سایر منابع:
سایر خبرها
مرد افغانی همسرش و مرد ایرانی را که با او رابطه داشت،در برابر چشم 2فرزند خردسالش کشت
ماجرا این است که در زمان قتل من داخل ساختمان خواب بودم. اگر قتل را مرتکب نشده ای پس چرا از محل فرار کردی؟ صبح وقتی از خواب بیدار شدم و با جسد فتانه و خشایار مواجه شدم ترسیدم. با خودم گفتم به خاطر رابطه ای که با غفور داشتم بی شک پلیس به من شک می کند و مرا در رابطه با این جنایت بازداشت می کند. به همین دلیل فرار کردم. بعد از فرار چه کار کردی؟ به شهرستان های اطراف رفتم و در کارگاه های ...
بهترین پاداش رفتن روی سکو با لباس ایرانی است
دنیا حیدری 14 سال پیش، درست وقتی بازیکنان تیم ملی اندک پول های تو جیبی شان را برای خرید لباس های ورزشی در سفرهای خارجی خرج می کردند، دکتر مجید ساعدی فر، پزشک تیم ملی در این آرزو بود که روزی بتواند مایحتاج ورزشی این بازیکنان را در داخل تولید کند. حالا بعد از 14 سال او صاحب یکی از برندهای مطرح پوشاک ایران است و حمایت از کالای ایرانی ورزشی ها را بر آن داشته تا سراغ او و دیگر تولیدکننده ...
قاتل زن و مرد سمنانی در تهران چوپانی می کرد
خواب پیش او می رفتم. به چه جرمی دستگیر شدی ؟ به جرم قتل زن و مردی در شهرستان شهمیرزاد. چرا مرتکب قتل شدی ؟ اشتباه گرفتن من قتلی انجام نداده ام. پس چرا فرار کردی ؟ من در جریان مشکل خانوادگی غفور بودم و شب حادثه هم پیش غفور بودم و وقتی متوجه شدم زن او و راننده مینی بوس کشته شده اند از ترس فرار کردم چون احتمال دادم مرا هم دستگیر کنند. در جریان چه موضوعی بودی ...
شیشه زندگی ام ر ا شکست
جای دیگری منتقل کنم ولی با تعجب دیدم که پلیس کنار خودرو ایستاده است. بعد چه شد؟ وقتی پلیس را دیدم، خیس عرق شدم و از ترس به خود می لرزیدم. نمی دانستم چه کار کنم. پیش خود می گفتم فرار کنم، بعد می گفتم خودم را به پلیس معرفی کنم و حقیقت را بگویم ولی وقتی صحنه اعدام جلوی چشمم می آمد، بیشتر می ترسیدم و بی خیال این کار شدم. خانه مادرم رفتم و ماجرا را برای عمویم تلفنی تعریف کردم. او ...
تأیید حکم قصاص تازه عروس به جرم قتل
دوان به سمتش رفتم و او را به داخل خانه کشاندم و از وی خواهش کردم داد و فریاد نکند، می خواستم او را داخل اتاقی بیندازم و در آنجا را قفل کنم؛ اما مادربزرگ شوهرم داد و فریاد می کرد، من هم چون نمی دانستم چه کار باید انجام دهم، چند ضربه با چاقو به مادربزرگ شوهرم زدم. این اعترافات مورد تأیید پسرعموی مقتول هم قرار گرفت و گفت او نیز ضربه ای به مقتول زده است. با پایان گفته های متهمان و صدور ...
اعتماد بی جا دختر 15 ساله را 2 بار در دام سیاه آرش و سحر انداخت
... یک روز که این فرصت فراهم شد به منزل آرش رفتم، اما در آن روز لعنتی برخلاف خیال های خامی که از او و حرف هایش در ذهن داشتم با واقعیت دیگری روبه رو شدم چرا که او با این کارش مرا اغفال و با بی ادبی تمام به من تعرض کرد. از آن روز به بعد وجدانم خیلی ناراحت بود و وضعیت روحی و روانی مناسبی نداشتم و چندین بار تلاش کردم با مادرم در این مورد صحبت کنم، ولی هیچگاه نتوانستم حرف دلم را بزنم از ...
