سایر منابع:
سایر خبرها
ترجمه اشتباهی که کسب و کار را به تباهی می کشاند
روز تو همین شرایط بودم . انقدر به خودم و انتخابم اعتماد داشتم که بدون اینکه ترجمه انجام شده رو بخونم آماده شدم برم که یک کنفرانس خیلی خوب رو ارائه بدم . رفتم پشت تریبون وایستادم . همه چی آماده شد ... آینده روشنم میومد تو ذهنم که بعد از ارائه این مقاله می تونم به یک حقوق خیلی خوب برسم . تمامی حواس ها رو به من بود . گلویی صاف کردم و آماده ارائه شدم . ترجمه رو جلو چشم گذشتم . خط های اول ...
همزمانی عجیب پخش فیلم فارسی با پایتخت از من و تو !
شبکه من وتو) ارسالی خود گفته بود: شبکه ضدانقلاب من و تو ظهر همون روز جمعه که قرار بود قسمت آخر سریال پایتخت پخش بشه، فیلم مستهجن همسفر با بازی بهروز وثوقی و گوگوش رو پخش کرده. همون فیلمی که سکانس موتورسواری رحمت و نامزدش از روی اون تقلید شده بود. شما خبر داشتید؟ این موضوع رو بررسی کردید؟ واقعا باور کنیم کاملا اتفاقی بوده؟ هیچ هماهنگی بین عوامل سریال و اون شبکه نبوده؟! اشاره این مخاطب به ...
ناگفته های تکان دهنده زنی خطرناک که 2 بادیگارد مسلح داشت
می برد و تاکید می کند:"یک زمانی به من می گفتند زنیکه حالا به من می گویند خانم ! خودم قهرمان خودم شدم. " دوران کودکی تان چگونه گذشت؟ دوران کودکی زیاد قشنگی نداشتم، اما آنقدر هم بد نبود که بخواهم ناراحتی داشته باشم. سرکش بودم. در خانه از من می ترسیدند. فقط حرف پدرم را می خواندم، حرف مادرم را گوش نمی کردم. هر کاری می گفت برعکسش را انجام می دادم. چندتا خواهر و برادر ...
حکایت غم انگیز نابودی صنعت چای کشور در دولت خاتمی و روحانی از زبان یکی از چایکاران شمال کشور
همون چای خشک رو میفروختن سی هزار تومن، امسال هزار تومن افزایش پیدا کرده که بازهم جای شکر داره، خداروشکر ولی امسال یک خبری مارو شوکه کرد که باور کردنش هم سخته، بعد از گذشت حدود شش سال و بعد از اون خشکسالی زیاد که همه بوته ها سوخته بود ،خبرهایی از اداره جهاد کشاورزی درز کرد که گفتن متاسفانه به دلیل اینکه اون سال کودهای شیمیایی ای که به ما داده بودن میزان نمکش زیاد بود باعث شده بود بوته ها بسوزن! ...
نبرد سخت(7): کاهش 15 درصدی لنفوسیت/ تو کرونا مثبت هستی!
-باجناق کوچکم- قرار گذاشتیم که شب ساعت 9 بریم منزل شان و درباره ی وضعیت پدرخانمم، بعد از فوت مادرخانمِ خدا بیامرزم، مشورت و همفکری کنیم. ساعت 4 عصر اینقدر خوب بودم و خیالم راحت بود که تصمیم گرفتم یه خواب آروم عصرگاهی رو تجربه کنم. بعد از یک ساعت بیدار شدم و احساس کردم به خاطر ناراحتی های این مدت بغض دارم و دلم گرفته ، رفتم کنار پنجره نشستم و پنجره رو باز کردم که راحت تر نفس بکشم، اما ...
هواداران: شاید باورتون نشه اما دل مون واسه خیابانی هم تنگ شده!
...: تنها چیز مرتبط با ورزش که پخشش ادامه داره، منم! یک شهروند: من حتی دلم واسه اون مسابقات واترپلوی 3 نصفه شب هم تنگ شده! یک نفر در قرنطینه: لطفا اون بازی هایی رو که قطع می کردید و صحنه آهسته نشون می دادید رو الان پخش کنید! فردوسی پور: پس دل تون واسه من چقدر شده گوگولیا! یک تماشاگر: افسرده شدم، فحش تو دهنم فراوونه، نمی دونم کجا بریزم! شهرونگ: یه چی بگم داغ ...
این خانه ی همسایه ی ماست
کسالت بار بشه و حس بدی داشته باشم، اما این طور نبود و بهتر شدم! چون مثلا قبلا عادت داشتم یوگا کار کنم و مدتی بود دیگه نظم نداشت و گاهی شب ها موقع خواب تمرین می کردم، حالا منظم شده و به دیگران هم توصیه می کنم چون خیلی آرامش بخش و مفیده. همین طور یک سری عادت های غذایی بد خودم رو کنار گذاشتم، کتاب خوندن رو دوباره شروع کردم؛ خیلی جانانه! نه فقط آخر شب ها. همین طور فیلم دیدن. در مجموع دریافت محتوا ...
