سایر منابع:
سایر خبرها
حجازی عزتش را به هیچ چیز و هیچ کس نفروخت
که وی هم مصرانه تکرار میکردند که شغل ایشون فوتبالیسته. خلاصه پدرم به نشانه اعلام نارضایتی ده روز به شهر زادگاهشون که تویسرکان بود رفتند و بعد از برگشت قبول کردند که آقا ناصر رو ببینند. بعد از اینکه ایشان به همراه خانواده به منزل ما آمدند پدرم پرسیدند که الان شما چی دارین آقا ناصر گفتند همین پیکان که جلوی در هست. پدرم پرسیدند که آیا پدرتون برای شما تهیه کرده یا خودتون خریدین گفتند نه خودم خریدم ...
قرار بود فقط 2سال زنده بمانم/ با مسئولان حرفی ندارم
خواستم تا راهنمایی ام کند و کمکم کند تا بتوانم زندگی ام را دوباره ادامه دهم.و بهتر است بگویم زندگی جدیدم را درک کنم. شاید خیلی سخت بود خیلی زیاد؛ از نظر فیزیکی در شرایطی قرار گرفته بودم که هیچ شناختی نسبت به شرایط جدیدم نداشتم ولی خیلی به این فکر می کردم که باید چه کرد. قبل از اینکه دچار حادثه شوم عضو جمعیت هلال احمر بودم بنابراین به محض اینکه پس از تصادف به خودم آمدم در همان صحنه ...
سوراخ کردن گوش در مترو بدون درد و خونریزی!
بخواهید پرسینگ کنید. هرکسی داوطلب شود رایگان گوشش را سوراخ می کنم تا بقیه ببینند. بین خانم گل ها کسی داوطلب است تا برایش پرسینگ بزنم؟ نه درد دارد و نه خونریزی، خیالتان راحت. و دو دختر 14 یا 15 ساله با خنده به جلو می روند و داوطلب می شوند! با خود فکر می کنم که این دستگاه برای چند نفر استفاده شده است؟ آیا نفر قبلی بیماری نداشته است که الان به نفر بعد انتقال دهد! چرا به این دختر اعتماد می ...
بهترین راه تملق بنده برای خداوند چیست؟
فردی بی علت عقلی و شرعی و حکیمانه، فقط در خیال خودش می بافد که این دختری که من دیدم و و عاشق او شدم، گنج همین است و اسیر آن خیال هم هست. پدر می گوید نه، می گوید اشتباه می کنی؛ مادر می گوید نه، می گوید اشتباه می کنی؛ دایی و عمو می گویند نه، می گوید اشتباه می کنید؛ بعد هم می گوید یا این ازدواج برای من بشود که مراد من حاصل شده است و یا نشود، یا زنده می مانم و ازدواج نمی کنم، یا خودم را می کشم یا فرار ...
برترین آثار فیلیپ راث به انتخاب نویسندگان
طرفدار واقعی آثار نوشته در دوره اولیه و میانی نویسندگی او هستم. در ابتدا با تماشای اقتباس سینمایی از رمان خداحافظ کلومبوس با فیلیپ راث آشنا شدم و بعد از آن به نوعی شیفته رمان ضد زندگی در دهه 1980 میلادی شدم. متن های طولانی راث همچون آنتونی برجس و جان آپدایک حتی وفادارترین خوانندگانش را نیز خسته می کرد. اما من همیشه عاشق رمان های زوکرمن بودم که در آنها شخصیت ناتان زوکرمن در واقع وجود مجازی ...
نقد آپارتاید در بوشهر
بار به من می گویند، اما من به همه مقدسات قسم می خورم به چنین نتیجه ای نرسیده ام و اگر رسیده بودم می گفتم. تا این لحظه که با شما حرف می زنم جوابم در این رابطه منفی است. جواب تان منفی است یا اینکه نظری و قضاوتی در این باره ندارید؟ منفی است. در مورد همین پاپ سنگ اندازی هایی که از طرف حوزه هنری و ارگان های دیگر برایم اتفاق افتاد، خیلی بیشتر از هر چیز دیگری بود. آنها تحلیل های ...
