خاطره بازیگر سینما از راه پیمایی اربعین
سایر منابع:
سایر خبرها
هنرمندان از کربلا و پیاده روی اربعین چه گفتند؟ + تصاویر
نگاه می کنند و دعوت شان می کنند، گفت: وقتی به حرم حضرت زینب(س) رفتم و یا در کربلا و بین الحرمین قدم برمی داشتم باورم نمی شد دعوتم کرده اند؟! من اعتقاد و عشق به اهل بیت را دوست دارم و بر خودم می بالم عاشق اهل بیتم. امام حسین(ع) برای همه آزادگان جهان است و کسی نمی تواند ادعا کند که این آدم با آن آدم فرق دارد و دعوت نمی شود. اهل بیت به همه نظر دارند و یاری شان می دهند. منجزی پور از نذر و ...
چه کسی برای اولین بار در اربعین به زیارت اباعبدالله الحسین علیه السلام رفت؟
بزرگ نقیبان و فرزند فاطمه ای که بانوی همه زنان است. چرا چنین نباشد! (و این همه شرافت و بزرگی نداشته باشی) در حالی که بزرگ پیامبران با دست خویش به تو غذا داد و در دامن پرهیزگاران پرورش یافتی و از پستان ایمان شیر نوشیدی و با اعتقاد به اسلام از شیر باز گرفته شدی؛ تو پاک زیستی و پاک از دنیا رفتی، جز آنکه دل های مؤمنان از فراقت آسوده نیست در حالی که شک ندارند جایگاه بلندی برای توست؛.. پس ...
بالاترین دانشگاه تربیتی مکتب امام حسین(ع) است
را تشویق نمایند و مردم در بقاع متبرکه پناه ببرند و تضرع کنند. سخنران آئینی کشور با اشاره به اینکه موضوع تعظیم شعائر حسینی مربوط به زمان و مکان نیست و هیچ مرجعی بالاتر از سید الشهدا و ائمه اطهار برای ما آموزگار شعائر حسینی نخواهد بود، اظهار کرد: بالاترین دانشگاه تربیتی، مکتب امام حسین (ع) است، هر بلوغ فکری و فردی را که بخواهیم در مکتب اهل بیت (ع) به دست می آید و بهترین آن روضه است. در ...
اینجا موکب ها سنگ صبور جاماندگان شدند+ تصاویر
دستان کوچکش را می بوسی، دستی به سرش می کشی و به راهت ادامه میدهی، جلوی چشمانم است.. صدای موکب داری که با لهجه عراقی مردم را برای پذیرایی دعوت می کند، کودکان و زنانی که پرچم بدست توی راهند، کوله بار های سفری که هرکدامشان با عکس و نوشته حرف های زیادی برای گفتن دارند، همگی دست به دست هم دادند و قصد جانت را کردند یا که نه!شاید سنگ صبورت شدند و دارند با دل سوخته ات، همدردی می کنند. برای ...
عجیب ترین درخواست طلاق در تهران
انقدر پول پرست شده است. اگر از اول گفته بود به خاطر پولم می خواهد با من ازدواج کند من اصلاً قبول نمی کردم. ضمن اینکه او مدام دنبال این است که ببیند دختر خاله اش چه لباسی خریده یا خواهرش چه گوشی خریده یا دوستاش چه طلا و جواهراتی خریده اند تا او هم سریع همان را یا بهتر از آن را بخرد. دیگر خسته شدم الان هم که نتوانستم برایش گردنبند طلا بخرم چون واقعاً این همه پول نداشتم. اگر می خریدم بهترین ...
پرواز کبوتردل عزاداران حسینی به یاد پیاده روی اربعین در آذربایجان شرقی
بیشتر از مرزهای دیگر بود. این فعال فرهنگی و مذهبی ادامه داد: عراقی ها با هر وسیله ای که داشتند به استقبال زائران آمده بودند من یکبار سوار کف تریلی شدم یکبار هم، کانتینر یخچالدار سوارمون کرد، وقتی یخچال رو خاموش می کرد شکایت زائران از گرما بلند می شد وقتی یخچال رو روشن می کرد همه یخ میزدند صحنه های شیرین و لذت بخشی بود. موسویان گفت: راننده یخچال دار ما را به کوت رساند و جلوی ...
