سایر منابع:
سایر خبرها
چهل سال قابله بودم و بیش از 300 نوزاد به دنیا آوردم/ فقط زایمان طبیعی را قبول دارم
همسری ترک داشت. مرحوم خاتون استادزاده (مادر بزرگ رسول استاد زاده) که خواهر شوهرم است. تیه(قابله) بود به خانه پاپری ها برای به دنیا آوردن بچه ای رفته بود. همسایه مان در پای گپر زاییده بود. هر چه همسایه فریاد می زد یکی بیاید این بچه را بردارد همه می گفتند ما می ترسیم. من که 22 ساله بودم رفتم جلو که گفت تو کازرونی هستی و زن گل محمدی ترا بخدا تو بیا. من به جلو رفتم و گفتم چه کنم که گفت این بچه را بردار ...
گفتگو با یک ماما/وضعیت بد تغذیه مادران در رستم
شهر مصیری خدمت می کنم. خانم نیکنام اگر بخواهید مامایی را خلاصه تعریف کنید چه جمله ای می توانید بیان کنید؟ اگر خدا برا ی هر کار یک فرشته دارد فرشته تولد ماما ها هستند. که همراه با مادر، نوزاد را برای قدم نهادن به زندگی جدیدش همراهی می کنند. فرق ماما و قابله چیست؟ قابله ها فقط زایمان انجام می دادن اون هم به صورت تجربی ولی ماما ها نه تنها زایمان را انجام می دهند بلکه ...
پلک راست بی بی
. مادر وسوسه شد و اِهِم کنان، بار دیگر صدایش را صاف کرد وخطاب به پدرگفت:"فردا با بچه ها برم تو خیابون ببینم چه خبره؟ ببین چقدر شلوغه، همه می رن، عصمت خانم، سیمین، الهام ...حتی ننه یوسف هم رفته، تازه بعضی ها چند بار رفتن... پدر استکان کمر باریک را داد به بی بی وگفت:"یکی دیگه بی بی" بعد روکرد به طرف مادر و در حالی که پشت گوشش را می خاراند؛ گفت: "میل خودته، ولی حواست باشه حال وحوصله ی انا لله وانا ...
جوانمردی در فعالیت های اقتصادی
...، شاید اگر بچه نداشتی خدا به خودت هم اینقدر نمی داد. خدا نشان می دهد. مادر تا بچه ندارد، سینه اش شیر ندارد. همین که حامله شد دارد بچه متولد می شود همراه با حاملگی، شیر در سینه می آید. یعنی این شیر برای بچه است. برای تو نیست. خدا اموات را رحمت کند. پدر من می گفت: یک سال مادرم را کربلا بردم. حالا قصه برای خیلی سال پیش است ده ها سال پیش، می گفت: در همه اداره ها و گذرنامه ها و گمرک ها ...
بزرگترین اشتباه من کتک کاری با قلعه نویی بود!
تا صبح برایتان مثال بزنم که خیلی از اتفاقات برایم ناخواسته رخ داد و هیچ نقشی در آن نداشتم. من چند سال پیش در کلاس مربیگری B شرکت کردم، استاد کلاس بعد از این که دوره به اتمام رسید در حضور همه گفت از تو عذرخواهی می کنم و حلالم کن، گفتم چرا ؟ جواب داد فکر می کردم در این دوره مربیگری با تو به مشکل بخورم اما ساکت ترین فرد تو بودی. می خواهید برایتان مثال دیگری بزنم. به خدا قسم محرمی آن آدمی ...
بی پولی، بی کاری، بی سوادی / چلّوهای بی هویت در کوچه پس کوچه های بسکابادی
به خدا اگر دستت می رسد، کاری برای این مردم بکن. گاهی خیّرها کمک هایی می آوردن که فقط به چند کوچه اول می رسد و هیچ وقت به ما نرسیده است. زن دیگری چند خانه آن طرف تر با کودکی که در آغوش دارد، جلو در ایستاده است و نگاهش به سمت ماست. با صحبت ما خودش را نزدیک می کند. رو به خانم همسایه می کند و می گوید: خواهر از معتاد ها هم گفتی؟ از این معتاد ها امان نداریم. درد و بدبختی ما کم است که این ها هم می آیند پشت بلوکه ها مواد می کشند؟ چه کسی با این بوی مواد خوابش می برد؟ کاش همین بوی مواد بود! شوهر و بچه هایمان هم معتاد شده اند. بدبختی روی بدبختی. ...
