سایر منابع:
سایر خبرها
امام خمینی از مادرش چه خاطراتی داشت
با گیسوان بافته در دو طرف گونه اش در ذهنم نقش بسته است و نیز درباره صاحب خانم (عمه امام) به یاد آورد: عمه ام زن شجاع و مدبری بود. پس از شهادت پدرم خانه خود را رها کرد و به خانه ما آمد و مدیریت خانه، امور تحصیلی، املاک و برداشت محصولات، همه را برعهده گرفت، سپس برای قصاص قاتل پدرم با مادر و برادرم و چند نفر دیگر به تهران عزیمت کرد. و در تأثیر این دو بانو بر خود گفت: از مادرم درس دین داری و از عمه ام ...
شهیدی که هیچ عکسی از خود برجا نگذاشت/ خانه ای که همه آدرس آن را می دانند
ادامه داشته و حاج حسین در خواب می گوید فردا از خانه بیرون نرو ؛ مادر می گوید شهید می دانست شما تشریف می آورید. فرهنگ دوست هم خاطره ای از حاج حسین به نقل از احمد کاظمی نقل می کند خاطره ای از منطقه طلاییه در عملیات بدر که اوضاع عجیبی بود و همانجا دست شهید خرازی قطع می شود، یکی از مهمانان در مورد فرزند شهید سؤال می کند و مادر پاسخ می دهد: پسر شهید 20 روز بعد از شهادتش به دنیا آمد، درسش را ...
بهروز وثوقی : مسئولین دعوت کنند، به ایران می آیم/ می خواهم دست به گردن مردم وطنم بیاندازم و به ایران ...
خبرها دست اول است. انتخاب: آقای وثوقی! انقلاب که شد شما کجا بودید؟ بهروز وثوقی: من در امریکا بودم. خروج من از ایران به خاطر انقلاب نبود. دوماه قبل از وقوع انقلاب من برای ساخت فیلمی با آقای زرین دست به آمریکا رفتم وقتی که این فیلم را بازی کردم، انقلاب شد. بعد از آن هم فکر کردم که اوضاع مناسبی برای بازگشت نیست و بدین ترتیب تا به حال ماندگار شدم. انتخاب: فیلمی که در هنگام ...
فرماندهی که متولد مشهد بود، فرزند کردستان
شهدای ایران :نام پدر دلیل افتخارش است، مایه سربلندی اش؛ همان پدری که نامش بین فرماندهان ارشد دفاع مقدس می درخشد ، همان مردی که 31 سال پیش در ارتفاعات 2519 حاج عمران شهید شده و خاطره اش هنوز که هنوز است با اوست ، با دختری که امروز 33 ساله است و آن روزهای شهادت پدر، یک سال و نه ماهه بوده. به گزارش جام جم آنلاین ، زهرا کاوه تنها فرزند فرمانده شهید محمود کاوه از پدر هیچ خاطره ای ندارد ...
سید مقتدی صدر کیست؟
آخرین انتخابات پارلمانی عراق با شعار ریشه کن کردن فساد و بهبود وضعیت اقتصادی که این روزها بعد از سرنگونی داعش به مهم ترین خواسته مردم عراق مبدل شده در ائتلاف با کمونیست ها و برخی دیگر به بالاترین تعداد کرسی های پارلمانی این کشور دست پیدا می کند. سید مقتدی کیست؟ سید مقتدا صدر متولد 21 مرداد 1352 ( 12 آگوست 1973) چهارمین فرزند سید محمدصادق صدر مجتهد بانفوذ عراقی است که در دوران ...
رفتار عجیب رضاخان با فردی که در منزلش نگهبان بود
فرمانفرما بودند. نصرت الدوله از همه شان بزرگ تر، قدرتمندتر و باهوش تر بود . همه می دانند که او یکی از اصلی ترین چهره هایی است که رضاشاه را سرکار آورد، چون فکرمی کرد که آدم توانایی است. پس از چندسال، آن مردک احمق فکر می کند: حالا که شاه شده، نصرت الدوله می آید و جای او را می گیرد! فکر نمی کرد که او خودش شاهزاده است و اگر می خواست شاه بشود، لزومی نداشت مرا جای خودش بگذارد . ...
