زالوی کرونا به جان معیشت کارگران افتاده
سایر منابع:
سایر خبرها
دستانی خالی و دلی پُر/ کارگران ساختمانی دیگر چه زمانی باید دیده شوند؟
کاری باشد، مزدش می شود نان شبش و حالا این روزها، کرونا، همه را خانه نشین کرده است و هر روز این سفره کارگران است که آب می رود... پر شدن این سفره ها، تنها یک همت بلند می خواهد و کمی سخاوت؛ افسوس که کک مسئولان برای این دردهای تکراری نمی گزد! انتهای پیام/
زندگی مورچه ای بی خانمان های تهران در تونل های زیرزمینی (+عکس)
آخرش کجاست قل بخورد. 2سال است کنار زهرا ، رضا و فریبرز و خیلی های دیگر زندگی می کند؛ هم خانه های بی خانمانش. مصطفی، جمله هایش کوتاه و کشدار است: این زمین متروکه، همیشه پاتوق بوده. چند سال پیش باران شدیدی بارید و زمین نشست کرد. دهانه چاه از همان موقع معلوم شد. معلوم نیست نخستین بار چه کسی چاه را پیدا کرد. اما قدیمی تر های این اطراف، این چاه و دالان را می شناسند. از دهانه باریک ...
روایتی از جدال کرونا و کارگران روزمزد افغان
، در این ساعت روز معمولا کارگران کمتری در گوشه میدان قدس ایستاده بودند و بیشترشان توانسته بودند سر کار بروند. حالا اما بیشتر کارگران روی جدول های کنار میدان نشسته و منتظر روزی شان هستند. به گزارش ایسنا، کمی دورتر از محل تجمعشان پارک می کنم تا امید واهی برای کسانی که منتظر ماشین صاحب کار هستند نباشم. آرام به کنار جمعشان می آیم و سر صحبت را باز می کنم. زندگی کارگران روزمزد در ...
خاطره جالب کریمی از عصبانیت ماگات در رختکن
، حرف هایش جذاب از کار در می آیند چرا که صریح و صادقانه صحبت می کند و دنبال نمایش خودش نیست. او چند اینروزها تمام تلاشش را می کند که وارد معادلات فوتبالی نشود اما با جمع آوری کمک برای مراکز درمانی و بهداشتی گیلان در دوران کرونا کماکان مسئولیت های اجتماعی اش را ادامه داد. سه سال پیش زمانی که هنوز اینقدر از فوتبال فاصله نگرفته بود ، یک مصاحبه تصویری و مفصل با مجله تصویری تبار انجام داد که ...
سفرعاشقانه من و پروانه
... به آخرین پنجشنبه سال فکر می کنم و زیارت اهل قبور و دیدار با شهیدان، درگذشتگان، پدران، مادران، جگر گوشه ها، اسیران خاک و همه رفتگان و عزیزانی که اینک دست شان از دنیا کوتاه شده و به دیدار حق شتافته اند؛ رحم الله من یقرا الفاتحه مع الصلوات... در سپیده صبح، از بلندگوی مسجد محل، بانگ خوش اذان سحری به گوش می رسد تا مردم را به سوی روشنایی هدایت کند. اکنون درخشنده ترین رویاهای شیرین بشری ...
حاج قاسم اولین کسی بود که دست روی سر بچه هایم کشید
عموی شهیدش صحبت می کرد. با خودم گفتم این حرف ها را صباح قبلا هم برایم گفته چرا دوباره تکرار می کند؟ آن هم وقتی می بیند اینقدر حالم گرفته است؟ همان لحظه تلفن خانه زنگ خورد. آقا مهدی در طول روز اصلا سابقه نداشت به ما زنگ بزند مگر وقتی کار ضروری داشت. اما نمی دانم چرا با شنیدن زنگ تلفن به دخترم گفتم: مهرانه بدو گوشی را بردار باباست. p مهرانه سه ساله بود و تازه زبان باز کرده بود. تا تلفن را ...
قتل در مراسم آشتی کنان
لحظه خشم آنی شده است. پسر جوان در ادامه اعترافاتش به دعوای شب قبل حادثه (دوشنبه هشتم اردیبهشت) اشاره کرد و گفت: شب قبل همراه چند نفر از دوستان نشسته بودیم و متوفی وارد جمع ما شد. به او گفتم دهه هشتادی است و جایی بین ما ندارد. همین شوخی موجب درگیری لفظی من و او شد و بعد هم دست به یقه شدیم. دوستانی که آنجا بودند ما را جدا کردند که متوفی داخل مغازه شان رفت و ناگهان شیشه مغازه شکست. او شکستن شیشه مغازه ...
