شکنجه زن جوان در خانه شوهر 60ساله؛ پای بهناز قطع شد!
سایر منابع:
سایر خبرها
سرگذشت زنی که قاتل شد!
اعتیادم را می پرداخت، اما هر زمان عصبانی می شد مرا زیر مشت و لگد می گرفت و حتی با آجر سفالی به سرم می کوبید، آن قدر مرا اذیت می کرد که از زندگی کردن در کنار او وحشت داشتم به طوری که خودم نیز به یک بیمار روانی تبدیل شدم. مو های سرم کاملا ریخت و هر بار مرا کتک می زد با سر لخت و بدون حجاب داخل کوچه می گریختم یا در انباری می خوابیدم. این رفتار ها به جایی رسید که دیگر نتوانستم تحمل کنم و او را با میله ...
متن کامل صورت جلسه بازجویی از میرزا رضا کرمانی
، چه قدر از این ملک ها و دوله ها و سلطنه ها که با قلم و قدم و درم، هم عهد شده بودند و می گفتند تا همه جا حاضریم، همین که دیدند برای ما گرفتاری پیدا شد، همه خود را کنار کشیدند. من هم با آن همه گرفتاری، اسم احدی را نگفتم. چنانچه به جهت همین کتمان سرّ، اگر بعد از خلاصی یک دور می زدم، مبالغی می توانستم از آن ها پول بگیرم؛ ولی، چون دیدم نامرد هستند، گرسنگی خوردم، ذلّت کشیدم، دست پیش احدی دراز نکردم. ...
5 داستان آموزنده درباره معلمان در ویکی آنا
کنم؟ زن گفت : الآن آینه می آورم تا در آینه ببینی، که رنگت کاملاً عادی است. استاد فریاد زد و گفت: نه تو و نه آینه ات، هیچکدام راست نمی گویید. تو همیشه با من کینه و دشمنی داری. زود بستر خواب مرا آماده کن که سرم سنگین شد، زن کمی دیرتر، بستر را آماده کرد، استاد فریاد زد و گفت تو دشمن منی. چرا ایستاده ای ؟ زن نمی دانست چه بگوید؟ با خود گفت اگر بگویم تو حالت خوب است و مریض نیستی، مرا به ...
پریرخ تاب مستوری نداشت
تجدید آورد، به تریج قبایش برخورد، برایش سنگین بود، نشست به بیشتر خواندن، این قدر خواند که سال بعد شاگرد اول شد و اسمش را همه جا آوردند. گفته بود برمی گردد، پریرو تاب مستوری نداشت. برگشته بود؛ 9 سال بعد از روزی که امتحان اعزام داد و آموزش وپرورش او را با چند پسر هم سن و سال خودش راهی سوییس کرده بود . همه خاطراتش را گذاشته بود اینجا، دوستانش را، خواهر و برادرش را. در سوییس گفته بودند روانشناسی بخواند ...
حضور امام حسین(ع) بر بالین شیعیان هنگام مرگ و عالم برزخ
که برای ما توصیف شده است در خواب یافتم، خودم را جدا از بدنم می دیدم و ملاحظه می کردم که بدن مرا به قبرستان برای دفن حمل می کنند، سپس مرا به گورستان بردند و دفن کردند. من تنها ماندم و نگران که چه بر سر من خواهد آمد؟ ناگهان سگی سفید را دیدم که وارد قبر شد، در همان حال حس کردم که این سگ، همان تندخویی ها و رفتارهای خشن من است که به این صورت تجسّم یافته و به سراغ من آمده است، در آن هنگام ...
آقا معلم شاگردهایش را در کرونا گم کرده بود
کلاس مجازی بشوید تا از درس هایتان عقب نیافتید؟ اینترنت هم طبقه اجتماعی دارد سید علی موسوی در طول مصاحبه چندین بار گوشی همراهش را روی میز سُر می دهد یا به آن ضربه می زند انگار می خواهد با زبان بی زبانی همه تقصیرهای فاصله طبقات اجتماعی را بر گردن گوشی همراهش بی اندازد می گوید: آن شب تا صبح نخوابیدم نمی دانستم باید چه چاره ای بی اندیشم؟ گاهی با خودم تخیل می کردم که ای کاش آن قدر ...
