت بعد از کنکور به کشف ...
زندانی به نام تن
مدتی که بچه ام کنارم نبود، مثل دیوانه ها بودم، انگار یک چیزی گم کرده بودم و بی دلیل دور خودم می چرخیدم و مدام بغض می کردم. نمی توانم بچه ام را از خودم دور کنم. باور کنید اگر توان مالی داشتم با اینکه مریض هستم و به سختی می توانم کارهای خودم را هم انجام دهم، باز هم لحظه ای آنها را از خودم دور نمی کردم . تعادل یکی از بچه ها بهم می خورد و روی زمین می افتد. با آنکه وضع جسمی خوبی ندارد اما با ...
وقتی رییس جمهور روحانی با لباس نظامی به دیدار رهبر معظم انقلاب رفته بود
کانون تجمع انقلابیون بود، سخنرانی می کرد. بسیار علاقه مند بودم از نزدیک با ایشان آشنا شوم. بدین جهت آدرس منزل ایشان را از دوستان گرفتم و به منزل ایشان رفتم. زنگ درب را به صدا درآوردم. کسی که در را باز کرد تا من را با لباس نظامی دید، وحشت زده شد و گفت: آمده اید آقا را ببرید؟ گفتم: نگران نباش، من از دوستان ایشان هستم. وقتی وارد منزل شدم و آیت الله خامنه ای من را دید و خودم را معرفی ...
اعتراف تاجرنیا به اشتباهات مجلس ششم/ مجلس مطلوب؟
سه ماه بعد از تشکیل مجلس برخی مسائل از جمله موضوع اصلاح قانون مطبوعات را در دستور کار گذاشت. شما هم معتقدید مجلس ششم بی تجربه بود و یکسری از مناسبات سیاسی را رعایت نمی کرد؟ خیر. من به این مساله اعتقاد ندارم. فکر می کنم بافت مجلس در خیلی از زمان ها دچار تغییرات بنیادین شده است و یکسری افراد و نماینده های جدید در آن حضور پیدا کردند. اتفاقا مجلس ششم فضاهایی مانند فراکسیونیزم را برای اولین ...
فرزاد موتمن: فیلمساز پوست کلفتی هستم
مسائل تحت تاثیر جنگ قرار داشت بعد از آن سینما به لحاط کمیت و کیفیت توسعه بیشتری پیدا کرد، جایگاه ونقش مهم خود را تثبیت کرد ولی خودم شخصا در پشت صحنه چندین فیلم بسیار جدی ومنظبط ظاهر می شدم، طوری که اطرفیانم نکاتی را در این رابطه به من انتقال می دادند، در این کشور بزرگ شدم و برای سینمای همین سرزمین فیلم ساختم، ولی شاید مقداری مثل برخی از فیلمسازان متوقع یا جاه طلب نیستم و با خیلی از مسائل در این سالها ...
زنده شدن شهید در زمان خاکسپاری
شهید گمنام و پاسداشت 175 شهید غواص در مرکز عالی تربیت جهادی و تکاوری سیدالشهدا (ع) زیباکنار در جمع حدود 5 هزار نفر از خانواده های معظم شهدا و ایثارگران و مسئولان کشوری و لشکری، بسیجیان، کارکنان شاغل و بازنشستگان این مرکز، نقبی به خاطرات خود در دوران دفاع مقدس زد یعنی زمانی که شناسنامه خود را برای رفتن به جبهه دست کاری کرد. 14 سالگی به جنگ رفتم و 16 سالگی مجروح شدم شهید زنده در ...
گفتگو با کوروش یوسفی
شورای شهر است. اینکه بعد از 2 سال نمایندگی مردم در شورای شهر ، این بار در حوزه دیگری برای نمایندگی مردم تلاش کنیم نه تنها مغایرتی ندارد بلکه فرصت برای خدمت در دامنه گسترده تری فراهم می شود. هیچ کاری لذت بخش تر از این نیست که در کار شورایی ، گره ای از کار مردم باز کنیم. از سوی دیگر فعالیت در شورای شهر باعث شده است تا شناخت بیشتری از مشکلات مردم پیدا کنم . به نظر من نمایندگی در شورای شهر مثل نرمش خارج ...