اعزام ابوالفضل به تهران برای پیوند
چاپ ایمیل هفت ماه پیش تولد کودکی بی دست به نام ابوالفضل در فضای رسانه ای و مجازی لرستان سرو صدای زیادی کرد؛ امروز با اعزام به تهران برای انجام مراحل پیوند دست، بارقه امید در دل والدین این فرشته کوچک ایجاد شده است. به گزارش ایرنا، ابوالفضل عبدی نوزادی ساکن روستای محروم کمانه میرزابگی دهستان اتیوند شمالی از توابع شهرستان دلفان است که پس از 9 ماه انتظار و سالم بودن پاسخ ...
ادعای یک نویسنده مطرح: ما در اوج رمان هستیم
دانشجویی به داستان نویسی علاقمند بودم و همان سال ها در کتابخانه دانشگاه دنبال کتاب های نویسندگی بودم. اما زمانی که به کلاس های گلشیری رفتم، متوجه شدم نحوه برخوردش با داستان به کلی فرق می کند. ما در این کارگاه ها داستان را می خواندیم و جز به جز بررسی می کردیم. من اولین بار در کارگاه آقای گلشیری دیدم که این کار انجام می شود. همه چیز برایم عوض شد و انگار درِ یک فضای جدیدی را برای من باز کرد. در کارگاه های ...
درخواست دختر نوجوان برای دستگیری مردی که او را باردار کرد
من صاحب چنین ثروتی هستم اما مجبور شدم همه چیز را برایش توضیح دهم تا راه حلی برایم پیدا کند، او هم که می خواست خودی نشان دهد، گفت خودم راهش را پیدا کردم، باید حکم رشد بگیرم تا کسی به حسابم دسترسی نداشته باشد. بعد از کلی دوندگی موفق شدم حکم را از دادگاه بگیرم اما خانواده پدربزرگم بعد از اینکه از گرفتن حکم با خبر شدند، با کتک کاری گاه و بی گاه خودم و فحش و ناسزا به مادری که هیچگاه او را ...
دوست شوهرم با بی شرمی به من پیشنهاد داد که..
کنیم به اولین خواستگاری که زنگ خانه ما را زد جواب مثبت دادم، ناراضی نبودم چون خودم هم می خواستم از این وضع خلاص شوم و طعم زندگی واقعی را بچشم اما دریغ ... چند وقت بعد تازه فهمیدم که از چاله بیرون آمده و خود را به چاه انداخته ام. همسرم نه تنها وضع مالی خوبی نداشت بلکه متوجه شدم اعتیاد هم دارد اما با هر مشقتی که بود سه سال با او زندگی کردم. پرویز دست بزن نداشت اخلاقش هم بد نبود، ولی ...
اردبیل|خاطرات جانباز 70 درصدی که روز استراحتش را در عملیات بیت المقدس گذراند
و می گفتند که تو پایت را دادی، اما دست از مرگ صدام بر نمی داری! و در این حین با آمبولانس به بیمارستان جندی شاپور اهواز اعزام شدم به مدت 11 روز بیهوش بودم و با شدت سوختگی که داشتم، چهره ام قابل تشخیص نبود و دکتر بابک زنجانی که پسرعمه ام بود و از پزشکان حاذق آن زمان در مناطق عملیاتی خدمت می کرد، که با بستری شدنم و از شدت سوختگی که داشتم، مرا نمی شناسد و به فرض اینکه من یک عراقی باشم، به مداوای من ...
هیچ مسئله پنهانی نداریم
هیچ ترس و تردیدی هم وجود ندارد و همه چیز طبق اصول و قوانینی که از طرف وزارت ارشاد و حتی وزارت امور خارجه وجود دارد دنبال می شود . از شروع کار با شفیعی تا ادامه همکاری با کرمی اسدی در ابتدای این مصاحبه به سابقه حضورش در اداره کل هنرهای نمایشی اشاره و در پاسخ به اینکه آیا ماندنش در دفتر بین الملل این اداره کل قطعی شده است؟ اظهار کرد: من در مقطعی توسط آقای شفیعی دعوت شدم تا ...