دعایی که سریع مستجاب شد/ شما ممنوع الخروج هستید و نمی توانیم به شما اجازه عبور بدهیم
این ندا آخرین سفر اربعینم به قبل از محدودیت های کرونایی ارتباط پیدا می کند و برای اولین بار نیت کردم مادر همسرم را به سفر اربعین همراهی کنم، این درحالی است که مادرم به رحمت خدا رفته است و ایشان را همچون مادرم دوست دارم. به خاطر علاقه شدید مادر خانم بنده به پیاده روی اربعین که برای اولین بار مشرف می شدند با فراز و نشیب های بسیاری که همراه بود، سوار بر مرکب کاروان به سمت مرز ...
گفت وگوی تسنیم با قهرمان طلایی المپیک| گرایی: اهتزاز پرچم ایران برایم شیرین بود/ با الگوگیری از سوریان و ...
... گرایی در ادامه به پیروزی ها و شیرینی های کشتی اشاره کرد و گفت: نخستین پیروزی را در 10 سالگی در مسابقات استانی نونهالان در وزن 32 کیلوگرم کسب کردم و نخستین تجربه شکستم هم این بود که پس از مسابقات استانی که اول شدم یک جشنواره در شوش خوزستان برای نونهالان بود که یک تیم برای مسابقات شوش رفتیم آنجا دو کشتی را بردم و از کشتی گیر خوزستان شکست خوردم. اولین خاطره شکستم با گریه همراه بود، اولین مدالم با ...
علی برای نجات مادر شهید عزیزی میان آتش رفت/ آرزوی علی سفر به کربلا بود
اربعین نشان وقتی در عمل حسینی شوی به دیدار حسین(ع) پر می کشی. این روزها که دانش آموزان دفتر و کتاب خود را باز می کنند علی در کتاب ها مشق ایثار و فداکاری را با زیبایی تمام به تصویر کشید و تمام کردن درس انسانیت به دنبال آرزویش، زیارت سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین دوید. علی جان درس افتخار آفرینی و رشادت تو را از همین روزهای نخستین کلاس و مدرسه با عشق میخوانیم اما تو ...
پیاده روی جا ماندگان اربعین در قزوین
اربعین نصیبمان شد خیلی ها گفتند که با بچه نمی توانیم در این مسیر حاضر شویم اما همسرم گفت ما هم به نیابت از خانواده سیدالشهدا و به یاد ایشان که خانوادگی عازم کربلا شدند عازم کربلا می شویم. وی می گوید: سختی های سفر اصلاً به چشم نمی آمد و حالا اگر قرار باشد هزاران بار با بچه ها عازم کربلا شوم با کمال میل قبول می کنم از طرف دیگر مهمان نوازی مردم عراقی و مهربانی هایشان آن قدر برایم شیرین ...
زنان ایرانی آینه تمام نمای ایثار و فداکاری
کار می کرد تا بتواند روزی حلال به دست بیاورد. فریبرز کاظمی گفت: من اگر از کار افتاده شده بودم و دیگر نمی توانستم کار کنم اما خدا را داشتم که به من عنایتی فرمود و همسری این چنین مهربان و فداکار و هم چنین فرزندانی دلسوز به من عطا کرد و از خداوند به خاطر داشتن چنین نعمت هایی سپاسگزارم. او بیان کرد: از سال 1370 تا کنون، دیگر نتوانستم حتی با عصا هم راه بروم و فقط در رختخواب هستم ...
داستان نجات عجیب مداح جوان از چوبه دار
؛ مادرم برای همیشه رفت و من حتی اجازه رفتن به مراسم تشییع جنازه او را هم نداشتم؛ او مرا با همه دردهایم تنها گذاشت، مادر است دیگر نتوانست دوام بیاورد. راه اندازی هیات حسینی در زندان او می گوید: غم از دست دادن مادر، سرنوشت تلخ ناخواسته و دوری از کارهایی که دوست داشتم من را به یک فرد افسرده تبدیل کرده بود تا اینکه دوام نیاورده و هیات حسینی را در زندان راه انداختم تا شاید با ذکر ...