گفتگو با علی سالاریان
به دانشگاه این فضا بهتر مهیا شد. در انجمن اسلامی و شورای صنفی دانشگاه علوم پزشکی ایران فعال بودم . مدتی نیز دبیری شورای صنفی دانشگاه را با کمک دیگر دوستان بر عهده داشتم. بعد از فراغت از دانشگاه در عرصه های انتخاباتی جذابیت های بیشتری دیدم . چه در عرصه انتخابات هلال احمر شهرستان نور و استان مازندران و چه عرصه صنفی نظام پزشکی با استقبال دوستان و فعالین موفق شدم. کار در عرصه های اجتماعی ، فرهنگی و ...
فرزندفروشی وصادرات انسان درمحله ای درساری
از آن روز که طلبکارهای شوهرش آمدند و کوچک ترین بچه اش را با خود بردند، یک سال نگذشته. عبدالله و سودابه ، او را به 400 هزار تومان فروخته اند و کمی بعد از آن، یکی دیگر از بچه هایش را 500 هزار تومان. سودابه حالا علاوه بر حسرت ندیدن بچه هایش، یک حسرت دیگر دارد؛ این که بلد نبوده آنها را به قیمت بالاتری بفروشد: من که نمی دونستم. تا حالا بچه نفروخته بودم. می گن بچه بالای یه میلیون تومان قیمتشه، ولی ما ...
قتل دوست دختر به خاطر بدحجابی
شماره مریم را به من داد و رابطه ما به صورت تلفنی شروع شد. مریم گفته بود هپاتیت دارد. کمی که رابطه ما ادامه پیدا کرد، دلم به حالش سوخت و زمانی که به خودم آمدم به او علاقه مند شده بودم. مدتی بعد اما با هم اختلاف پیدا کردیم؛ چراکه او پوشش خوبی نداشت. متهم در شرح روز حادثه گفت: آن روز به محل کار مریم که یک کارگاه پلاستیک سازی در خاک سفید بود، رفتم. وقتی وارد شدم متوجه شدم که جز مریم و مردی که مدیر ...
سایتی کشف نشده نزدیک فردو + عکس
...: شهید غلامرضا اسحاقی ، شهید حاج حمزه اسحاقی ، شهید مجید اسحاقی ، شهید اسحاق اسحاقی ، شهید امیر اسحاقی ، شهید محمد اسحاقی ، شهید اسماعیل صادقی ، شهید حاج غلامعلی ابراهیمی ، شهید عباس اسحاقی ، شهید احمد ابوالقاسمی و شهید مهدی صادقی . دلم می خواهد بدنم مثل شهید بهشتی بسوزد شهید حاج حمزه اسحاقی- او در تعاونی سپاه بود. بعد از چند نوبت که به جبهه رفت، یک بار به او ...
بهنوش بختیاری در لیست سریع القلم
خبرنامه دانشجویان ایران: بهنوش بختیاری، بقال و سلمونی هم به لیست راننده تاکسی و لبوفروش اضافه شدند وطن امروز در یادداشتی با عنوان فهرست جدید سریع القلم ها به قلم محمدرضا کردلو نوشت: عجیب نیست که بعد از توافق مدتی بود که سوار تاکسی نشده بودم. نرخ کرایه مسیری که هر روز می آمدم و می رفتم، بعد از توافق بیشتر شده بود. دلیلش را نفهمیدم تا پریشب که رئیس جمهور طوری حرف زد که مجری ...
10 اپیزود برتر سریال Game of Thrones
شده تحویل مان داد. نکته ی اخلاقی این سکانس: یک ثانیه فکر کردن بهتر از 70 سال حرف زدن است. نکته ی علمی: جمجمه ی انسان با فشار دست متلاشی می شود! نکته ی داستانی: مرگ کاراکترها از چیزی در آینه می بینید، به شما نزدیک ترند! نکته ی تبلیغاتی: گرگور کلیگین کدوم باشگاه بدنسازی می ره؟! 5-فرزندان استنیس از ناکجا آباد سر رسید و جان اسنو و نگهبانان شب را در جنگ دیوار نجات داد، دینریس ...