روایتی از بارسنگین غم خانواده هایی که عزیزانشان را به دلیل ابتلا به بیماری کرونا از دست داده اند
نماز بخواند. مادرم روزی 11تا 12بار نماز می خونه. دائم با خودش حرف میزنه و بهت زده این ور اون ور رو نگاه می کنه. شماره چندتا مشاوره رو از دوستام گرفتم ولی اونا هم نتونستن کاری برامون بکنن. فقط میگن شما نتونستید درست عزاداری کنید و شاید به همین خاطر مادرتون تو شوک مونده. با چند خانواده دیگر هم حرف می زنیم، خانواده ای که پدر 75ساله خانواده و پسر 50ساله اش به کویید19 مبتلا شده و در عرض یک ...
بازیکنی که به خاطر پرسپولیس قید فوتبال را زد!
این خواسته خودم برسم. من بعد از آن واقعا دیگر انگیزه ای نداشتم. واقعیت این است که در فوتبال به هرچه که خواسته بودم رسیدم. اروپایش را دیدم و در ایران هم همه چیز را دیدم و انگیزه اش را نداشتم برای ادامه فوتبال و چرا باید بازی می کردم. واقعا این حرفت عجیب است؛ مگر در فوتبال به چه جایگاهی رسیدی که از پایان انگیزه و اینکه همه چیز را دیده بودی صحبت می کنی؟ مسلما با استعدادی که تو داشتی همه ...
این زن می خواهد کلیه اش را بفروشد!
هایت را بردار، اینجا دیگر جای تو نیست. متعجب بودم. هنوز نمرده بودم که کفن شوم اما قرار بود از خانه و زندگی ام دور شوم. خوشحال بودم چون دیگر مجبور نبودم خانه سرد و بی مهر و محبت شوهرم را تحمل کنم. اما قلب و جانم آنجا ماند. شوهرم نگذاشت دخترم را با خودم ببرم. چند روز بعد رفتم یکسری وسایلم را بردارم اما با خانه خالی روبه رو شدم. شوهرم تمام اثاثیه زندگی ام را برده بود و حتی حالا هم نمی دانم وسایلم را ...
ماجرای شاعری که شعرش، خودش و زنش دزدی بودند!
، اینم شعر، همین رو بخون . خلاصه اینکه در آن شب شعر فقط و فقط از شعر آن دوست و آرشین خانم به شدت استقبال شد و برای شعر دیگران کسی تره هم خرد نکرد! [[یک هفته بعد، انجمن غزل سر کار خانم تاجبخش!]] نشسته بودیم و دل به شعر داده بودیم که آن دوست شاعر با همسرش وارد جلسه شد؛ البته همسرش تغییر که چه عرض کنم، عوض شده بود؛ دوست ما یک خانم دیگر اختیار کرده بود! نوبت به شعرخوانی اش که رسید، ناگهان صدای یکی از ...
تلخ و شیرین های کرونایی
خرید می شدم و آخر شب توزیع این کالاها بین اقشار کم درآمد که این روزها اساسی تحت فشار بودند، با خودم فکر می کنم حتما باید این ویروس می آمد تا این همه رفاقت و دوستی را به چشم می دیدم؟ نه اینکه این اتفاقات تازگی داشته باشد چرا که زیر پوست این شهر پر بود از این کارها، فقط من بودم که زیادی حواسم پرت زندگی خودم شده بود و یادم رفته بود ببینم اینجا چه خبر است. حالا من اینجا بودم در ایستگاه آخر ...
صادقی: عشق بازوبند نبودم
.... بازی با فولاد و درست یک هفته قبل از شهرآورد فرصت بازی به تو رسید؟ در لیگ سوم برای نخستین مرتبه در بازی با فولاد خوزستان به میدان رفتم و این مسابقه را با پیروزی چهار بر یک پشت سر گذاشتیم. به خوبی می دانستم این مسابقه برای من حکم مرگ و زندگی را دارد، اگر خوب بازی می کردم می توانستم آینده خودم را تضمین کنم و اگر بَد بودم دیگر هیچ جایگاهی در استقلال نداشتم. خدا رو شکر در ...
بیسکویت رژیمی + طرز تهیه
اهمیت نداره و فقط دنبال کوکی ساده ای هستید که تهیه ش زمان زیادی نبره میتونید کوکی نارگیلی یا کوکی موزی رو هم امتحان کنید. اما میدونید مزیت بیسکویت رژیمی چیه؟ راستشو بخواید من خودم به شخصه وقتی شیرینی های کوچیک جلوم میذارن همیشه بیشتر از یه دونه میخورم. مخصوصا وقتی یه فنجون چای داغ هم کنارش باشه و یه رفیق خوب هم باشه که بشینیم با هم گپ بزنیم و چای و بیسکویت بخوریم. اون موقع است که ناغافل میبینی ...
