سایر منابع:
سایر خبرها
پای صحبت پزشکان آینده
رشته داروسازی پذیرفته شده، در گفت وگو با ایسنا می گوید: با سهمیه 25 درصد ایثارگران، رتبه 1600 را در کنکور گرفتم. داروسازی مشهد اولویت اول من بود. در زمان درس خواندن، تمام تمرکزم بر روی معدل بود. دانش آموز مدرسه نمونه دولتی بودم. دوست داشتم در کنار خانواده ام و در شاهرود درس بخوانم اما بعد از ورود به دانشگاه علوم پزشکی مشهد، نظرم تغییر کرد. طرز برخورد کارکنان دانشگاه فوق العاده محترم بود و از ...
مهر بوی مهربانی می دهد
.... حاج خانم، مادرم، فقط هنگام نام نویسی همراه من به مدرسه آمد. به همین دلیل روز اول مدرسه من به همراه چند نفر از هم سن و سال هایم، به سمت مدرسه راه افتادیم. همه ما منظم در صف ایستادیم و به کلاس هدایت شدیم، سپس با خنده ای اضافه می کند: تنها نوشت افزاری که پدرم پس از جنگ و دعوا های طولانی با مادرم برایم خرید یک مداد دوقرانی، یک دفتر 40 برگ چهارقرانی و یک مدادپاک کن دوقرانی بود! توسی ادامه می ...
جوان مشهدی خود را آزار می داد / خون را دوست داشتم !
گذشته اش را در کمپ یکی یکی پاک یا کم رنگ کند.انگار با خلاف عجین شده بود و یک به یک دستورات شیطان را انجام می داد. 15 سال داشت که به واسطه دوستان نارفیق اش با سیگاری آشنا و این سرآغاز دوران سیاه زندگی او شد. به گفته خودش، بعد از مدرسه به جای رفتن به خانه داخل خیابان ها با سیگاری وقتش را پر می کرد. پسر جوان که رد تیزی در دستانش نمایان است، می گوید: پدر و مادرم اهل دود نبودند، من ...
پیش قراول
زمان را به هم می بافت تا مادر و پدر را راضی کند. مادرم راضی نمی شد چون سعید را خیلی دوست داشت و بین بچه ها بیشتر به او دلبسته بود. آن شبی که فردایش اعزام شد تنها یک جمله به پدر و مادر گفت و رضایتشان را گرفت، گفت: وظیفه شرعی من است؛ حکم جهاد از امام(ره) آمده و جهاد بر من واجب است. پدرم همان شب نامه رضایتش را امضا کرد و مادرم او را دست خدا سپرد. فردا صبح به خانه تمام اقوام دور و نزدیک رفت و دعای خیر ...
پدرم وزیر بود اما خانه نداشت
می خواست به پرسنل پالایشگاه آبادان بگوید تفاوتی بین شما و خانواده خودم قائل نیستم و همه با هم باید از خاک کشورمان و تاسیساتی که در این شهر وجود دارد دفاع کنیم. در سفر آخر دو سه روزی با پدرم در مناطق جنگی بودیم و بعد به تهران برگشتیم. محمدمهدی تندگویان روی شانه پدر در مراسم فارغ التحصیلی شهید تندگویان از دانشگاه این روحیه که وزیر مملکت بین خانواده خودش و مردم عادی تفاوتی قائل ...
تجاوز خواستگار به دختر جوان
...، 27 ساله به قاضی دادگاه خانواده گفت: چند سال پیش زمانی که پدرام به خواستگاری ام آمد، پدرم به شدت با این ازدواج مخالفت کرد. او پدرام را لایق زندگی با من نمی دانست، از آنجایی که مطمئن بودم پدرم زیر بار نمی رود به پیشنهاد پدرام به خانه ای به خارج از شهر رفتیم، چند ماه بعد متوجه شدم باردارم و خانواده ام بخاطر جلوگیری از آبروریزی و پافشاری های من با این ازدواج موافقت کرد و زندگی مشترک ما در ...
