سایر منابع:
سایر خبرها
کارگری که از 500 میلیون تومان گذشت / تمام زندگی ام یک پراید بود
شاد کنم. مژدگانی صاحب کیف را قبول نکردیم صاحب امانتی اصرار داشت تا به خودم، همسر و فرزندانم مژدگانی و هدیه دهد اما هیچ کداممان قبول نکردیم. رحمتی با این مقدمه ادامه می دهد: ما فقط به خاطر رضای خدا این کار را کردیم. صاحب پول که خانم سالمندی بود حتی از طلا و جواهرات هم تعارفمان کرد که ما قبول نکردیم. پیرزن از خوشحالی زیاد، اشک از چشمانش جاری شد و گفت این طلا ها تمام سرمایه ...
این پسر بچه تهرانی 60 میلیون به مادرش ضربه زد + فیلم و عکس
قدری داشتم که از صاحب ملک خواستم اجاره کمتری بپردازم و بیشتر برای رهن پول بگذارم. از صاحبخانه وقت گرفتم که دهم به دهم واریز را انجام دهم و نهم که به رفتم برای پرداخت پول صاحبخانه متصدی بانک گفت: شما از 67 میلیون تومان فقط 8 میلیون تومان در حساب تان پول دارید. ناگفته نماند که 3 میلیون آن را خودم برداشت کرده بودم. وقتی اصل موضوع را فهمیدم به هرچیزی فکر می کردم جز اینکه این اتفاق در خانه و ...
شیوه آموزش دین در مدارس و محیط های عمومی اشکال دارد
بفهمم این امضا واقعاً مال امام زمان است چه؟ طبیعتاً باید برویم به خدمت خودِ امام زمان (ع) برسیم و ایشان تأیید کند. بعد از اینکه از خیمۀ حضرت آمدیم بیرون می گوید: ایشان واقعاً خود امام زمان (ع) بودند؟ روی پیشانی شان که ننوشته است! بعد باید برویم خدمت رسول خدا و بگوییم که شما ایشان را تأیید بفرمائید. اگر پیش رسول خدا هم برویم، بعدش می گوید: خب آیا ایشان همان رسول خدا هستند؟ گفتم این سوال منطقی هست یا ...
چرا تصرف بازی دراز برای صدام حسین مهم بود؟
.... شهید فتحنایی با برادر کرمعلی به قله هزار و پنجاه رفتند. در نهایت شب قبل از عملیات شهید شد. جالب اینجا بود که پدرش از تهران به بازی دراز آمد و گفت: آمده ام پسرم را ببینم. گفتم: پسرتان رفته و هنوز برنگشته. گفت: من حدس می زنم شهید شده و باید جنازه اش را بیاورم. از ما التماس که بگذارید خودمان برویم. گفت: نه باید خودم بروم. بعد با آقای کرمعلی رفتند و جنازه را نتوانستند پیدا کنند. پدرش خیلی ...
زیبایی های ماه مبارک رمضان در بیان رهبری
.... این هم دعا لازم دارد؟! بله! تا احساس کردید که به بند کفش و یا هر چیز دیگرِ به این کوچکی نیاز دارید، دل را متوجّه خدا کنید و بگویید: پروردگارا! این را هم به من برسان. رساندنش به چه ترتیب است؟ به این ترتیب است که پول در جیبم بگذارم، سرِ کوچه بروم، از مغازه بخرم و بعد هم آن را مورد استفاده قرار دهم. به هرحال، باید از خدا بخواهید. اگر چه به درِ مغازه رفتید، پول دادید و بند کفش خریدید؛ امّا باز هم ...
آرزویی که بعد از شهادت برآورده شد
شهید محسن قطاسلو آرزویی داشت که حتی در وصیت نامه اش هم به آن اشاره کرد. آرزویی که بعد از شهادتش برآورده شد. او آرزوی دیدار با مقام معظم رهبری را داشت. خبرگزاری فارس گروه حماس ه و مقاومت زهرا بختیاری: هر طور شده باید جزو کلاه سبزها می شد. اصلا به خاطر همین تصمیم گرفت به ارتش برود. از سال 88، همان سال های اول ورودش دوره های سختی را پشت سر گذاشت. آموزش هایی طاقت فرسا که اگر کسی وسط آن جا ...