آخرین شلیک یک شکارچی تانک
وضعیت دشوار ده تانک دشمن را نابود کرده بودم. می دانستم با این کار یک لشکر زرهی دشمن را زمین گیر کرده ام. بلافاصله از نفربر پیاده شدم. تا اگر مورد هدف قرار گرفت آسیب نبینم. حجت آدم درشت هیکلی بود. در عملیات کربلای1، آتش عقبه موشک 107 به بدنش خورد و یکی از دستانش فلج شد. به حجت گفتم: - برو بالا ماشین را بیار پایین. خودم پایین ایستادم. حجت رفت بالا تا خودرو را پایین ...
فاصله کم مون اذیت تون نمی کنه؟!
تر است بگویی گوشی را جواب دهد و بگوید دستت به میله بند است. ایستگاه بعد پیاده می شوی. آن قدر بهت فشار وارد شده که همه اش حس می کنی چند تکه از وجودت را توی قطار جا گذاشته ای و روح پاره شده ات هم دیگر درمان نخواهد شد. پیاده رو خیلی شلوغ است. همه تلاش ات را می کنی تا فاصله را با نفر جلویی حفظ کنی و بهش نخوری. در همین حین کفش نفر عقبی، که او هم وضعیتی شبیه به شما را دارد، هی مالیده می شود به پاشنه کفش ...
سختی مخصوص یک شغل نیست!
" وجود داره، ولی نمی دونیم در این روزهای هرج و مرج درمانی چندنفر رو قاطی کرونایی ها به قبرستان فرستاده اند؟ .. اما مشکل فقط خطاهای پزشکی بر جسم و جان و روح بیماران مظلوم نیست.. پروپاگاندای آزاردهنده هم هست..! از کار سخت پزشک و پرستار طوری صحبت می کنند انگار تا الان کسی کاری با سختی معادل این انجام نداده بوده! انگار این ها اولین بشری در جهان خلقت هستند که به خاطر کار کمبود خواب دارند، یا ...
جهانبخش: مسیرم در برایتون تغییر نکند شاید تصمیم دیگری بگیرم/ صعود به جام جهانی خیلی سخت است
...> * بعد از حضور ویلموتس او تو را دعوت نمی کرد. دلیل این موضوع چه بود؟ قبلا هم این موضوع را گفته بودم.من به نظر مربی ام احترام می گذارم. حتی در اردوهایی که حضور داشتم ارتباط خوبی با وی گرفتم و سعی کردم اطلاعات خوبی را از همه نظر به وی منتقل کنم.وقتی مصدوم شدم در یک اردو دعوت نشدم و باشگاه برایتون جدی گفت به تیم ملی نروم ولی در اردوی بعدی می توانستم بازی کنم اما نظر ویلموتس این بود که دعوتم ...
مصائب حاجی!
.... باید اعتراض می کردم. آمدم بگویم تابع علماء اسلام بوده ام ، دیدم قبلا خودم با طرح حجت عقل، این راه را بسته ام. داد زدم : “تو این والذاریاتی که نشون می دین، مخلص نه آمر بوده ام نه فاعل و نه معاون! یه کاسب متشرع با آبرو بودم. برید خر مجرمای اصلی رو بچسبین! پس کو عدالتت خدا؟ “ً مستنداتی آوردند که نشان می داد من بدان فجایع راضی بوده ، از مسبب دفاع کرده ، از ظلم تبری نجسته بل در حمایت آن ...
دلتنگی های قرنطینه
کف پایم با فرش خانه، لذت می بردم. از اینکه موقع باران پانصد بار دور حیاط کوچکمان تندتند راه می رفتم، هیجان زده می شدم. از اینکه بعد از سال ها کیکی را می خوردم که خودم پخته بودم، پر از شعف و غرور می شدم. حالا یاد گرفته بودم انسان در محدودیت می تواند خودش را بسازد. روحش را صیقل دهد. از وابستگی هایش به بیرون رها شود. با خودش آشتی کند. ادامه دارد... ...
به یاد شاهین بلندپرواز شاهین
، زیر پیرهنم رو پر از خاک می کردم، دقت می کردم وقتی که توپ تو زمین حریف بود، با سرعت می رفتم رو خط دروازه وخاک می ریختم رو زمین و آقا برزمهری هم با پا پهن می کرد رو قسمتهایی که بیشتر خیس و لیز بودن، تمام نیمه اول پشت دروازه بودم و خاک می بردم و می ریختم زیر پای آقابرزمهری که یه وقت سرخوردنش باعث گل خوردنمون نشه . نیمه اول تموم شد، محمد برزمهری و احمد تورانی ستاره زمین بودند، هر توپی که وارد هیجده ...
