سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای کلاس گذاشتن دختر یک شهید برای سردار سلیمانی
گذاشتم ببینم می شود گریه نکرد؟ واقعا هم بعد از شهادتش انگار خودش کمک کرده بود، من تقریبا پیش نامحرمی گریه نکردم. حتی در معراج شهدا. لحظه ای که تنها بودیم 7-8 دقیقه اشک ریختم، اما به محض اینکه در باز شد و آقایان آمدند انگار اشک چشم من خشک شد فقط به صورتش نگاه می کردم. حس می کردم دو دستش را گذاشته رو صورتم که فقط خودش را ببینم. هیچ انرژی ای نداشتم که بخواهم گریه کنم یا حرف بزم یا سرم را ...
مافیا تمرین شناخت دروغگو است نه آموزش دروغ
به گزارش سینماپرس ، علیرام نورایی بازیگر سینما و تلویزیون که این روزها در مقام مجری مسابقه تلویزیونی شهروند و مافیا را روی آنتن شبکه سلامت دارد، در گفتگو با مهر درباره این تجربه تازه خود توضیح داد: من خود را مجری نمی دانم بلکه یک بازیگر هستم و دغدغه هایم در عرصه بازیگری است و در این سال ها تلاش کرده ام خود را در همین زمینه حفظ کرده و پیشرفت کنم. وی با اشاره به اینکه همیشه از فعالیت در ...
روایت علی ذاکری از نمایشگاه مجازی "در دشت های کودکی"
...، اما اگر پس از گذر سال ها او را اتفاقی در ایستگاه قطار ببینیم از چند دقیقه فرصتی که به دست می آید برای صحبت با او استفاده می کنیم و بسیار هیجان زده می شویم، زیرا مجال اندکِ گفت وگو به ما حس عجیبی می دهد. ذاکری افزود: در طبیعت هم وقتی با فضایی درگیر هستی که همه چیز لحظه به لحظه در حال تغییر است، مجال اندکی دارید تا با آن صحنه ای که دوست دارید مواجه شوید. نمی توانید چیزی را کنترل ...
بنایی می کنم و وقت پیگیری اخبار استقلال را ندارم
دارید؟ حقیقتش را بخواهید استقلال را پیگیری نمی کنم. این قدر بیکار نیستم که ببینم در تیم چه خبر است. در حال حاضر در شمال بنایی می کنم البته در خانه خودم را نیز قرنطینه کردم و حتی وقت نکردم اصلاح کنم و پیگیر استقلال نیستم. حالا شما استقلال را پیگیری نمی کنید اما بازیکنان این تیم علیه مدیریت بیانیه دادند؟ وای به حال باشگاهی که بازیکنانش علیه مدیرعامل بیانیه می دهند ما هم در جوانی وقتی ...
حکایت آن که جوان بود و بر زمین افتاد...
روزها حال مان خیلی بهتر از این روزها بود... سرمان گرم آدم هایی از جنس مسعود بود... روزگار خوبی داشتیم... مستند که پخش شد، دوستان پیشنهاد کردند کتابی هم بنویسم از زندگی مسعود... یک قالبی از خودم درآوردم که هم سفرنامه بود، هم زندگی نامه! و البته نه سفرنامه بود، نه زندگی نامه! دیدم اگر سفرنامه بهبهان و چند شهر دیگر خوزستان را بنویسم که برای مصاحبه و تصویربرداری رفتیم، حاصلش چیزی نمی شود جز زندگی مسعود ...
تجربه نگاری دانش آموزی که روزی معلم شد!
هنوز هم خوب به خاطر می آورم اش؛ از قلب شروع می شود و انگار چیزی بی رحم، از زیر رگ گُر گرفته ات می خواهد منفجر شود. درست یادم هست که عرق از زیر موهای بافته، کناره ی گوش و دور لب، با اولین پرسش می جوشید؛ و من که همیشه ردیف آخر می نشستم، در تجربه ی تکیِ این جوشش به خودم می پیچیدم: بابای تو چه کاره ست؟ و صداها و صداها و صداها، هیچ همدلانه نبود ! سومین سال دهه ی هفتاد، باز هم بیکاری پدر بود ...
واکاوی داستان این روز های گذر فرهنگ و هنر مشهد/ گذری که به تنگنا رسید
کردند که اگر زور بیاورند به آدم آب از سرگذشته دوباره زیر آب می رود، زیر بار شرمندگی اهل و عیال و دیگر کسبه کمرش خرد می شود و دیگر به این راحتی ها درست نمی شود. بعد تازه آنجا بود که می رفتند جلو به قصد یاری، زیر بال و پرش را می گرفتند و یاعلی می گفتند و دوباره باهم دست طرف را بند کار و کاسبی می کردند. آن بنده خدا هم خرد خرد بدهی اش را از راه حلال می پرداخت. حرفشان هم این بود که خدا روزی ...