عشق خیابانی، دسیسه مرد عینک دودی برای اخاذی
مالی من نیز روز به روز بهتر شد تا جایی که دیگر در زندگی کمبودی نداشتم و خانواده ام در رفاه و آسایش بودند. بالاخره هشت سال قبل مُهر بازنشستگی پای 30 سال فعالیت اداری ام خورد و بازنشسته شدم. ابتدا چند ماه را در مسافرت و تفریح خانوادگی گذراندم. بعد از آن برای سپری کردن روزهای بازنشستگی و فرار از تنهایی به پارک ملت مشهد پناه می بردم تا عصرها در کنار دیگر بازنشستگان اوقاتم را با گفت وگو با آن ...
مراسم خانه در مدرسه در دبیرستان نمونه مرحوم میرجلیلی ناحیه یک برگزار شد
مراسم خانه در مدرسه ( شروع فعالیت خوابگاه های دانش آموزی) با حضور "حجت الاسلام دهقانی نیری" امام جمعه شهر شاهدیه، "سیدعلی کارآموز" معاون آموزش متوسطه اداره کل و هیئت همراه در هنرستان نمونه مرحوم حاج محمد حسین میرجلیلی برگزار شد. به گزارش روابط عمومی اداره کل آموزش و پرورش استان یزد، در این مراسم امام جمعه شاهدیه از دانش آموزان خواست قدر این فرصت را تا زمانی که مهمان مدرسه هستند بدانند ...
جمعی از مسئولین بیرانشهر با خانواده شهیده اشرفی چاتر دیدار کردند
روستای شرفبک به دنیا آمد. دوران کودکی را پشت سر گذاشت. به دلیل نبود مدرسه در زادگاهش از نعمت سواد آموزی محروم شد. ایشان در کارهای کشاورزی به خانواده کمک می کرد تا اینکه ازدواج کرد و ثمره این ازدواج سه پسر و دو دختر است. شهیده اشرفی چاتر با فوت همسرش به خرم آباد مهاجرت کرد. در دوران جنگ تحمیلی در هشتمین روز از بهمن ماه 1368 طی حمله موشکی دشمن در میدان امام حسین(ع) که آن زمان به میدان شقایق معروف بود به درجه رفیع شهادت نائل آمد. انتهای پیام/ ...
سیل مهربانی برای یعقوب دانش آموز ریگانی+فیلم
: روز اولی که به عنوان معلم سر کلاس درس رفتید یادتان هست؟ بله روز اول در روستای میرآباد شهرستان ریگان مشغول به امر تدریس شدم که در این مدرسه دانش آموزان محرومی مشغول به تحصیل بودند، دانش آموزانی با استعداد اما محروم از امکانات. فارس: چه شد که به یعقوب رسیدید؟ در روزهای اولی که در مدرسه میرآباد مشغول به کار شدم چند روزی که سر کلاس درس می رفتم بعضی از دانش آموزان اسم ...
بسیج شدن مسئولان برای کمک به دانش آموز ریگانی
هستید؟ من ساکن شهر بروات بم هستم و در شهرستان ریگان مشغول به امر تدریس در مدارس این شهرستان هستم و به مدت 10 سال است که به شغل شریف معلمی مشغول هستم. به توجه فعالیت خیر خواهانه شما مشوق والگویتان در امور خیر چه کسی بود؟ پدرم جانباز جنگ تحمیلی ومعلم بازنشسته بودند و زمانی که افراد مستمند به درب منزل ما مراجعه می کردند پدرم با آغوش باز از این افراد استقبال و در حد ...
پدرم یک خانه و یک زمین فروخت تا ورزش را ادامه دهم
که در ادامه آن را می خوانید: تهران نیوز: خودتان را بطور کامل معرفی نمائید. حکمت سرا: مهدیه حکمت سرا، متولد سال 1380 در شهرری و عضو تیم ملی جوانان ایران در رشته پرتاب چکش. تهران نیوز: از کجا و چه موقع این رشته ورزشی را انتخاب کردید؟ حکمت سرا: در ابتدا با وجود خانواده ورزشی ای که داشتم اصلا به ورزش فکر نمی کردم و بطور اتفاقی در مسابقاتی که مدارس شهرری در ...