ماجرای برخورد شهید بابایی با سرباز و افسرنگهبان و دوستی با شهید صیاد شیرازی
مرید شما شدم... عباس گفت: نه همون جوری با ما رفتار کن برادرمن. ما با هم رفیقیم. چکار داریم به درجه و مرجه و این چیزا. عباس که رفت سراغ کارهایش من از او پرسیدم: اون روز تو ما را تحویل نگرفتی! با اکراه با ما صحبت می کردی! گفت: بابا ما اگه بخواهیم جواب همه بسیجی ها را بدیم که نمیشه! من فکر کردم که شما جفتتون بسیجی ید و اومدید الکی می گید شیرازی! می خواین مثلا قمپز در کنین. شیرازی رو می خوایم باهاش صحبت کنیم؟!! آخه شیرازی با دو تا بسیجی چی کار داره؟ بیراه هم نمی گفت. هر کسی هم جای او بود، شک می کرد؛ ولی خب، عباس دوست داشت این طوری بیرون برود. انتهای پیام/ 121 ...
“همه یه روزی می میرن حتی تو!”
دانم و دل داند و من این روزها که فکر مرگ با هر کدام از ما پیوندی عمیق برقرار کرده و ما بیشتر از قبل از خودش و از اسمش ترسیدیم، چقدر واقعاً زنده گی رو زندگی کردیم؟! همیشه این موقعیت برای نقش اول های فیلم های محبوب ما پیش می آمد. شرایطی اگزوتیک که ما روی پرده های نقره ای تماشا می کردیم و نگران مدام زیر لب از خود می پرسیدیم حالا چی میشه؟ قراره چه بلایی سر شخصیت محبوب ما بیاد. اون نباید ...
اعتراض به تصمیمات ناگهانی بورس ادامه دارد / سهامداران از چه گلایه دارند؟
سازمان قانع شود!!! آخه رب گوجه که مثلا از 4 هزار تومن شد 20 هزار تومن توجیه خاصی داشت؟؟؟ اینها هنوز درک نکرده اند که بورس در سراسر جهان مفهوم عرضه و تقاضا را برای نرخ گذاری ملاک قرار می دهد... عملاً دارند می گویند که فقط سهامبازی کنید و سهامداری هیچ مفهوم و توجیه اقتصادی ندارد!! یعنی طرف که اگر به حداکثر رشد یک سهام در یک نهاد رسید سریعاً بفروشد و برود سهام دیگری بخرد و حالا بدبختی که سهام رو از اون ...
نبرد سخت(7): تو کرونا نداری اما ...
.... به یاسمن گفتم :" بابا !دمپایی حمام رو بیار ، من پاهام آلوده است . یه راست برم حمام ". رفتم و لباسام رو انداختم تو یک پلاستیک و درش رو گره زدم تا افسانه بندازه تو ماشین. از حمام که بیرون آمدم از یک طرف خوشحال بودم و از یک طرف با خودم می گفتم : "چرا تنگی نفس دارم؟ چرا بدنم درد می کنه؟ خوب حالا خوبه کرونا ندارم ، هر چی باشه تا فردا خوب میشه !" اما تا فردا وضعیت من ...
عبرتی که مسئولان باید از زندگی شهید صیاد بگیرند
.... یک گوشه دور از بقیه نشسته بود و کاغذ و قلمی در دست داشت. تا سخنی از دهان آقا خارج می شد، به سرعت آن را یادداشت می کرد. خیلی برایم عجیب آمد، بعد از جلسه بهش گفتم: چرا این قدر به خودتان زحمت دادید و سخنان آقا را یادداشت کردید؟ چندساعت دیگه روزنامه ها متن کامل سخنان حضرت آقا را منتشر می کنند . با تعجب نگاهم کرد و گفت: منتظر بمانم که چند ساعت دیگه روزنامه ها سخنان حضرت آقا را چاپ کنند؟! به محض ...
درمان های عجیب و غریب با عنبر نسارا از مشروطه تا الان!
. *کمیته اسیر الجول* جواب مکتوب علیا مکرمه محترمه اسیرالجول خانم، اولاً: از مثل شما خانم کلانتر و کدبانو بعید است که چرا با این که اولادتان نمی ماند، اسمش را مشهدی ماشاللّه و میرزا ماندگار نمی گذارید. ثانیاً همان روز اول که چشم بچه این طور شد چرا پخش نکردی که پس برود. حالا گذشته ها گذشته است. من تهِ دلم روشن است. انشاالله چشم زخم نیست. از گرما و آفتاب این طور شده. امشب ...