سایر منابع:
سایر خبرها
وصال دو عاشق با وساطت 200 نفر پس از 32 سال انتظار
دفعات متعدد با افراد مختلف به خواستگاری دختر عمه خود رفته است، اظهار کرد: متاسفانه هر بار که به خواستگاری می رفتم خانواده عروس با جواب نه از من استقبال می کردند و حتی در سال 83 به علت خواستگاری های متعدد از من شکایت کردند و 35 روز نیز به خاطر این شکایت در زندان بودم. او با اشاره به اینکه طی 32 سال گذشته به خواستگاری هیچ دختر دیگری نرفته است، گفت: تمام فکر و ذکر من طی این مدت فقط ازدواج ...
سرگذشت دختر فراری که مهمان خانه مجردی شد/ در بُن بستی گیر کرده ام که هیچ راه فراری ندارد
کسی در آنجا مزاحم نخواهد شد، روزهای اول نگران بودم ولی در کنار نگرانی ام، فضای به ظاهر آرام آنجا دل بسته ام کرد، دیگر داشتم به همه چیز عادت می کردم که اوضاع تغییر کرد. در بن بستی گیر کرده بودم که هیچ راه فراری نداشتم، وقتی این اوضاع را دیدم شروع به اعتراض کردم و آن دختر فقط گفت: من که گفتم به خانه ات برگرد، خودت انتخاب کردی! دیگر فرصت انتخاب نداری اگر می خواهی زنده بمانی سخت نگیر. ...
شکنجه دختر جوان برای گرفتن جواب بله
کشور رفته است و روزی هم که دوباره مرا می دید، معمولاً سوغات خارجی برای من می آورد. رفتار و ولخرجی های او باعث شد که عاشق و دلباخته اش شوم که مدتی بعد به من پیشنهاد ازدواج داد و من هم قبول کردم و قرار بود به زود به خواستگاری ام بیاید و با هم ازدواج کنیم. در حالی که هر روز برای زندگی مشترکم با شایان رؤیا بافی می کردم و در انتظار مراسم خواستگاری بودم، مردی با تلفن همراهم تماس گرفت و همه ...
احمد عزیزی/ لباس های اتو کشیده، دست های مرکبی
.... خواهش کردم تا پولی در اختیار من بگذارند تا من سروشکلی به کارگاه بدهم. همه با کمک هم بنایی و نقاشی کردیم و با لباس کار یکدست مانند کارگاه های آلمانی در روز مقرر در پیشگاه مسئولان کشور حاضر شدیم. چاپ فیروز در سال 1338 سرباز شدم و از چاپ افست بیرون آمدم. تصمیم گرفتم به دنبال چاپ و کارهای چاپی بروم، یک حیاط ابتدای کوچه ی شیروانی، واقع در چهارراه نادری گرفتم (الان چاپ ...
در امتداد تاریکی؛ پیامک آلوده به خباثت!
مخالف ازدواج دوباره من با رحمت بودند اما من هم از تنهایی رنج می بردم و به همین دلیل برای ازدواج با او اصرار کردم. هنوز چند ماه از آغاز دوباره این زندگی مشترک نمی گذشت که باز هم من به مرغی اسیر در قفس تبدیل شدم و سوءظن ها و بدبینی های همسرم دوباره شدت گرفت. در حالی که من به این زندگی بی سر و سامان عادت کرده بودم و از ترس سرزنش، به خانواده ام چیزی نمی گفتم، روزی یک زن جوان به بهانه خرید دام به در منزلم ...
ماجرای 17 بار خودکشی یک قاتل!
روی چمن ها کوبیدم و گفتم تو اولین سیگار را به من دادی! از همان دوران نوجوانی شروع شده بود ولی زمانی که 17-18 ساله بودم و به دنبال هیجانات دوران جوانی می رفتم، از خانه مجردی یکی از دوستانم سر درآوردم و از آنجا بود که خلافکاری هایم شدت گرفت. حدود 15 سال قبل برای فعالیت های گازکشی به همراه برادرانم به زاهدان و بیرجند می رفتیم که از طریق یکی از بستگانم با همسرم آشنا شدم. چند بار ...