آقای دغدغه ساز سینمای ایران را بهتر بشناسید
با همان موتور گازی اش، به جلسات تشکل هایی مثل اتحادیه انجمن های اسلامی و بسیج می رود. ورشکست شدن خانواده اش در مشهد برایش سخت ترین خاطره دوران جوانی اش است و در این باره می گوید: آن سال ها وقتی برگشتم پیش پدرم کار کنم، به او گفتم می شود شما دیگر نباشید و اجازه بدهید حجره را من بگردانم. این حرف را بر اساس تجربه هایی که از چند سال کار به دست آورده بودم، می زدم. البته پدر معتقد بود هنوز ...
پسر شیشه ای پدرش را با ضربه چاقو به قتل رساند
مادرم چند بار برای ترک مرا به کمپ برده بود اما تلاش ها بی نتیجه بود و مجدد مصرف مواد را شروع می کردم. روز حادثه نیز شیشه مصرف کرده بودم و حال خوبی نداشتم، با پدرم نیز سر همین موضوع در خیابان درگیر شدم که درگیری ما به داخل خانه کشیده شد. وی درباره نحوه قتل پدرش به بازپرس گفت: در راه پله ها با پدرم درگیر شدم و پایش را روی گلویم گذاشت. من که در حال خفه شدن بودم، چاقویی را که داخل جیب پدرم ...
ترکیه و آمریکا: خاطره نگاری یک عشق و نفرت
که بعد از اسرائیل بیشترین کمک را از آمریکا دریافت می کند تا این حد فقیر باشد؟ حمایت آمریکا از حسنی مبارک باعث شرمندگی هنسن می شود و او با تمام وجود احساس می کند که آمریکا من بود و من آمریکا بودم. چنین درکی تا پیش از آن هرگز نوعی احساس گناه نبود، چیزی نبود که بتوان از آن لذت برد، پشیمان شد و سپس فراموشش کرد . هنسن در کابل با گروهی از پیمانکاران آمریکایی دیدار می کند، کارآفرینانی در یک سرزمین جنگ ...
از کویتِ ایران، برهوت باقی مانده
مغازه پس انداز کرده بودم، به خاطر علاقه بسیار زیادی که به کشاورزی داشتم، صرف خرید زمین و کار در این حوزه کردم. از سال 85، مجددا مشکلات کشاورزان شروع شد، این بار اما جدی تر. آن قدر جدی که کسانی که در اینجا 50 الی 100 هکتار زمین داشتند و در بین عامه مردم به انجام فعالیت های نیکوکارانه شهره بودند، به خاک سیاه نشستند و اکنون به سختی امورات روزمره خود را می گذرانند، دور میدان های ورزنه در پی کار می چرخند ...
پایان فرار 10 ماهه پسر جنایتکار
اعتراف کرد و از جنایت ابراز پشیمانی کرد. زندگی در کلبه چوبی کوروش در گفت و گویی درخصوص انگیزه اش از جنایت و زندگی مخفیانه اش گفت. چرا پدرت را به قتل رساندی؟ قصد کشتن او را نداشتم. روز حادثه پدرم را در خیابان دیدم و از او پول خواستم. عصبانی شد و شروع به داد و بیداد کرد. از زمانی که معتاد شده بودم مدام از او پول می گرفتم و همین مساله پدرم را اذیت می کرد. آن ...
قاتل همسرکش بعد از دستگیری دوباره: زودتر قصاصم کنید + عکس
خرداد 96 به پلیس خبر رسید یک زن 37 ساله به نام سوسن در خانه اش در محمود آباد ورامین کشته شده است. پسر این زن با پلیس تماس گرفت و گفت پدرم معتاد است و چند روز از زندان آزاد شده و به خانه آمده بود. در این چند روز مادر و پدرم مدام با هم درگیر بودند تا این که امروز وقتی به خانه برگشتم با جنازه خونین مادرم روبه رو شدم. هیچ خبری از پدرم نیست و گمان می کنم او در قتل مادرم دست داشته باشد. به ...