از دیابت یک به کووید 19
به گزارش بخش اجتماعی سایت خبرمهم ، تا همین چند هفته پیش همه تخت های این بیمارستان به بیماران مبتلا به کرونا اختصاص داده شده بود؛ مثل همه بیمارستان های رشت. آن قدر میزان ابتلا بالا بود و تخت بیمارستانی اندک که مجبور شده بودند همه عمل های اورژانسی را لغو کنند. اما پس از فروکش موج ابتلا، برخی از بیمارستان ها دوباره به روال کار عادی خود برگشتند؛ از جمله بیمارستانی که من به عنوان همراه چهار روز در آن ...
شهر با گوش های تربیت شده حرف می زند
.... گاهی می رسیدم که همین است، بعد می گفتم نه این نیست. چند بار شروع کردم و این کار پیش نرفت. حالت استیصالی داشتم که شکل نمی گرفت. درنمی آمد و اصلا چهره ای هم از خودش نشان نمی داد. تا بالاخره بعد از موقعیت استیصال، یک دفعه کلاجاری شد. بمبئی این طور اتفاق افتاد که در یک شب، همه اش با هم در یک جا شکل گرفت؛ تم و درون مایه و خود حرف، در چند ساعت جمع شد. نقطه آخر را که گذاشتم بدنم می لرزید و خیلی ...
حسین زارع؛ از سبزی فروشی در تبریز تا سرآشپزی در گوگل
بافته های ایرانی علاقه داشتم، آن مغازه را تبدیل کردیم به کاموافروشی و فروشگاه کاموافروشی پنگوئن را در تبریز راه انداختیم که شد شلوغ ترین مغازه... مثل این که از اول هر جا کاری را شروع می کردید، شلوغ می شد! حسین زارع: (می خندد) بعد این مغازه خیلی به درد ما خورد. چون خب بعد از انقلاب یک اشکالاتی پیش آمد. تمام زمین های بابام را گرفتند و همه چیزش را مصادره کردند. یعنی تقریباً آن ...
معلمان تا چه اندازه در تربیت دانش آموزانی فهیم و کتاب خوان موفق بوده اند؟
زمینه موفق بوده اند و کتاب و کتابخوانی چه جایگاهی در بین دانش آموزان دارد؟ بچه های امروزی به کتابخوانی علاقه ندارند و از درس و مدرسه گریزانند رفیع افتخار از نویسندگان حوزه کودک و نوجوان است که ارتباط زیادی با دانش آموزان دارد و در کارنامه اش سابقه معلمی هم دارد. او معتقد است اگر بخواهیم میزان جذابیت زنگ ورزش و کتابخوانی را با هم مقایسه کنیم، می بینیم همان قدر که بچه ها به ورزشی ...
با قانون پنج ساعت متخصص شو
سرعت پیشرفت می کنید و به سطح متوسط می رسید. این پدیده باعث می شود که فعالیت خاصی را سال های سال تمرین کنیم (آشپزی، رانندگی، ورزش) اما هیچ تضمینی نیست که حتما در آن زمینه به درجه استادی برسیم. درواقع به جای تقویت و افزودن به مهارت خود، فقط آن را حفظ می کنید. معمولا اگر مهارتی را به قدر کفایت داشته باشیم کارمان راه می افتد اما اگر به دنبال پیشرفت واقعی هستیم باید انتظارمان را بالا ببریم و از ...