6 شرط تحقق بهترین روزه در ماه مبارک رمضان+ صوت
اهل ایمان می گویند گوش می دهند می داند دارد غیبت می کند دارد دروغ هم می گوید و تو گوش هم می دهی گوش های ما که آزاده برای شنیدن همه چیز و چقدر این شنیده ها ما را محروم می کند، در رسالت الحقوق که شاید 20 سال پیش بحثش را داشتیم بله بیشتر بسیار رساله جامعی است از بیانات امام سجاد ( ع) می فرمایند مومن در این دنیا 50 حق بگردنش هست حق گوش تو این است که بدانی خدا گوشت تو را در دل تو قرار داره و هر چیز می ...
کار جهادی مادربزرگ با چرخ خیاطی جهیزیه اش
گوشه از کار را افتخار داشته باشم، بر عهده بگیرم. فکر می کنم بعد از عید نوروز بود . به چرخ خیاطی اش اشاره می کنم که با بقیه چرخ ها متفاوت است و او لبخند می زند؛ با افتخار دستی بر چرخ می کشد و می گوید: بله، از خانه آوردم؛ قدیمی است. راستش جهیزیه ام است؛ فکر کنم سال 61 بود . این جمله را که می گوید، سکوت می کند و انگار یاد گذشته افتاده است؛ سال هایی که با این چرخ خیاطی گذرانده است و ...
تقاطع مرگ
خاورشهر بود، بعد چند روز جنازه اش توی کانال پیدا شد، بنده خدا آلزایمر داشت. آب که به جاده محمودآباد می رسد مسیری را به زیر زمین می رود و دوباره بالا می آید، شرق کانال بیابان است و غرب آن خانه های ویلایی خاورشهر، شرق کانال جنازه پیدا می شود و غرب آن بچه هایی که کنار آن بازی می کنند، در آن می افتند و خفه می شوند، 5.2 متر عمق دارد و 8 متر دهانه، کانال به شهادت چشمان اصغرآقا لایروبی نمی شود ...
قرنطینه همگانی در چیتگر
بساطشان را جمع می کنند و می خزند داخل ماشین ها. اما هیچ کس محل را ترک نمی کند! مرد چهار شانه ای دستش را به کمر زده و به آسمان خیره شده، بعد برای آنهایی که در ماشین نشسته اند، اینطور تحلیل می کند: همین یه تیکه س. ابری تو آسمون نیست. الان بارون قطع می شه. بعد داد می زند: بهنام رو زغال ها رو بپشون خاموش نشه... قرنطینه همگانی باران می بارد امشب اما دل هیچ کس غم ندارد از این بابت. آدم ها ...
خاطره ای از موشک های قرارگاه رعد اهواز و شهید بابایی
.... گفت: عجب مرد بزرگیِ این! آقا من رضایت دارم. فقط منو برسون خونه. عیبی نداره پام. اگر شکسته باشه، فوقش می رم گچ می گیرم. گفتم: پس رضایت داری خداوکیلی؟ گفت: آره به خدا؛ رضایت کامل دارم. رساندمش درِ خانه اش. در زدم، رفت داخل. بی سیم پی آرسی 66 را برداشتم، عباس را گرفتم و گفتم: عباس اُکی شد. بدبخت رضایت داد. گفت: اقلا پولی می خواستی بذاری جیبش. گفتم: بهش گفتم، قبول نکرد. پرسید: از ما راضی بود؟ ناراضی نبود؟ من می تونم اون دنیا جوابشو بدم؟ گفتم: بابا، این حرفا چیه عباس؟ مگه تو زدی بهش؟ گفت: بالاخره به دستور من بوده است دیگه؛ من ین جا بودم دیگه. انتهای پیام/ ...
