سایر منابع:
سایر خبرها
دلیل تاخیر در پریود، نکنه حامله هستم
سبک به مدت دو یا سه روز داشتم، تا اینکه ماه قبل مصرف قرصو قطع کردم و باید دوم فروردین پریود میشدم که نشدم! من باکره هستم،حالا این موضوع منو ترسونده که نکنه الان سه ماهه حامله هستم و خودم خبر ندارم! بنظرتون ممکنه؟ چون تو این سه ماه گذشته هم دیگه رابطه ای بعد اون نداشتم، و اینکه چرا الان پریود نمیشم؟ پاسخ دکتر فریبا الماسی، جراح و متخصص زنان زایمان و نازایی: دوست عزیز چون پس از تماس جنسی خونریزی داشتید احتمال بارداری وجود ندارد. ...
ماجرای شاعری که شعرش، خودش و زنش دزدی بودند!
آنجا انجامید که روزی دانشگاه الزهرا من و قربان را برای یک شب شعر دعوت کرد. مدیر اداری کانون علم و صنعت نیز از این خبر ذوق کرد و گفت: خودم با ماشین می رسونمتون ؛ یعنی تا این حد تحویلمان گرفت. روز موعود، من و قربان سوار بر ماشین مدیر کانون، راهی دانشگاه الزهرا بودیم که وی ناگهان یک نفر را در کنار خیابان نشانمان داد و گفت: اون دوست شما نیست؟ به گمانم شاعره . ما نیز تایید کردیم ...
صادقی: عشق بازوبند نبودم
برای گل زنی از دست دادیم. سپاهان در آن فصل توانست قهرمان لیگ برتر شود. فصل بعد امیر قلعه نویی هدایت استقلال را بر عهده گرفت و پدیده استقلال لقب گرفتی؟ من با پیراهن استقلال در چند بازی پایانی لیگ دوم به میدان رفته بودم، جلوی استقلال اهواز نیز که سرمربی اش قلعه نویی بود به میدان رفته بودم و صمد مرفاوی نیز دستیار وی بود، آقا صمد سال قبلش سرمربی امیدهای استقلال بود و به خوبی مرا می ...
مسئولان فدراسیون به من گفتند در ترکیب تیم ملی حضور ندارم! / ویدیو
شعار سال: الهه منصوریان قهرمان ووشو کشورمان درباره برنامه اش در ووشو، بیان کرد: من شعار نمی دهم، اما هیچوقت از ایران نمی روم و فقط برای مبارزه دادن در لیگ چین به این کشور می روم. من ملیت خود را تغییر نمی دهم، چون ملیت عوض شدنی نیست. من نان ایران را خوردم و زحمت کشیدم و به اینجا رسیدم وقتش است که جبران کنم. من دین به گردن کشورم دارم و در ایران می مانم و شاگرد برای تیم ملی تربیت می کنم و علم خود را ...
روایتی ناشنیده از وصیت عجیب حاج قاسم
ما پسرها تعجب کرده بودند که چه خبر است؟ میوه و چای آماده کرده بودم. به آنها تاکید کردم وقتی زنگ خانه را زدند کسی سمت در نرود می خواهم خودم در را باز کنم. حالی داشتم که واقعا اگر می گفتند با دنیا عوض می کنی؟ قطعا عوضش نمی کردم. حدود ساعت 13:15 ظهر بود، چند دقیقه بعد از تماس همسرم زنگ خانه به صدا درآمد. حال عجیبی داشتم، پر از استرس و خوشحالی همراه بغضی که از من جدا نمی شد. شاید باورتان ...
رفتن برانکو خبر تلخی بود/ آرزویم قهرمانی آسیایی پرسپولیس است
. هافبک تیم پرسپولیس در مورد اینکه اگر فرصت این را داشت که با یک شخصیت تاریخی حتی در 1500 سال پیش غذا بخورد و یا با او حرف بزند چه کسی بود، گفت: سؤال سختی است. اگر بخواهم در حوزه کار خودم بگویم دوست داشتم با رونالدوی برزیلی یا مریخی نهار بخورم ولی اگر بخواهم با چهره ای مورد قبول همه بنشینم، دوست دارم با دانشمندان باشد. انیشتین خوب است. وی در مورد اینکه اگر فوتبالیست نمی شد به ...
این زن می خواهد کلیه اش را بفروشد!
