سایر خبرها
خندوانه بدون نیما و جناب خان
بودم بعد ازحرکت شدیدی که ماشین کرد، ایستاد؛ وقتی بیرون آمدم دیدم در حیاط همان خانه ام و فروشنده معروف با لیوان چایش جلوی من است! بعد از حدود 10 دقیقه خیره بودن به هم هر دو فریاد زنان فرار کردیم و او که همچنان فکر می کرد من واقعا کاره ای هستم به من گفت که ، درست نیست به خاطر یک برخورد در این حد انتفام بگیری! و از آن به بعد در خیابان با دیدن من می گفت سلام مرد و هیچ وقت باور نکرد که من ...
خدا این قربانی را از ما قبول کند
رفتار حسینعلی به بچه 13 ساله که شلوغ کنه نبود، هیبت یک مرد 35 ساله را داشت، نبودش در خانه احساس می شد، راضی اش کردم با هم بریم مشهد، پدر و پسر راهی مشهد شدیم، سال تحویل را با هم مشهد بودیم و یک تسبیح برای خودش خرید و با همدیگر عکس یادگاری گرفتیم و از مشهد عازم بهشهر شدیم. چند روزی در بهشهر بود و دیگه واقعا جلودارش نبودیم، عازم سپاه ناحیه بهشهر شد و قرار شد که صبح روز بعد عازم جبهه شود، برادر ...
مستأجر قدیمی،طلاهای زن را دزدید و او را کشت
حتی کلید در ورودی، تصمیم به سرقت گرفتم؛ روز 25 خردادماه بود که با خروج شوهر قربانی از خانه به همان شیوه ای که چند بار در زمان زندگی در آن خانه به عنوان مستأجر اقدام به باز کردن در کرده بودم، به آرامی وارد طبقه اول شدم، قربانی در اتاق خواب استراحت می کرد که ناگهان متوجه طلا و جواهرات داخل دستانش شدم. محمد ادامه داد: برای سرقت، خودم را بالای سر این زن رسانده و پتوی روی تخت را روی صورتش ...
مردی که شوهر زن مورد علاقه اش را کشته است، در دادگاه چه گفت؟
دیروز او را از زندان به دادگاه آوردند. متهم درباره روز حادثه گفت: من عاشق همسر مقتول بودم. مدتی با هم در ارتباط بودیم. روز حادثه متوجه شدم او با شوهرش آشتی کرده. برای همین نقشه قتل شوهرش را کشیدم. به خانه اش رفتم و پس از درگیری با چاقو او را به قتل رساندم. با ثبت اعترافات متهم در دادگاه، قضات وارد شور شدند تا حکم خود را صادر کنند. اخبار حوادث - اعتماد ...
کربلای چهار سکوی پروازم شد و من با دستان بسته آسمان را در آغوش کشیدم
بزرگ شدی؟؟ درست به اندازه 29 سال گمنامی من!!!! بزرگ شدی... بزرگ شدی... بزرگ...!!! آی مازندران! مرا که می شناسی؟ من همان کودکم که در آغوش تو بزرگ شدم ... در کوچه های خاکی تو قد کشیدم.... و بازی های کودکانه ام را در خاطرات سبز دفتر زندگی ام به ثبت رساندم در جنگل های سبز تو دویدم... از خیابان های تو ...
آمریکا شاکله تحریم ها را مانند دوره پس از توافق ژنو حفظ می کند/ مجوز دولت برای واگذاری زمین 140 هزار ...
فردی سیاسی بود گفت کمونیست ها این کارها را می کنند و شاه هم برای عقب نماندن از آنها، این افراد را تحریک کرده است. در همان حال من به بیرون پنجره نگاه می کردم و دیدم تجمع کنندگان پوتین به پا دارند، در حالی که روستایی ها پوتین به پا نمی کنند! چند وقت بعد به قم رفتم. اوایل ذیقعده که میلاد حضرت معصومه(س) است در آنجا بودم. منزل عمه من مقابل منزل امام خمینی (س) بود. آنجا دیدم پسر عمه ام آیت ا... مرعشی می ...
