متهم: اعتیاد و طلاق از من قاتل ساخت!
سایر منابع:
سایر خبرها
در شرکت برق مواد مخدر می کشدم و با زن کارمند هم ازدواج کردم
درحالی راننده خودروهای ترانزیتی شدم که مقدار مصرفم هر روز بیشتر می شد از سوی دیگر نیز به دلیل سفرهای طولانی فاصله عاطفی بین من و همسرم زیاد شد و مدت کوتاهی را هم که نزد الینا بودم صرف مصرف مواد مخدر می کردم این بود که همسرم از من طلاق گرفت و نزد خانواده اش بازگشت از آن روز به بعد همه درآمدم صرف تهیه مواد مخدر می شد و به وضعیت اسفباری رسیده بودم رانندگی موجب شده بود تا راحت تر به مواد مخدر دسترسی ...
زن 25 ساله: پیشنهاد سعیده وسوسه انگیز بود
. از طرف دیگر برادرانم معتاد بودند و دو خواهرم نیز بعد از طلاق نزد پدرم زندگی می کردند به همین دلیل من روی بازگشت به منزل پدرم را نداشتم و مجبور بودم همه سختی ها و تلخکامی های زندگی مشترک با حسن را تحمل کنم. مدتی با جمع آوری ضایعات روزگار می گذراندیم اما با شیوع کرونا اوضاع سخت تر شد و دیگر کسی به دنبال کارگر برای نظافت منزل یا پرستاری نبود. در این شرایط از طریق یکی از آشنایان برای کار در منزل زنی ...
سکه های طلا درخانه فالگیر!
خبرمهم: من برای آن که درآمد بیشتری داشته باشم فریب حقه بازی های آن زن میان سال را خوردم و مورد سوءاستفاده قرار گرفتم در حالی که نمی دانستم حیله گری ها و فال بینی های آن زن شیوه ای برای کلاهبرداری است و ...
بدون تعارف با کارتن خواب دیروز و کارخانه دار امروز
...> مجری: قصه زندگی شما از همان نوجوانی 13، 14 سالگی اتفاق افتاد؟ مهمان: در سن 9، 10 سالگی بود که برای اولین بار با سیگار آشنا شدم و مصرف کردم و بعد مواد مخدر (تریاک، حشیش و شیشه) مصرف کردم، اوضاع جوری شد که من کارتن خواب خانه و بیرون شده بودم و مصرف شدید شده بود. مجری: روزی چند نوبت مواد مصرف می کردی؟ مهمان: از صبح تا شب در حال مصرف کردن مواد بودیم به این شکل نبود که یک تایمی ...
شکارچی مردان پولدار سر دسته باند زورگیران بود
...، اما مدتی قبل او شروع به بهانه گیری کرد و می گفت مرا دوست ندارد و باید او را طلاق دهم. او قبل از جدایی مهریه اش را در دادگاه به اجرا گذاشت و دادگاه هم حکم داد به صورت قسطی پرداخت کنم، اما همسرم می گفت یکی از املاک پدری ام را به نام او بزنم که قبول نکردم، چون آن املاک به نام پدرم است. وی ادامه داد: همسرم الان چند ماهی است که خانه را ترک کرده و از او خبری ندارم و من هم به صورت قسطی مهریه اش را ...
بررسی صفر تا صد رخداد زلزله و پیش بینی آن در یک شب نشینی تلویزیونی
بودم اما پشتکار پدر و همراهی مادرم باعث شد پدرم خودش را پیدا کند و دوباره زندگی را بسازد. همیشه مادرم در خانه کاری برای انجام دادن داشت. به نظر من شکست ماهیت و جزوی از زندگی است و باید آهسته و پیوسته حرکت کنیم تا راهمان را پیدا کنیم. پدرم در حجزه خود هماهنگی های سفر را انجام می داد و به همین دلیل از من خواست در دوره های گردشگری شرکت کنم تا بتوانم در راه اندازی آژانس مسافرتی به او کمک کنم. اصلا آن ...