رأی اولی
! حالا چرا خودش نمیخواد رأی بده؟ - فریده چند وقتی هست ناخوشه، تو خونه خوابیده، گرفتار دوا درمونش هستند. یه رأی هم برا ما یه رأیه فرخنده خانم! ماها برا آقا محمدی رأی جمع نکنیم کی باید جمع کنه؟! ماها هم ولایتی و قوم و خویشش هستیم! نفعشم به روستای خودمون می رسه! این شریفه رو راضی کن جمعه بیاد رأی بده! همه ش داره چپ چپ نگاه می کنه! صدای غرغر کولر آبی می پیچید توی اتاق ...
ماجرای همدلی و مواسات متفاوت نوجوانان
را در پارکینگ خانه محدثه جمع کنند تا ارسال شود. سحر دیروز تلفنی خبر کارشان را به بچه های فامیل داده بود. حالا منتظر پیام زهرا بودند تا هم در گروه مدرسه بگذارند هم برای دوست و آشناها بفرستند. چشمش که به سلاااااام پرانرژی زهرا افتاد، فهمید دست پر آمده. بعد با هیجان به پیامش چشم دوخت: یک لحظه چشم هایت را ببند و حساب کن چند تا عروسک و اسباب بازی قدیمی گوشه و کنار اتاق یا کمدهایت خاک می ...
حسینی: به حرف هایی که از مردانه بودن وزنه برداری می زنند، اهمیت نمی دهم
...> عقب افتادن المپیک تاثیری روی وزنه برداری بانوان ایران داشت؟ ما در مسابقات گزینشی المپیک همه تلاش مان این بود در هر مسابقه ای افزایش رکورد داشته باشیم که خدا را شکر خوب هم داشت پیش می رفت. ما مدت زیادی نبود که کار را استارت زده بودیم و سالی که ما وارد مسابقات شدیم، سال المپیک بود و رقابت ها خیلی سنگین بود چون همه برای کسب سهمیه تلاش می کردند. طبیعتا این شرایط کار را برای ما که تجربه ...
من لباسم را از سطل آشغال پیدا می کنم!
که رد می شدیم چیزهای خیلی بی ارزش و دست دوم را می دیدیم که شاید اگر شما چشمتان به آنها می افتاد با خودتان فکر می کردین کی این ها را میخرد ؟! البته به خوبی می شد فهمید که آدم های خیلی فقیر تو تاریکی می آیند برای خرید... تعداد خانم های آسیب دیده با تاریک شدن هوا بیشتر می شد... سپیده خانمی بود که 4 تا بچه داشت و سه بار هم سقط انجام داده بود... زنی بسیار رنج کشیده و اما سختگیر. هر بار به هم تیمی ها ...
عزرائیل را چگونه می بینیم؟
...، که آن حضرت فرمود: هنگامی که فرزند آدم در آخرین روز دنیا و نخستین روز آخرت قرار می گیرد، مال و فرزندان و عمل او برابرش مجسم می شوند. رو به مال اش می کند، به وی می گوید: به خدا قسم من نسبت به تو حریص و بخیل بودم. حال سهم من نزد تو چیست؟ مال جواب می دهد و می گوید: به اندازه کفن ات از من بردار. پس رو می کند به فرزندان خود می گوید: به خدا قسم شما را دوست می داشتم و حامی شما بودم سهم من ...
این افراد مواظب فشار قبر باشند!
و آثار وحشتناک آن [همان فشار قبر را می گویم]مربوط به همه ی بداخلاق ها می شود، حتی خانم ها! چون از مرتب کردن قبر فارغ شد و خاک به روی آن ریختند. مادر سعد گفت: "بهشت بر تو گوارا باد. " حضرت رسول -صلی الله علیه و آله و سلم- فرمود: "ای مادر سعد! بر اینکه گفتی مطمئن نباش". رسول خدا بعد از دفن سعد مراجعت کرد و مردم نیز برگشتند و عرض کردند: یا رسول الله! ما امروز کارهایی ...
ماما؛ همراه ِ اول
سال 69 که دوره طرح من تمام شد و به شیراز برگشتم، وقتی که داشتم دنبال کار می گشتم بیمارستان مسلمین نیازمند چند تا ماما بود که من رفتم به عنوان نیروی مامایی بیمارستان مسلمین خدمت کردم و همکار خانم نیری یا نفسی خانم شده بودم یعنی زمانی که در سال 69-70 به کار مامایی مشغول شدم با مامایی که بالای سر زایمان مادر من بود همکار شده بودیم برای من خاطره جالبی بود که با کسی همکاری می کردم که در واقع عامل زایمان ...
