سایر منابع:
سایر خبرها
نصیری: دیوار من و حسین خانی در کشتی کوتاه است/ 10 بار در سال وزن کم کردم اما حق کسی را نخوردم
المپیک رفت، اگر قبلا به جهانی رفته، در ایران اول شده است. وی با اشاره به حضورش در المپیک 2016 ریو خاطرنشان کرد: من برای حضور در المپیک طی 5-6 ماه 10 بار وزن کم کردم. از انتخابی استانی شروع کردم، در لیگ برتر و لیگ جهانی، جام جهانی و جام تختی و انتخابی تیم ملی کشتی گرفتم. بعد برایم با سیداحمد محمدی انتخابی گذاشتند، نظر کادرفنی باز هم جلب نشد و من را به جام جهانی فرستادند، به تورنمنت ارمنستان ...
کارگردان سینما: اگر فیلم من به انقلاب لطمه بزند، خودم توقیفش می کنم
خواهم جهانی شوم. پدرم گفت شما غلط می کنید وارد سینما شوید، باید سینما را کنار بگذارید و آخر چه هنری داری که می خواهی جهانی شوی؟ من گفتم باید این اتفاق بیفتد. - تا زمانی که پدرم زنده بود، مخفیانه کار می کردم. از 16 سالگی سینما کار می کنم، 18 سالگی پدرم به رحمت خدا رفت. بعد وارد کار سینما شدم و گفتم یا باید تا 35 سالگی جهانی شوم یا این کار را می بوسم و کنار می گذارم. همه تمسخر می کردند ...
بانوی افغانستانی به کدام وصیت همسرش عمل نکرد؟!
جعفری همان شیرمردی است که وقتی در نبرد حلب، عرصه به همه تنگ شد، بی سیم را دست گرفت و فریاد زد که ما سر می دهیم اما سنگر نمی دهیم... همسر شهید: یکی از همرزمان آقا مصطفی که من را زن داداش صدا می زد م گفت، آقا مصطفی آن شب وصیت کرد؛ آقا مصطفی با اینکه خودشان سواد داشتند اما آن شب به من گفتند یک نامه برایم بنویس که این را می خواهم در ساک بگذارم و دست خانمم برسد. بعد بهشان گفتم وصیت نامه بود ...
ابعاد جدید از قتل های پسر 15 ساله
باید شناسنامه بگیرم تا اجازه بدهد نزد مادرم بازگردم. پدرم تبعه افغانستان بود و من اگر می توانستم شناسنامه بگیرم او هم با همین استناد می توانست مدرک اقامت در ایران را بگیرد! زمانی که نقشه قتل او را می کشیدم از طریق جست و جو در فضای مجازی به عناوین قرص های خواب آور دست پیدا کردم و بعد از منطقه گلشهر مشهد هر قرص را به مبلغ 5 هزار تومان خریدم و به خانه بازگشتم. روز حادثه قرص ها را درون قوطی حاوی دوغ حل ...
جهانبخش: اعتقاداتم همیشه در اولویت قرار دارند/ از این نسل فوتبال حمایت شود خیلی کارها می کنند
یکدیگر داریم و بچه ها خیلی پخته تر شده اند، در روند فعلی تاثیرگذار بوده است. بالاخره نصف این تیم یک جام جهانی و یک جام ملت ها را دیده اند و چه بسا قدیمی ترهایی مثل حاج صفی یا انصاری فرد که سومین جام جهانی را هم ان شاءالله خواهند دید به خاطر همین دلایلی که گفتم همه چیز دست به دست هم داد تا بتوانیم این رقابت ها را خوب شروع کنیم و با یک نتیجه خوب هم فعلا به پایان برسانیم. در بازی با سوریه ...
موبایل قاپ 18ساله ای که آرزویش بود رونالدو شود
و مورد ضرب و جرح قرار می داد. من یک توپ پلاستیکی داشتم که در کوچه پس کوچه های حاشیه شهر با آن فوتبال بازی می کردم اما پدرم به آن نیز رحم نمی کرد و از هر چیزی ناراحت نمی شد توپم را با چاقو تکه تکه می کرد. پس در کودکی دوران سختی را پشت سر گذاشتی ؟ بله ، به خاطر می آورم تنها شش سال داشتم و در خانه خواب بودم که ناگهان سر و صدای عجیبی را شنیدم. وقتی چشم باز کردم پدرم را در حالی که چاقویی در دست ...