از صفر تا سکو
.... اما مصدومیتی که پیش از شروع مسابقات گریبانم را گرفت اجازه نداد در پارالمپیک شرکت کنم. خداحافظی با ورزش قهرمانی در میانه های دهه 90 پایان فعالیت فرخزاد در جودو نبود. او در سال های آخر عمر ورزشی اش وارد میدان دیگری شد تا این بار برای انتقال آموخته هایش به دیگر نابینایان علاقه مند به جودو آستین همت بالا بزند. فرخزاد سال 1388 نخستین باشگاه تخصصی جودو در تهران را تأسیس و زمینه های کسب ...
مشکلات جانبازان اعصاب و روان را دریابیم در آرزوی یک خواب راحت و طبیعی!
در زمستان سال 99 به یکباره دچار مشکلات و آشفتگی در خواب شبانه شدم و چون به خاطر شرایط کرونائی، به روانپزشکم در تهران دسترسی نداشتم، نزد روانپزشک خودم که حدود 20 سال بود مراجعه نکرده بودم رفتم. هنگامی که با روانپزشکم از توهماتی که داشتم گلایه می کردم، گفت تعریف بکن چه می بینی! بنده هم تعریف کردم که در توهم خودم، دست به جنایتی زده ام و آن را مخفی کرده ام. هنگام تشریح جزئیات این توهم و ...
انواع جهاد و سلاح های امام سجاد (ع) در مقابله با بنی امیه
) فرمودند: آن شبی که فردایش پدرم به شهادت رسید، من نشسته بودم و عمه ام زینب نزد من بود و از من پرستاری می کرد . این کارشناس مذهبی افزود: دومین روش مبارزاتی امام سجاد (ع)، خطبه های آتشین حضرت در شهر کوفه و ادامه آن تا دمشق و مقابل یزید ملعون است. تاریخ گواهی می دهد بیان کوبنده و خطبه های معروف امام سجاد (ع) پرده از ظلم حکومت بنی امیه برداشت؛ خوارزمی، مورخ اهل سنت دراین باره می نویسد: علی بن ...
تجربه کرونایی یک خبرنگار؛ شاه کلید انکار و باقی گرفتاری ها
می شدم و احساس ضعف کاذب شدیدی داشتم و مجبور بودم مجدد غذا بخورم. البته با اینکه سعی می کردم مرتب و خوب غذا بخورم تا سریع تر خوب شوم پنج کیلو لاغر شدم و تازه کلاهم را هم بالا انداختم چون یکی از دوستانم 15 کیلو لاغر شده بود. یکی از خوبی های این دوره بیماری عادت به مصرف مایعات و آب فراوان و خوردن سبزیجات در هر وعده و خواب منظم است که از این بابت از کرونا متشکرم که مرا مجبور به سبک زندگی ...
قتل دوست به خاطر یک جفت کتانی
.... همیشه بر سر این موضوع با هم دعوا داشتند که در نهایت جدا شدند. من و خواهرم که حالا 9 ساله است پیش بستگانمان زندگی می کردیم. بعد از قتل هم راهی خانه بستگانمان شدم تا خواهرم را ببینم اما چند روز بعد در روزنامه ها خبر قتل را خواندم و تازه فهمیدم که دوستم کشته شده است. از آن روز به بعد عذاب وجدان به سراغم آمد و به شدت پشیمان بودم تا این که تصمیم گرفتم به تهران برگردم و خودم را معرفی کنم. امیدوارم خانواده مقتول مرا ببخشند و حلالم کنند. ...
عکس مراسم ازدواج سوگل طهماسبی بازیگر سریال گاندو | بیوگرافی سوگل طهماسبی
ورودم به تهران با اینکه سن کمی داشتم اما همه مسوولیت و بار زندگی و تصمیم گیری هایم بر دوش خودم بود. خواهرم از رشته تحصیلی من که گرافیک بود و دنیای بازیگری چندان سررشته ای نداشت و نمی توانست مرا راهنمایی کند. درواقع تا قبل از اینکه تنها و مستقل زندگی کنم هم با این شیوه از زندگی و سختی های آن آشنا بودم. اما خب، بالاخره زندگی مستقل به خاطر تنهایی سخت بود و من این سختی را چند سال تحمل کردم و خوشحالم الان مادرم کنارم است. ...