امسال محروم از رکاب زدن در راه عشق بودم
است که با این که شغل او قهوه خانه داری است، اما هرگز لب به چای نزده است! قهوه خانه عبدالخالق مقربی در تربت حیدریه را تقریبا همه می شناسند. البته او این قهوه خانه را سال 65 به شخص دیگری واگذار کرده و حالا دیگر تعطیل شده است. این دوچرخه سوار ادامه داد: سال ها به عاشقان و زائران حضرت امام رضا (ع) خدمت کرده و به مسافران چای داده ام. مقربی بیان کرد: سال ها قهوه خانه داشتم و با این که مشتری های ...
وقتی به تاج السلطنه دختر ناصرالدین شاه خیانت می شود
خود نیاوردم. مشغول نواختن پیانو شدم که عشق غریبی به آن داشتم. تقریبا ظهر شوهرم آمد؛ لیکن، رنگ خودرا باخته و یک آثار اضطراب و زحمت فوق العاده در او مشهود بود. من سؤال کرده، پرسیدم: شما را چه می شود؟ گفت: دلم درد می کند و آمدم به شما اطلاع بدهم ناهار میل ندارم باید بروم بیرون کار لازمی دارم. من نگاه پرحسرتی به او کرده، گفتم: بروید. لیکن درد شما به مرض قلبی بیشتر شباهت دارد خیلی احتیاط کنید ...
جاماندگان اربعین/ جا مانده ایم، حوصله شرح قصه نیست
موکب هایی را به یاد پیاده روی اربعین حسینی(ع) به پا کرده اند و هیئت های مذهبی برنامه جاماندگان اربعین را در دستور کار خود دارند، هر کسی به هر نحوی می خواهد خود را آرام کند تا شاید کمی از این درد فراق کاسته شود، اما... پنج سال زائر اباعبدالله الحسین(ع) شدم، پنج سال گزارش های مختلف از حال و هوای زائران و رفتن به پیاده روی در این خبرگزاری درج کردم اما دو سال است که دیگر دستم به نوشتن نمی رود ...
دهان، باب الله است؛ مواظب صادرات و وارداتش باشید
.... حدیث قرب فرائض خداوند متعال می فرماید: هیچ چیز بنده ام را به اندازه واجبات به من نزدیک نمی کند و با انجام آن بنده ام آن قدر به من نزدیک می شود که من دوستش دارم، وقتی او را دوست داشتم او شنوایی من می شود که با آن می شنوم بینایی من می شود، که با آن می بینم و دست من می شود که با آن کار انجام می دهم. پس ای سالک کوی یار، تو نیک بنگر این دو قرب چقدر است؟ ...
در گفت و گو با خبرگزاری حوزه مطرح شد: بیان خاطرات آیت الله سیفی مازندرانی از جبهه غرب و جنوب/ وقتی ...
رفتم گرما به نقطه شدت می رسید؛ چون تابستان بود و من همه به صورت پیاده تا آنجا می رفتم؛ وقتی که می رسیدم اولین کارم این بود که به داخل آب رود دز می رفتم و بدنم را به این وسیله خنک می کردم. حال و هوای شمال در جنوب در یکی از روزها که من نتوانستم به جنگل بیگلو بروم و در هفت تپه ماندم هنگام نماز ظهر گرما به حدی رسید که با گذاشتن یک لُنگ خیس بر روی سر خود هوایی شبیه هوای شمال را ...