محمد عاشق خدمت به مردم در لباس پزشکی بود
اگر شهید شدم می خواهی چه کار کنی؟ می گفتم وای محمد اگر تو شهید شوی من می میرم. می گفت نه خدا به آدم صبر می دهد و کمک آدم می کند. الان این همه سال از شهادتش می گذرد و من هنوز فکر می کنم محمد یک روز به خانه می آید. گویا آخرین اعزام شان به جزیره مجنون بود! به حمیدیه اهواز رفت و از آنجا زنگ زد و گفت من این جا هستم، بعد گفت مامان می خواهیم به زودی اعزام شویم. گفتم کجا؟ گفت 10 نفر، 10 نفر ...
مورینیو: دوباره 14 ساله شده ام!
ژوزه مورینیو بعد از این دیدار گفت: من به همه شما دروغ گفتم. من به بچه ها گفته بودم که هزارمین بازی من اصلا مهم نیست و برایم ابدا اهمیتی ندارد. در صورتی که اصلا این طور نبود و من به شدت از باختن در این مسابقه می ترسیدم. وقتی الشعراوی گل زد مثل یک بچه شروع به دویدن کردم، زیرا بسیار خوشحال شدم. در آن لحظه انگار من یک نوجوان 14 ساله بودم و نه یک مرد 58 ساله. من از ...
یک شهید، یک خاطره
با آن حال مریم عرفانیان بچه ها هنوز خواب بودند که حسین با آنها خداحافظی کرد. آن وقت بند پوتین هایش را بست. آینه و قرآن را به دست گرفتم و او سه بار از زیر قرآن رد شد. کاسه آب را که پشت سرش روی آسفالت خیابان پاشیدم، رفت. *** ناگهان ضربه های پیاپی و آرامِ در مرا به خود آورد! چادرم را از روی شانه بر سرکشیدم و در را باز کردم. قامت حسین چارچوب در را پر کرد ...
پدرم پزشک بود اما به من گفت موسیقی را ادامه بده
سالگی برای تحصیل در رشته موسیقی از کشور خارج شدم. در آن زمان ویزای تحصیلی به رشته موسیقی تعلق نمی گرفت ولی چون زبان انگلیسی خوبی داشتم موفق شدم در رشته پزشکی پذیرش بگیرم. زمان خروج از کشور پدرم علیرغم اینکه خودش پزشک بود به من تاکید کرد که موسیقی را ادامه بده؛ چون اگر تو پزشک شوی یک پزشک معمولی می شوی ولی با عشق و علاقه ای که به موسیقی داری اگر ادامه بدهی هم خودت می توانی با رضایت زندگی کنی و ...
توییت جالب و جنجالی بهاره رهنما! /عکس
قصه برای ادا درآوردن در جمع بزرگ تر ها تو آستین داشتم اما با دیدن یکی از فیلم های علیرضا داوود نژاد عاشق بازیگری شدم و تصمیم گرفتم شغل آینده ام همین باشد. رقیب عشقی در 14 سالگی بعد از آشنایی با عباس معروفی یکی از دوستان پدرم رقیب تازه ای برای عشق بازیگری ام پیدا شد و آنهم نوشتن داستان بود بازیگری از 17 سالگی در نهایت سال 1370 وقتی 17 ساله بود در فراخوان تست بازیگری حاضر شد و پس از قبولی اولین بار در فیلم افعی کنار جمشید هاشم پور بازی کرد. این مطلب از گروه وب گردی است و فقط جنبه سرگرمی دارد ...
رژِ لب مات، ابروهای نازک... این ها از شما بود آریان
...، و، اما عشق (1380)، تا بی نهایت... (1383)، بی تو باتو (1387) و خداحافظ (1393) بود که در این سال ها منتشر شد. کاربری در این باره نوشت: این عکسا از آخرین پست علی پهلوانه. باورش سخته، ولی واقعا اعضای گروه آریان سنی ازشون گذشته ها. عملا نوستالژی محسوب میشن الان. خیلی جذاب و یونیک بودن اون موقعا و آهنگای پرواز و گل آفتابگردون و فردا مال ماست ترکونده بود. حتی من که بچه بودم از رفتار ...