یادی از خبرنگار شهید حاج مسعود جان نثاری
زمزمه می کرد: مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک، چند روزی قفسی ساخته ام از بدنم ، گویی واقعا دنیا برایش هیچ بود. افسوس می خورد که چرا در زمان جنگ نمی توانسته به جبهه برود. چند روز قبل از شهادتش با صاحب خانه اش تسویه حساب می کند و حلالیت می طلبد، یکی از همکارانش می گوید: 3 روز قبل از شهادت گفته بود در عالم رویا سیدی نورانی را دیدم که گفته تا 3 روز دیگر منتظر شما هستم. مادر شهید می گوید صبح ...
بجنگید؛وگرنه سازمان مللی ها بر شما مسلط خواهند شد!
شهدای ایران : سردار نام آشنای دفاع مقدس، حاج سعید قاسمی، در دومین سالگرد شهادت شهید مدافع حرم مهدی عزیز در بهشت زهرا (سلام الله علیها) که روز 15 مرداد سال جاری برگزار شد، به نکات مهمی درباره شرایط روز پرداخت. حاج سعید قاسمی ضمن انتقاد از عدم پرداخت رادیو و تلویزیون و رسانه ها نسبت به قطعنامه 598 گفت: همین چهار پنج روز گذشته فصل قطعنامه و زهرنامه 598 است که رادیو و تلویزیون از آن دم نزد و کلامی نگفت. مثل ...
... حالا چرا؟!
این گزارش که در روز دوشنبه نوزدهم مرداد 1394 هجری خورشیدی به قلم آزاده صالحی انتشار یافته، می افزاید: آخرین باری که به دیدنش رفتم، در یکی از بیمارستان های تهران بستری بود. در ساعت مُقرر، هم تختی هایش چندین ملاقات داشتند، اما او ملاقاتی نداشت. خاموش بود و از پنجره بیرون را نگاه می کرد.یاد نقش هایی افتادم که در این سال ها از او بر پرده سینما دیده بودم. به او قول دادم که هفته بعد بازهم برای دیدنش ...
ارنست مونیز به صالحی درباره نوه اش چه توصیه ای کرد؟
آمد یعنی زمانی که من در مذاکرات حضور داشتم. صبح که برای ادامه مذاکرات رفتیم، نمی دانم چه کسی به آمریکایی ها اطلاع داده بود . تبریک گفتند و پرسیدند اسم این نوزاد چیست؟ گفتم سارا. یکی از اعضای هیئت آمریکایی گفت اسم دختر من هم سارا است. جلسه بعد آقای مونیز لباس کوچک بچگانه با یک عروسک که آرم دانشگاه MIT را داشت به من داد و گفت طوری تربیتش کن که وارد دانشگاه MIT شود. گفتم ان شاءالله. خب می ...
رضا یزدانی: فرهاد مهراد یه دونه بود
.... یکی از اعضای شورای موسیقی آن موقع که مخالف آن کار بودند، زنده یاد محمد نوری بودند که البته بعدا در فستیوال بزرگ داشت ایشان جزء کسانی بودم که کارهای ایشان را خواندم و به دوستان می گفتم ببینید دنیای چه دنیایی است که کسی که مخالف نحوه خواندن من بود در روز بزرگداشتش کار هایش را خواندم. در واقع در آن شرایط و با قالب های موجود خواند من را در ارشاد بر نمی تابیدند. مثلا می گفتند چرا هر جایی که دلش ...
طاهری: وضعیت شهرداری گناوه زیر صفر است
حاضرین را دعوت به صحبت و سوال از دکتر طاهری کردند. در ادامه، مهمترین اظهارات شهردار گناوه در این نشست را می خوانید: دغدغه خبرنگاران مردم هستند خبرنگاران افرادی هستند که بیشتر از همه دغدغه مردم را دارند و این حرفه جزء مشاغل سخت بشمار می آید و زمان معینی در طول روز برای آنها تعریف نشده است و همواره باید آماده اطلاع رسانی و انعکاس خبر برای دیگران باشند. ...