روایت عجیب جهادگر کرونایی از قاچاق مشروب تا نجات جان بیماران
از این همه تلخی به روایت روزهای شیرین زندگی اش می رسد؛ خدا کمکم کرد. به من عزت و آبرو داد. شبانه روز تلاش کردم. شغل و کسب و کارم رونق گرفت. درآمدم برکت داشت. برایم می ماند برخلاف قبل که پول برایم ماندنی نبود و نیامده می رفت. بعد از یکی دو سال وارد کار ساخت و ساز شدم. یک خانه تبدیل شد به دوخانه، سه خانه. شدم یکی از بزرگ ترین بساز و بفروش های بابلسر اما می دانستم این برکت، هدیه خدا بود. پولدار ...
مهراد جم: سیر تا پیاز یک استعداد دهه هفتادی
. خودش میگوید همواره اسم مهراد را دوست داشته و جم را پدر خوانده اش مسعود جهانی برای انتخاب کرده است. متولد 14 مرداد سال 76 است آن هم در شهر زیبا و خونگرم آبادان و شاید به همین دلیل است زود به دل مینشیند و انقدر راحت متقاعد کننده رفتار میکند. در سن 14 سالگی در سریال چای شیرین به کارگردانی پیمان ماندگار بازی کرد. اما بعدا به موسیقی بیشتر علاقه پیدا کرد و بازیگری را بوسید و روی طاقچه گذاشت ...
محمدخانی: دوست نداشتم به استقلال بروم
جالبی بر زبان آورد، متن گفت و گوی با محمدخانی در زیر از حضورتان خواهد گذشت. ناصر محمدخانی 20 سال دیر تر باید به دنیا می آمد، این جمله ای است که بار ها از زبان بزرگان فوتبال ایران شنیده ایم. خیلی ها این جمله را به من گفته اند، همه به من می گویند ای کاش تو 2 نسل دیرتر به دنیا می آمدی آن وقت می توانستی در بهترین تیم های اروپایی بازی کنی. چقدر این جمله را قبول دارید؟ آن روز ها که ...
فیلم تلویزیونی "چگونه میلیار در شدم"
شود و با مردی روبه رو می شود که ادعا می کند که آدرس گنجی را می داند و رضا و عمویش را به آنجا می برد و رضا با خوردن دانه هایی که در صندوقچه گنج می یابند خود را در خانه ای می بیند که صاحب آن است و همه امکانات در اختیار اوست. او موفق می شود که تمام بدهی مهتاب خانم را بدهد و سند منزلش را آزاد کند. مریم که به او بی توجه بود پس از این که رضا را در خانه رویاهایش با چند بچه و خدمتکارش می بیند فکر می کند ...
توییت انصاف | واکنش ها به درگذشت نجف دریابندری
...: #نجف_دریابندری هم رفت، هیچکس شبیهش بندر رو وصف نمی کرد. از بندرگاه پرتابت می کرد کمپ روسا و بعد شهر و بعد نخلستونای بین بوشهر و برازجون و..همینطور حتی بوی نخلستونا رو هم جوری با زبان شرح میداد که انگار با چشم بسته میونش ایستاده بودی؛ واقعا که یاران موافق همه از دست شدند. سام گیوراد: #نجف_دریابندری از آخرین بازماندگان نسلی از مترجمان بود که توان مقدمه نویسی داشتند و ...
خاطرات جالب خبرنگاران لرستان از معلمان خود در دوران تحصیل اینبار خاطره ابراهیم شریفی
از او تنبیهی ندیده بودیم. جرات نمی کردم خیلی نزدیک و نزدیک شوم و نقشه کشیده بودم اگر دست به خط کش برد سریع فرار کنم. آقا معلم رو به بچه ها کرد و گفت: می خواهید بیرون برید و داخل حیاط بازی کنید باشه برید و بازی کنید ولی بدون سروصدا. همکلاسی های من یکی یکی از اتاق بیرون رفتند و من هم می خواستم این کار را انجام دهم که معلم گفت وایسا کارت دارم. اونوقت بود که واقعاً دیگه ترسیدم و شکم به ...