قبلا هوادار پرسپولیس بودم حالا دفاع چپش
پرسپولیس بازی کنم و کم کم به آرزویم رسیدم. می خواهم در ترکیب اصلی بازی کنم و اگر جلوی صد هزار نفر بازی کنم، جو سنگین پرسپولیس را تجربه خواهم کرد. می دانم که جو سنگینی است اما خودم این شرایط را دوست دارم و خودم را آماده کرده ام که با این جو کنار بیایم. * حالا واقعا از بچگی پرسپولیسی بودی؟ - واقعا پرسپولیسی بودم. * آخرین بار کی برای پرسپولیس رفتی ورزشگاه؟ - چند سال پیش بود... خوب یادم نمی آید. بازی استقلال - پرسپولیس بود که یک - یک شد. دقیقا یادم نمی آید اما اگر اشتباه نکنم چهار سال پیش بود. ...
فریدون آسرایی و حرکات مایکل جکسونی!
فریدون آسرایی سرچشمه می گیرد؟ راستش من در خیلی از مسائل سال ها به منطق نرسیدم ولی ناگهان اتفاقی افتاد که خودم را پیدا کردم. به این منطق رسیدم که سال هایی که درد و رنج می کشیدم بیهوده بوده. زمانی عاشق بودم و به مدت 3 سال از فراغ جدایی هر روز گریه می کردم. اما یک فیلم نگاه کردم که دیالوگی داشت با این مضمون: آیا اگر با هم بودید جدا نمی شدید. یک لحظه فکر کردم و بعد گفتم خب چه شد که ما جدا شدیم و ...
روایت هاشمی از رد صلاحیتهای سال 71
پر از روایت دیدارهایش با نامزدها و نمایندگان این انتخابات (عمدتاً از جناح چپ) است که داغ ردصلاحیت بر پیشانی شان نشسته است. واقعه ای که هاشمی به عنوان عضوی از جامعه روحانیت مبارز (تشکل اصلی روحانیون راست گرا) خلاف دیگر یارانش از آن ابراز نارضایتی می کند. نکتۀ مهم دربارۀ ردصلاحیت های آن سال این است که ردصلاحیت از سوی هیات های اجرایی وزارت کشور صورت گرفت. جایی که عبدالله نوری وزیر چپ گرا قاعدتاً ...
سفرنامه خبرنگار آلمانی در ایران
بدون داشتن مجوز رانندگی ویژه براند، مجازات می شود. تبلیغات و سانسور وقتی در شهر می گشتم، مسحور زیبایی خانه ها و کاخ هایی از دوره های تاریخی کشور پارسیان شدم. فهمیدم که این کشور چقدر باشکوه است. اما مردم بیشتر مرا تحت تأثیر قرار دادند. آن ها علاقه بسیار زیادی به اخبار جهانی دارند. بعد از گردش روزانه در شهر اغلب خسته به هتل برمی گشتم. اگر بخواهم در این باره حرف بزنم ...
رحمانی: امسال، سال من است
اصفهان امروز: بختیار رحمانی بعد از یک سال دوری از میادین به دلیل مصدومیت حالا با پیراهن شماره 11 تراکتورسازی برگشته. از بازگشت به فوتبال بگو و دوران سختی که دور از زمین و چمن سپری کردی؟ بله شرایط بسیار سختی بود. در این دوران سختی های زیادی کشیدم و اتفاقا همه دوست ها و دشمن هایم را هم شناختم.الان دیگر آن روزهای سخت را فراموش کرده ام و دیگر نمی خواهم به آنها فکر کنم.من، بختیار رحمانی امسال با هدف ...
چفیه آقا کفن شهید اقتداری شد که انگشترش را به ایشان هدیه کرد
غسل شهادت می کردند و بعد می رفتند خودشان هم می دانستند. آن روز خیلی راحت و آرام مثل همیشه بودم. هیچ جایی نگفته ام خانه ام را تمیز کرده بودم، چون کلا هر سه روز یکبار کار می کردم. ساعت یک و نیم بود که مادرم زنگ زد و با گریه گفت فهمیدی چی شده؟ گفتم چی؟ گفت دو باجناق ها با هم رفتند. گفتم مامان چه می گویی؟ من با خودم فکر کردم و پیش خودم گفتم پسرعمه به من گفته من در ترابری ام. پس ترابری با قسمت آن ها که ...
