سایر منابع:
سایر خبرها
پدرم کارخانه دار بود و در رفاه بزرگ شدم/ شغل اصلی ام فروش پوشاک و لباس است/ علاقه ای برای ورود به عرصه ...
بود و عاشق این کار بود بعدها از آنجا به صدا و سیما دعوت شد، یک روز به خانه ما زنگ زدند که لطف کنید برای تست تشریف بیاورید. من نمی خواستم بروم که گفتند راننده فرستادیم! پدرم گفت که تو هر کاری را بلد هستی و برو! برای تست رفتم که 15 خانم دیگر هم بودند که همه شان هم کلاس دیده بودند و واقعا من را هراس برداشت. علاقه ای برای ورود به عرصه بازیگری نداشتم آقای رجب زاده که از عوامل این ...
جالی خالی پسرانم در "روز مادر" به چشم می آید/ پس از شهادت فرزندانم سفره هفت سین نچیدم
اذعان کرد: هیچوقت ایمان و اراده محمدرضا سست نمی شد و حتی روزی پسرم محمدهادی به او گفته بودم ما همه در جبهه هستیم و شب عید است پدر و مادرمان تنها هستند تو بگرد برو کنارشان باش، اما زیر بار نرفته بود و گفته که اگر روز قیامت از من سوال شود که وقتی اسلام در خطر بود تو کجا بودی من نمی توانم بگویم چون برادرانم آنجا بودند، من رفتم؛ زیرا آنجا حساب هر کسی را جداگانه بررسی می کنند. این مادر شهید با ...
حذف رقبا اشتباه مشترک همه ما بود
بزرگواران دستخط اجتهاد دارم. و همچنین علمای دیگری مانند آیت الله العظمی صانعی، آقای احمدی میانجی، آقای گیلانی و بسیاری دیگر از علما اجتهاد مرا تأیید کردند. به آقای جنتی گفتم، من مشکلی برای امتحان دادن هم ندارم، اما مطمئن هستم که صلاحیت مرا رد می کنید، چرا که شما تصمیم گرفته اید من در مجلس خبرگان نباشم. در این صورت، چرا باید ثبت نام کنم؟ پاسخ ایشان چه بود؟ سکوت کردند و هیچ جوابی ندادند. ...
موسیقی زنان؛ فریادی که صدایش به گوش نمی رسد
مدت های مدید تمرینات سختی انجام داده اند تا از این راه ارتزاق کنند و با اِعمال سلیقه های شخصی بخش مهمی از جامعه را از ارتزاق خواهندانداخت. بماند که روحشان پژمرده و اندوهناک می شود؛ کافی است این جملات خاطره پروانه در آخر ین روزهای حیاتش را دوباره بخوانید: خیلی اصرار کردم؛ خواهش کردم که بگذارند یک نوار از اجرایم برای نوه ام در کانادا بفرستم. قبول نکردند. گفتم ضبط صوت غیرحرفه ای باشد تا ...
گزارش سال؛ ترین های 96
...؛ در نسبت هاشمی و قدرت کنش گران سیاسی در جامعه ایرانی درک دقیقی از پدیده قدرت ندارند، حالا سخن از مردی است که درکی درست، واقعی و نزدیک از مفهوم قدرت داشت، او قدرت را به معنای واقعی کلمه می فهمید و در جوار آن - گاهی دور و گاه نزدیک - می زیست، تو گویی، او راه خروج از دامنه قدرت را نمی دانست و این چنین شش دهه با قدرت سَر کرد و دست آخر با و بر قدرت رفت؛ علی اکبر هاشمی رفسنجانی. فهمِ وضع او ...