بررسی وقایع تاریخی در دوره امامت حضرت سجاد (علیه السلام)
پدر بزرگوارشان سیدالشهدا (ع)بودند. در محرم سال 61 در جریان شهادت امام حسین(ع)در کربلا حضور داشت و بعدازآن همراه اسیران به کوفه و شام، سرپرست و تکیه گاه ایشان بود. پس از بازگشت از شام در مدینه اقامت گزید تا آنکه در سال 94 یا 95 هجری به شهادت رسید. از بارزترین خصایای امام (ع) در دوران زندگی خویش بعد از واقعهٔ کربلا، گریه کردن در مصائب پدر بزرگوارشان و اهل بیت و شهدای کربلا(ع ...
داستان زندگی این زن و یکی از عاشقان دشتستان/ گفت و گو با مهرانگیز احمدی ، همسر مرحوم حسن انصاری + تصاویر ...
.... زمانی که جنگ شد 17 سالم بود، آمدیم برازجان و همینجا ماندگار شدیم. پدرم برازجانی است اما مادرم آبادانی است. یک مدتی هم در خانه عمه ام در خورموج زندگی می کردیم. استاد انصاری آن زمان کلاس دوم دبیرستان بود. فکرشهر: زمان جنگ از آبادان آمدید برازجان زندگی کردید؟ بله. 10 روزی برازجان ماندیم. بعد عمه ام فهمید؛ با استاد و پدرشان آمدند و دیدند وضعیت ما چگونه است. گفتند ما آنجا اتاق زیاد ...
من به یک گاو هم راضی هستم/ خودکشی در دیشموک فاجعه ای ملی است
شما روستایی را در نظر بگیرید که برای کنترل سیلاب نیاز به احداث یک سَد دارند، اهالی روستا باید فاکتورهای زیادی از شرایط آب وهوایی، پوشش گیاهی، نوع خاک و میزان سیلابی بودن منطقه را در نظر داشته باشند و بتوانند یک سَد مقاوم در برابر سیلاب احداث کنند. از طرفی فارغ از دانستن این فاکتورها یا علت های سیلاب باید مهندسان و معماران و اهالی محلی بتوانند برای جلوگیری از نفوذ آب هر کدام یک یک پتروس فداکار باشند و سوراخ های سَد را بسته یا ترمیم کنند. بنا بر این نکته این مثال، پتروس بودن همه اهالی در جلوگیری از این سیلاب هست. ...
قتل هولناک پسر جوان به خاطر کفش 2/5 میلیونی!
.... باهم درگیر شدیم که ناگهان چاقو از دست مقتول به زمین افتاد و من آن را برداشتم و ناخواسته دست به قتل زدم. چرا فرار کردی؟ ترسیده بودم، سال ها قبل پدر و مادرم از هم جدا شدند و خواهر کوچکم در شمال با یکی از اقوام زندگی می کند. چند روزی به آنجا رفتم اما عذاب وجدان جنایتی که مرتکب شده بودم رهایم نکرد و تصمیم گرفتم خودم را معرفی کنم. ...
قتل دوست به خاطر کفش 2 و نیم میلیون تومانی / گفتگو با قاتل تهرانی
جیبش درآورد. باهم درگیر شدیم که ناگهان چاقو از دست مقتول به زمین افتاد و من آن را برداشتم و ناخواسته دست به قتل زدم. چرا فرار کردی؟ ترسیده بودم، سال ها قبل پدر و مادرم از هم جدا شدند و خواهر کوچکم در شمال با یکی از اقوام زندگی می کند. چند روزی به آنجا رفتم اما عذاب وجدان جنایتی که مرتکب شده بودم رهایم نکرد و تصمیم گرفتم خودم را معرفی کنم. اخبار وبگردی را در اینجا بخوانید: ...