قافله ای به مقصد بهشت
من و خواهرم را در آغوشت گرفتی و یک دور چرخاندی و رفتی. رفتنت هم قشنگ بود مدام به پشت سرت نگاه می کردی و دستانت را تکان می دادی تا اینکه از پیچ کوچه گذشتی. صدای ماشین سپاه را شنیدم که حرکت کرد و تو را با خود برد، دیگر تو را ندیدم ، تا اینکه در تابوت آرام و راضی در خون خود خفته بودی. آنروز قبل از اینکه خبر شهادت تو را به مادرم بدهند همگی خوشحال در خانه نشسته بودیم من و خواهرم بازی ...
از پرداخت نشدن بیمه عمر جانبازان متوفی تا درخواست تعویق کنکور ارشد و دکتری وزارت علوم
...> میخواستم راجب مافیا دامنه های ملی ir که چند سالیه تو فضای اینترنت خیلی راحت بازار سیاه راه انداختن گزارش بدم. چند وقت پیش خواستم دامنه ای با کسب و کار خودم راه اندازی کنم که متوجه شدم قبلا ثبت شده و با ورود به سایت دامنه دیدم دامنه رو برای فروش با قیمت بسیار بالا قرار داده یعنی دامنه های خاص رو اشخاصی با مبلغ 3 الی 4 هزار تومن ثبت و به قیمت های باور نکردنی تو بازار سیاه می فروشند. خواستم لطفا پیگیری ...
جستجوی زنانه برای یک لقمه نان در کوه های زباله
یکهزار تن زباله در این سایت جمع آوری می شود. حسیبه و همه کارگران زنی که در اینجا شاغل هستند زنان سرپرست خانوار و یا بد سرپرستی هستند که روزانه بین 6 تا هشت ساعت در میان کوهی از زباله کار می کنند. حسیبه که به گفته خودش سابقه پنج ساله در تفکیک زباله دارد می گوید: همسرم 15 سال پیش بر اثر یک تصادف شدید فلج و بعد از آن خانه نشین شد، بعد از آن برای تامین مخارج خانه همیشه با مشکل مواجه بودیم. ...
بیمارستان صحرایی کرونا در تهران؛ 40روز بعد
کرونا بعد از 14روز میزبان را از حضورش باخبر می کرد. چیزی نگذشت که کابوس ها عالمگیر شد و همه دنیا زیر ذره بین یک موجود میکروسکوپی رفت. روزهای پر حرف و حدیث . 98در حال جان کندن بود و سال پرحادثه در حال رفتن. شایعه شده بود تهران و کلانشهر ها قرنطینه می شوند، آخر الزمان می شود، نانوا ها و بقال ها یا می میرند و یا از قرنطینه جم نمی خورند. نان، نرخِ جان می شود. سربازان در پادگان ها از بین می ...
جدال با ویروس کرونا در کوچه ها و خیابان ها
این روزهای کرونایی می گوید: قبلاً بیشتر مردم کیسه های زباله را داخل مخزن می گذاشتند، اما حالا از ترس کرونا به مخزن نزدیک نمی شوند و کیسه ها را دورتر و کنار پیاده رو می گذارند و ما ناچاریم آنها را جمع کنیم و به داخل مخزن بگذاریم. ماسکش را درمی آورد تا راحت تر حرف بزند و این طور ادامه می دهد: در روزهای گذشته که شهر تعطیل بود و مردم به دلیل کرونا از خانه بیرون نمی آمدند؛ کوچه و خیابان خیلی تمیز بود چون ...
خانوادگی و بچگی
بازیگری خوب باشد همین کافی است و خودشان می آیند دنبالش، اما این طور نبود. بازیگر خودش باید دنبال نقش برود، اما من زیر بار این قاعده نمی رفتم شاید یکی از دلایل کم کاری ام هم همین است بلد نیستم با ارتباطات برای خودم کار بتراشم، اصولا انسان سمجی نیستم. او ازدواج کرد و صاحب فرزند پسری بنام پرهام است. اما 8 سال بعد از همسرش جدا شد می گوید : همسر سابقم می گفت که هنوز هم می بینمش فکر میکنه حرف حرف ...
برای رسیدن به دروازه تیم ملی، پول و پارتی نداشتم/ ضربات میهایلوویچ در جام جهانی 98 مانند آرپی جی7 بود/ ...
و روزی عکست را بیاوری و به دیگران نشان بدهی و بگویی من این بودم مردی از بین رفتی. الان برو کاری بکن که با الانت با مردم صحبت کنی. ادامه تحصیل دادم و رفتم سراغ موسیقی و چند کار بیرون دادم و همین مسئله باعث شد بتوانم به یک آرامش قلبی برسم و خودم را ریکاوری کنم که بتوانم بایستم چون روزهای سختی را گذراندم من مادرم 18 روز بالا سرم در بیمارستان نخوابید و وقتی در منزل خواست ویلچرم را جابجا کند سرپا ...