خوزستان| روایت شیرزنان دزفولی از 8 سال ایستادگی شورانگیز مردم
یکی از خواهران از خانه بغلی مدام صدا و سنگ به پنجره می زد. وی ادامه می دهد؛ زمانی که به خود آمدم در کمال آرامش به او گفتم چه خبرت است صبح به این زودی سر و صدای می کنی؟ او هم گفت: هیچ فکر کردی ساعت چند است؟ ما از نگرانی مردیم و زنده شدیم. گمان کرده ایم برای شما اتفاق ناگواری افتاده است. بعد که متوجه شدم که چه خبر و ساعت چند است هنگامی که رفتم درب ستاد را باز کنم یک کتک خوبی هم از جانشین ...
دلسردی در زندگی مشترک، کمکم کنید
هنوز می خواهید دختر فلان شخص باشید، پس چرا ازدواج نمودید؟ چرا شما پدر عزیز! ای الگوی مهربانی ها! از مرکب غرور پیاده شوید! هیچ خبری نیست! 2- کمی چاشنی احساس، بد نیست! در مقابل کارهای همدیگر بی احساس نباشید! در نظر بگیرید که همسر مهربانتان هدیه یی برای شما خریده است. او با احساسات و عواطف خود فکرهایی دارد؛ مثلا این مانتو را برای همسرم می برم، به او می دهم و می گویم که به یاد تو بودم ...
داستان | درمانگاه
.... از میز کناری روزنامه برداشتم و شروع کردم به خواندن. دو سه نفر وارد شدند. گرمِ خوندنِ مقاله ای درباره ی جوانان فراری از خانواده بودم که حس کردم صداها آشناست. اهمیت ندادم. منشی گفت: خانم اعتمادی، بفرمایید داخل. روزنامه را جمع کردم. همین که بلند شدم، با عمه زری چشم تو چشم شدم! عزیز را آورده بود دکتر. زد توی صورتش و گفت: خاک تو سرم! عمه فدات! مریض شدی؟ الهی من بمیرم! عزیز ...
بررسی تاثیر یائسگی زنان بر روابط جنسی و راه های حل آن
واقعا عاشق نامزدم بودم، اما تصمیم گرفتم ازدواج نکنم و نامزدم نیز می بایست با شخص دیگری ازدواج کند. متخصصین می گویند که اولین علت طلاق، نداشتن ارتباط است. وقتی که احساس می کنید همه چیز نرمال است، ناگهان تغییر هورمون ها در شما اتفاق می افتد و روابط زناشویی به حداقل ممکن می رسد. سبک زندگی عوض می شود و مشکلات سلامتی و سالخوردگی را در پی خواهد داشت و سطح اعتماد به نفس تان نیز کاهش پیدا کرده ...
کودک زنده به گورشده
شرت نویی را که روی آن نوشته شده بود امریکا! کودکانت را محافظت کن را پوشید و چون هوا رو به تاریکی می رفت، هر سه سگ خود را همراهش برد و با اتومبیلش به طرف کوهستان راند: جالب است؛ آن روز هر کسی سر راهم قرار می گرفت، می خواست مرا از رفتن به جنگل منع کند. داشتم به طرف در می رفتم که یکی ازهمکارانم که در ایجاد وب سایت خط تولید مدی که راه انداخته بودم کمک حالم بود، تلفن زد و گفت باید برای یک سری کارهای ...
تهدیدم کرد که اگر تن به خواسته اش ندهم عکس هایی را که از من گرفته برای شوهرم می فرستد
آوا زن خوشرویی بود. لحن صمیمانه و آرام و لبخندی شیرین بر لب داشت. اما در پس این لبخند غمی عمیق نهفته بود که هر لحظه حلقه ای از اشک به چشمانش می نشاند. بغضی فرو خفته در صدایش موج می زد: چند ماه قبل، پس از پایان ساعت کاری، شرکت را ترک کردم و برای رفتن به خانه سوار یک خودروی عبوری شدم. از آنجا که روز سختی را گذرانده و حسابی خسته بودم به همین دلیل از راننده خواستم مرا دربستی تا خانه ببرد ...