دختر فراری: نامادری ام با بی رحمی تمام مرا از خانه بیرون انداخت
کشیدم اما اکنون آرزو می کنم کاش آن روزهای آشفته و درگیری و توهین ها ادامه داشت اما پدر و مادرم از هم جدا نمی شدند. خلاصه بعد از طلاق آن ها، من نزد پدرم ماندم و ترک تحصیل کردم. طولی نکشید که پدرم با زن جوانی ازدواج کرد و مادرم نیز به ازدواج با مرد دیگری تن داد. در این شرایط من دل خوشی از نامادری ام نداشتم و مدام بر سر موضوعات مختلف با هم درگیر می شدیم تا این که در 15سالگی با ...
پسر 17 ساله مادرش را با دستمال خفه کرد
دوباره ازدواج کرد من خیلی سرخورده شدم و در 12 سالگی شروع به مصرف مواد مخدر کردم. بعد از مدتی وقتی بزرگتر شدم چون می دانستم مادرم تنها و بی پناه است تصمیم گرفتم پیش مادرم برگردم و اعتیادم را ترک کنم تا بتوانم از مادرم حمایت کنم. برای ترک اعتیادم از داروهای اعصاب و روانی که مادرم استفاده می کرد می خوردم اما این قرص ها به من حالت توهم می داد و امروز هم به خاطر همین توهم مادرم را کشتم. به دنبال ...
عامل قتل بر سر کتانی:3 میلیون از مقتول طلب داشتم
گذاشتند که پدرم مخالفت کرد. همین موضوع باعث اختلاف پدر و مادرم شد و در نهایت هم از هم جدا شدند. پس از حادثه به کجا فرار کردی؟ واقعیتش من یک خواهر 9 ساله دارم که پس از جدایی پدر و مادرم، همراه عمه ام در یکی از شهر های شمالی زندگی می کند. خیلی دلم برای خواهرم تنگ شده بود و از طرفی هم خیلی می ترسیدم که به خانه عمه ام در شمال رفتم و در این مدت هم آنجا بودم. چه شد که خودت را معرفی ...
زن 32 ساله با نزدیکی به پیرمردان نقشه خود را عملی می کرد
من از مهر و محبت آن ها محروم شدم و روزگار تلخی را سپری کردم. وقتی به سن جوانی رسیدم خواستگاران کمتری داشتم چرا که به خاطر اوضاع آشفته و همچنین وضعیت نابسامان خانوادگی ام کمتر افرادی حاضر می شدند با من ازدواج کنند. تا این که بالاخره در 27سالگی پدرم مرا مجبور کرد به عقد مردی در بیایم که 20سال از خودم بزرگ تر بود اما این ازدواج اجباری فرجامی نداشت و من بعد از چهار سال زندگی مشترک و در حالی که هنوز ...
اعترافات تلخ دختر 14 ساله؛ مادرم را با سیم شارژر کشتم!
بیدار شدم بعد دیگر خوابم نبرد با گوشی سرگرم بودم که مادرم وارد اتاق شد و با دیدن گوشی تلفن در دستانم شروع به داد و بیداد کرد. من که خیلی عصبی بودم دوباره با او درگیر شدم و سیم شارژر تلفن همراه را دور گردنش انداختم و کشیدم. این نوجوان 14 ساله اضافه می کند: مادرم مدام تقلا می کرد و می خواست خودش را نجات دهد، اما انگار روح شیطانی در بدنم نفوذ کرده بود و به من دستور می داد سیم را با تمام قدرتم ...
اولین زن کابینه رئیسی؛ انسیه خزعلی کیست؟
. *چه سالی وارد دانشگاه شدید؟ سال 66 وارد دانشگاه شدم ولی بعد از اتمام دوران راهنمایی در حوزه علمیه مکتب توحیدی که شهید قدوسی تأسیس کرده بودند تحصیلات حوزوی را گذراندم آنجا به صورت شبانه روزی بود و هم زمان درس هم به صورت متفرقه در رشته اقتصاد خواندم. *وقتی ازدواج کردید چند ساله بودید؟ 16 سال. سوم نظری بودم که ازدواج کردم؛ و بعد جریانات کردستان پیش آمد و ...
کارآفرینی تنِ کتک خورده می خواهد| سرمایه اولیه، پول و پارتی نیست؛ مطمئن باشید!