هایت را بردار، اینجا دیگر جای تو نیست. متعجب بودم. هنوز نمرده بودم که کفن شوم اما قرار بود از خانه و زندگی ام دور شوم. خوشحال بودم چون دیگر مجبور نبودم خانه سرد و بی مهر و محبت شوهرم را تحمل کنم. اما قلب و جانم آنجا ماند. شوهرم نگذاشت دخترم را با خودم ببرم. چند روز بعد رفتم یکسری وسایلم را بردارم اما با خانه خالی روبه رو شدم. شوهرم تمام اثاثیه زندگی ام را برده بود و حتی حالا هم نمی دانم وسایلم را ...
گفتگو با دختری که به کانکس پلیس اندرزگو حمله کرد/فیلم
را نداشت در پارکینگ خواباندند. من هم به قدری عصبانی بودم و قرص آرامبخشی که مصرف می کردم یک هفته به اشتباه دوز دیگری از آن را مصرف کردم که در حال خودم نبودم و به کانکس پلیس امنیتی زدم و آن را تخریب کردم.آنها هم وقتی دیدند من خانم هستم خیلی محترمانه با من برخورد کردند. من بسیار از کارم پشیمان هستم و حتما جبران خواهم کرد. ...
جغرافیای جهاد؛ از مبدا قم به مقصد رشت
هیچ کس را نداشت، حضورم در بیمارستان و خدمت رسانی به او باعث شده بود که با من رابطه صمیمی پیدا کند و با خلوص نیت و باور قلبی میگفت که اعتقاد دارم خدا تنها تو را را برای من فرستاده است و انقدر به این حرف اعتقاد داشت که من هم به آن باور پیدا کردم و دیگر برایم هیچ انگیزه ای مطرح نبود و فقط میخواستم به قدر ذره ای خدا را از خودم راضی نگه دارم . این روزها جهاد برایش جغرافیا ندارد گاهی در کویر ...
حرف های جنجالی شاهرخ بیانی علیه پروین و امیر قلعه نویی
بود بعد به من که کاپیتان تیم بودم زمین نداده بودند. به خودم گفتم شاهرخ مگر چند سال دیگر می توانی فوتبال بازی کنی که از چنین موقعیتی بگذری. آن زمان علی پروین سرمربی ما در تیم ملی بود. من با کسانی مثل درخشان و محمدخانی رفیق بودم. پروین به من گفت تو با بازیکنان پرسپولیس رفیقی و من هم می توانم زمین سعادت آباد را در ازای آمدنت به پرسپولیس برایت زنده کنم. دیدم فرصت خوبی برای زندگی ام است ...
داستانک حسن یوسف
راست میگن آقای اکبری شما که بازنشسته شدی؟ آره چطور مگه؟ خواستم بپرسم جریان آتش سوزی سال 94 چی بود؟ چطور شما جون سالم به در بردی؟ چه عرض کنم جناب کریمپور. شما که آدم قابل اعتمادی هستی. خدمت شما عرض کنم که سال 94، اشکان پسرم تازه نامزدی کرده بود و من وحاج خانم را دعوت کرد، مشهد. من وحاج خانم، با هواپیما، رفتیم مشهد. تازه رسیدیم مهمانسرای مخابرات که خبر 2030 اعلام کرد: شرکت لاستیکال در ...
دیداری که سردار سلیمانی اجازه نداد ضبط شود
سختی های زندگی می گفتند و نامه برای حاج قاسم می نوشتند. به خودم آمدم و دست به قلم شدم: بسم رب الشهدا والصدقین سلام بابای خوبیها بعد از رفتن پدرم تنها دار و ندارم بعد از حضرت قائم و حضرت آقا شما هستی. لبخند پرمهرت چهره زیبایت قد و بالایت پدرم را برایم تداعی می کند. ایلوشن (هواپیمای حامل رزمندگان که سقوط کرد) نمی دانست آن شب سرد و برفی در شب عید غدیر، 276 خانواده را به سوگ ...
سرمربی تیم ملی فوتسال زنان: کفاشیان گفت سکوت کنم
های دیگری بودند. مقام دومی در تنیس روی میز استانی از همان زمان پدرم که به باشگاه می رفت، من هم همراه او می رفتم و بتدریج در محیط ورزش بزرگ شدم. حتی با پدرم به سالن تنیس روی میز می رفتم و این رشته را در حد عالی بازی می کردم. در دوران راهنمایی در مسابقات تنیس روی میز استان دوم شدم و از دوم راهنمایی در سال 71 وارد هندبال شدم. خانم گل مسابقات هندبال شدم در هر ...