مادر؛ از اینکه پسرتان در چنین راهی قدم گذاشته به خودتان افتخار کنید
رفتن به خود من گفت این دفعه آخره و من این دفعه حتما به شهادت می رسم. محسن چند روز دیگر هم مرخصی داشت اما چون دوستش آماده شده بود برود، محسن هم دو روز زودتر حرکت کرد و رفت. 45 روز بعد از رفتن محسن مادرم همان خواب عجیب را دیده بود و خیلی بی تابی میکرد. ما یک مقدار پرس و جو کردیم و دیدیم تمام هم رزمهای محسن برگشتند و تنها کسی که نیامده محسن است. یک ماه دیگر هم گذشت و از محسن خبری نشد. مادرم نگران بود ...
عشق تلگرامی کار دست دختر داد
...> چگونه با این پسر آشنا شدی؟ در یک گروه تلگرامی او به من پیشنهاد دوستی داد. اول قرار نبود که با او دوست شوم. به خاطر نوع حرف زدنش با دوستانم مدام مسخره اش می کردیم. اما چند ماهی که گذشت عاشق او شدم. بعد از آن تماس های تصویری ما آغاز شد اما تا زمانی که به تهران آمدم او را حضوری ندیده بودم. چه شد که راهی تهران شدی؟ موضوع بابک را که به خانواده ام گفتم آنها ...
جنایت در خیابان جردن
بالا گرفت که ناگهان شاهین به سمت همسرم حمله ور شده و او را مورد ضرب و شتم قرار داد و از آنجایی که من نمی توانستم کاری کنم، بلافاصله رفتم و سرایدار را برای کمک صدا زدم تا برگردم دیدم که همسرم بی هوش بر روی زمین افتاده و از شاهین هم خبری نیست که با اورژانس تماس گرفتم و وی را برای انجام اقدامات درمانی به بیمارستان منتقل کردند ولی بعد از دو روز فوت کرد. با به دست آمدن این اطلاعات و مشخص شدن عامل ...
شیطنت های دخترانه در کوچه های خاکی جنگ
خیابان به حیاط مسجد بر سر عزاداران پرتاب می کردیم و از آنجا که گره ها شل بود جایی در میان هوا باز و شد آنچه نباید می شد؛ آن روز هیچکس من را ندید و کتک را برادرانم خوردند. سنگر مال بابامه، پس خوراکی با شما فاطمه گفت: خانواده مادری ام پرجمعیت و دایی هایم همیشه در خط مقدم بودند به خاطر همین پدرم با کمک آن ها سنگری زیرزمینی در خانه مان در ملاشیه ساخت که عمق زیادی هم داشت تا جایی ...
تجاوز جنسی 3 جوان به مریم دختر دبیرستانی در خانه دوست پسرش
کسی ما را با هم نبیند. ابتدا مقاومت کرده ولی نهایتاً با چرب زبانی همراهش شدم. تجاوز 3 جوان به مریم 17 ساله در خانه مجردی وارد منزل که شدیم از دیدن 2 پسر جوان حسابی شوکه شدم. خواستم برگردم ولی سعید مانع شد، قول داد که اتفاقی نمی افتد و مراقبم هست. بعد از کمی نشستن و آشنایی با آنها آرام تر شدم ولی بعد از چند ساعت پسرها شروع به دست انداختن من کردند و و مرا مورد آزار و اذیت ...
دستگیری دختر فراری، پیش از سفر به افغانستان
بود امسال به کلاس دوازدهم برود و چون 10 روز بیشتر تا باز شدن مدارس نمانده بود از خانه بیرون رفت که لوازم مدرسه بخرد، اما دیگر برنگشت. هرچه به موبایلش زنگ می زنیم جواب نمی دهد و به شدت نگرانش هستیم. شروع تحقیقات اظهارات پدر سحر ثبت شد و مأموران، جست وجو برای پیدا کردن ردی ازدختر 17ساله را شروع کردند. اما هیچ ردی از او به دست نیامد تا اینکه چند روز بعد خانواده سحر راهی اداره پلیس ...