روزنامه هایم را بفروشم برایم یک نوشابه خواهد خرید و من تمام آن روز را به امید خوردن آن نوشابه گذارندم و تمام روزنامه هایم را فروختم. اما وقتی تمام شد مادرم برایم آن نوشابه را نخرید و من بهت زده از جلوی مغازه ها رد می شدم. جلوی درب مغازه ها ایستاده بودم و گریه می کردم و مادرم بی توجه به من رفت. به سرعت به آن طرف خیابان دویدم و از جلوی درب یک مغازه یک نوشابه برداشتم و فرار کردم. نمی دانم بعد از چند ...
قسمت 2/ استالین را چندین بار دیده ام / مرد خوش صحبت و جذابی بود
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب ؛ در تفلیس به مدرسه ی شیخ الاسلام رفتم. در این مدرسه ترکی و عربی و فارسی تعلیم می دادند. روسی را هم آن جا یاد گرفتم، مجبور بودم که بلد باشم. به تحصیلاتم تا دوره ی اول متوسطه ادامه دادم بعد پدرم ناخوش شد و در خانه افتاد و من مدرسه را رها کردم. با این همه دست از مطالعه برنداشتم ترکی عثمانی، آلمانی و فرانسه را هم به تدریج فراگرفتم. همان جا بود که به خدمت وزارت خارجه ی ایران درآمدم. بعدها با یک دختر اهل لیتونی ازدواج کردم و از خانمم صاحب دو تا دختر ...
چه کسی کتایون ریاحی را از خودسوزی نجات داد؟
چند روز بعد خودش رفت... اکنون هستم، ماندم و پیروز شدم و همچنان با شجاعت هستم ... از کار تا فعالیت اجتماعی من از سال 1356 که 16 ساله بودم هم درس می خواندم و هم بعنوان معلم حق التدریس در آموزش و پرورش تدریس و در کنار آن در یک تولیدی لباس نوزاد هم کار می کردم دوره کمک های اولیه در هلال احمر را دیدم و به شکل افتخاری در انجمن حمایت از معلولین فعالیت داشتم و ...
از آموزش زیر بمباران تا همسایگی با مسیحیان
که من قرآن را بلد بودم. پدرم بازرگانی بود که بر اثر بیماری قلبی فوت شد و من تنها فرزند خانواده زود ازدواج کردم. تا سال 45، چون متأهل بودم اجازه ورود به مدرسه دخترانه را نداشتم برای همین در خانه درس می خواندم. با پیگیری زیاد موفق شدم مدرک ششم را بگیرم و بعد به دبیرستان بروم تا اینکه فرزند سومم به دنیا آمد، اما متأسفانه فلج اطفال گرفت و از درس خواندن عقب ماندم. چون در کنار بچه های دیگرم، بچه فلج هم ...
معتاد رفسنجانی قهرمان بوکس جهان را زمین زد
...> اگر امروز مادرم مرا صدا می زند جواب می دهم، جانم، فدایت شوم، قربانت بروم به این خاطر است که آن زمان که در دام اعتیاد گرفتار بودم او رنج مرا می خورد و خسارت های زیادی به او وارد کردم و امروز بعد از رهایی از اعتیاد باید به جبران خسارت ها بپردازم و لبخندی که بر لبان مادرم می نشیند برایم بسیار گرانبها است. امروز اگر کت و شلوار می پوشم به این خاطر است که به خودم ضربه و خسارت وارد کردم. آن ...
شرح زندگی محمد رضا حکیمی از زبان خود ایشان
همین بود که در بطن و متن جامعه باشد ولو حسب ظاهر در کنار، اما روی سخن او با همگان بود. ضمن این که برخی موارد با جزییات برای نخستین بار از زبان خودشان مطرح شده است: سپاس گزار می شویم شروع نشست با بیان سیر تحصیلات حوزوی استاد باشد. -من در سال 1314 ه. ش در مشهد متولد شدم. در 6 سالگی مکتب رفتم و سپس دبستان و آنگاه در در نوجوانی در سن 12 سالگی طلبه شدم و تحصیلات حوزوی خود را در مشهد ...