مورینیو: امشب یک نوجوان 14 ساله بودم
پس از به صدا در آمدن سوت پایان بازی به دی ای زد ان گفت:" من در طول این هفته یک دروغگو بودم، مدام می گفتم که این بازی خاصی نیست. اما این بازی خاصی بود. این بازی با عددی خاص برای من بود و من همیشه می خواستم چنین بازی به یاد ماندنی را در هزارمین دیدار خودم تجربه کنم. من به همه دروغ گفتم! این بازی ممکن بود با نتیجه 6-6 یا 7-7 به پایان برسد. روی پاتریسیو دوبار معجزه کرد. ما چند موقعیت گل را از دست ...
خاطره بازیگر پیشکسوت از تزریق واکسن کرونا
سریال ، دُز دوم واکسن کرونا را تزریق کنند. من هم گفتم باید واکسن بزنم؛ بنابراین همان روزی که همگی آفیش سریال بودیم، حوالی ساعت هشت صبح واکسن زدم و زمانی که رسیدم سر صحنه فیلمبرداری، دیدم همه عوامل سرکار بودند! راستش خجالت کشیدم؛ چرا که همه عوامل آن روز اسمشان در لیست واکسن بود اما به خاطر تعهد کاری نرفته بودند واکسن بزنند. او درباره ورودش به عرصه بازیگری، یادآور شد: من از نوجوانی با جمعی چون ...
خاطره بازیگر قدیمی از واکسن کرونا
م واکسن کرونا را تزریق کنند. من هم گفتم باید واکسن بزنم؛ بنابراین همان روزی که همگی آفیش سریال بودیم، حوالی ساعت هشت صبح واکسن زدم و زمانی که رسیدم سر صحنه فیلمبرداری، دیدم همه عوامل سرکار بودند! راستش خجالت کشیدم؛ چرا که همه عوامل آن روز اسمشان در لیست واکسن بود اما به خاطر تعهد کاری نرفته بودند واکسن بزنند. او درباره ورودش به عرصه بازیگری، یادآور شد: من از نوجوانی با جمعی چون عبدالر ...
خداوند فرزندم را برای روزهای سخت آفرید/ سعید در کودکی دو بار طعم مرگ را چشید
می دید که من تا نیمه شب گریه می کنم. یک شب، نیمه های شب دیدم مادرم دارد می لرزد و صورتش مثل آفتاب می درخشد. خیلی نگران شده بودم و هر چی می پرسیدم چه شده است، مادرم حرفی نمی زد. کم کم که توانست صحبت کند گفت از دست تو اینطوری شدم. گفتم مگه من چه کار کردم؟ گفت خواب دیدم دو تا عالم ربانی با لباس های سفید، یک پیکر را آوردن جلوی خانه شما. من رفتم در را باز کردم. آنها گفتند این را بده به مادرش و ...
بازیگری که زود رفت
نداشتم و برایم غیرقابل باور بود که چه اتفاقی افتاده. یادم هست مادر و پدرم زود تر باخبر شده بودند؛ اما از ترس عکس العمل من چیزی به من نگفته بودند تا تصمیم بگیرند چطور این خبر را به من بگویند. در قسمت سوم کار بودیم که من 4-3 ماهی تعطیل بودم و سر کار نمی رفتم. خانه بودم و سرم به درس و مدرسه گرم بود. تا اینکه همان موقع که بیتا فوت کرد یک روز مجید حیدری نیا، یکی دیگر از همبازی هایم، به من زنگ زد و گفت فهمیدی بیتا مرد؟ با ناباوری گفتم چی؟! کدام بیتا؟! باورم نمی شد دارد درباره بیتا توکلی حرف می زند. ...
مورینیو: من به همه شما دروغ گفتم / شادی آقای خاص مثل نوجوان 12 ساله
روزنامه گل شب گذشته در آخرین مسابقه از سری آ ایتالیا، تیم آ.اس رم به مصاف ساسولو رفت و در واپسین لحظات با گل الشعراوی به برتری 2 بر یک رسید. دیدار شب گذشته هزارمین مسابقه مورینیو به عنوان مربی بود و آقای خاص پس از برد شیرین شب گذشته اظهار نظر جالبی را به ثبت رساند. او پس از این برد گفت: من به همه شما دروغ گفتم. من به بچه ها گفته بودم که هزارمین بازی من اصلا مهم ...