پدر ومادر مجری پرطرفدار کرونا گرفتند
شدیم چون من از 19 سالگی با او آشنا شدم و با یکدیگر ازدواج کردیم و حالا یک پسر داریم و همه چیز خوب و نرمال است. همسرم همیشه می گفت که هیچ وقت دلم نمی خواهد با شخص معروفی ازدواج کنم، اما من همیشه به او می گفتم که روزی مشهور خواهم شد. ما در شرایط زیر صفر ازدواج کردیم و پای زندگی مان ایستادیم و آن را جمع و جور کردیم و خدا را شکر شرایط مان بد نیست و پشیمان نیستم. به ثروتمند شدن فکر نمیکنم ...
دختر و پسری لرستانی بعد از 32 سال با هم ازدواج کردند! +تصویر
یکی از عاشقانه ترین ازدواج های کشور چند روز پیش و در نیمه شعبان سال 1400 در یکی از روستاهای استان لرستان اتفاق افتاد.
حاج قاسم سنگ صبور خانواده شهدای مدافع حرم
زندگی من بود. انگار تازه جان گرفتیم و نفس من بعد از چهار سال که در سینه ام حبس شده بود، آزاد شد. داشتم خفه می شدم. همیشه بغضی در گلویم داشتم، اما وقتی حاج قاسم آمد، انگار همه غم و بدبختی من تمام شد. *حاج قاسم از من درخواست هدیه کرد روزی که حاج قاسم آمده بود خانه مان به بچه ها انگشتر هدیه داد. به من هم هدیه داد و گفت: دخترم! می شود خواهش کنم تو هم به من یک هدیه بدهی؟ گفتم: هر ...
همه چیز درباره قوانین ازدواج موقت
درخواست اجازه ی ازدواج کند. (مواد 1043 و 1044) سن نکاح برای دختر نیز همانند ازدواج دائم 13 سال است. در حال حاضر بسیاری از دفاتر و روحانیون و عاقدان، به دستاویز فتاوی برخی مراجع تقلید، صیغه ی ازدواج موقت دختر بالغ را بدون اجازه ی پدر نیز جاری می کنند. به تصریح ماده 1113 قانون مدنی٬ در عقد انقطاع زن حق نفقه ندارد مگر اینکه شرط شده باشد یا آنکه عقد مبنی بر آن جاری شده باشد. اما حتی در صورت ...
فرار پسر نوجوان پس از قتل در بوستان زیتون
شوهرم ما را تنها گذاشت. پس از این دختر و پسرم را بزرگ کردم، اما از چند سال قبل متوجه شدم پسرم مشکل روحی و روانی دارد. چند باری او را در بیمارستان بستری کردم و تحت درمان قرار دادم و دارو به همین دلیل مصرف می کرد. هر چقدر پسرم بزرگتر می شد مشکل روحی و روانی او هم بیشتر می شد به طوریکه همیشه در خانه با من درگیر می شد و گاهی هم مرا به بهانه های مختلف کتک می زد. چندی قبل سر موضوعی با من درگیر شد و تا ...
خواهر شهیدی که با تزریق واکسن، فلج شد!
هم شیمیایی بود. بعد از جنگ آمدند خواستگاری و ازدواج کردند. دکتری بود که به من سر می زد. او پیشنهاد این ازدواج را داد. گفتم: وضعیت دختر من طوری است که با ویلچر راه می رود. گفت: اشکال ندارد. مثل هم هستند. بالاخره این زندگی شروع شد. حاج محمود خیلی مرد خوب و آقایی بود. وقتی هم شهید شد، شهادتش ما را نجات داد. همانطور که گفتم، رفتیم بیمارستان و وقتی برگشتیم دیدیم خانه مان خراب شده است! آن خانه هنوز هم ...