گزارشی تکان دهنده از زنی که خودخواسته به ایدز مبتلا شد
به دنیا بیاید. طاهره با گریه ادامه می دهد اگر پزشک تعهد کاری و اخلاقی داشت و اقدام به موقع صورت می گرفت فرزندم زنده می ماند. این زن جوان از اطلاعات نادرست کادر درمان و پرستاری هم گله می کند و می گوید بعد از زایمان هم من را در اتاقی 6 تخته ای که سردر آن نوشته شده بود اتاق ایزوله، و بالای تختم کنار اسمم بزرگ نوشته بودند اچ آی وی مثبت تنها رها کردند. مادرم و بقیه فامیل و اقوام ...
اخوان بنابی؛ نامی آشنا برای حوزویان سراسر کشور
فرزند با وفات آیت الله حاج شیخ یوسف باقری بنابی در سال 1365 علمای بناب تصمیم می گیرندکه از حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ عبدالمجید باقری بنابی که آن زمان در تهران مشغول تدریس و اداره حوزه علمیه بود، دعوت کردند تا هم جای خالی پدر را پر کرده و هم حوزه علمیه بناب را اداره کند، مدیر کنونی حوزه علمیه بناب در این زمینه می گوید؛ وقتی برای مراسم ترحیم پدرم به بناب آمدم، علمای بناب به من اصرار کردند ...
با شهادت دنبال اسم و رسم نمی گشت
مهدی گفت من امانتی ام را از حضرت زینب(س) می خواهم. پسرم گفت مادر حلالم کن. من نمی خواهم برگردم. او عاشق شهادت بود و 20 روز بعد رفتنش مادرش خبر نداشت به سوریه رفته است. مهدی می گفت به مادرم نگویید رفته ام. چون اگر بفهمد دعای او باعث می شود شهید نشوم. پسرم بعد از شهادتش آرامش عجیبی به ما داد. یک بار بعد از نماز شب و خواندن قرآن خوابیدم. شهید به خوابم آمد و با من روبوسی کرد. این رؤیاها تسلی خاطری ...
چرا پدربزرگ امام خمینی(ره) از وجوهات بی نیاز بود؟/ نحوه شهادت پدر آقا روح الله به روایت تاریخ
... آقا مصطفی، پدر روح الله، کوچکترین فرزند سید احمد بود. *دفن در جوار بارگاه سیدالشهدا(ع) سید احمد چهارپنج سال بیش از مرگ، املاک و اموالش را میان فرزندان خود تقسیم کرد و در اواخر 1285 ق یا اوایل 1286 ق در خمین وفات یافت. او بخش کوچکی از اموالش را برای هزینه های پس از مرگ، به ویژه انتقال پیکرش به کربلا، کنار گذاشته بود. خرید نماز و روزه، رد مظالم و انتقال جنازه به کربلا، یکصد ...
این، راه نیست .../ روایت مریم از پارک خوابی تا بهبودی
بودیم که همه با هم مواد مصرف می کردیم. شغل پدرت چه بود؟ پدرم نقاش بود، مادرم هم خانه داری می کرد. چه سرنوشتی برای زندگی شما به وجود آمد؟ ما بچه ها چشممان به دست پدر و مادر بود، مواد را در دست آنها می دیدیم و دوست داشتیم تجربه کنیم، برادرم از سن 15 سالگی معتاد شد و بعد از او همه ما مصرف مواد مخدر را شروع کردیم. زندگی ما از خانه به پارک خوابی و ...
مردمی بااستقامت تر و شهیدپرورتر از مردمان ایران نمی توان یافت/ ارتشی و سپاهی و بسیجی نداریم، همه ما لشکر ...
؟ رهبر انقلاب بارها گفتند که آمریکا کلاهبردار است. وی ادامه داد: آمریکایی ها بیش از آنکه به تعهدات خود عمل کنند و پیش از آنکه قرارداد ژنف نوشته شود، بچه هایی را که برای صنعت هسته ای ما زحمت کشیده بودند را از کار برکنار کردیم. بعد از نشست بغداد حدود 400و پنجاه گرم اورانیوم غنی شده 20 درصدی داشتیم که همه اینها را برداشتیم و اکسید کردیم. پدر شهید احمدی روشن با اشاره به فرمایش رهبر ...
قرارهای شبانه زندگی ام را نابود کرد
اتاق مشاوره کلانتری رساند تا بتواند راهی برای نجات زندگی اش پیدا کند. لیلا درباره سرگذشت خود گفت: خواستگارهای زیادی داشتم که چند تای اول را خودم رد کردم و دوتای آخری را پدرم. می گفت اینها به خانواده ما نمی آیند و از این حرف ها! دختر سوم و آخر خانواده بودم و دو خواهر بزرگ ترم، ازدواج کرده بودند. من هم تا دیپلم درس خواندم و به خاطر برخی مسائل و سنت های غلط محله مان، از ادامه تحصیل بازماندم. ...