عطر فروش دوره گرد دختر 5 ساله مشهدی را ربود
مانتوفروشی دیدم بعد از آن فهمیدم که مغازه داری دست کودک را گرفته و می گوید گم شده است، من هم کودک را از او گرفتم و گفتم من او را نزد پدر و مادرش می برم ولی مادر او را ندیدم. بعد از آن هم بدون آن که به نگهبانی مرکز تجاری یا پلیس اطلاع بدهم دختر خردسال را به منزلم بردم. آن دختر می گفت: در بولوار دکتر حسابی قاسم آباد ساکن هستند ولی من خانه آن ها را پیدا نکردم!! چرا موضوع را به پلیس گزارش ...
قاتل نامرئی جان پدر و پسر را گرفت
مسمومیت با گاز دی اکسید کربن به کام مرگ رفته بودند. یکی از فرزندان مرد سالخورده گفت: پدرم در خانه اش تنها بود و من و برادر های دیگرم هر شب یکی مان برای خواب به خانه اش می رفتیم تا تنها نباشد. امشب نوبت من بود که با پدرم بخوابم به همین دلیل ساعتی قبل به خانه اش رفتم که با جسد پدر و برادرم روبه رو شدم. در ادامه تیمی از عوامل آتش نشانی برای بررسی حادثه به محل اعزام شدند. بررسی های ابتدایی آتش ...
خواب پدر، قاتل را گرفتار کرد +عکس
عابربانکم را که 500 هزار تومان پول در آن داشتم همراه چادر مسافرتی ام برداشتم و با سوار شدن به موتورم چند ساعتی در خیابان های تهران بودم. بعد به آمل رفتم، چند روز آنجا و در چادرم ماندم. روز پنجم در تماس با خانه مان متوجه مرگ پدرم شدم. چاقو را هم در رودخانه ای انداختم. باورم نمی شد او را کشته ام. عذاب وجدان رهایم نمی کرد اما از ترس نمی توانستم تسلیم شوم. حتی چند بار خواب پدرم را دیدم. بعد برای فرار از ...
خوابی که قاتل فراری را تسلیم کرد
خانه بود که آن را برداشتم و سوار بر موتورم شدم تا فرار کنم. نمی دانستم کجا باید بروم. بی هدف در خیابان ها می گشتم تا اینکه به خودم آمدم و دیدم در جاده شمال هستم. چرا همان موقع خودت را معرفی نکردی؟ راستش خیلی ترسیده بودم. اصلا فکر نمی کردم که پدرم جانش را از دست بدهد. وقتی به شمال رسیدم، سرگردان بودم. تا اینکه همه پول هایم را خرج کردم. با ترس و لرز به خانه زنگ زدم تا از پدرم ...
مهریه منحصر به فرد شهید باکری به همسرش
پدربزرگم زندگی می کردیم. به خاطر طرح خیابان فرح (که هم اکنون به نام باکری است) نصف خانه پدربزرگم در طرح از بین رفت. به همین دلیل پدرم ابراهیم مدرس یک محله بالاتر در همسایگی آقای قریشی که اکنون در مجلس خبرگان است، خانه ای خرید و ما تا سیزده سالگی دیوار به دیوار آنها می نشستیم. در همان محله بزرگ شدم و درس خواندم، بعد از اتمام اول راهنمایی، پدرم مرا از ادامه تحصیل محروم کرد، به ...
میراث زبان من از شاملوست/ گفت وگو با عبدالله کوثری، نقش سیاسی نویسندگان و روشنفکران در روزگار ما
طبقه متوسط. از امیریه طرفِ گمرک شروع کردیم تا امیریه روبه روی منیریه. کودکی ام مثل همه بچه های امیریه بود جدا از فوتبال توی کوچه و سینما که هیچ وقت از دست نمی دادیم، من عاشق کتاب هم بودم. درمجموع کودکی دوران خوبی بود، به قول اسماعیل خویی غم بود اما کم بود. تااینکه سال چهل وهفت به خاطر بیماری قلبِی پدرم رفتیم شمیران و در دربند، سر خیابان گلاب دره خانه ای گرفتیم، ساختمانی با آجرهای بهمنی که هنوز هم ...