سماجت شهید سهرابی برای رفتن به جبهه
ژاندارمری کار می کرد و از گروهان چهارم امداد خوزستان به جبهه اعزام شد. آخرین باری که از جبهه به خانه آمد در ایام عید و فروردین بود. ما هر چه اصرار کردیم یک روز دیگر بمان گفت نه من بروم که همکارم که بازدید عید را نرفته برود پیش خانواده اش. او متاهل است و زن و بچه اش منتظرند. تا رسیده بود به هنگ بهبهان در خواست اعزام به منطقه را داشته است. فرمانده عباسی آن موقع فرماندهی آنجا را به عهده ...
هیچ وقت شهدا را فراموش نکرده ام/ توصیه شهید مسائلی در گوشم زنگ می زند
کنونی یعنی نسل دهه 70هیچ چیزی از جنگ نمی داند به نظرتان معلمان چگونه باید آموزه ها و ارزش های دفاع مقدس را به آنها منتقل کنند؟ البته من بازنشسته شده ام ولی حقیقتا معلمان مدارس وظیفه سنگینی به عهده دارند باید بچه ها و نسلی که اصلا جنگ و دفاع مقدس را درک نکرده اند را آماده کنند و بگویند شهدا مرادشان چه بوده است برای چه جبهه رفتند. باید نوجوانان و جوانان امروز آگاه شوند که با لطف و عنایت خدا ...
روایتی از کربلای 4 و رشادت شهید محمد صمصامی
شروع به تیراندازی کردند ولی شهید صمصامی دست از کار نکشید و با رشادت و شجاعت، تا آخر مسیر را باز کرد. منور زدند و هوا مثل روز روشن شد. بچه ها یکی یکی از محور عبور کردند و در همین لحظه بود که مرد میدان ما شهید صمصامی تیر خورد. آتش حتی یک لحظه هم قطع نمی شد. بهزاد حالا صدایش را بلندتر می کند و قسم می خورد که کسی را که شهید صمصامی را زده بود، زدیمش. خودم او را زدم و از این بابت خوشحالم ...
از کار کردن در صرافی پدر تا سیر سلوک پهلوانی
شدم که الحمدالله همه اهل خواندن قرآن بودند و در راه اسلام قدم برمی داشتند. سین: خاطره ای از نخستین روز مدرسه بگویید؟ جین: سال 1316 بود ،مدرسه باقریه نزدیک حرم مطهر میرفتم. از اول تا ششم ابتدایی آنجا بودم در 16 سالگی ، بعد از گذراندن دوران راهنمایی کم کم وارد بازار کار شدم و همراه پدر،در صرافی مشغول کار شدم. سین: خاطره ای از دوران نوجوانی ؟ حدودا 16 ساله ...
ادعای احضار رحیم مشایی به دادسرا/ رد صلاحیت به روش موسوی خوئینی ها/ توصیه کریمی قدوسی به هاشمی/ شکایت ...
...، در همین جا باز هم می گویم اگر عده ای بخواهند از قرائت گزارش تحقیق و تفحص از بنیاد شهید و امور ایثارگران ممانعت کنند، به نظر می رسد دیگر هیچ وقت نباید کلاً تحقیق و تفحصی در مجلس مطرح شود. جزئیات گفت وگوی وزیر با ابوترابی فرد صفر نعیمی نماینده مردم آستارا در مجلس شورای اسلامی با اشاره به طرح سؤال نماینده تهران راجع به اقتصاد در جلسه علنی امروز مجلس، گفت: پس از اینکه پاسخ ...
آزادی مهران را زیر آتش شدید دشمن مخابره کردم
در مناطق عملیاتی دفاع مقدس به شمار می رود که چند باری هم ترکش می خورد و جانباز می شود. در حالی که روز خبرنگار را به تازگی پشت سرگذاشته ایم، گفت و گوی ما با این خبرنگار با سابقه دفاع مقدس را پیش رو دارید. چگونه پای شما به عنوان خبرنگار به جبهه و مناطق جنگی باز شد؟ من در امریکا دانشجوی رشته علوم سیاسی بودم. پس از مدتی در صحبت با بچه ها به این نتیجه رسیدم رشته ای بخوانم که با قشر ...
گلر پرسپولیس: تا به حال چنین گلی در عمر فوتبالی ام نخورده بودم / اگر جیمی جامپ با چاقو مرا می زد چه می ...