سیاسی کاری در انتخاب مدیران آموزش و پرورش استان زنجان باید کنار گذاشته شود
به گزارش خبرگزاری فارس از زنجان،انجمن اسلامی معلمان استان زنجان با انتشار بیانیه ای آورده است: اردیبهشت نوبهار تعلیم و تربیت و یادگار قشر فرهیخته و انسان ساز معلم است، ماهی که با خون شهید مطهری آبیاری شد تا در تاریخ جمهوری اسلامی این روز و هفته با یاد و نام معلم جاودان بماند. انجمن اسلامی معلمان استان زنجان هفته گرامیداشت مقام معلم را به یکایک تلاشگران عرصه علم و معرفت و فرهنگ تبریک و ...
شکنجه زن جوان در خانه شوهر 60ساله؛ پای بهناز قطع شد!
من هم از این رفتار ناراحت شدم و به سیامک گفتم دیگر نمی توانم این وضعیت را تحمل کنم. با عصبانیت با شوهرم صحبت کردم و گفتم رفت وآمد های فرزندانش به خانه ما مرا خیلی اذیت می کند. جروبحث بین ما بالا گرفت و یکباره سیامک به سمت شومینه رفت و میله آهنی را که برای جابه جا کردن چوب شومینه است برداشت و به شدت من را کتک زد. آن قدر مرا زد که همه جای بدنم خون آلود شد. دست و دهانم غرق خون بود و دندان ...
قطع پای زن زیر شکنجه های شوهر
عصبانیت با شوهرم صحبت کردم و گفتم رفت وآمد های فرزندانش به خانه ما مرا خیلی اذیت می کند. جروبحث بین ما بالا گرفت و یکباره سیامک به سمت شومینه رفت و میله آهنی را که برای جابه جا کردن چوب شومینه است برداشت و به شدت من را کتک زد. آن قدر مرا زد که همه جای بدنم خون آلود شد. دست و دهانم غرق خون بود و دندان هایم شکست. دو هفته در همان وضعیت ماندم. سیامک به من گفت: باید آن قدر بمانی تا بمیری. زن جوان ...
کاشف ابر کوچک!
مهسا لزگی: به آسمان تاریک نگاه کردم. دستم را چسباندم به شیشه ی پنجره. ساعت جیبی ام را از جیب فراکم بیرون آوردم. من مارمولک فراک پوشم و این جا در کافه ی آلبرت اینشتین زندگی می کنم. ساعت جیبی ام خواب رفته بود، درست روی 12. به تاریکی بیرون چشم دوختم و به نظرم رسید واقعاً نیمه شب است. به در نگاه کردم که نیمه باز بود و باد سردی از سمت آن می وزید. همه جا ساکت بود. فقط چراغ آشپزخانه روشن بود، اما ...
حاج قاسم اولین کسی بود که دست روی سر بچه هایم کشید + تصاویر
نداشت به ما زنگ بزند مگر وقتی کار ضروری داشت. اما نمی دانم چرا با شنیدن زنگ تلفن به دخترم گفتم: مهرانه بدو گوشی را بردار باباست. مهرانه سه ساله بود و تازه زبان باز کرده بود. تا تلفن را برداشت گوشی را از خودش دور کرد و گفت: بابا نیست. گفتم: باشه بده به من. گوشی را گرفتم، یکی از همکار های آقا مهدی زنگ زد گفت: آقا مسلم (نام جهادی همسرم در سوریه) رفته منطقه و معلوم نیست بتواند امشب برگردد ...
مصاف نفر با تانک را در الی بیت المقدس به چشم دیدم
داشته باشیم. بلوکی در اولین روز های حضورش در جبهه ها به میدان الی بیت المقدس ورود کرد، اما درست روز دوم عملیات از ناحیه پا به شدت مجروح شد و آنطور که خودش می گوید، خبر آزادسازی خرمشهر را از روی تخت بیمارستان شنید. گویا آزادسازی خرمشهر اولین عملیاتی بود که در آن شرکت کرده بودید؟ در واقع فتح المبین اولین عملیات بود، اما ما به مرحله آخر آن و زمانی رسیدیم که درگیری ها تمام شده بود ...