حسینی نسب: تیمی که کاندیدای سقوط بود را قهرمان نیم فصل کردیم
زدم که تکلیف مرا مشخص کنند ولی پاسخی دریافت نکردم و در نهایت به دلیل نداشتن محل اسکان و ماندن در هتل با هزینه شخصی که روزانه یک میلیون تومان خرج داشت، تصمیم گرفتم این شهر را ترک کنم. البته این را هم بگویم که فکر می کنم سیزدهم بود آقای رافت را دیدم و از ایشان ماجرا را جویا شدم که گفتند، باشگاه به من اعلام کرده دستیارانت را نمی خواهیم و من هم قبول کردم و گفتم با آنها تسویه کنید ولی بنده خدا خبر نداشت ...
روح؛ مایه برتری انسان بر حیوانات
مثقال کم و زیاد شده، من یک مقدار پول می دهم به شما ردّ مظالم، که اگر ظلمی بابای من کرده، صدقه مال این. یک پولی دست گردان کردیم و دادیم و بعد هم آمدیم جمکران توسلی و آمدم خانه. تا وارد خانه شدم، چون به احدی نگفتم. از کاشان تا قم یک ساعت راه است. آمدم قم و برگشتم، به احدی نگفتم. مادر من هیچ سواد نداشت. به من گفت: محسن. گفتم: بله. گفت رفته بودی قم؟ گفتم: کی به شما گفت؟ گفت: همین طور، من خواب دیدم، تو ...
راه میانبر آقای عطّار برای پولدار شدن / از بلال فروشی در پارک تا سرپرستی 10 هزار یتیم
صرفا یک خدمت به خودم است. یتیم داری در حل مشکلات زندگیم معجزه کرد یادم می آید یک چک داشتم به مبلغ 20 میلیون تومان که تا چند روز دیگر باید حساب را پر می کردم اما من فقط سه میلیون پول در حساب داشتم و آن را هم باید به حساب کودکان تحت سرپرستی ام واریز می کردم آدمی هم نبودم که به سراغ وام و قرض کردن بروم و این مبلغ در روز مشخص از طریق یک معجزه فراهم شد. هر کس می خواهد ...
صاحب این خانه تویی همشهری مهربانم!
یادتان باشد شما همسایه من هستید و این خانه تا زمانی که در آن ساکن هستید، متعلق به خود شماست. مثل دو همسایه خوب و صمیمی با هم زندگی می کنیم، من هیچ دخالتی در زندگی شما نمی کنم و شما نیز همین طور تمیز و مرتب که خانه را تحویل گرفته اید مثل خانه خودتان باید از آن مراقبت کنید. اگر از همان اول همه چیز را شرط کنیم و اخلاقاً به آن پاییند باشیم و در عین حال یک قرار داد قانونی و درست ببندیم، بعداً کمتر دچار مشکل می شویم ...
قتل شوهر با همدستی مستأجر جنایتکار
پرونده زن متأهلی که با همدستی یک مرد همسرش را به قتل رسانده بودند، در شعبه 2 دادگاه کیفری استان تهران مورد رسیدگی قرار گرفت. به گزارش ایران، حدود یکسال قبل مرد سالخورده ای به اداره پلیس رفت و گفت: عروسم سیما به من خبر داد که چند روزی است پسرم سعید به خانه نیامده. عروسم گفت سعید قرار بوده به مسافرت برود و 20 میلیون تومان هم پول همراهش بوده است. با توجه به شکایت پدر سعید ...