وصال دو عاشق پس از 32 سال
وصال دو عاشق پس از 32 سال کیومرث و توران تیموری زوج کوهدشتی پس از 32 سال انتظار سرانجام به هم رسیدند. آقای تیموری گفته: قرار بود در 18 سالگی با دختر عمه ام ازدواج کنم اما مشکلات خانوادگی مانع آن شد. از آن روز مرتب به خواستگاری ایشان رفتم اما خانواده جواب منفی دادند. حتی سال 83 به دلیل خواستگاری زیاد، از من شکایت کردند و به زندان افتادم. در این مدت خانم تیموری همه خواستگارانش را جواب کرد و بالاخره امسال با همکاری روحانی روستا و 200 نفر از اهالی به خواستگاری رفتیم و خانواده دختر موافقت خود را با این ازدواج اعلام کردند. منبع : فارس ...
چشم و هم چشمی بخت جوانان را بسته است
سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: یکی از مهم ترین مسائلی که در جامعه امروزی بسیار حائز اهمیت است مسئله پیچیده و بغرنج تجمل گرایی و مدگرایی است که دامن خیلی از خانواده ها خصوصاً جوانان را گرفته است، این مسئله در شکل گیری ازدواج جوانان تأثیر زیادی گذاشته و باعث شده خیلی از خانواده ها از هم جدا شوند و قدمی برای ازدواج جوانان برندارند. متأسفانه خانواده ها نیز به جای اینکه کمک کار باشند و بحث ازدواج آسان را راه بیند ...
پلیس در تعقیب خواستگار شیاد
ادامه داد: درنهایت دل به دریا زدم و به اشکان گفتم که دیگر تصمیم به ازدواج با او ندارم. علت را که پرسید واقعیت را گفتم، نمی دانستم چه کسی به من زنگ زده ولی هر کسی بود زندگی مرا نجات داد. ولی اشکان دست بردار نبود، ادعای عاشقی داشت و مدام برای من ایجاد مزاحمت می کرد. تا اینکه دیروز به مقابل خانه مان آمد و به من حمله کرد. او به قدری مرا کتک زد که مرگ را به چشمم دیدم، بعد هم فرار کرد. بدنبال اظهارات دختر جوان، بازپرس حبیب الله صادقی از شعبه چهارم دادسرای امور جنایی پایتخت دستور بازداشت پسر مواد فروش را صادر کرد. ...
سایه سنگین معلولیت بر ازدواج معلولان
سال است که ازدواج کرده ام و همسرم هم دیر نابینا است. معیار من برای ازدواج همسانی و همگونی با شریک زندگی بود. خیلی ها ازدواج دو فرد معلول را دشوار و بعضاً غیرممکن می دانند. از نظر من همه مشکلات حتی برای زوجین بینا هم با توانایی حل مسأله قابل حل است. بچه های معلول در خانواده ها اساساً افراد مستقل بار نمی آیند بویژه از لحاظ ذهنی و این فرایند تحلیل و پیدا کردن راه حل مشکلات را نمی آموزند ...
شکنجه های نوعروس مشهدی در خانه مرد همیشه مست/ناگفته های دخترجوان از شکنجه گاه
مرا در خانه زندانی می کرد. زمانی هم که مست و لایعقل به خانه بازمی گشت، به بهانه های واهی مرا کتک می زد به طوری که مرگ را مقابل چشمانم می دیدم. او به من سوء ظن داشت و اجازه نمی داد وارد فضای مجازی شوم یا به عضویت گروه های اجتماعی دربیایم. چند بار از او شکایت کردم ولی هر بار با دیدن او در دادگاه قلبم لرزید و سر زندگی ام بازگشتم. با این حال، هیچ گاه رفتارهای همسرم تغییر نکرد و آزار و اذیت ...