مسئولین از خانواده شهدا به عنوان دکور و ترئین سفره استفاده نکنند
رفتم بابک را برای نماز صبح بیدار کنم و بابک را در حال خواندن نماز شب دیدم و به وی گفتم که این کار را نکن خدا تو را با خود می برد. بابک به علی اصغر گفت که فردا شب شهادت امام رضا(ع) است و اگر نتوانیم پیش خدا برویم مشکل داریم که شب شهادت امام رضا(ع) بود به شهادت می رسد. پسرم در سرزمین شام که تاریخ تلخی دارد به شهادت رسید،سرزمینی که مصیبت هایی که برای فرزندان پیامبر(ص) به همراه ...
8 شهید هم نام!
شهدا خدا حافظی کنیم برادر صیاد اون کنج و نبش رو برا خودش در نظر گرفت ...جواد یک دفعه از جا پرید و گفت بیجا کرده مگه مو موردوم که بیه جای موره بگیره ...اونجه جای مویه حالا می بینی. گفتم داداش بی خیال حالا جای تو باشه ..گفت شوخی نمکنم جدی موگوم اونجه فقط جای مویه. آن روز و آن شب و روزهای بعدش گذشت. رفتیم به شهرک الحاضر و جواد را با کیف و وسایلش و اسلحه و.....سوار کردیم کلی خاطره و شوخ طبعی ...
مسلمی پور: بازی در لیگ برتر مانند یک معجزه بود/ احساس می کنیم ساغلام بازیکن تیم است/ شاید باورتان نشود، ...
.... در این بازی هم برای گرفتن 3 امتیاز می رویم و ان شاءالله با دست پر به استقبال دیدار با الاهلی خواهیم رفت. آناج: از نظر شخصی سال 96 برای شما سال خوبی بود، چون به تیم بزرگسالان معرفی شده و در لیگ برتر و آسیا هم بازی کردید، درست است؟ سال 96 هم سال خوبی بود و هم تلخی هایی داشت. غیر از مباحث فوتبالی در زندگی شخصی نیز مشکلاتی وجود داشت ولی با این حال خدا را شاکرم که سال خوبی برایم ...
کیانوش عیاری: از این که می گویند به سینمای اجتماعی گرایش دارم، متنفرم
تسخیر کرده بود. روزی پیرمردی را دیدم که روی یک کپه خاک خیلی طولانی و منظم، مثل خاکریز برای چیده شدن ریل راه آهن نشسته بود. این خاک حاصل خراب شدن دیوارهای کوچه ای بود که حول وحوش 300 متر طول آن بود و بر اثر خراب شدن دیوارها، خاک روی هم ریخته شده بود. احساس کردم پیرمرد در حال فکر کردن است. علتش را پرسیدم و گفت: زمان زلزله پسرم رفت نان بگیرد که ناگهان زلزله شد، می دانم آن زمان در کوچه بود و نشستم و فکر ...
غرورانگیزترین خبری که سال گذشته خواندم شکست داعش بود
مدت به خاطر پایان نامه ام رها کنم، یک مدت به خاطر شرایطی که فکر می کردم آن چیزی که مطلوب و آن مدینه فاضله ای که من فکر می کردم نبود یکی دو بار تصمیم گرفتم بروم ولی باز ماندگار شدم. در شبکه خبر تقریباً 3 سالی بودم بعداخبار سیما آمدم قرار بود گفتگوی ویژه را اجرا کنم که آن موقع دست بچه های باشگاه خبرنگاران بود و بچه های جوان بودند تمرین می کردیم و پذیرفته هم شد بعد گفتند تست 14 هم بدهم ...
مورخ باید به روند توسعه و آینده نگری جامعه کمک کند
: رییس کیست؟ گفتند: خودت. خلاصه از قسمت آنتن آمدند. گفتم: چرا متصدی اتاق رادیو رفت؟! گفتند: مگر بالای سر خود را نگاه نمی کنی؟! گفتم: مگر چه اهمیتی دارد؟! گفتند؛ زیر دکل هستی و هواپیماهای عراقی هم می خواهند همین را بزنند. تو هم آمده ای زیر این نشسته ای. گفتم: حالا چه کار کنم؟ گفتند: هیچ. وقتی آزیر خطر به صدا درآمد، بروم بیرون و در جوی کنار خیابان دراز بکش. مدام هم حمله ی هوایی می شد و ضدهوایی ها هم ...