گفت وگو با طلبه های به یاد ماندنی فیلم مارمولک بعد از 17 سال
وجود داشت، باعث خنده ما می شد. نه تنها در این صحنه بلکه فکر کنم در همه صحنه های فیلم بعد از حداقل پنج شش بار به برداشت اصلی می رسیدیم، چون این قدر می خندیدیم که دیگر جدی شویم و آن طنز موجود برایمان جذابیت نداشته باشد و نخندیم. می گویند وقتی خود کمدین و شخصی که مطلب خنده دار را می گوید نخندد، کمدی اش خنده دارتر و جذاب تر می شود. به نظر خیلی از بزرگان طنز، کمدی و طنز قضیه اینجوری بیشتر می ...
استعدادهای نهفته
همین خاطر در کنار باشگاه ورزشی اش، یک آزمایشگاه شیمی مجهز هم تأسیس کرده و با استعداد بالقوه ای که در علم شیمی داشته، خط تولید قرص های سیکس پک ساز و گولاخ کن را هم راه اندازی کرده است، که تولیدات این کارخانه حتی نسبت به نمونه های خارجی اش خلوص بالاتری داشته و باعث ارزآوری میلیارد دلاری و جابه جایی شاخص های اقتصادی شده است. یا همین همسایه طبقه بالایی ما که همیشه، صدای جا به جاکردن وسایل منزلش روی ...
ای جان جهان بسته به یک نیم نگاهت(چشم به راه سپیده)
بزرگوار و نجیب پیامبر (ص) سید مهدی موسوی دل های خدایی ای جان جهان بسته به یک نیم نگاهت دل گشته چو گل سبز به خاک سر راهت هم بام فلک پایگه قدر و جلالت هم چشم ملک خاک قدم های سپاهت عیسی به شمیم نفست روح گرفته دل بسته دو صد یوسف صدیق به چاهت دل های خدایی همه چون گوی به چوگان ارواح مکرم همه درمانده جاهت از عرش خداوند الی فرش، به هر آن ...
یار و یاور امام باشید و هرگز از امام امت دست نکشید
درآورد و محکم روی میز کوبید. کارد شلاقی روی میز تکان می خورد و برادرم از کلاس رفت بیرون. معلم که از این عمل برادرم جا خورده بود، گفت: خیلی مردی. سال 61-60 در دبیرستان شریعتی به مدیریت آقای روشن خواه واقع در انتهای خیابان سیروس ثبت نام کرد. اواخر سال تحصیلی بود که خرمشهر آزاد شد و بهمن از همان روز فکر رفتن به جبهه به سرش زد. در طراحی عملیات در محور مستقل هورالهویزه، تصرف اهداف العزیز ...
قافله ای به مقصد بهشت
...> آنروز جمعیت زیادی برای تشییع پیکر پاک تو و همرزمانت که همراه تو شهید شده بودند در جلو بیمارستان بودند و با سر دادن شعار های: الله اکبر خمینی رهبر، شهیدان زنده اند الله اکبر ، به خون آغشته اند الله اکبر، تورا تا منزل ابدیت بدرقه کردند. کاش آنوقت که با ما خداحافظی کردی و رفتی ما همگی همراه تو می آمدیم، تو می گفتی من هرکجا بروم شماها را با خودم می برم، اما تو ما را جا گذاشتی. مادرم می گفت او هیچ ...
سفرعاشقانه من و پروانه
...... یعنی او برای همیشه رفت و مرا تنها گذاشت؟... حالا من بی او چه کنم؛ چگونه به راهم ادامه دهم و به کدامین سوی بروم و نشان از که بگیرم:” الهی! صدای تو می آید؛ صدایی آشنا و مهربان که به قلبم امید و به گام های خسته ام، توان می بخشد... نه نه، نباید بنشیم و سکوت پیشه کنم؛ باید با همه قدرت، به سمت مقصد خویش گام بردارم... آری، آری؛ باید بروم!... باید بروم!... یا علی به امید تو...” با چهره ای ...