خواستم زندگی کنم
از خیابان های سنندج همدیگر را ببینیم، سر موعد آمد. سوار خودرویش (پراید) شدم و بعد از سلام و احوالپرسی، از زندگی و کار و بارش پرسیدم، گفت: چند سال است مسافرکشی می کنم و با وجود اینکه شوهرم هم کار می کند ولی همیشه روی پای خودم ایستاده و کمک حال زندگی مشترک مان بوده ام. پسربچه ای حدود سه ساله صندلی جلو نشسته بود و خودش هم ماسک به دهان شروع به حرف زدن کرد، مشخص بود حرف ها و درد و دل های ...
نصیرزاده: برای قضاوت در مورد دیگران عجله نکنیم/ زنوزی کاملا مرا می شناسند
مقام توجه دادن به من گفت؛ این صفرهایی که الان مقابل رقم قرارداد افراد می گذاری و رد می شوی، بدان که من برای ذره ذره این ها زحمت کشیده ام. این حرف مهم بود و باعث شد هر رقمی که در قراردادها می نوشتم حتما با اطلاع خودش باشد. انتهای پیام/ خبرگزاری تهران پرس را با جدیدترین و به روزترین اخبار دنبال نمایید سردبیرتهران پرس ...
ویترین روزنامه ها/ روایت ناراحت کننده همدلی درباره وضعیت کارگران روزمزد در ایام کرونا/ انتقاد فرهیختگان ...
شرمنده بچه هایم می شوم، من هم دلم می خواهد شب که خانه می روم چیزی برای آنها خریده باشم، اما گاهی مجبورم دیرتر به خانه بروم و زودتر از خانه بیرون بزنم تا که به چشمان آنها نگاه نکنم، این روزها درآمدم خیلی پایین آمده است، و گاهی توان خرید یک نان و پنیر را هم ندارم. گاهی که یک سری از ماشین ها می آیند اطراف میدان چیزهایی بین کارگرها پخش می کنند، مجبور هستم من هم بروم از آنها نان یا غذایی را که آورده ...
چه عشق ها که در خراب آبادِ فقر، زیر آوار زمان، مدفون می شوند/ جدول جدول تا ملاقات خدا!/ اینجا، تعلل، مرز ...
ماشین که ایستاد، سرآسیمه از سرتاسر پیاده روی منتهی به میدان، دورش جمع شدند. یکی یکی کیک و آبمیوه شان را می گرفتند و فاتحانه می رفتند گوشه ای، روی جدول کنار خیابان می نشستند. ماشین رفت و من پیرمرد خسته ای را دیدم که دستش خالی بود. منتظر ماندم که چندنفری دور هم جمع شوند. جمع جدول نشین ها که جمع شد، جلو رفتم و اجازه گرفتم تا چند دقیقه ای پیش شان بنشینم. بیش ترشان، هنوز 30 سالگی را ندیده ...
پدری که دم افطار شرمنده به خانه رفت / ما حاشیه نشینان همیشه جزء فراموش شدگانیم
که هنگام گذر از محلات از برخی منازل به مشامم می رسد. با خودم فکر می کنم الان عین مادرم همه در خانه های خود با عجله در حال مهیای سفره افطار برای خانواده هستند، یاد شام مادر افتادم، دلم ضعف می رود و با خودم می گویم حتما امروز آش مخصوص هم داریم؛ آخ که چقدر گرسنه هستم. باید زود کارم را انجام بدهم و به خانه برگردم.دم افطار برای کاری ضروری مجبور بودم جایی بروم. همین فکرها ...
هنری که زاییدۀ کروناست!
کارشان تمام می شود، ده دقیقه استراحت می کنند و بعد به جای دایه، بشیر در قاب بالای سمت چپ ظاهر می شود تا همراه مده آ، بخش دیگری از نمایشنامه را با لحن و حالت های گوناگون تمرین کنند. از حبیب نریمانی می پرسم چرا این همه خودش را به زحمت انداخته؟ و پاسخ می دهد: سال 1398 ما تئاتر پریکلس را روی صحنه داشتیم که کرونا آمد و همه چیز را به هم زد. بعد از پنج اجرا، کار را متوقف کردیم و خانه نشین شدیم ...