یک روایت از خبرنگاری در اوراسیا
نبودم که حرفش را درست شنیده باشم، به همین خاطر حرفش را به هر دو زبان تکرار کرد و خندید. قلبم بشدت می تپید، بی دست وپا تر از آن بودم که خبر را به یک خبرنگار بگویم، از طرفی می دانستم خبری بین المللی در اختیار دارم، با هیجانِ در اختیار داشتن یک خبر بسیار مهم از رستوران خارج شدم. در دوره کوتاه شغلی ام این مهمترین خبری بود که به دست آورده بودم. کامپیوتری در یک سازمان محلی پیدا کردم ...
تجلی ارزش های دهه 60 در میان فرماندهان ارتش
رابطه می گوید: روزی در مغازه ناصر ستاری (برادر شهید ستاری) بودم که برادرزاده شهید که وقت خدمت سربازیش فرا رسیده بود به من گفت: دوست دارم در نیروی هوایی خدمت کنم. می توانی برای من کاری بکنی؟ من هم گفتم: عموی شما که فرمانده نیروی هوایی است چرا به من می گویی؟ گفت عمویم به خاطر همین نسبت که با ایشان دارم قبول نمی کنند. قبول کردم و بدون این که تیمسار متوجه شود کارهای اداری خدمت سربازی برادرزاده اش را ...
پسر 3 ساله قربانی کینه توزی خاله
پدرم به خانه خواهرم رفت و دانیال را با خودش به خانه ما آورد. او ادامه داد: زمانی که فهمیدم دانیال با ما به بهشت زهرا می آید با خودم گفتم بهترین فرصت برای اجرای نقشه ام است. به همین دلیل چاقویی را داخل کاپشن مخفی کردم. بعد از آن هم سه نفری به سر مزار مادرم رفتیم. حدود ساعت 2 بعد از ظهر بود که به بهشت زهرا رسیدیم و بعد از چند دقیقه با دانیال به سمت سرویس بهداشتی رفتیم. برای اینکه کسی به من شک ...
راز پنهان مادر و دوست پدرم!
شفقنا زندگی – هشت ساله بودم که پدرم را از دست دادم، آنچه از پدرم بصورت سایه ای کمرنگ در ذهنم باقی مانده، صندلی چرخداری است که همیشه رویش می نشست و سر مرا که پیش پایش زانو میزدم، روی پاهای بی حس و فلجش گذاشته و با دستهای مهربانش موهایم را نوازش می کرد. اکنون که آن روزها را بعد از گذشت سالیان دراز، به یاد آورده و صورت مهربان پدر را در پیش چشمم تصور می کنم، بار دیگربا کوهی از غصّه ها به ...
از برداشتن درجه های تیمسار قادری تا 32 سال امامت جمعه
، خواندن و نوشتن را در مکتب خانه روستا از ملاّ یی که پدرم به آن روستا آورده بود، آموختم. آن زمان در روستاها مدرسه دولتی وجود نداشت و بسیاری از مردم از نعمت خواندن و نوشتن محروم بودند. پس از فراگیریِ خواندن و نوشتن، به تحصیل علوم دینی علاقه مند شدم، امّا هیچ گونه زمینه مساعدی برای تحصیل در نیشابور وجود نداشت تا این که حاج شیخ محمد حسین از نجف اشرف به نیشابور آمد و مدرسه گلشن را که در زمان شاه در ...
ادبیات به آخر خط نرسیده است/زبان داستان نویسی را بلد نیستیم
ها ترجمه شده، 48 نفر بود. * الان چند نفر هستند؟ 142 نفر. به هر حال، آن موقع با تشویق کیارستمی توانستم با آن آقا روبرو شده و کارم را برایش بگویم. نکته این جا بود که آن مرد همسایه من در پراگ است و چند بار در مغازه سبزی فروشی محله او را دیده بودم ولی رویم نمی شد جلو بروم و صحبت کنم. بعدها هم به خودش گفتم و وقتی گفت چرا جلو نمی آمدی، گفتم خب درست نبود در سبزی فروشی بیایم و بگویم ...