گفتگو با شاهدان قتل عام سبلان تهران! / قاتل تبر و شمشیر داشت!+ عکس ها
کشیدم و فرزندم را بزرگ کردم.تحصیل کرده بود و برایش مغازه خریدم.آن وقت یک از خدا بی خبر به خاطر چهار تا گلدان او را از پای در آورد.من بیست دقیقه قبل با مسعود تلفنی حرف زدم.با هم شوخی کردیم و خندیدیم.یکدفعه تماس گرفتند و گفتند که مسعود تصادف کرده است.باورم نمی شد پسرم که همین چند دقیقه پیش صدای خنده هایش در گوشی تلفن پیچید ناخوش باشد.چه برسد به اینکه به مرگش فکر کنم.اما ضربه های کاری آن دوره گرد پسرم ...
25 سال در جست وجوی صاحب کیف
را تصاحب کنند. یکی می گفت برای خودت بردار اما وجدانم اجازه نمی داد. در این سال ها امانت کیف روی دوشم سنگینی می کرد. مشکل مالی داشتم اما به آن امانت خیانت نکردم. برخی اقوام می گفتند مالک را نیافتی گوشواره ها را بفروش و برایش خیرات بده که قبول نکردم و گفتم اگر مرده باشد باید به وراثش تحویل دهم. از یک سال پیش هرازگاهی آگهی اینترنتی می دادم. در آگهی آخر عکس های همراه کیف را منتشر کردم که پسر صاحب کیف پیدا شد و امانت بعد از 25 سال به آنها رسید. من با خدا معامله کردم و خوشحالم در برابر امتحان 25ساله اش روسفید شدم. ...
آرزوی سفر مشهد یک کودک در جشن رمضان برآورده شد
بخوانی؟ من به او گفتم هنوز زود است، اما بعد از پایان برنامه تهیه کننده با من تماس گرفت و گفت که مهمان فلان روز ما شما هستید. این خواننده یادآور شد: بعد از آن تماس از خدا خواستم که بتوانم یک شعر بنویسم و یک کار جدید به برنامه تقدیم کنم. تا اینکه شعر و ملودی قطعه ممنونم آماده و کار در دو ساعت تولید و در برنامه اجرا شد. محضرنیا در جشن رمضان 1400 سه قطعه را اجرا و به دنبال انجام ...
شهدای مدافع حرم عامل وحدت جبهه حق برای آماده سازی ظهور بودند + ناگفته های زندگی شهید ذورقی به روایت همسرش
...، اصلا در شأن خودم نمی بینم که به مادرت جسارتی داشته باشم، از همان لحظه کنار سفره عقد متوجه شدم که ایشان آدم این دنیا نیست یعنی از دلبستگی ها و علاقه هایشان راحت می شد متوجه شد که به این دنیا تعلق ندارد همان جا بود که بند دلم کنده شد. * همیشه برای رفتن به مأموریت آماده بود 14سال با شهید ذورقی زندگی کردم البته اگر همه شب ها و روزهایی که شهید کنار خانواده بود را کنار هم ...
داستان زندگی لبوفروش
، مرد بی چک و چونه ده تا تراول صدی شمرد و داد دست اصغر آقا، چشم های اصغر آقا برقی زد و گفت: آقا اینکه... مرد نگذاشت حرفش تمام شود، با نگاهی از روی بزرگی و مهربانی گفت:برو خونه و خوش باش، حلالت باشه، فقط قبلش کمک کن بی زحمت اینا رو تو ماشین بذار...فرصت ندادم اصغر آقا چیزی بگه کمک کردم، وسایل و جمع کردن،همان طور که مشغول بودم، به ساعتم نگاه کردم و رو به اصغز آقا گفتم: دیدی اصغر آقا گفتم خدا بزرگه، حالا به سینمایی مون هم می رسیم. نویسنده : @mahor.n67 حوادث اختصاصی رکنا را اینجا بخوانید: ...
درخواست طلاق از شوهر رشوه گیر
دوستانه دیدم و بعد از مدتی آشنایی روزبه گفت که عاشق من شده و از من خواستگاری کرد. من هم به او علاقه داشتم. از همان ابتدا او را یک مرد با اخلاق تصور می کردم و یکی از دلایلی که خیلی زود تصمیم به ازدواج با او گرفتم نیز همین بود. من به این مسائل خیلی اهمیت می دهم و متنفرم از افرادی که سمت کارهای خلاف و غیرقانونی می روند حتی اگر به ثروت زیادی برسند. از آنجایی که تصور می کردم روزبه مرد بااخلاقی است، قبول ...