مادر 68 ساله خود را از بالکن پرت کرد
ماموران گفت: با مادر 68 ساله ام درگیر شدم و با هم اختلاف داشتیم که بعد از بحث و درگیری لفظی به حمام رفتم و وقتی از حمام بیرون آمدم به دنبال مادرم گشتم که دیدم خودش را از بالکن خانه آویزان کرده است که با اهالی ساختمان و در تماس با پلیس و اورژانس درخواست کمک کردم. جسد مادر خانواده به پزشکی قانونی منتقل شد و تحقیقات تکمیلی در این پرونده ادامه دارد. برای درج آگهی و رپرتاژ با شماره 09036344509 تماس حاصل فرمایید . ...
37 سال چشم انتظاری
حدود 6ماه در آنجا مبارزه می کند. محسن در عملیات بیت المقدس مجروح می شود و به مشهد بازمی گردد اما دوباره عازم جبهه می شود و به گروه اطلاعات عملیات لشکر محمد رسول ا... می پیوندد. آخرین دیدار محسن با خانواده اش، چند روز مانده به عملیات مسلم ابن عقیل بود. او برای مرخصی به مشهد آمده بود اما دنبالش می آیند تا کار شناسایی عملیاتی در سومار(مشرف به شهر مندیل عراق) را به اتمام برساند. او برای آخرین ...
عزاداری با قفل های 3 کیلویی
که با گفتن از پدرش شروع شد و به لقبش رسید: از 150سال قبل اجدادم به مشهد آمدند. آن ها مهاجر کردستان بودند که با رسیدن به مشهد به عشق امام رضا(ع) اینجا ماندند. بابت همین مهاجرت پدرم لقب کُرده گرفت که کار او فروش کفن در اطراف حرم بود. بعدها من هم در قهوه خانه با نام کرده شناخته شدم و این لقب روی من ماند و شدم اصغر کرده. او ادامه داد: آن زمان جوان بودم و قهوه خانه را می چرخاندم. خودم 2قهوه خانه ...
فراموش شدن مخترع پلاستیک خوراکی و ضدسرطان در یاسوج
شعار سال : مائده حکیمی پور اول شهریور ماه سالجاری برای شرکت در جشنواره خوارزمی راهی تهران شد، مائده و دوستانش در ابتدا قرار بود با یک خودروی ون به این مسابقات بروند اما وقتی اولیای انها وضعیت نامناسب آن را مشاهده می کنند رضایت نمی دهند فرزندان خود را به این مسابقه بفرستند. با رایزنی های انجام گرفته یک دستگاه پژو پارس برای بردن مائده به همراه دوستانش به مسابقه خوارزمی اختصاص داده می شود متاسفانه در مسیر و قبل از رسیدن به جشنواره در اثر خواب آلودگی راننده، خودرو در اتوبان اصفهان به شهرضا چپ کرده و به موانع بتنی وسط جاده بر خورد می کند و هر سه ...
روایتی جدید از حال و روز کوچه غربت های سابق مشهد
مریضی و دردهایی که دارد، مواد مصرف کند. او کم کم معتاد شد. من فکر می کردم مواد چیز خوبی است؛ برای همین به مادرم گفتم اگر به من مواد ندهد به پدرم می گویم که مواد مصرف می کند. او هم از پدرم می ترسید. این شد که من هم آرام آرام معتاد شدم. از صبح تا به حال که تیغِ آفتاب زده است، فقط 5 هزار تومان ضایعات فروخته است. همان اسکناس را هم در دست زمختش مچاله کرده است. به قول خودش روزی 50 یا 60 هزار تومان ...
چهره عریان خرمشهر
بعث عراق می گذرد و ساکنان خانه های جنگ زده خیلی بیشتر از اهالی ساختمان 6 طبقه اول خرمشهر هستند. جای خمپاره ها و گلوله ها روی دیوار خیلی از خانه های شهر مانده است. سقف های ویران و درهای زنگ زده و پوسیده همچنان روی پاشنه می چرخند. آفتاب، گرما و نورش را از وسط جایی که خمپاره ، سقف را سوراخ کرده، روی لباس های شسته و پهن شده ی بند رخت می اندازد. 37 سال پیش، خرمشهر بعد از 578 روز اشغال آزاد شد و حالا ...