لابی پشت صحنه صالحی برای آوردن مونیز
بنده داده شد که دو بار در سمت معاون وزیر علوم - یک بار اوایل انقلاب و یک بار بعد از جنگ- تجربه خوبی کسب کرده بودم که به بیشترین تغییرات سازنده در این وزارتخانه منتهی شده بود. درباره این پیشنهاد نیز به آقای دکتر روحانی گفتم که دیگر برای وزارت علوم شخصیت مناسبی نیستم و بهتر است فرد دیگری را برگزیند. نهایتاً تقدیر این گونه بود که به سازمان انرژی اتمی بیایم. شناخت قبلی شما از روحانی و ظریف در چه ...
روایتی از پیشنهاد تشکیل گردان ویژه شهادت به شهید همت/ فرمانده گردان لوطی ها چه کسی بود؟
حضور ندارد مایحتاجش را تامین کنند. مرتضی بعدها برایم تعریف کرد: یک ماه و نیم برای شناسایی رفته بودم وقتی به پادگان برگشتم با سرعت خود را به من رساند و گفت: آقا مرتضی پاک پاکم! . از آن پس راننده مرتضی شد. با خود تصور می کردم بعد از شهادت مرتضی او به اوضاع قبلش باز می گردد، ولی این اتفاق نیفتاد. او تا 40 روز بعد از شهادت مرتضی به خانه شان می رفت و به مادر مرتضی می گفت: هر کمکی ...
داستان یک کبوتر حرم ...
آخری که تو را در خواب دیدم باز هم به زیارت امام رضا علیه السلام رفته بودی. اما این بار من هم با تو بودم. یادم نیست چه چیزی در گوشم زمزمه کردی، فقط می دانم چند روز بعد بلیط مشهد گرفتم و عازم زیارت امام رضا علیه السلام شدم. کنار ضریح امام رضا علیه السلام بارها تو را در میان جمعیت دیدم و آن وقت بود که با امام خود عهد کردم به منطقه بیایم و بدون تو باز نگردم. از آن روز تا الان شش ماه می گذرد و من در این ...
اخبار ویژه روزنامه های سه شنبه 13 مرداد
واکنش های متفاوت روبه رو شده است. سایت عصر ایران از سایت های حامی دولت با اشاره به این بخش از اظهارات روحانی نوشت: آنچه از منظر رسانه ای قابل توجه بود اخم های گاه و بیگاه رئیس جمهور بود که اعتماد به نفس دو خبرنگار تلویزیون را سلب می کرد. هرگاه که می خواستند مسیر برنامه را به سویی دیگر سوق دهند و مثلا ماجرای سانتریفیوژهای آلوده در سال 82 را پیش کشیدند ابتدا اخمی کرد و بعد توضیح داد و ...
تصور اشتباه مرد اعدامی از ترس چوبه دار
. ندا گفت: پشت چراغ قرمز در خودرویم نشسته بودم که ناگهان دو مرد سراغم آمدند و سوار خودرویم شدند و یکی از آنها با تپانچه به دیگری شلیک کرد! این زن که با تناقض گویی می خواست مسیر رسیدگی به جنایت مسلحانه را به بیراهه بکشاند وقتی در بن بست اطلاعاتی گرفتار شد بناچار لب به اعتراف باز کرد و پرده از راز تیراندازی مرگبار برداشت و گفت: چند سال پیش در کیش به عقد موقت مردی به نام حسین درآمدم، وقتی ...
زیرزمین مدرن می شود/ ترس را کنار گذاشتم
حال زمانی که من این متن را نوشتم تنها سه نمایشنامه به نگارش درآورده بودم اما بعد از نوشتن زیرزمین ، نزدیک به 21 نمایشنامه دیگر نوشته ام و طبیعتا دیدگاهم در طول این سال ها تغییر کرده و پخته تر شده است اما همیشه این نمایشنامه نکته ای داشت که اجرایش را برایم جذاب می کرد. وی افزود: نمایشنامه زیرزمین شیوه اجرایی را به من پیشنهاد می داد که ذهنم را به خودش مشغول می کرد اما هیچگاه جرات اجرای این ...