انتظار داشتم کیان به خواهر من به چشم خواهر خودش نگاه کند اما...
خانه ما آمد و خواهرم آرزو را برای کیان خواستگاری کرد. من هم خیلی ناراحت شدم چون به کیان اعتماد کرده و او را به خانه ام برده بودم و فکر نمی کردم این رفت وآمدها باعث شود او به خواهرم نظر داشته باشد. من انتظار داشتم او به خواهر من به چشم خواهر خودش نگاه کند. از آن روز به بعد درگیری هایی بین من و کیان اتفاق می افتاد و هر جا همدیگر را می دیدیم، قطعا با هم درگیر می شدیم. روز حادثه می دانستم ...
چرا برای سلامتی و فرج امام زمان(عج) دعا می کنیم
...، آنوقت اینها آسیب پذیر می شوند. آنوقت می گوییم: دعایش کن، التماس دعا! یکی در حرم به من گفت: برای ازدواج من دعا کن. گفتم: به مادرت بگو برایت خواستگاری برود. در حرم که عروس نیست. ما یادمان می رود باید چه کنیم... عرض کنم به حضور شما که یک دعایی است در مورد امام زمان می گوید: اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ این هم به نظرم حفظ هستید. اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ خدایا خودت را به من ...
شهید جهان آرا کیست؟
که به خصوصیات ایشان مربوط می شود، هدیه دادن محمد به من بود. شاید خیلی از آقایان یادشان برود که روزهای ازدواج، عقد، تولد و عید چه روزهایی است، اما محمد تمام این روزها را به خاطر داشت و امکان نداشت آنها را فراموش کند، حتی اگر من در تهران بودم. این یادکردها همیشه با هدیه مادی هم همراه نبود. هر بار نامه ای می نوشت و از این روزها یاد می کرد. در این نامه ها مسئولیت من و خودش را می نوشت. نامه ای نبود که ...
گلایه گوینده خبر از حاشیه ها درباره قاسم افشار
تلویزیون کناره گرفت، یک موسسه خیریه غیرانتفاعی به نام بنت الهدی را برای کمک به نیازمندان و مدرسه سازی تاسیس کرد. او فردی بود که اگر مشکلات زیادی هم در زندگی داشت همیشه تبسم به لب داشت و نمای آفتابی خود را به همه نشان می داد. سلطانی درباره اولین حضور خود برای گویندگی خبر اظهار کرد: اولین باری که به استودیو رفتم سال 58 بود و خانم والیه علوی به من گفتند که فقط داخل استودیو را نگاه کن. این ...
آیا درک عبارات فارسی برای مدیران سخت شده است؟
قصد کرده اند کتاب خانه ی نادر را آتش بزند. از قبل می دانستم مصاحبه ای ترتیب داده شده که دو طرف مسئله یا مسائل مهمی را به گفت وگو گذاشته اند، اما محتوای دقیق را هیچ کدام نگفته بودند. از دقیقه ای بعد از انتشار چندبار و در چند نوبت با فرزانه خانم ابراهیمی (همسر نادر ابراهیمی) و مصاحبه کننده حرف زدم... وَ هربار عمیقاً دل تنگ تر شدم. حرف های خانم ابراهیمی و قصد و نظرشان نه به این ...
ماجراهای خواندنی از شوهرداری همسران علما
مشرف شدم و درخواست نمودم تا خداوند به من قدرت و تحمل شرایط سخت زندگی را بدهد. پس از زیارت، احساس عجیبی به من دست داد. با خود گفتم: من با یک شخص عادی زندگی نمی کنم؛ بلکه با یکی از اولیای خدا و رهبری دانشمند ازدواج کردم. پس از آن دعا و زیارت، آرامشی خاص و ظرفیتی بزرگ در برابر همه سختی ها در خود احساس کردم و به تمام اوامر ایشان، با کمال رضایت و خوشحالی حاضر بودم. [24] 2. همراهی در سختی ها ...
خاطرات یک تکفیری فصل اول قسمت 5/ ماجرای ملاقات با یک ماموتسای وهابی/با معرفت به عقیده وهابیت به مسجد ...