صاحب نوای دل نشین دعای سحر را بشناسید
تو آن فضا حاکم بود و گمان می کردم راهی ازآنجا تا ملکوت بازشده است. وقت خواندن، ناخودآگاه به گریه افتادم و بارها ضبط دعا به تعویق افتاد. موقع خواندن دعا، بااینکه بنا بود تولیدی باشد و بعد ها پخش شود، اما من حس می کردم تمام مخاطبان بیدارند و صدای مرا می شنوند. موسوی قهار، دستگاه های آوازی را هم می شناخت و عقیده داشت هرکس که وارد حوزه مداحی و مناجات خوانی می شود، لازم است که بشناسد. او اغلب ...
مادری که برای شهادت فرزندش سجده شکر کرد/ شهیدی که در روز تولد هزاران مهمان دارد
به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس ، شب گذشته مادر شهید مسلم فراهانی مهمان ششمین قسمت از برنامه دعوت بود؛ او در ابتدای برنامه ماجرای ازدواج خود را تعریف کرد و اظهار داشت: اولین بار همسرم که بچه محله ما بود سال 1343 به خواستگاری ام آمد؛ ما همسایه بودیم؛ مهریه من 2500 تومان بود؛ سه بار مهریه خود را از او گرفتم و چون در زمان انقلاب بودیم برای اعتصاب بازاریان، و کرایه های عقب افتاده آن ها، مخارج ...
بهار میهمانی ها در جوار خورشید
را هم مدام جابه جا می کند. به سراغ این خانواده می روم. پدر خانواده می گوید: ما ساکن خیابان امام رضا(ع) مشهد حدفاصل میدان بسیج و میدان 15 خرداد هستیم. قربان آقا بشوم که ما را به عنوان مجاور و همسایه خودش قبول کرد. حسین، پسرم هشت ساله است او را با خودم به حرم آوردم تا خاطره خوبی از ماه مبارک رمضان در حرم امام هشتم(ع) برایش باقی بماند. راستش من هم از پدرم تقلید کردم. آن خدابیامرز، من و ...
همدستی زن جوان با مرد غریبه برای قتل شوهر
به گزارش گروه حوادث اول فارس ، یک سال قبل مردی سالخورده به پلیس مراجعه کرد و گفت پسرش گم شده است. این مرد گفت: عروسم روناک به من خبر داد پسرم آرش چندروزی است به خانه نیامده است. او گفت آرش قرار بود به مسافرت برود و 20 میلیون تومان هم پول همراهش بود. ما خبری از سرنوشت پسرم نداریم و او با همسرش و من هم تماسی نگرفته است. مأموران با توجه به شکایت این مرد تحقیقات گسترده ای را آغاز کردند ...
دانشگاه پشت پرده کرونا
در آن قبول شده ندیده که حتی پایش را هم به شهری که دانشگاهش آنجاست نگذاشته. باورت می شود؟ حتی برای ثبت نام گفتند مدارکت را با پست ارسال کن؟ من در یک شهر کوچک زندگی می کنم. با خودم گفتم حسابی درس بخوانم تا به تهران بیایم و از امکانات دانشگاه و کتابخانه اش استفاده کنم حالا، حال و روز ما را ببین! روزها حسرت می خورم که آنچه را از دست داده ام دیگر برنمی گردد و همه اینها افسرده ام کرده است ...
حکایت 18 سال رنج/بانویی که یک تنه در برابر محرومیت ها ایستاده است
وافر کارم را انجام می دادم، بعد از آن به تبعیت از همسرم که به استان اردبیل انتقال یافتم در آنجا هم با پشتکار مشغول به فعالیت بودم تا امروز که در روستای سئین شهرستان سرعین مشغول به خدمت هستم. در مجموع ارائه بهترین شکل از خدمات به کسانی که واقعاً نیازمند این خدمات هستند، اولویت کاری و شغلی من بوده و است. توصیه شما به تمام کسانی که ذوق فعالیت در شغل بهورزی دارند به عنوان فردی که صاحب نام این ...