عهد کردم از هر کوششی برای حمایت از رزمندگان فروگذاری نکنم
مهرماه سال 66 که من برای ثبت نام دانشگاه راهی شیراز شدم هرگز ترک نشد و به یقین می توانم بگویم در همه تشییع ها شرکت کردم. در نوشته پشت جلد کتاب نیز می خوانید: گم شده ام، در هجوم روزمرگی، قلم به دست می گیرم، می نویسم به یاد روزهای شیرینی که مرگ به ما نزدیک بود، خیلی نزدیک. می نویسم به خاطر مادرم که به خاطره هایم پر و بال داد و پدرم که مراقبم بود از دور. می نویسم به یاد همکلاسی هایم، هم مسجدی هایم، به یاد همرزمانم در بسیج خواهران بهبهان. می نویسم به یاد روزهایی که ساده زندگی می کردیم. ساده عاشق می شدیم، در باران داغ و موشک و صبوری. انتهای پیام/ ...
رهبر انقلاب چه کتاب هایی را برای مطالعه پیشنهاد کردند ؟
دست به کار تولید این اثر شده اند. کتاب خانم ضرّابی در شرح حال شهید عالی مقام علی چیت سازیان نیز دارای همین برجستگی ها است. این دو نفر از ستارگان اقبال همدانند. همپای صاعقه / گل علی بابایی و حسین بهزاد رهبر انقلاب پس از مطالعه کتاب همپای صاعقه کارنامه عملیاتی لشکر 27 محمد رسول الله(ص) در زمان سردار حاج احمد متوسلیان تقریظی بر این کتاب زدند و در این یادداشت نوشتند: بسم ...
حسن باقری گفت: خرمشهر که فتح بشود مادر شما هم خوب می شود!
. وی آغاز عملیات بیت المقدس 1 را که منجر به فتح خرمشهر شد اینگونه روایت می کند: روز دهم فروردین، در پایان عملیات فتح المبین، بعد از نماز شکری که در اتوبان اضطراری، بغل پل فلزی کرخه، بین رود کرخه و جاده اندیمشک اهواز با حضور همه رزمندگان برگزار شد، بحث در پیش بودن عملیات بزرگ بعدی مطرح شد. جلسه ای با حضور احمد متوسلیان، محمود شهبازی، محسن وزوایی، سرهنگ صیاد شیرازی و حسن ...
پرونده نهضت؛ نگاهی نو| شاگرد امام(ره) و همدرس رهبر انقلاب: آیت الله خامنه ای در حوزه استعداد بالایی ...
آنجا جایگاه مخصوص داشتند و به نوبت سؤال هایمان را به صورت عمومی می پرسیدیم، سؤال می کردیم و بعد می آمدیم در جایگاه خودمان و با آیت الله حاج آقا مصطفی فرزند شهید بزرگوار ایشان آشنا بودیم. گاهی در مسافرت ها خدمت ایشان می رسیدیم. نهضت شروع شده بود و امام قیام کرده بود. در این خلال از آقا مصطفی اعلامیه می گرفتیم و اعلامیه می بردیم و آشنایی ما از اینجا بود. در قم که رفتیم یک سال هم در درس ...
از قم تا آب بیدِ گَتوند/ وقتی جوشش عشق به امام حسین علیه السلام ورق را برمی گرداند
مردانگی کن و برگرد. این فکر اولین رفیقی بود که بعد از حاج مرید پیدا کرده بودم؛ اما وقت نماز بود و تکلیف واجب دینی. وارد اتاق حاجی شدم. اتاقی طویل که یک گوشه اش دو یخچال بزرگ گذاشته بودند و گوشه ای کنار پنجره تختی و بالاخره هر جایش یک چیزی. صدای موتور یخچال مرا به یاد موتورخانه می انداخت. آمدیم و آماده شدم و نماز خواندم و نشستم . پیش از هر چیز حاج مرید بود و کیسه ای که جلوش گذاشت و از توی ...