غوغاگر دایره طلایی
شود سختی را به جان بخرم و تحمل کنم. مدت اقامتم در تهران بستگی به برگزاری مسابقات دارد. به عنوان نمونه مسابقات لیگ دور برگشت 25 روز در تهران بودم و گاهی برای یک مسابقه دو تا سه روز تهرانم یا زمستان ها به خاطر لیگ و جام تختی می آیم. 30 سال دبیر ورزش بودم دبیر بازنشسته آموزش و پرورش هستم و از سال 85 بازنشسته شدم. از همان مقطع زمان حقوق بازنشستگی دریافت می کنم. البته باید تاکید کنم ...
تاریخ شفاهی دانشگاه علوم پزشکی تهران: مصاحبه با دکتر حسین قناعتی
از خودم مراقبت می کردم و هم درس می خواندم. با جدیت درس خواندم و شاگرد اول شدم، به یاد دارم سر جلسه امتحان فردی بنام عباسی که از جمله شرورهای کلاس بود از من تقلب خواست که وقتی گفتم از نظر من تقلب حرام است با ته چاقو به من زد و گفت بیرون می بینمت و بعد از امتحان حسابی کتک خوردم و با اینکه از نظر جثه، من خیلی کوچک تر بودم و پنج برابر کتک خوردم ولی کوتاه نیامده و تا جایی که می توانستم او را زدم بعد از ...
گرفتار در دام شیطان
فکر و ذهن شان درس خواندن من بود. البته بگویم من هم بچه درسخوانی بودم اما برای خودم یک وقت استراحت هم می خواستم. همه دوستانم در اینستاگرام فعال بودند اما من این اجازه را نداشتم. بالاخره تصمیم خودم را گرفتم و مخفیانه و با اسم دختر دیگری صفحه ای باز کرده و در آنجا فعال بودم. یک روز وقتی در خانه تنها بودم، وارد اینستاگرام شده و متوجه شدم پسری پیام داده و از پست هایم تعریف کرده است. ابتدا ...
در طول هفته دروغگو بودم/ احساس 14 سالگی دارم
یک مسابقه با شماره ویژه برای من بود و من همیشه می خواستم چنین مسابقه ای را برای هزارمین بازی خود به یاد داشته باشم. به همه دروغ گفتم! سرمربی تیم رم افزود: این دیدار می توانست 6 بر 6، 7 بر 7 به پایان برسد، روی پاتریسیو (دروازه بان رم) دو معجزه کرد و بازیکنان ما هم چند گل را از دست دادند. در این بازی احساسی فوق العاده دارم. امروز من 58 ساله نیستم و 14 ساله هستم، زمانی که شما شروع به رویای حرفه ای در فوتبال می کنید. این مسابقه برای بچه ها بود، من از آلسیو دیونیسی سرمربی ساسولو، عذرخواهی کردم. آنها بازی فوق العاده ای انجام دادند. انتهای پیام/4048/ ...
شهید مدافع حرمی که بی تاب روضه رقیه(س) بود
......از بیابان های داغ...پای برهنه...دست های سنگین دشمن. روح الله این ها را می گفت و بلند بلند گریه می کرد. از خود بی خود شده بود همه با دیدن حال روح الله به گریه افتادند. آخر او عاشق حضرت رقیه بود. وقتی جنگ در سوریه شروع شد و شنید تکفیری ها تا حرم حضرت رقیه رسیدند بی قراری هایش بیشتر شد. حتی نمی توانست به راحتی غذا بخورد. می گفت: من نباید الان اینجا باشم و آن حرامی ها ...
گرفتن رضایت با یک بوسه
گفت نه، تو را به خدا اجازه بده من بروم. گفتم نه؛ من اجازه نمی دهم، کجا می خواهی بروی؟ یک روز داشتم غذا درست می کردم؛ آمد من را سفت گرفت و صورتش را چسباند به صورتم که مرا بوس کن! من سفت بوسیدمش؛ بعد خوشحالی کرد و گفت: الان مامانم اجازه داد. دیگر همان بود که دو سه روز بعدش رفت. ورودی گلزار شهدای اشتهارد **: یعنی شما اجازه دادید واقعا؟ مادر شهید: دیگر به زور و اجبار ...