چرا عباس بابایی لباس بسیجی می پوشید؟
بی قواره اش. یک بار از او پرسیدم: عباس! تو برای چی این لباس بسیجی ها رو می پوشی؟ جواب داد: به خاطر این که از خدا دور نشم. اگه من بخوام به وضع ظاهریم برسم، از خدا دور می شم. نفسمو می خوام تو خودم بکشم. فقط لباسش نبود. پوتین هایش را واکس نمی زد، پوتین ها خاکی و درب و داغان بود. سبیل هایش را می زد. سرش همیشه تراشیده بود. خیلی ها دوست داشتند سر عباس را ماشین کنند. افتخاری بود؛ اما عباس به درجه ...
گفت وگو با پرستاری که عروسی اش را عقب انداخت
...> خب راستش نمی دانم؛ این را بقیه باید بگویند ولی خودم که عاشق پرستار بودن هستم و سعی می کنم همیشه با روی خوش به بیماران رسیدگی کنم. این چیزی نیست که امروز و دیروز به آن رسیده باشم. خیلی وقت است که دلم می خواهد با این شغلی که دارم، با جان و دل برای کسانی که به من نیاز دارند، انرژی بگذارم. حالا چرا پرستاری؟ من از سال 81 پرستار هستم؛ همان شغلی که همیشه و قبل از قبول شدن در دانشگاه ...
یعقوب زاده: در مسابقه برابر سپیدرود پاهایم می لرزید!
.... – از سال 62 در تیم بزرگسالان سپیدرود حضور داشتید و چرا سال 67 با مهرزاد نوغانی به تیم استقلال رشت تیم رقیب سپیدرود پیوستی؟ سال 67 ما با مهندس بیژن شعار به یک سری اختلاف نظر برخوردیم و من بیشتر به خاطر دوستانم و اثبات توانایی های خودم به مدت یک سال از سپیدرود جدا شدم و به استقلال رشت رفتم و شاگرد مجید جهانپور شدم. -پس از حضورت در استقلال رشت برخورد هوادران ...
سلبریتی معروف تغییر جنسیت داد + عکس
. آرزو داشتم به همه دنیا سفر کنم و زیبا باشم. می خواستم با زیبایی ام مورد توجه همه قرار بگیرم و به من احترام بگذارند. این همان چیزی بود که هیچگاه در کودکی آن را حس نکرده بودم. در انگلستان وارد دانشگاه شدم و با تحصیل در رشته ارتباطات فعالیتم را در شبکه های تلویزیونی آغاز کردم. در کنار آن شروع به یاد گرفتن زبان کردم و در حال حاضر به 5 زبان زنده دنیا تسلط دارم. خانواده ام در برزیل از لحاظ ...
برگزاری دومین یادواره شهدای هنرمند آذربایجان شرقی
با تو می گذشت. و حالا، رانده از هر جا ، مانده از هر چیز ، پشیمان از هر کار به درگاهت آمده ام، می گفتند تو به این سرزمین آشنایی در این جا دوستان زیادی داریم . می گفتند به اینجا نظری داری و من سر از پا نشناخته به اینجا آمده ام شتاب داشتم تا به اینجا برسم. پا برهنه ، جامه دریده ، چشم گریان ، با تنی ریش به اینجا رسیده ام . چشمانم کم سو گشته اند پاهایم مجروح است دلم پریشان است ، آیا تو ...
نبرد سخت(7): کاهش 15 درصدی لنفوسیت/ تو کرونا مثبت هستی!
-باجناق کوچکم- قرار گذاشتیم که شب ساعت 9 بریم منزل شان و درباره ی وضعیت پدرخانمم، بعد از فوت مادرخانمِ خدا بیامرزم، مشورت و همفکری کنیم. ساعت 4 عصر اینقدر خوب بودم و خیالم راحت بود که تصمیم گرفتم یه خواب آروم عصرگاهی رو تجربه کنم. بعد از یک ساعت بیدار شدم و احساس کردم به خاطر ناراحتی های این مدت بغض دارم و دلم گرفته ، رفتم کنار پنجره نشستم و پنجره رو باز کردم که راحت تر نفس بکشم، اما ...
دیداری که سردار سلیمانی اجازه نداد ضبط شود
صحنه رشک برانگیز بود. *اشک ریختن حاج قاسم در جمع فرزندان شهدا بعد از مدتی سردار سلیمانی یک صندلی پلاستیکی سبز گذاشت وسط بیت الزهرا و نشست و ما هم حلقه زدیم دورش. حاجی شروع کرد از خاطرات شهدا و از حضرت آقا و رفقای شهیدش روایت کردن. آخر حرفهایش گریه افتاد و گفت: بچه ها خوشبحالتان، باباهای شما چه زیبا پر گشودند اما این سعادت نصیب من نشد. بعد لحظه های شهادت با ...