رونق بازار مهد کودک های زیرزمینی!
هر روز با تب سنج دمای بدن بچه ها چک می شه، اگر تب داشتند، اجازه ورود نمی دیم. کار ما غیر قانونی نیست، قبل از کرونا هم فعال بودیم و بچه های زیر 6 سال رو در مرکز خودمون که خانه کودک هست، نگهداری می کردیم. صراط: روزنامه همشهری نوشت: دیوار پر شده از آگهی نیاز به پرستار کودک در خانه با مهر قرمز فوری، برای نگهداری کودکانی 2تا 7ساله. هر ساعت بین 10 تا 12 آگهی ثبت شده و حالا دامنه ...
خداحافظ عمو نجف!
و سپاسگزاری از فهیمه خانم همسر ایشان داشتیم. فهیمه راستکار همسر دوم نجف بود. هنرپیشه برجسته تئاتر بود و البته در چند فیلم سینمایی هم بازی کرده بود. روزی که بسیار تشکر کردیم بابت دست پخت فهیمه خانم نجف گفت: آقاجان تمام این غذاها را خود من می پزم اما تشکرش نصیب فهیمه می شود. این حرف را جدی تلقی نکردیم تا کتاب مستطاب آشپزی از سیر تا پیاز را دیدیم و دانستیم او چقدر تبحر و آشنایی با غذا و ...
پیش بینی عجیب کرونایی کاخ سفید
ریختن گل ازهلی کوپتر روی سر پرسنل کادر درمان کرونا+عکس پیام جالب میشائل بالاک برای علی کریمی+ عکس واضح ترین عکس گرفته شده از ماه تاکنون را ببینید ژاله صامتی و پسرش در پشت صحنه زیرخاکی+عکس پلنگ از نمای نزدیک تصاویری که چینی ها سانسور کردند علائمی عجیب در بین مبتلایان به کرونا بازی کردن بچه ها در کنار تابوت های قربانیان کرونا+عکس رژه گوسفندان در جاده+عکس فال روزانه 1399/02/16 وضعیت پول ملی بعد از حذف 4 صفر+عکس آغاز دوباره بارش ها از روز چهارشنبه ...
عکس و متن تبریک روز ماما (5 می روز جهانی ماما)
ماما 5 می ماما ضربان قلب آینده را میشنود ... روز ماما، روز فرشته های مهربان خدا مبارک. جملات زیبا در مورد مامایی هزاران گل باغچه زندگی بوسه می زنند بر دستان ان فرشته ای که ساکن خانه ایست در خیابان بهار،کوچه اردیبهشت، پلاک 15 ... روزت مبارک. روز جهانی ماما مبارک پروردگارا تو قبل از یک مادر محبت و عشق را در دستهای ما به ودیعه گذاشتی تا یک تولد را ...
پای صحبت های طلاب فعال در غسالخانه/ گفتند برای بیمارستان داوطلب هست، شما برای غسل اموات کرونایی می روید؟ ...
کدام از طلبه ها حرفه و توانایی هایی دارند. این طور نیست که فقط بند درس و کتاب های شان باشند و دور هم اوقات شان را به مباحثه بگذارنند. ماه محرم و صفر ما به تبلیغ شعائر دین مشغولیم. سیل که آمد از نخستین گروه هایی بودیم که عملیات پاکسازی خانه های مردم از گل و لای را شروع کردیم. در زلزله کرمانشاه به کمک هم وطن های کردمان رفتیم. حالا هم اینجا تیماردار بیماران کرونایی شدیم. در بیمارستان که بودیم بعد از ...
خانم معلمی که لباس عروس می دوزد/ ماجرای درآمدزایی دانش آموزان
تخصص این خانم معلم، دوخت لباس عروس است و برای عروسی دخترش هم لباس عروسی دوخت اما چون زمان عروسی همزمان با ایام شیوع کرونا شد، در نهایت عروس خانم به جای لباس عروس، با چادر سفید به خانه بخت رفت. افق آنلاین به سر کوچه که می رسد، قدم هایش را تندتر می کند و سریع تر گام بر می دارد؛ احساس می کند احوالش دگرگون شده است، حالا به وضوح صدای نفس هایش را می شنود؛ خودش می داند که طاقتش دیگر طاق شده ...