والت دیزنی بزرگ ترین اثرگذار حوزه کودک و نوجوان
یک تجربه جالبی از دیزی لند پاریس داشتم، آن جا بخش بخش است، هر کارتونی یک لوکیشنی دارد، در لوکیشن کارخانه هیولاها که می آمدند یک میکروفون گذاشته بودند شبیه همان که در فیلم بود که آن ها جیغ می کشیدند و کپسول پر می شد، آن علامت مندرجی که این کپسول پر می شد هم گذاشته بودند، من مثلا ده دقیقه آن جا ایستادم، هر بچه ای که می آمد، اولا دست پدر و مادر خود را رها می کرد و سمت این می دوید و شروع به جیغ کشیدن ...
صدای خودم را می شنوم، خجالت می کشم!
نمی دانم. اما پدرو مادر و دایی هایم سعی کردند کمک کنند که من کلاس موسیقی بروم. مثلا پدر من هفته ای دوبار مرا در ونک کلاس موسیقی می برد. یا به خانه آقای کامکار می رفتم تا دف یاد بگیرم. پدر و مادرم این استعداد را در من دیدند و هرکاری از دستشان بر می آمد انجام می دادند تا این استعداد به شکوفایی برسد. حالا که ساز و آواز را خیلی زود شروع کردید. خاطره ای از آواز خواندن هایتان در آن دوران ...
خواندن نماز اول وقت مهم ترین ویژگی شهدا
...: مادر من پیروز شدم. پسرم حبیب به آرزویش که شهادت بود رسید. مادر شهید حبیب الله صمدی افزود: دلم که برای حبیب تنگ می شود شب ها هنگام مناجات با خدا با او حرف میزنم. اخرین باری که میخواست به جبهه برود گفت: مادر اگرخدا خواست من شهید شدم شما چکار می کنید؟ گریه و زاری می کنید، داد و بیداد میکنید؟ گفتم: نه. بعد به من گفت: مادر اگر گریه و زاری کنی من نزد حضرت زهرا (س) نمی بخشمت. باید اسلحه مرا ...
مهدی پور: نه اصفهان نصف جهان است نه تبریز کل جهان/ شخصیت و دانش ساغلام فراتر از انتظارم بود/ هواداران حق ...
کرده ام، مربی فوق العاده با شخصیتی بوده و فراتر از چیزی بود که انتظار داشتم. از نظر فنی نیز مربی کاربلدی است اما از زمانی که آمده هر 4 روز یک بار بازی داشته ایم و زمانی برای انجام تمرینات مورد نظرش و افزایش فشار روی بازیکنان را نداشته تا بدن های ما را آماده تر کند. با توجه به اینکه ما در 2 جام بازی می کنیم، شرایط بدنمان بد نیست. البته من 2 سال قبل با ذوب آهن این فشار را تجربه کرده بودم ولی در ...
از تجربه مرگ تا قهرمانی در ورزش
ام چیست؛ من برای اینکه به خواسته ام رسیده بودم، خوشحال بودم. وی همچنین بیان کرد: من قهرمان کشور شده بودم اما آن هم نتوانست من را ارضا کند؛ مربی ام گفت: شاید تو فقط باید با شهادت آرامش پیدا کنی و من به آن آرامش رسیدم . با خدا راحت حرف می زنم خادم عبدل آبادی درباره ارتباطش با خداوند، ابراز کرد: من به جز نماز خواندن که یکی از راه های ارتباط با خدا است، با خدا راحت صحبت می کنم؛ شب ...