زد بعد از آن ترس برم داشته بود و مدام پشت سرم را نگاه می کردم تا ببینم یک وقت کسی حمله نکند. اگر من را با چاقو می زدند، باید چکار می کردم؟ من واقعا از ضربه آن شخص شوکه شدم چون از پشت آمد خودم ندیدم ولی مثل اینکه فیلمش هست. معمولا جیمی جامپ ها بازیکنان را در آغوش می گیرند، من نمی دانم چرا این دفعه اینطور شد؟ بازیکن پرسپولیس در مورد دفاع سوشا مکانی از او در صفحه مجازی نظرش را اینگونه بیان ...
نگاهی به سبک زندگی رئیس مکتب شیعه در آیینه روایات
بهانه های مختلف فراموش شده است. از سفیان ثوری روایت شده که، روزی به خدمت آن حضرت رسید، آن جناب را متغیرانه دیدار کرد! سبب تغیر رنگ را پرسید، آن حضرت فرمود که: من نهی کرده بود که در خانه کسی بالای بام برود، این وقت داخل خانه شدم، یکی از کنیزان را که تربیت یکی از اولاد مرا می نمود یافتم که طفل مرا در بر دارد و بالای نردبان است. وقتی نگاهش به من افتاد متحیر شد و لرزید و طفل از دست او افتاد بر زمین و ...
شهیدغیوری زاده؛روستازاده ای که12سال مفقودالاثربود
پدر و مادر به او گفتم: پدر و مادر شما پیر و سالخورده اند و نگهداری از آنها وظیفه ی توست چرا در عملیات شرکت می کنی. جواب داد: خدا نگهبان آنها است ولی وظیفه ی من دفاع از اسلام و جنگیدن با دشمن است، لازم باشد پدر و مادر من هم باید از اسلام دفاع کنند. علی رضا باقری پور عشق به امام (ره) یک روز به خانه ما آمد و عکس امام را لای کتابش بیرون آورد و به ما نشان داد. از او پرسیدیم ...
درد دل یکی از خانوادهایی که سه عزیز خود را از دست داد/خانواده محترم بیطرف و طالبی
سعید فتحی سرپرست یزد فردا طبس / وارد خانه که شدم جناب حاج رضا بیطرف و سید جواد طالبی به گرمی از من استقبال کردند. ولی یک لحظه فکر کردم خانه را اشتباه گرفته ام انگار وارد مکانی میشوم که تا بحال روی شادی و نشاط را بخود ندیده اگر این خانواده را نمیشناختم فکر میکردم همینطوراست.ولی تجدید خاطره که میکنم بیاد می آورم خود حاج رضا بیطرف که چقدر سرزنده و شوخ طبع بود ولی الان ... . آقا مجتبی پسر دوم ...
دفاع تمام قد مردان هسته ای از توافق/ برجام بارابطه اقتصادی تضمین می شود
مختومه می شود و همین موضوع از دستور کار حذف خواهد شد. ظریف با اشاره به دیگر ویژگی برجام گفت: از روز پایان مذاکرات برخورد دنیا با ایران در موضوع هسته ای بر اساس متن برجام و قطعنامه تغییر کرد. وی افزود: در مقدمه قطعنامه آمده است روزی که ما به جمع بندی در مورد برجام رسیدیم، و نه به اجرای کامل، اظهار کرد: یعنی از همان روز اول فعالیت هسته ای ایران دیگر تهدید علیه صلح و امنیت جهانی ...
مروری بر مواضع شهید دکتر عبدالحمید دیالمه در مجلس، نسبت به بنی صدر
می گفتند یا می خواهم این کابینه را یا نمی خواهم. ولی نمی توانند بگویند که این 10 روزی که دراینجا مطرح شده است من زیر بار این 10 روز نمی روم. این مصوبه مجلس است و ما درآینده مواد دیگری را تصویب می کنیم. اگر ایشان بگویند که من موظف نیستم این مواد را عمل بکنم قاعدتا صحیح نخواهد بود. هاشمی رفسنجانی در پاسخ به سخنان دیالمه پس از آن که قول می دهد تا طی بیانیه ای ابهامات را رفع نماید، در بخشی از سخنانش ...