متن و حاشیه 40 ساله یک همکاری بین المللی/ مردم حق دارند شک کنند!
عنوان مدیر هنری انتخاب کرده بود و مسئولیت آن ارکستر را هم به عهده داشتم. البته در آنجا هم بر حسب اتفاق این رپرتوار را رهبری کرده بودم. * چرا نام ارکستر نورنبرگ را در رزومه تان به عنوان مدیر هنری ننوشته اید؟ این داستان مفصلی دارد. اما خلاصه اش این است که آقای کارایان گفت: اگر در نورنبرگ رسماً مدیر باشید دیگر در برلین نمی توانید رهبری کنید. به همین جهت، من هم شغل مدیریت را 2 سال ...
روزهای دشوار بهبودیافتگان
که حالم خیلی هم بد نیست و می توانم حرف بزنم، هر روز تماس می گرفت و چند کار می سپرد. بعد از 2هفته هم زنگ زد که بیا. فکر می کرد من دروغ می گویم که کرونا دارم. شرایط جسمی من هم یک روز خوب بود و یک روز بد. در نهایت به شرکت رفتم و وقتی حالم را دیدند، خودش و معاونش تازه فهمیدند واقعا کرونا دارم و از فردایش آنها نیامدند سر کار. فائزه حالا هر روز با اسنپ به محل کارش می رود و برمی گردد اما می گوید ...
منابع مالی سازمان منافقین از کجا تامین می شود؟/ دیدار ماموران سیا با رجوی در پاریس
...> سازمان البته در این سه چهار دهه با اموالی که از خانواده های اعضایش دزدید، با مبالغی که از سرویس ها گرفت تحت عنوان خرج نفرات، با سرانه ای که از صدام حسین می گرفت و مبالغی که از طریق فروش نفت قاچاق بدست آورد و هزار راه غیرقانونی دیگر توانست انبوهی شرکت و هتل و دارالتجاره هم باز کند. در جریان فروش نفت قاچاق برای صدام ده درصد درآمد را نگه می داشت که به سرعت تبدیل به چند هتل بزرگ در لندن شد. بعد از فرار ...
لطفاً قیاس به نفس نفرمائید!
بود (ابراهیم حاج محمد زاده، از فرماندهان سپاه که چند ماه قبل دارفانی را وداع گفت و به دیدار یار رفت)... نمی دانستم چه بگویم؟ چند لحظه سکوت کردم وگفتم: ببین آقا مهرداد! چون شما و دوستانتان هر وقت گریه کرده اید برای یکی از مشکلات مادی تان بوده، در هیچ یک از زوایای ذهن خود هم نمی توانید تصور کنید که یک انسان خدا جوی در راز و نیاز عاشقانه با خدای خویش اشک بریزد! مهرداد عذرخواهی کرد و رفت. 2- بعد ...
من علی پروین استقلال بودم
، داستان حضور من در تیم ملی جوانان هم جالب بود. پدرم مخالف فوتبال بود، با وساطت عمویم در اردو حاضر شدم، بعد که به تهران برگشتیم پدرم می گفت من پسرم را سالم تحویل داده ام و سالم می خواهم. دوباره این اتفاق برای شما تکرار شد و تیم ملی را از دست دادید؟ در اردوی شیراز آپاندسم ترکید، حشمت مهاجرانی حساب ترسیده بودم، تا من را به اتاق عمل ببرند بنده خدا یک پاکت سیگار کشید. حشمت ...
اولین اشتباه آخرین اشتباه زندگی همسرم شد نجمه حسنی
من گفت، منو ببر مزار سردار سلیمانی، دقایقی بعد با مادر محسن رفتیم گلزار شهدای کرمان و بعد از دین مزار سردار هر دو داد زدیم و گریه کردیم و از خدا شفای حال محسن را خواستیم، کمی بعد مادر همسرم خیلی آرام شد، انگار شفای محسن را گرفته بود. همه میگفتند، محسن قدرت بدنی بالایی داره و خوب میشه، صبح روز بعد به ما گفتند اگر یک آمپولی رو که 11 میلیون تومان قیمت داره و در بازار سیاه 45 میلیون تومان ...