از نمره صفر اقتصاد تا حکایت عمه شاه باجی و شورای شهر اهواز
متاهلی شدم و خانه ی نقلی خالو مهرعلی و عمه شاه باجی را تحویل دادم ، گاهی سراغشان را می گرفتم. همزمان با بررسی صلاحیت داوطلبان شورای شهر اهواز، یک روز تلفنم زنگ خورد، شماره ناشناسی بود، با بی حوصلگی گفتم الو... صدای عمه شاه باجی بود..خدای من ، چقدر خوشحال شدم. چند سالی بود که از آنها بی خبر بودم... بعد از چاق سلامتی و حال و احوال و جویا شدن از حال خالو مهرعلی ، رسیدیم روی اصل مطلب. عمه شاه ...
قاتل شوهر فرشته زن است یا مرد! / فرشاد در تله افسون زن تهرانی + عکس
وی گفت :قبلاً تحت تاثیر حرف های زن جوان را گردن گرفته بود . به گزارش رکنا، رسیدگی به این پرونده از یکسال قبل به دنبال ناپدید شدن مرد جوانی به نام مهرداد آغاز شد. پدر وی که به پلیس آگاهی رفته بود گفت : عروسم می گوید چند روز است از شوهرش هیچ خبری ندارد .او می گوید قرار بوده مهرداد به سفر ترکیه برود و 20 میلیون تومان طلا همراه داشته است. با این شکایت و در حالی که تلاش برای ...
سنگ اندازی ها فیلمسازان را از ساخت فیلم در ژانر وحشت پشیمان می کند
نمی شود و همه فقط به دنبال اکران خوب و فروش بالا هستند. من به دنبال سرمایه گذار یا حمایت مالی نبودم و خودم فیلم را ساخته بودم، اما وقتی برای حمایت از اکران به وزارت ارشاد رفتم، یکی از مدیران گفت ما بنا نداریم به این موضوعات بپردازیم و وارد این ژانرها شویم. گفتم پس چرا با پروانه ساخت این فیلم موافقت کردید؟ گفت من پروانه ساخت ندادم، همان کسی که پروانه ساخت داده باید پاسخگو باشد. در وزارت ارشاد مدیران ...
تیروکمان را قهرمان کردم اما برایم پرونده ساختند/ شکایتم از سیستم فاسد ورزش بود
نهاد ریاست جمهوری برگردانیم تا مخارج غیر متعارف را پرداخت کنند. به آنها گفتم این پول را واریز نکنید. اگر بریزید بر نمی گردانم، چون من تحت فشار بودم و پولی را که واریز شد را گفتم باید 6 ماه حقوق تیم ملی و کارکنان را بدهم. وی یادآور شد: مورد دوم این است که در همان سال 90 در کنار برج میلاد، یک زمین چند هکتاری برای تیروکمان ساختم که قرار بود در همان سال برای بازیهای آسیایی تیروکمان افتتاح ...
ماجرای خانه ای که مدرسه شد در گفتگو با بانو خیر خدیجه بندار
این طور بود که می دانستم اگر دیدم معنوی باشد و خیلی بند حساب و کتاب ها نباشم، خدا خودش همه چیز را درست می کند. مادرم اواخر عمرش به من می گفت که خوب است این خانه را به حسینیه تبدیل کنی. خودم هم دوست داشتم در این خانه کار فرهنگی کنم، و چه چیزی بهتر از یک مدرسه بود؟ بعد از اینکه خانواده آن ها تصمیم گرفتند خانه شان را به مدرسه تبدیل کنند، بعضی اقوام و آشنایان در گوش آن ها زمزمه می کردند که اگر به جای مدرسه، این خانه را به رهن و اجاره می دادند یا می فروختند، سود خوبی نصیبشان می شد، اما آن ها در پاسخ به این صحبت ها، همیشه درباره رضایتشان از وضعیت فعلی می گویند. ...