گام هایی که جا ماند؛ خاطراتی که جای دلتنگی را می گیرد
بدهی بالا آورده بودم و همسرم هم وقتی موضوع را فهمید مخالفت کرد که در این بی پولی چطور می خواهی همه چیز را رها کنی و به کربلا بروی. انگار به دلم افتاده بود که هر طور شده باید به زیارت امام حسین(ع) بروم بنابراین راهی شدم. پول زیادی همراهم نداشتم در تمام مسیر فکر و ذهنم به بدهی ها و اوضاع نابسامان زندگی درگیر بود. وقتی به بصره رسیدیم چون گشنه بودم تنهایی برای خوردن غذا به یک ...
روایت پیرمرد شهیدی که مغلوب وسوسه شیطان نشد
بار انگیزه و شوق رفتن در وی افزایش یافت ضمن اینکه ایمان و اعتقاداتش نسبت به قبل بیشتر و بیشتر می شد. وقتی تلویزیون رزمندگان را نشان می داد و رفتار فرزندم را دیدم تحت تاثیر قرار گرفتم و مصمم شدم که حتی یک بار هم شده به جبهه بروم و حال و هوای آن را تجربه کنم. منبع درآمد ما مغازه و دکان کوچکی بود که مواد غذایی مورد نیاز همسایگان را تهیه و بفروش می رساندم. زمانی که پسرم ...
امروز قرارگاه حسین بن علی، ایران است/ بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرم ها می ...
، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم ؛ افتادم و بلند شدم. امید دارم آن جهیدن ها و خزیدن ها و به حُرمت آن حریم ها، آن ها را ببخشی. خداوندا! سر من، عقل من، لب من، شامّه من، گوش من، قلب من، همه اعضا و جوارحم در همین امید به سر می برند؛ یا ارحم الراحمین! مرا بپذیر؛ پاکیزه بپذیر ؛ آنچنان بپذیر که شایسته دیدارت شوم. جز دیدار تو را نمی خواهم، بهشت من جوار توست، یا الله! خدایا! از ...
جبیره: قصد داشتم به یکی از تیم های بزرگ تهرانی بروم/ به صنعت نفت آمدم تا دوباره به تیم ملی برسم
ت که فصل گذشته که نفت آبادان را ترک کردم قصد داشتم به یکی از تیم های بزرگ کشور ملحق شوم اما متاسفانه همین که از آبادان جدا شدم و خداحافظی کردم با بی مهری و کم کاری یک شخص به ظاهر دوست در آخر سر از پیکان درآوردم. سال خوبی از لحاظ حضور در میدان داشتم اما چون سبک تاتار دفاعی بود خودم به هیچ وجه از خودم راضی نبودم و نتوانستم عملکرد خوبی داشته باشم. جبیره در مورد حضور مجددش در تیم صنعت نفت ...
رونمایی لعیا زنگنه از شوهر خیلی جوانترش ! + عکس
چادر می آیند و تست می دهند... روز آخر به ما گفتند نقش ها را می خواهیم بگوییم و تو مریمی. بعد فیلمنامه را که دادند، من نشستم به خواندن و دیگر نتوانستم بگذارم زمین... متن بی نظیری بود. یعنی دیگر به این فکر نکردم که تو که بازیگری را دوست نداشتی... آن اتفاق دیگر افتاده بود. منبع : مه شو
من بخشی از ویرانی عراق، سوریه و سومالی هستم/ کارهای شاخص عکاسان خبری نتیجه تلاش های شخصی است نه حمایت ...
زلزله بم داشتم. سه روزی آنجا بودم و داشتم می فهمیدم دوست دارم چه عکسی و چه سبکی، عکس بگیرم. من در مواجه با آدم هایی که کسی را از دست داده بودند داشتم تمرین می کردم باید خودم را بخشی از ماجرا بدانم تا آن ها هم مرا بخشی از این حادثه بدانند. من به شغل فکر نمی کردم؛ من به همین همزیستی فکر می کردم. هیچ کدام از دوربین هایم را نفروختم چراکه پشت تک تک آن ها گریه کرده بودم چراکه همه آن ها بخشی از زندگی من ...
قهرمانی از دیار حاج قاسم که هرگز روستا را رها نمی کند/ شکستن رکورد دنیا با کت و شلوار!