فشار زیاد روی باشگاه از سوی بازیکن یا هوادار مدیر را وادار به اشتباه می کند/حقوق من در استقلال 6 میلیون ...
بنزین رفت و آمد به باشگاه یا پول موبایل و مواردی از این دست. سال بعد از من، این حقوق 7 میلیون تومان شد. الان نمی دانم چرا حقوق ها این قدر شده است. جالب است وقتی در استقلال بودم، یکبار عکسی از من در فرودگاه بیرون آمد که در سالن ترانزیت روی صندلی خوابم برده بود. چه داستان هایی که برای من نساختند. می توانستم همان زمان با بلیت بیزینس بروم و خیلی راحت در اتاق های مجهز استراحت کنم ولی این پول، پول بیت المال ...
دست زدن 2 انگشتی رزمنده ها در تولد امام حسن (ع)/ بهم خوردن تئاتر با یک شاخه سبزی+ تصاویر
ی گفت و صحنه تمام می شد. شهید طحانی آمد و حرف ها رد و بدل شد و پرده را کشیدند. من دیدم غلام روی سن در حال دست و پا زدن است. اول فکر کردم شوخی می کند، اما دیدم نه، نفس نفس می زند، انگار داشت خفه می شد. با رسول دویدیم سمتش و دهانش را باز کردیم دیدیم یک شاخه سبزی ریحون نصفش داخل حلق و نصفش بیرون از دهان گیر کرده. من شاخه ریحون را کشیدم و رسول هم فکش را فشار داد و غلام هرچه خورده بود بیرون داد و اینگونه تئاتر را به هم ریخت، حسینیه شد یکپارچه خند ...
آیت الله مدرسی: راه های مقابله با شیطان را باید بشناسیم/ شیطان از چه راهی ما را فریب می دهد؟
آن وقت شیطان می آید و به جای دلداری به پیراوانش آن ها را ملامت می کند؛ همچنین خداوند در ادامه می فرماید إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ ، خدا وعده اش حق بوده اما شیطان هم وعده هایی که داده همه دروغ است و یک سری مسائل دروغ را به پیروانش گفته و آن ها هم پذیرفتند. خیلی وقت ها وجدان به ما می گوید که این حرف دروغ است ولی خیلی وقت ها انسان خودش را گول می زند ...
چشم هایش را بست، هنرش ماند
، قفل آن باز می شد، جای دنجی از صحن قرار داشت. تا نیمه های دیوار آیینه کاری شده و همیشه بر سر رگال ها چند دست کت وشلوار دوخته آماده بود. صدای چرخ خیاطی هرروز بین نجوای آدم ها با یک روح بزرگ گم می شد. انگار عقربه های روز آن ها از سلام و علیک های کشدار زائران کوک می شد. این خودش بزرگ ترین خوشبختی زندگی آن ها بود که بعد ها خدمت دربانی حرم هم به آن اضافه شد و آن را تکمیل کرد. حاج علیرضا گلبو و ...
داستان دو داستان در کتاب های درسی/ سوسن، گلی که در طاقدیس ادبیات کودک و نوجوان ایران شکفت
قفس را باز گذاشته بود! کشش داستان به حدی بود که بچه های پر جنب وجوش کلاس را روی نیمکت ها میخکوب می کرد. بچه ها می خواستند بدانند که بچه شیر بالاخره قدم یازدهم را برمی دارد و به دنیای آزادی قدم می گذارد یا نه؟ آن روز کلی با بچه ها درباره داستان حرف می زدیم و فکر می کردیم. وقتی زنگ می خورد، چشمان بچه ها مثل چشم های همان بچه شیر برق می زد. انگار هر کدام شان وقتی قدم های شان را از کلاس بیرون ...
کمال کامیابی نیا : قرارداد برخی بازیکنان با یک متمم 6، 7 میلیارد گران شد
... بله، کالدرون گفت از نیم فصل دوم روی من حساب باز می کند، اما من قبل از این موضوع رسیدم. البته با ترس و کاهش وزن و دوری از مسابقات به بازی ها برگشتم. با این حال من از بازی با ذوب آهن به لیست تیم برگشتم و در اصفهان چند دقیقه ای بازی کردم. یک روز قبل از این بازی، برای دو بازیکن ما اتفاقاتی رخ داد که از لیست تیم خط خوردند و من وارد لیست شدم. بعد از بازی کالدرون گفت از این به بعد همیشه باید ...