من کُشته مُرده رهبرم هستم + عکس
. حدود سال 60 بود که پدرم می خواست من را بفرستد سلطنت آباد. مسئول مالی آنجا به من گفت: اگر شما دو ماه اینجا کار کنید بعد از دو ماه می فرستمت صنایع دفاع برایت خیلی خوب می شود ولی باز هم من قبول نکردم، گفتم همین الان نامه بدهید من بروم صنایع دفاع. گفت اگر من الان نامه بدهم بروی کار شما انجام نمی شود و باید دوره ببینی. اما نامه را به ما داد و نامه هم کارساز نشد و من رفتم خدمت سربازی. چه سالی ...
پنهان شدن قاتل فراری در کلبه جنگلی
...> درگیری با پدرت به خاطر اعتیادت بود ؟ بله، اعتیاد زندگی ام را سیاه کرد تا جایی که قاتل پدرم شدم. درباره شب حادثه توضیح بده ؟ چند ساعت قبل از حادثه با پدرم داخل کوچه مشاجره کردم و بعد از آن از پاتوق مواد فروشان مواد خریدم و مصرف کردم. حال خوبی نداشتم که به خانه مان رفتم. پدرم وقتی مرا در آن وضعیت دید با من مشاجره لفظی کرد که دقایقی بعد با هم درگیر شدیم. روی راه پله ها او مرا به ...
شب ها را با فرزند کوچکم در پارک سپری کرده و روز ها حیران و سرگردان گدایی می کردم
بار جنس سرقتی دست مالخر گیر کرد و بعد از دستگیری او، من هم گیر افتادم؛ بار دیگر، هنگام سرقت دستگیر شدم. آخرین بار نیز می خواستم برای برادرم مواد بخرم و همین که وارد خانه موادفروش شدم، پلیس مرا غافلگیر کرد. پس از آزادی از زندان، بازهم روال گذشته همچنان ادامه داشت و مدام سرقت کرده و هزینه مصرف موادمان را تأمین می کردیم. بعد از اندک زمانی، من و فرهاد صاحب فرزند دختری به نام " مهسا" شدیم و ...
شوهر دروغگو قاتل همسرش بود
به سراغ همسر نیره رفتند. ایرج گفت: همسرم برای خرید از خانه خارج شد و ساعتی بعد شخصی زنگ در را به صدا درآورد. آیفون را برداشتم و تنها صدای ناله ای به گوش رسید. فوراً خودم را به مقابل در رساندم و با بدن نیمه جان همسرم مواجه شدم. همسرم در حالی که به سختی می توانست صحبت کند گفت که مردان ناشناسی به او حمله کرده و او را مورد ضرب و شتم قرار داده اند. درحالی که همسر نیره، از مردان ناشناسی صحبت ...
لقب و کنیه های امام سجاد(ع)/ اعتماد مردم عامه به امام چهارم، عامل شکل گیری القاب
که : اگر قاتل پدرم شمشیری را که بدان وسیله پدرم را به قتل رسانده در نزد من به امانت بگذارد در آن خیانت نمی کنم و آن را به او باز می گردانم. 7.الزکی به امام زین العابدین(ع) لقب زکی داده اند . چون خدای تبارک و تعالی او و خاندان مطهرش را از هر گونه آلودگی پاک و پاکیزه فرموده، همان گونه که از پدران بزرگوارش پلیدی را برداشته و پاک و پاکیزه قرار داده است و امام سجاد(ع) یکی از ...
اولین جانباز نخاعی مدافع حرم: دیدن صحنه های ظلم برایم آسان نبود
ماشین داشتم ، هم خانه داشتم و هم حقوقی داشتم؛ خلاصه همه چیزم تکمیل بود، علاوه بر اینکه هیچ اجباری هم برای این کار نداشتم . من در خانواده ای به دنیا آمدم که پدرم در انجام وظیفه به شهادت رسید و برادرم نیز مفقود الاثر شد؛ خب آن ها هم در مقطع خودشان ادای تکلیف خودشان را انجام داده بودند . من دیدم که این پرچم بعد از دو دهه به دست ما رسیده است. خب باز دوباره کشور و نظام ما احساس نیاز دارد ...