فقط این است که امکانات داخل روستا داشته باشیم و همه ورزش کنند. ما حتی یک زمین صاف نداریم که بچه ها والیبال بازی کنند. روستای ما قدمت 7، 8 هزار ساله دارد، اما امکاناتش صفر است. ما حتی اینترنت خوب هم نداریم و باید 10 کیلومتر برویم تا به آن دست پیدا کنیم. بعد از طلایی که در ژاپن گرفتم، می خواستم با خانواده ام تماس تصویری بگیرم، اما، چون آنتن دهی خوب نبود، نتوانستم و خیلی ناراحت شدم. مدرسه خوب هم ...
داشته هایم مدیون دعای پدر و مادر است/برایم سخن بود محضر رهبر انقلاب مداحی کنم
خمینی(ره) در نجف مشغول به کار بودند. صدام که ایرانی ها را از عراق بیرون کرد خانواده من هم سال 1350 به مشهد آمدند. پدرم روضه خوان اهل بیت(ع) بود و من از کودکی با روضه خوانی انس داشتم، در سنین نوجوانی به مهدیه خیابان امام رضا(ع) می رفتم و در آنجا با دوستانی آشنا شدم که آنها مداح بودند و علاقه من هم به این وادی اینگونه رقم خورد. چرا مسیر پدر را ادامه نداده و به روحانیت روی نیاوردید؟ ...
اسرار مکتوم جنگ 8 ساله| ناگفته هایی از حال و هوای رزمندگان در عملیات "فتح 5" / اینها هنوز هم برای وطن از ...
عملیات فتح 5 در کردستان، یکی از دوستانم به نام شهید حسن محمدی به من گفت که "امشب یا هر 2 شهید می شویم و یا تو به تنهایی شهید می شوی"، این در حالی است که وی شهید و من هم پای خود را از دست دادم. وی در پایان خاطرنشان کرد: من وطن خود را از جانم بیشتر دوست دارم و اگر همچنان موقعیتی پیش بیاید حاضر هستم از خون، جان و مال خود برای وطن بگذارم. ...
یک ناشناس برایش کتاب می فرستاد
دوربین حراستی بالای سرش که من هرگز سرم را بلند نکرده تا ببینم و ادامه داد گفتند وقتی خودشون دوست ندارند نه، سرم را تکان دادم. ادامه داد این کاغذ را برای شما نوشتن و داد دستم، کاغذ نبود کارت پستالی بود با طرح یک کتابخانه و خوش خط نوشته بودن دارم می رم سفر، بهتون بگم خیلی خیلی ممنونم از محبتتون ولی معلوم نیست کی و حتی اصلا برگردم، همه کتاب ها را هم خواندم، اگر برگشتم بیشتر می نویسم. پیرمرد بر و بر نگاهم ...
من تک خوری بلد نیستم
و یاد نگرفته باشم. همین رفیق بازی را یک ذره بلدم. من تلاشم این بود به همه دوست هایم فکر کنم. به همه آنها که پاره ای از وجودم هستند و با هرکدام شان خاطره مشترکی دارم. اربعین 1400 با همه بالا و پایین هایش. با همه نبودن هایش. با همه بغض ها، دلهره ها و دلشوره هایش، دارد می رسد. من حال غریبی دارم. حسین جان تو زائر کم نداری، دیوانه کم نداری، بودن یا نبودن من یکی خیلی نه به عظمت این پیاده روی کمک می کند ...
چرا می گوئیم دفاع مقدس
های کردستان حضور پیدا می کردند حسین از آن دست رزمندگانی بود که به ییلاق قشلاق جبهه ها عادت کرده بود در چند عملیات پاکسازی او را زیرنظر داشتم ریشی مشکی و بلند باعینکی طبی، چهره ای نورانی را در او بوجود آورده بود. بی بی کلاش اسلحه مورد علاقه او بود به او پیشنهاد فرماندهی گروهان دادم نپذیرفت گفت هروقت جنوب عملیات بشود باید بروم بنابراین نمیتوانم مسئولیت بپذیرم بازور فرماندهی دسته را پذیرفت. درشبهای ...