سیروس قایقران: یک مرد می خواهم تا از دیوار بالا برویم
کشید بعد با صدایی نچندان بلند چند بار گفت، حاج آقا! حاج خانم! از آن سوی دیوار پیرزنی گفت، جانم! قایقران بی معطلی به داخل حیاط رفت و چند دقیقه بعد برگشت. لباسهایش خاکی شده بود. به او گفتم چرا از در خانه اشان داخل نمی روی؟ گفت: در ورودی خانه این دو عزیز سمت کوچه ای شلوغ و پر رفت و آمد است. اگر مردم مرا بینند می شناسند و خوبیت ندارد. این پیرزن و پیرمرد کسی را ندارند و وضع مالی آنان هم اصلا خوب نیست ...
شوخی های دهه شصتی یک فرمانده/ خمس بچه هایت را بده مادر+صوت
برای سلامتی امام زمان (عج) گوسفند قربانی کنید، نه برای من. شباهت هایی که آقا ولی را متعجب کرد سال 61 با تهمینه عرفانیان امیدوار مسجدنشین ازدواج کرد. خطبه عقد شان را امام خمینی در دهم دی ماه سال 61 خواندند. عروس و دامادی که نام پدرشان غلامرضا و نام مادرشان فخری و پسوند فامیلی شان مسجد است. آقا ولی الله این شباهت ها را به فال نیک گرفت. ثمره این ازدواج یک فرزند دختر به نام فاطمه ...
چرا اجازه دادم تنها پسرم به سوریه برود؟/ گفتگو با مادر جوان ترن شهید مدافع حرم
به شما خبر می دهند. بعد از یک ماه، 2 مرتبه با پدرش تماس گرفته بود و من هم اطلاع نداشتم. فقط پدرش می گفت حالش خوب است. یک ماه که گذشت به همسرم گفتم: اگر نگویی دقیقا پسرم کجاست، تمام تهران را می گردم تا متوجه شوم کجا رفته. پدرش گفت: رفته سوریه. هیچ کدام از فامیل ها و حتی دخترم که ازدواج کرده، اطلاع نداشتند که مصطفی نیست. از وقتی متوجه شدم مصطفی رفته سوریه، احساس ترس، نگرانی و اضطرابم بیشتر ...
آخرین ماموریت
، به بیمارستان منتقل شدند. مقابل بیمارستان غلغله ای به پا بود. ماموران نیروی انتظامی و مردم، همه جلوی بیمارستان جمع شده بودند. اولین خبر به بیرون درز کرد. محمدمهدی شهید شد، اما وضعیت سید رو ح ا... هنوز بحرانی بود و برای درمان تخصصی تر به ایلام اعزام شد. در بیمارستان متخصصان مغز و اعصاب معاینه اش کردند، تشخیص همه شان یکی بود؛ مرگ مغزی و درست یک روز بعد از حادثه، یعنی دهم اسفندماه، روح سید روح ا ...
مرد شیطان صفت زندگی دختر جوان را تباه کرد
هفته قبل دختر جوانی به نام صبا با مراجعه به کلانتری خانی آباد شکایت خود را از یک مرد میانسال اعلام کرد و ادعا کرد آن مرد با فریب وی را به خانه کشانده و مورد آزار جنسی قرار داده است. با پسر مرد شیطان صفت دوست بودم صبا در طرح شکایت خود گفته بود: چهارده ساله بودم که در فضای مجازی با پسری به نام رامین دوست شدم که از هم محله ای های ما هم بود.مدتی با هم دوست بودیم و او من را وادار ...