پرسیدم و ماموستا هم با حوصله جواب می داد تا اینکه ساعت به نصف شب نزدیک شد و دیگر خجالت کشیدم که سؤالی بپرسم، در این مدت کم، مجذوب ماموستا شده بودم و آن هم به خاطر اینکه من این همه راه را برای دیدن او رفته بودم خیلی من را تحویل می گرفت. از ماموستا خواستم که من را راهنمایی کند تا بیشتر با این عقیده آشنا بشوم. ماموستا: دو سه روز دیگر با هم قرار می گذاریم و به شما می گویم که چکار کنی. من هم ...
گفتگویی جذاب با جانباز و رزمنده قزوینی/ آزادسازی خرمشهر نتیجه مقاومت و ایستادگی بود نه حاصل مذاکره!
دشمن ممکن است از این موقعیت استفاده کند؛ شما باید در میدان ها حضور داشته باشد و از مرزهای کشورمان محافظت کنید”. این رزمنده قزوینی در ادامه تشریح کرد: فروردین سال 1361 برای عملیات فتح المبین در منطقه غرب شوش و اندیمشک وارد خاک خوزستان شدیم و من به عنوان معاون دوم فرمانده گردان انتخاب شده بودم. عابدینی بیان کرد: گردان ما برای فریب دشمن به شوش دانیال در نزدیکی اندیمشک اعزام شد تا ...
پمپئو: اروپا با شروط ما برای اصلاح برجام موافقت نکرد
...، گفت: به شما می گویم که چه به آنها گفتیم، من در پیونگ یانگ بودم و دقیقا می دانم چه گفته ام. پمپئو افزود: این دولت در مقایسه با دولت گذشته عالی رفتار کرده است تا ما را به یک چاره ای نزدیک کند. در 15 ماه اخیر بیش از آنچه که در هشت سال گذشته انجام شد، اقداماتی رخ داد و این قابل انکار نیست. وی ادامه داد: مطمئن هستم پیش خواهیم رفت و سرانجام فرصت رسیدن به این هدف را به دست خواهیم یافت ...
صدایی می گفت دخترها را سوار کن!
.... خرج شیشه خیلی گران می شد. چند بار دزدی کردم از آنجایی که دزد نیستم، خیلی زود لو رفتم. بار اول افتادم زندان. از زندان که بیرون آمدم فهمیدم ملیحه ازدواج کرده؛ او دیگر هیچ وقت جواب من را نداد. بعد در خیابان راه افتادی که از زن های دیگر انتقام بگیری؟ آره دقیقاً همین بود. از همه خانم ها متنفر شده بودم. حتی با مادر و خواهر خودم هم حرف نمی زدم. مگر کاری داشتم یا درخواستی ...
چک میلیونی رژیم بعث برای حمایت از معارضان در خوزستان/ چرا خرمشهر؟
چنین آغاز کرد: برادران عزیز! امروز در ایران انقلابی واقع شده است، این انقلاب به کشور ما هم سرایت کرده؛ شما می دانید که 70 درصد از جمعیت عراق را شیعیان تشکیل می دهند و آن ها بدون شک و به شکل واقعی به این انقلاب علاقه مند هستند. بر اساس اطلاعاتی که سازمان های اطلاعاتی ما به دست آورده اند شیعیان به طور محرمانه به رادیوهای ایران گوش فرا می دهند و تشکل های سیاسی وجود دارد که با ایران روابط ...
همدان ویژه سوم خرداد| نقش تیپ 3 زرهی همدان در عملیات بیت المقدس/ دشمن از تک اصلی عملیات بی خبر بود
مطابق با آن می بایستی من قرارگاه را به ایشان تحویل می دادم و به نیروی زمینی می رفتم. در این مدت که فرمانده قرارگاه بودم اتفاقات بسیاری رخ داد که می توان گفت برای من بسیار تلخ بود چراکه تمام به وجود آوردگان این حوادث خائنین به مملکت و انقلاب بودند. پس از تحویل قرارگاه به شهید صیاد شیرازی خودم را به نیروی زمینی معرفی کردم و به سمت فرمانده تیپ 3 لشگر 16کردستان منصوب شدم. در ...