خداحافظی با خالق غمنامه حضرت رقیه (س)
بزرگواری هزینه های درمانی مرا تأمین کرده اند. وقتی در کما بودم، دیدم همه همرزمان من در یک سوله بزرگ، کنار من در تابوت نشسته اند و سروصورت همه شان زخمی است. من هم در تابوت نشسته بودم. آن ها به من گله می کردند و می گفتند: بی معرفت! چرا نیامدی؟ گفتم: من که نمی توانم خودم را بکشم! بعد اسم تک تک شان را خواندند و از دریچه گوشه سوله بیرون بردند. ملت هم جنازه ها را روی دوش می گرفتند و تشییع می ...
بهمن قبادی هنرمند مردمی یا اپوزیسیونی شکست خورده؟!
بوده و هم اکنون نیز یک فرد کردزبان و اهل سنت بر مسند این اداره است. صدا و سیمای کردستان نیز طی چند سال اخیر توسط یک فرد کردستانی اداره شده و مدیرکل فعلی این نهاد نیز یک فرد کردزبان و اهل استان است. قبادی در ادعایی واهی و خنده دار در ادامه سخنان خود برای سیاه نمایی در بین افراد ساکن در خارج از مناطق کردنشین اعلام می دارد که تجمع بیش از 5 نفر در کردستان ممنوع و جرم است و در تمام ...
دختر 21 ساله ای به نام سوسن/ طاقدیس به روایت رحماندوست یعنی کج کلاه خان !
سخنرانی دعوت شدم، جمعیت انبوهی حضور داشت. همه روبروی بنده نشسته بودند. چادر گل گلی و چادر مشکی، کلاه به سر و بی کلاه همه نشسته بودند و من حرف می زدم، مقدار زیادی هم سوال مکتوب آمد و من قصد داشتم یکی در میان آنها را جواب بدهم و زود جلسه را تمام کنم. دلیل اینکه می خواستم جلسه را زود تمام کنم، این بود که مونس دخترم به شدت گریه می کرد. خیلی بی تاب بود و هیچ کس نمی توانست کاری برایش انجام ...
از مشکلات دریافت بیمه بیکاری کارگران تا آبگرفتگی خیابان شهرک امام خمینی (ره) شهر تفرش
برای ثبت شکایت خودم نتوانستم کاری کنم و نمیدونم به جز این سایت به کجا مراجعه کنم چه وضعشه؟ لطفا رسیدگی کنید. وکالت نامه های تاریخ گذشته ماشین خریدم برای تعویض پلاک وکالت نامه نوشتیم چهل روزه اما از همون روز اول مراکز تعویض پلاک به خاطر شیوع کرونا تعطیل شد و دولت هم گفت که نگران نباشید همه قراردادها تا 15 اردیبهشت اعتبار دارن اما حالا زدن زیر حرفشون لطفا بررسی کنید. این مشکل ...
سفر به گذشته در قرنطینه
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از شهروند، او ازجمله کسانی است که دو ماه گذشته اش در قرنطینه به انجام کارهای جدیدی گذشته که جدید نبودند. تا به حال پخت پنج نوع مختلف نان را تجربه کرده و می گوید احتمالا در روزهای بعد از بیماری که خرید نان بدون استرس است هم نان پختن را ادامه خواهد داد. او دوستان و خانواده اش را هم ترغیب کرده تا در این شرایط کارهایی از این دست تجربه کنند و البته دیده خلاقیت ها در این دوران کم نبوده است: پدر یکی از دوستانم شروع کرد به یاد گرفتن خیاطی. برادر دوست دی ...
صعود اسنپ فود از مسیر فرعی
با شهرهای دیگر مثلا شیراز یا مشهد متفاوت است و همین باعث می شود اسنپ فود وارد هر شهری که شود دوباره برود سر خط. به هر شهری وارد می شویم باید از اول چرخ را ابداع کنیم! با این حال تعداد این سوپرمارکت ها در هر محله کم است، حداقل آنچه من در اطراف منزل خودم می بینم تنها شامل دو یا سه سوپرمارکت می شود نه لزوما سوپرمارکتی که من علاقه دارم از آن خرید کنم. اسنپ فود اما این کار را عمدا انجام می دهد تا ...
نفس های تنگ کانال!
ا که رفته بودند، ما هم باید با بچه ها می رفتیم. مثلا" آن آقا مهدی حد 25 کربلا می گفت که وقتی عقب رفتیم، بچه های اطلاعات عملیات با موتور آمده بودند، مهدی موتور او را گرفته بود و به قرارگاه رفته بود پیش حاج محمد کوثری برای دعوا! که چرا نیرو نفرستادید؟ ما نمی دانستیم چه اتفاقی افتاده و دیگر نیرویی نیست و عقب نشینی شده! آنها در قرارگاه می دانستند که دیگر نیرویی نیست! و خط شکسته بود و عملا" نیرو هم می آ ...