بهمن فرمان آرا: پای ما دیگر توان رفتن ندارد
عجیب نیست آمده ام با شما گفت وگو کنم، فیلم را هم دیده ام اما اسمِ فیلم خاطرم نیست؟ حکایت دریا . نام فیلم صحنه ای قبل از تیتراژ آمده است که صحنه مهمی است. طاهر و ژاله، در گلخانه ای نشسته اند که همه گیاهان در آن خشک شده اند. درواقع این صحنه آغازِ فیلم است که بناست فضای فیلم را به مخاطب القا کند. طاهر از کابوس هایش، و ژاله از رؤیاهایش حرف می زند. یک شاخه گل یخ هم، نمادِ این فضاست. عجیب است که در زمستان و سرما، طبیعت به ما گلی می دهد که هم زیبا و هم خوش بو است. در کابوس طاهر ایستگاه راه آهن بزرگی است با صدها قطار که هر یک به مقصدی می روند ولی او بدون مقصد گم شده است. این کابوس ها انگار دست از سر شما برنمی دارد. راستی شما از چه چیزی بیشتر می ترسید؟ به صراحت و سادگی بگویید. قطعا از تاریکی نمی ترسم. اکنون که هفتادوهفت سال دارم وقتی با خودم فکر می کنم می بینم از مرگ هم نمی ترسم، چون زندگی خوبی داشته ام. بیشترین چیزی که من را می ترساند نامهربانی است. آنچه به من آسیب می زند نامهربانی و دروغ گفتن هاست. اینها واهمه من از زندگی است. این یعنی ترس از طرد و تنهایی. شما در فیلم هایتان همواره از ترس ها می گویید و یکی از این ترس ها مرگ بوده است. در فیلم حکایت دریا ترس از مرگ دیگر وجود ندارد اما در فیلم های قبلی تان همیشه مرگ حضور جدی دارد. انگار الان دیگر از مرگ هم نمی ترسید. اما ترس از گم گشتگی یا گم شدن همیشه هست، در همین فیلمِ حکایت دریا هم. نگرانید بچه ای یا انسانِ ترس خورده ای در این دنیای آشفته گم شود و دیگر پیدا نشود. در حکایت دریا ترس دیگری به ترس هایتان اضافه شده است، چیزی از جنسِ ترس براهنی از آلزایمر، شما نیز می ترسید دچار فراموشی و جنون شوید. مرگ آگاهی باعث می شود شما بهتر زندگی کنید، چون همه ما می دانیم مرگ یک بلیت یک طرفه است. ترس من از مرگ نبوده است، بلکه آگاهی از این بوده که مرگ اتفاق خواهد افتاد. در یکی از دیالوگ های بوی کافور، عطر یاس ، مرد می گوید، فکر می کردم وقتی کسی می میرد به فکر زن و بچه و خاطراتش است. اما من فکر می کنم آدم در حال مرگ تصاویر زیبایی از طبیعت می بیند. بعد دیدم دلم هوای طبیعت را می کند. چون تنها چیزی که من را به قدرت ماوراءالطبیعه وصل می کند طبیعت است. امکان ندارد همه این چیزها در طبیعت باشد. مثلا یک پرنده به صورت اتفاقی رنگارنگ باشد؟ زیبایی ها همیشه باعث می شوند من به قدرتی دیگر فکر کنم. اما درباره ترس دیگری که به ترس هایم اضافه شده باید بگویم مادرم دَه سال آخر آلزایمر داشت و دست بر قضا من به مادرم خیلی نزدیک بودم و یکی از بزرگ ترین غم های زندگی ام این بود که وقتی مادرم به من نگاه می کرد من را مثل شی ای می دید و محبت مادری در نگاهش نبود. انگار برایش آَشنا نبودم. دیالوگی در فیلم بوی کافور، عطر یاس... هست که می گوید آلزایمر، مردن قبل از مردن است. شما مرده اید و حالی تان نیست اما اطراف ...
ساعتی درکنار سالمندان دور ازخانه و خانواده
سر و صدای عروس هایم درآمد. باور نمی کنید انگار توی برزخ گرفتار شده بودم. پسر بزرگم مرا بیرون برد و گفت برای اینکه سر و صدای عروس ها بخوابد، یک ماه به سرای سالمندان بروم . قول داد بعد از یک ماه برایم آپارتمان کوچکی بخرد تا راحت زندگی کنم؛ من هم قبول کردم. حالا از آن زمان دو سال می گذرد و هنوز پسر بزرگم نیامده. در این مدت فقط چندبار دخترهایم برای دیدنم آمده اند . حاج حسین می زند ...