داستان تازه دامادی که 105 روز بعد شهید شد/ همسر شهید: می دانستم می رود و به او بله گفتم!
پیامبر رخصت رفتن به آنها نداد. شهید عبد عبیات موضوع اصلی این دیدار است که به دعوت خانواده او رهسپار خانه مهر آنها شدم. عبد عبیات متولد سومین روز از مرداد ماه سال 1334 است او در خانواده ای متدین در روستای میهن آباد سابله از توابع بستان دیده به جهان گشود، در حمیدیه قد کشید و برای همیشه جاودانه شد. از برادر عبد می خواهم کمی از شهید برایم بگوید و او با حوصله می گوید: ما ...
قتل شوهر عمه به خاطر 43 هزار تومان!
که غرق خون روی زمین افتاده بود. به دنبال اظهارات این زن، تلاش برای ردیابی پسر جوان آغاز شد تا این که عزیز چند ساعت بعد خودش را تسلیم پلیس کرد و قتل را گردن گرفت. وی به بازسازی صحنه جرم پرداخت و در شعبه چهارم دادگاه کیفری یک استان تهران میز محاکمه ایستاد. در جلسه دادگاه فرزندان قربانی از قصاص گذشتند و گفتند با دریافت دیه اعلام رضایت می کنند. اما چون عزیز توان پرداخت دیه را نداشت پنج سال ...
اصفهان| جشنی از سوی دانش آموزان برای دانش آموزان؛ حامی دوستان مان هستیم
به گزارش خبرگزاری تسنیم از اصفهان، از آغاز ماه مهر سه روز گذشته است، دانش آموزان راهی مدارس شده و سال تحصیلی جدید را آغاز کرده اند، در تمام مدرسه نشاط و شوری برپاست که آدمی را به سال های دور می برد همان سال هایی که خود پشت میز و نیمکت می نشستیم و همراه آموزگار به درس و تحصیل می پرداختیم. شور و شعف دانش آموزان ما را به مهری می برد که سال ها از آن گذشته است اما خاطراتش همچنان با ماست و ...
سرقت های داماد تهرانی به خاطر جشن عروسی مجلل
...> دو میلیون تومان که اجاره خانه هم باید بدهم و چیزی برای پس انداز و پرداخت بدهی برایم نمی ماند. خانواده ات کمکت نکردند؟ پدر و مادرم زیاد راضی به ازدواج با همسرم نبودند به همین دلیل حمایتم نکردند. چرا؟ من و همسرم دو سال با هم دوست بودیم و مادرم دوست داشت من با دخترخاله ام ازدواج کنم در صورتی که من تصمیم خودم را گرفته بودم. نقشه سرقت را چه کسی ...
از شاگردی امام(ره) تا 38 سال امامت جمعه
ندارم اما با اصرار به من کمک می رساند. شکرگزار خداوند هستم که در تمام این دوران دست حمایت الهی روی سرم بود، خداوند همسر خوبی از خانواده متدینی نصیبم کرد، وقتی از نجف با سه فرزند به کردکوی برگشتم خانه ای برای زندگی نداشتم، زمینی از پدرم به ارث رسیده بود اما پولی نداشتم که در آن خانه بسازم. همسرم بسیار با بنده همراه بود، در تمام دوران زندگی حتی یک بار از من درخواست مادی نداشت و با ...
5 نخبه مشهدی از راه و رسم موفقیت خود می گویند
...> امیررضا بسکابادی، نفر ششم کنکور تجربی 98 پزشکی مشهد من از دبیرستان شهید بهشتی سبزوار انتقالی گرفتم و سال دهم وارد هاشمی نژاد مشهد شدم. هرکس باید روش درس خواندن خودش را پیدا کند. من با کمک آزمون و خطا تجربه کسب کردم و خودم برای خواندن هر درس بهترین راه را یافتم. اگر به طور عملی بخواهم بگویم، روز هایی که مدرسه داشتم 5-6 ساعت درس می خواندم و روز هایی که تعطیل بودم، هفت هشت ساعت ...