ازدواج دختر و پسر لرستانی بعد از 32 سال
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما مرکز لرستان ، در روستای بره کلک کشماهور از توابع شهرستان کوهدشت لرستان، دختر و پسری که از سال 68 به همدیگر علاقه داشتند و بخاطر اتفاقاتی به هم نرسیده بودند پس از 32 سال بالاخره با وساطت ریش سفیدان و امام جماعت روستا به هم رسیدند و ازدواج کردند. آقای تیموری و همسرش پسر دایی و دختر عمه هستند و بعد از بیش از سه دهه انتظار به وصال رسیدند. عروس خانم هم اکنون 41 سال و داماد 50 سال دارد. ...
حمله خلبان قلابی به دختران تهرانی ! / پشت پرده هدایای گران چه بود؟!
دختر جوان وقتی جواب منفی به فریبکارش داد در مقابل خانه شان به باد کتک گرفته شد. به گزارش خبرنگار جنایی رکنا، چند روز قبل مونا دختر 24 ساله در حالیکه 2 انگشت دستش را باندپیچی کرده بود پای در شعبه 4 دادسرای امور جنایی تهران گذاشت و از خواستگار خلافکارش که او را به باد کتک گرفته بود اعلام شکایت کرد. مونا پیش روی بازپرس حبیب الله صادقی در شعبه 4 دادسرای امور جنایی تهران گفت: 4 ...
اخبار حوادث روز، 1400/01/18
دریا زدم و به اشکان گفتم که دیگر تصمیم به ازدواج با او ندارم. علت را که پرسید واقعیت را گفتم، نمی دانستم چه کسی به من زنگ زده، ولی هر کسی بود زندگی مرا نجات داد. ولی اشکان دست بردار نبود، ادعای عاشقی داشت و مدام برای من ایجاد مزاحمت می کرد. تا اینکه دیروز به مقابل خانه مان آمد و به من حمله کرد. او به قدری مرا کتک زد که مرگ را به چشمم دیدم، بعد هم فرار کرد. بدنبال اظهارات دختر جوان، بازپرس حبیب الله صادقی از شعبه چهارم دادسرای امور جنایی پایتخت دستور بازداشت پسر مواد فروش را صادر کرد. ...
انتقام جویی وحشتناک خلبان قلابی بعد از شنیدن جواب رد از دختر جوان
. باور کردن حرف هایی که می شنیدم برایم سخت بود. فکر می کردم که همه آنها دروغ است و فردی از روی حسادت این حرف ها را بازگو کرده است. اما دروغ نبود چرا که چند وقت بعد با کمک یکی از دوستانم شروع به تحقیق درخصوص زندگی سیاوش کردیم و متوجه شدیم او خلبان نیست. اگرچه پولدار بود و ماشین های مدل بالا هم متعلق به خودش بود اما همه اینها را با پول قاچاق مواد به دست آورده بود؛ حتی خانه و ویلاهای اعیانی اش را ...
می دانست در فراقش خواهم سوخت
کرد و گفت یک بار دیگر بچه ام را ببینم. بچه را بغل کرد و رفت. مهمان بهشت الرضا تقریباً سه روز منتظر بودیم تا خبری از رضا به ما برسد. گویا همه می دانستند که رضا شهید شده و ما بی اطلاع بودیم. بعد از چند روز چند نفر از همکاران رضا آمدند و گفتند که رضا زخمی شده و در بیمارستان زاهدان بستری است. آماده شوید شما را به دیدار ایشان ببریم. من هم همراه شان راه افتادم. در مسیر راه بودیم ...
شهادت یاسین تعبیر خواب مادرش بود
سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: هشتمین روز از فروردین سال 63 برای عروس خانه محمود پور روز سخت و پر التهابی بود. یاسین برای دیدار با مادر و همسرش به مرخصی آمد و به فاصله کمی بعد از آخرین دیدارشان، در جبهه کردستان به شهادت رسید. وقتی خبر شهادت یاسین را به مادر و همسرش دادند، آن ها به خوابی فکر می کردند که چند روز پیش از شهادت یاسین دیده بودند؛ خوابی که در آن دسته گل زیبایی به دستان مادر شهید داده ...