خانه اش را فروخت تا برای جهاد اسلحه بخرد
می شود و عالمی به نام خمینی رهبر می شود. من حضرت امام(ره) را خوب نمی شناختم، ولی عبدالله به خوبی ایشان و نهضت شان را می شناخت. بعد از انقلاب هم که در مسیر مبارزه ماند و همراه دیگر همرزمانش سپاه مریوان را تشکیل دادند. معصومه قبادی نیا همسر شهید خاطره رمضان پدرم و همرزمانش با دست خالی سپاه مریوان را راه اندازی کرده بودند. با اینکه بچه های سپاه تعدادشان بسیار کم بود، اما با دل و ...
من شاهد عینی تشییع پیکر آیت الله بروجردی بودم/ پدرم یک مبارز بود
امروز برای شما رخ داده را بدون رتوش در مقابل دوربین بفرمائید. من بعد از دو خواهر به دنیا آمدم. مادرم دو پسر را از دست می دهد، یکی سقط می شود و یکی بعد از به دنیا آمدن فوت می شود و بعد خواهران من به دنیا می آیند. در واقع من اولین فرزند ذکور بودم که ماندم بعد از من هم برادری به دنیا آمد به نام سید قوام الدین و یک خواهر و برادر دوقلو دارم، سید محمد و فاطمه سادات و دو تا خواهرم اکرم سادات و ...
یادی از اصغر مهدوی و کار سترگ وی درباره سیرت رسول الله (ص)
. سومین فرد شناخته شده از این خاندان همین ابومحمد اسحاق بن محمد ابرقوی مترجم سیره است که میان سالهای 582 تا 623 می زیسته و پس از تحصیل در مصر و سفرهای علمی به شهرهای دیگر، به عنوان قاضی ابرقو تعیین و در سال 623 در قاهره درگذشته است. (سیرت، ص 101 به بعد). شهرت این خانواده به ابوقوهی از سوی ابوالمعالی احمد فرزند کوچک ابومحمد اسحاق بن محمد است که سال 701 در مکه درگذشت. (سیرت، ص 108). و این هم نکته لطیفی ...
این دردها مرد می خواهد!
یک جانباز اعصاب و روان هستم که مادرم در زیر کتک های پدرم ما را بزرگ کرد و حالا خواهرم داروی تشنج و من و مادرم داروی آرام بخش مصرف می کنیم. سفارش من برای فرزندان جانبازان این است که بجای اینکه با فکر و خیال های باطل خود را مریض کنند و معتاد قرص های دیوانه کننده شوند، از روش های بهتری استفاده کنند . یوسف، جانباز میانسال خراسانی نیز بر این باور است که گاهی اوقات شنیدن یک مطلب از برخی افراد چیزی ...
ماجرای یک "امر به معروف" در شب قدر سال 1365
به گزارش شهدای ایران ، حجت الاسلام علی اصغر مجیدی روحانی گردان لشکر 41 ثارالله در خاطره ای از یکی از شب های ماه مبارک رمضان روایت می کند: ماه مبارک رمضان سال 1365 گردان 410 غواص حضرت رسول (ص) جمعی لشکر 41 ثارالله به فرماندهی سردار شهید علی عابدینی جهت آموزش و آمادگی برای عملیات درمنطقه چوبده آبادان اردو زده بود. ظهر روز هیجدهم بین نماز ظهر و عصر خطاب به بچه های گردان گفتم: این شبها ...
شهید مدافع امنیت به روایت خاطرات
مرا دفن کنید کسی در قبر برود و برایم عاشورا بخواند، تلقین را حاج آقا دلاوری، حاج آقا ماندگار ،آقای جریانپور، سردار جهروتی زاده، آقای بستاک یا مهدی امیریان بخواند. مقداری خاک طلائیه، فکه به همراه مهرهای نماز و یک شال مشکی دارم آن را به همراه اولین پیراهن سبز سپاه که در کمد سرکار است با من دفن کنید. خواهش می کنم شب اول قبر مرا تنها نگذارید. برایم زیارت عاشورا و قرآن بخوانید. ...
اگر فارسی ستیزی انگلیس نبود، فارسی بین چند زبان نخست دنیا بود
بازخبر / چهارمین شنبه انقلاب با موضوع شعر و ادبیات صبح امروز به همت جنبش مردمی پاسداشت چهل سال انقلاب کبیر اسلامی با حضور چهره های شاخص شعر و ادبیات در خانه پدر شعر انقلاب مرحوم حمید سبزواری برگزار شد. علیرضا قزوه در بخشی از این نشست راجع به شخصیت بزرگ و انقلابی استاد سبزواری اظهار داشت: استاد سبزواری شخصیتی بزرگ بود و بعد از فوت ایشان تازه شخصیت آن مرحوم شناخته شد. وی با ...