فال روزانه دوشنبه 22 اردیبهشت 99 + فال حافظ و فال روز تولد 99/02/22
های پیش رویتان آنقدر زیاد و متفاوت هستند که انتخاب را برای شما بسیار دشوار کرده اند. مسئله اصلی این است که شما فکر می کرده اید که نقشه تان هیچ نقصی ندارد، ولی حالا که دست به کار شده اید می بینید که خیلی چیزها را در نظر نگرفته بودید. چند هفته ای به خودتان فرصت بدهید و همه چیز را با دقت بررسی کرده و اهداف بلند مدت خود را بار دیگر از نظر بگذرانید. تمرکز کردن روی نیازهای اصلی و فوریتان آینده شما را ...
دیدار ماه با حضور شعرا و طنزپردازان در حوزه هنری برگزار شد
این شاعر اینگونه بود: چو دشتی پریشان و تنها اگر چند عمری دل آشفته از گردباد تو بودم ولی باز هر بار به محض طلوع سکوتی پر از قاصدک های یاد تو بودم با عشق قدم نهاده ام در این راه هرگز نشود دستم از این در کوتاه این چشمه به چشمهای ما نو نشده ست ارث پدری ست گریه بر ثارالله او ادامه داد: ...
روزبه حصاری: بعد از بازی در نقش اعدامی، خیلی عجیب 4سال بی نقش ماندم
، در ادامه سریال به وقوع می پیوندد ملموسش این است که الان که در خیابان راه می روی، وضعیت نسبت به ماه پیش چطور است؟ مردم خیلی با سریال همراه شدند. ما ایرانی ها، قصه دوست داریم. این سریال، یک کار صددرصد ایرانی و مطابق ذائقه ایرانی است. به نظرم، ایرانی ها از این قصه هم خوش شان می آید. البته من خدا را صدهزار مرتبه به خاطر این اتفاق و این لطفی که مردم به من دارند، شکر و فکر می کنم ...
به خاطر دربی 73، پاداش گرفتم!
بزرگ کرده بودند که انگار فینال جام جهانی است. همین نوشته ها بود که حساسیت بازی را به اوج رسانده بود. برای آن قضاوت پاداش گرفتم جنجال های آن بازی به خاطر اشتباهات من نبود. همه کارشناسان تصمیمات مرا تأیید کردند. من به خاطر آن شهرآورد 300هزار تومان پاداش گرفتم، اگر اشتباهی داشتیم این پاداش را به من می دادند؟ باز هم تأکید می کنم مقصر من نبودم. اینکه شرایط و جو به گونه ای پیش رفت که ...
همه برای کولبرها!
های ارزاق و بهداشتی برای کولبرها ببرند، راهی روستاها و کوه ها و مرزهای کولبری شوم تا ببینم حال و روزشان در این روزها به چه شکل می گذرد. جاده هایی که زیبایی شان بهشت را به رُخَت می کشد سفر آغاز شد، همه بار و بندیل مان را بستیم و به قول قدیمی ها زدیم به دل جاده. بسته ارزاق و بهداشتی چند ساعت زودتر از ما راهی مریوان شده بود که همه چیز سر ساعت اتفاق بیفتد. تا سنندج ...
ناگفته های بازیگر دوران جوانی جواد جوادی/ مردم نسبت به بچه مهندس3 چه واکنشی داشتند؟
محبوب را برای مخاطبان عزیز تلویزیون رقم زدند. به هر حال در دوره ای هستیم که کار تلویزیون به واسطه رسانه های جمعی گوناگون کمی متفاوت شده ولی با همه این تفاوت ها هنوز مخاطب اصلی تلویزیون مردم هستند و من هم کارم را فقط برای مردم انجام می دهم. فیلمنامه را که به من ارائه دادند به قلم آقای وارسته قصه جذابی بود و این سیر قصه برای من که در این سن وسال طی می کنم، حائز اهمیت است.شناخت دیرینه ای ...
تهران؛ زنی زیبا و شکیبا در برابر بلاها/ به یاد سپانلو، شاعر تهران
نورهای قرمز گذاشته اند و شب ها شبیه عشرت کدۀ دراکولا می شود که هم زشت است وهم مبتذل. با این همه انگار تهران مثل زنی شکیبا این بلاها را طاقت می آورد و می ماند. سپانلو، حقوق خوانده بود، شعر می گفت، برنامۀ رادیویی می ساخت، فیلم، بازی می کرد، داستان می نوشت، اهل کار اجتماعی بود و نیز روزنامه نگار. مدتی هم تصمیم گرفت همراه چند نفر دیگر دست در کار نشر شود تا برای انتشار آثار نحلۀ موج نو منتظر ...