تمایلات بشر در زندگی اجتماعی - آموزش مواضع حزب جمهوری اسلامی (جلسه دهم)
که این ماهی ها این طور حرکت می کنند! اگر می گفت خدا ماهی را آفریده که در آب شنا کند، من را هم آفریده در خشکی راه بروم، این چه افزون طلبی است که بخواهم در آب بروم، اگر این طور بود، همیشه در کنار آب می ماند. ولی انسان رفت شنا یاد گرفت و با یاد گرفتن شنا، قدرت حرکت و میدان حرکتش بیشتر شد. دید ماهی ها با او فرق دارند و اگر طوفان هم بیاید در آب می مانند اما او اگر آب موج بردارد زیر آب می رود. با خود گفت ...
آمریکا و عُمّال آمریکا می باشند که این منطقه را بی ثبات کرده اند
به گزارش شلمچه نیوز به نقل از گروه سیاسی خبرگزاری میزان به نقل از khamenei.ir، ir، حضرت آیت الله خامنه ای در تاریخ 22 خرداد 96 ، در دیدار مسئولین نظام بیانات مهمی را ایراد فرمودند. تفضیل اظهارات مقام معظم رهبری در این دیدار به توصیف زیر هست. بسم الله الرّحمن الرّحیم و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاه و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی القاسم المصطفی محمّد و علی آله ...
لعن و نفرین خدا شامل چه افرادی می شود؟
سِنینَ فَیُصَیِّرُهَا اللَّهُ ثَلاثینَ سَنَةً وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ 5 چه بسا مردی که تنها سه سال از عمرش باقی مانده است، امّا خدا به خاطر صله رحم، باقی مانده عمرش را به سی سال می رساند و خدا آنچه را می خواهد، انجام می دهد. شخصی به نام مَیسِر از امام باقر یا امام صادق علیهم السلام نقل کرده که آن حضرت فرمود: ای مَیسر! گمان می کنم به خویشان خود نیکی می کنی؟ گفتم: آری فدایت شوم! من در نوجوانی در ...
وقتیکه شهربازی اشک ما را در آورد
قول خودش پارک خرم، می برد و یا فانفار که جایی بر میدان ونک بود. اما حالا که ما کارت شهربازی داشتیم دیگر زمان شکستن محدودیتها فرارسیده بود و من به حکم کارتی که با رنج و مرارت به چنگ آورده بودم توانستم بر دلواپسی های مادرم غلبه کنم و در یک شب جمعه همراه با مادر و پدر و برادر و خواهر و متعلقات راهی شهربازی شدیم. از راه نرسیده ما دویدیم به سمت کشتی صبا که یک وسیله لندهوری بود و مردم سوارش ...
اسماعیل پور: وقتی باختم شادی را در چشم برخی دیدم/ سفره هفت سین زیبا ترین بخش عید است
برسم چه تصمیمی را درباره آینده ام می گیرم. * برنامه خاصی در ذهنت داری که مانع بی انگیزه شود؟ بله اما نمی توانم توضیح بدهم، یک چیزی در وجودم هست که نمی توانم کشتی را کنار بگذارم. مثل زندگی ام است، هیچ وقت از مدال گرفتن خسته نمی شوم و انگیزه ام کم نمی شود. آدم هایی هم هستند که در این راه کمکم کنند و به اصطلاح مرا هُل بدهند که اصلی ترینشان مربی ام است، گاهی شده که گفتم کشتی ...
آزادی مردی که قرار بود اشتباهی اعدام شود
به گزارش تجارت امروز؛ شرق نوشت: وقتی در اولین بازجویی گفتم قاتل نیستم، بازپرس داد زد: بگو چطور کشتیش؟ انگیزه ات از قتل چی بود؟ . فریاد های بازپرس گوشم را پر کرده بود، نمی دانستم چه بگویم تا حرف هایم را باور کند. با بدبختی حرف می زدم، یک قسم به جمله ام اضافه کردم و گفتم: به خدا من قاتل نیستم و بار دیگر دست های سنگین بازپرس را روی صورتم حس کردم. سعی می کردم آن روز شوم را با جزئیات به ...