طرز تهیه خمیر اسلایم جذاب با دستور ساده
محلول پلی وینیل الکل اضافه کنید و با یک چوب بستنی آن را هم بزنید. دو قاشق چایخوری محلول سدیم تترا بورات (بوراکس) داخل محلول پلی وینیل الکل بریزید و به آرامی هم بزنید. مقداری از محلول را با چوب بستنی بالا آورید و به قوام آن دقت کنید. وقتی اسلایم شکل گرفت، می توانید با آن بازی کنید. فقط یادتان باشد آن را نخورید! اسلایم تان بیشتر عمر خواهد کرد اگر آن را در یک کیسه ی پلاستیکی ...
فاتحه ای بر ده روز دهشتناک
بیمارستان نزدیک که بستری شود. مامان با بغض از زیر قرآن ردش کرد و بعد رفت در اتاق تا ما اشک هایش را نبینیم. حالا که فکر می کنم چه لحظه هایی را آدمی در زندگی اش طاقت می آورد. هنوز یک ربع نگذشته بود که زنگ زد و گفت: تخت های این بیمارستان پرشده و مرا پذیرش نمی کنند. این یعنی بیا دنبالم برویم یک بیمارستان دیگر. کرونا تاکسی ها و اسنپ را کم کرده بود. به زور ماشینی گرفتم تا بیمارستان بعدی. اما آنجا هم پر ...
آیین رمضان در خراسان
معمولا ظهر روز شهادت دسته های عزادار از مساجد بیرون می آیند و به سمت مسجد جامع شهر حرکت می کنند. در مسجد جامع مراسم عزاداری با جمع شدن همه دسته های عزادار انجام و ذکر مصیبت یا قنبرخوانی برگزار می شود. عیدی فطر در مشهد قدیم رسم بوده است که خانم خانه شب آخر ماه رمضان مبلغی را که با مقدار فطریه اهل خانه برابر بوده، به دست فرزند بزرگ می داده و او این پول را به فرزند کوچک تر می داده است ...
روشنفکری دینی و رسم معرفت اندیشی
، تکلیف فکری یا صاحب فکری را روشن کنید . این گفته همان رسم سوم معرفت اندیشی است که بر مبنای حکم عقل ذکر کردیم. 4 . و اما بخش دیگری از یادداشت دکتر سروش خودستایی های متفرعنانه و منّت گزارانه از خود و جریان موسوم به روشنفکری دینی است. اینکه سخنانش نه خصمانه است و نه ویران گرانه، بل همه جا حبیبانه و طبیبانه و نیک خواهانه است! روشنفکر دیندار حق طلب و خرافه ستیز است، من جهل مقدس و بی فکری و ...
روایت تسنیم از محور سربیشه به ماهیرود / جاده ترانزیتی که تنها نام دروازه تجاری شرق کشور را یدک می کشد
مرکز باشند؟ رئیس شورای اسلامی سربیشه گفت: مگر ایمن سازی و تعریض این محور چقدر اعتبار می خواهد که مسئولان این قدر تعلل می کنند و تا کی قرار است خون و جان مردم این شهرستان و دیگر هموطنان در این محور ریخته شود؟ جاده ای که حتی استانداردهای روستایی را ندارد. تاکی قرار است با این وضعیت، محور ترانزیت شرق کشور باشد؟ فرمانده پلیس راه خراسان جنوبی نیز در گفتگو با تسنیم علت اصلی حادثه را ...
گاراژهای خرید و فروش زباله و کارتن خواب های همسایه
آن تکه از اتوبان و همه دوردست، مثل رشته موی بلند مجعدی، موج شد و رفت بالا و حل شد در هوایی که کارتن خواب ها نفس می کشیدند، آدم برگشت سمت گاراژ خودش که بیدار بماند منتظر خریدار و فروشنده تا وقتی رنگ آسمان، باز شود.... از این همه تاریکی نمی ترسی؟ پشت ورزشگاه که چراغ ندارد. چند هزار متر زمین بی فایده بوده این همه سال که به حال خودش رها شده. تنها حسنش اینکه روی قله شیب ایستاده. باران ...