روایت یک آزاده جانباز از 10 سال اسارت در زندان الرشید و ابوغریب
.... سال 54 ازدواج کردم. بعد از مراسم عروسی در هویزه به مشهد منتقل شدم. دو سال آنجا بودیم. قبل از انقلاب در شهر دزفول خدمت می کردم. بعد از پیروزی انقلاب به لشکر 92 زرهی اهواز منتقل شدم. وقتی غائله کردستان شروع شد، مامور شدم به کردستان. داشتم توی اهواز برای خود آلونکی می ساختم که جنگ شروع شد. پشت پل نو اوایل جنگ در خرمشهر بودم. بیست و هفتم مهر 59 با تعدادی از بچه ها رفته ...
استقلال من را مسخره کرده!
.... همان روزی که می گویید سر تمرین نرفتم و حاشیه درست شد من رفته بودم به همین نمایشگاه ماشینی که آنها به من گفته بودند. من بازیکن حرفه ای هستم اما این حرفه ای است که آنها به من پول نمی دهند و می گویند برو ماشین بگیر و تازه این اتفاق هم نمی افتد؟ 2 چک به من داده اند که یکی اش نه مهر دارد نه امضا. احساس می کنم من را مسخره کرده اند! *با این تفاسیر حالا می خواهید چه کار کنید؟ ...
سیره سردار شهید "علی اصغر انتظاری" در کلام همسر شهید
اهمیتی نداشت؛ اما نگران حسن بودم و برایش دعا می کردم. با شروع جنگ کار کتابخانه مختل شده بود و دیگر به آنجا نمی رفتم. دی ماه 59 بود، یک روز که با طیبه درس می خواندیم، گفت: می خواهم چیزی به تو بگویم؛ ولی خجالت می کشم. بعد از اصرار زیاد من گفت: با دایی من ازدواج می کنی؟ از او پرسیدم: کدام دایی ات؟ و او جواب داد: دایی بزرگم. از پرسیدن این سؤال، خودم خجالت کشیدم و سکوت کردم. ...
ماجرای تصاویری که نمی توانستم نبینم
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس ، از همان چند عکسی شروع شد که روی تابلوی بزرگ شهر دیدم؛ یک پیرمرد روحانی و چهار جوانِ یکی از یکی گیراتر. تازه به این شهر آمده بودم؛ به پیشوا؛ یا به قول قدیمی های شهر، امام زاده جعفر. و هر بار که از ورودی شهر رد می شدم، انگار نمی توانستم این عکس ها را نبینم. و حتی بیش تر از این که من بخواهم، عکس ها وادارم می کردند که نگاه شان کنم. تا ماه ها کار من و ...
سرقت جواهرات پیرزن؛ انگیزه جنایت
بازار برویم. به همین دلیل به درِ منزل مادرم رفتم. هرچقدر زنگ را زدم، مادرم جواب نداد. او پاسخ گوی تلفن همراه و تلفن خانه نیز نبود این در حالی بود که ما ساعت10 آن روز برای رفتن به بازار با یکدیگر قرار گذاشته بودیم. به ناچار با کمک یکی از بچه های محل، در حیاط را باز کردم و خودم وارد خانه شدم. زمانی که وارد ساختمان شدم، دیدم در طبقه اول باز است. به سرعت خود را به داخل خانه رساندم که ناگهان با جسد مادرم ...
سرباز عراقی ای که عاشق خمینی بود
: زن و بچه تو در عراق هستند. پیش آنها برو. جواب داد: کجا بروم، کدام زن و بچه!؟ دنبال آقا بودم و الان آمده ام تو دامن امام. آن شب وضعیت عجیبی داشتیم. خوابیدن در شبی سرد و پر سوز، آن هم در کیسه خواب خیسی که پاره اش کرده بودیم تا هر چهار تا پنج نفر مان در آنجا بگیریم. هر وقت که چشم باز می کردم، می دیدم یک برادر روحانی بالای سر بچه های مجروح که قطع نخاعی هم میان شان بود نشسته و دارد به ...