تسبیح آبی رنگ
جبهه رفتنش و کار هایی که در روستا انجام می دهد. همان زمان با آن سنم به ذهنم رسید که آدم ایده آل زندگی ام را پیدا کردم. اشتباه هم نمی کردم. این را بعد ها فهمیدم که اشتباه نکردم. شب ها تک و توک توی ایوان می خوابیدم. یک شب، نصف شب او را دیدم و گفتم: اِ جواد تو پیش من خوابیدی؟ قشنگ دیدم این بچه شهید من پیشم خوابیده. خدا تو خودت می دانی و تو خودت می دانی که دروغ نمی گویم. از خدا می ترسم ...
مورینیو: خدایان فوتبال خواستند که من بازی هزارمم را ببرم/ احساس می کردم یک بچه 12ساله ام نه یک مرد ...
به گزارش خبرگزاری تسنیم ، تیم فوتبال رم در یک دیدار پرفشار خانگی برابر ساسولو در حالی که تا آستانه امتیاز از دست دادن پیش رفت، با گلزنی استفان الشعراوی در دقایق تلف شده نیمه دوم بازی را 2 بر یک برد و سومین برد متوالی اش در سومین هفته سری A را کسب کرد. این پنجمین برد متوالی رمی ها با هدایت رم با احتساب مسابقات شان در مرحله مقدماتی رقابت های لیگ کنفرانس اروپا است؛ آماری که سرمربی این تیم ژوزه ...
افشاگری بزرگ درباره علی پروین ؛ معرفت بزرگی که اسطوره پرسپولیس برای سلطان به خرج داد
در سال 93 که علی پروین را ناجوانمردانه از پرسپولیس و تیم ملی کنار گذاشتند من به حرمت ایشان در پرسپولیس نماندم ؛ در بازی با تیم ملوان من در رختکن استادیوم آزادی بودم که ناگهان دیدم آقای پروین پیراهن شماره 7 را به من دادند ؛ آقای پروین اصرار زیادی کردند و گفتند که تو لیاقت این پیراهن شماره 7 را داری و وفاداری خودت را ثابت کردی ، من هم درنهایت این پیراهن را قبول کردم ...
بی تابی دختر و معجزه حضرت رقیه(س)
تی هایش بار سفر ببندد و جلای وطن کند و به سوی مرزهای ایران بیاید؛ ایرانی که حالا با نام امام خمینی(ره) شناخته می شد. من کوچک ترین عضو قافله ای بودم که سرگردان و حیران، به امید امنیت و آسایش، از زیر تیغ ناامنی ها جان سالم به در برده بودند و از همه زندگی و سرمایه شان فقط یک بقچه لباس و یک سفره نان با خود برداشته بودند. استان بامیان پر است از معادت و ذخایر زیرزمینی. همین ها هم به جای آنکه ما ...
عکس مادر و پدر بهنوش بختیاری | بیوگرافی بهنوش بختیاری
آقای عیاری، آن جاها فهمیدم که چقدر بازیگری مقوله مهمی است اما تا زمان فیلم من ندیده بودم که کارگردانی اینقدر روی بازیگرش وقت بگذارد. وقتی من این را می دیدم طبعا خودم هم تلاشم را بیشتر می کردم. یک مقدار سرم شلوغ است، تئاتر دارم و... برایم سخت بود در همه جلسات حضور داشته باشم، آقای بیرقی هر روز می گفتند که بیا و من واقعا می گفتم خدایا بس است دیگر، مگر آدم چقدر برای یک نقش تمرین می کند ...
اصلاحطالبان ایران داشتیم وقتی طالبان مد نبود
لرزید ناسزا می گفت. به حکم وظیفه ام گفتم محسن جان چه شده، گفت: کلاهت را بگذار بالاتر. می پرسی چی شده؟ این فلان فلان شده داشت با آن دختر پشت درخت ها حرف می زد! گفتم اینها دانشجو هستند بالاخره همیشه حرف زده اند بعد از این هم حرف خواهند زد. گفت: یا جای من در حوزه است یا جای اینجور کارها. گفتم هر جور خودت راحت تری. خلاصه وسایلش را جمع کرد و رفت. دوستان فشار روی فشار که دوباره [مخملباف را] دعوتش کن. گفتم ...