منوچهری: گلِ من باعث قهرمانی استقلال شد
اعتقاددارم این اتفاقاتی که در دوران فوتبالی من افتاده است در امر مربیگری به من خیلی کمک می کند، چون من واقعاً علاقه زیادی به فوتبال و مربی گری دارم و احساس می کنم باید از تمام اتفاقات تلخی که در فوتبال برایم افتاده، درس بگیرم تا سال های بعد که مربی شدم به بازیکنانم منتقل کنم. خیلی ها در سن 20 سالگی و خیلی ها در سن 30 سالگی به آن چیزی که می خواهند می رسند و افرادی هم هستند که در سن 60 سالگی به آن ...
داستان کرونا و جهادی ها(11) روایت یازدهم؛ لباسِ آخر
...> لبخند زد. چشم هایش تنگ شد و اشکی که گوشه چشمش اسیر شده بود سرازیر شد روی گونه اش. خنده و شوخی هایمان باهم رفیق ترمان کرده بود. سلام اول شیفت را باید به رقیه خانم می دادم و بعد کار را شروع می کردم. توی یکی از همین سر زدن های اول صبحی مریض دیگری را جایش دیدم. گفتند تنفسش غیرطبیعی شده بود و منتقلش کرده بودند آی سی یو. توی آی سی یو که لوله های ونتیلاتور را توی بینی اش دیدم ته دلم خالی شد ...
الهه منصوریان: گفتند امسال در تیم ملی نیستی!
.... این حرف ها مرا ناراحت می کند. من یک دوره ای از اتفاقات ورزشی در رشته خودم خسته شدم، اما اینقدر معروف نبودم که در رسانه ها حرف بزنم. به یک رشته المپیکی یعنی تکواندو رفتم و شاگرد خانم مداح شدم. در روزهای اول دائما می باختم. حتی 25-11 یکی از بازیکنان تیم ملی را بردم. منصوریان در ادامه گفت: بازهم به رشته خودم برگشتم چون ووشو را دوست دارم؛ حتی اگر المپیکی نباشد. حالا که من برگشتم، به من کمک کنید. اینطور نباشد که به من بگویید به تیم ملی نیا. تیم ملی خانه من است و دوست دارم تا زمانی که قدرتش را دارم، پیراهنش بر تنم باشد. ...
در سن کم به رؤیاهایم رسیدم
شد و حتی با شدت بیشتر. نمی گویم آنها را هم محروم کنید و فوتبالشان نابود شود؛ فقط می گویم آنها با پیام صادقیان مشکل داشتند. با پرسپولیس هم مشکل داشتند و نمی خواستند قهرمان شود. دیدند در فرم خوبی قرار دارم و اگر خاطرتان باشد بازی های خوبی می کردم. پرسپولیس برای قهرمانی می جنگید و نمی خواستند پرسپولیس قهرمان شود. گفتند چطور پرسپولیس را زمین بزنیم و مرا محروم کردند. تیم را کلاً از هم پاشیدند و این ...
یک بازنده
بهونه ی استارتاپ و با گفتن "من یه استارتاپ دارم که..." تونسته ارتباط برقرار کنه. کل اون روز دنبال یه فرصت کوتاه بودم که باهاش فقط یه سلام و احوالپرسی کنم و بگم که قبلا هم شما رو دیدم و فلانی آشنای مشترکمونه. اما تقریبا همه ی زمان ها رو با هم بودن و ... ذهن مغشوش من با خودم درگیر بودم. هر چیزی به ذهنم میومد. ولی چیزی که خیلی باهاش درگیر شدم این بود که ارزشش برای من داشت ...
مصائب حاجی!
محمدحسین کریمی پور در یادداشتی تلگرامی با عنوان مصائب حاجی! نوشت: دیشب خواب دیدم قیامتست و نوبت حساب من رسیده. کارم را بلد بودم. گفتم:” من اهل زیارت وارث بوده ام. نباس یه فرقی با این جماعت بکنم؟” گفتند آیا دوست داری تو را با همین زیارت شریف، بسنجیم؟ گل از گلم شکفت :”اوس کریم! ناز شستت! این دنیا هم حاجیت، افتاد تو خط ویژه!” گفتند با کدام فراز زیارت تو را بسنجیم؟ الله بختکی ...