59 روز شکنجه سه نوجوان در کوه های بی آب و علف
سایر منابع:
سایر خبرها
طالقانی: 20 نفر زنگ زدند و گفتند انتقادی نداری؟ / از خوشحالی مردم به خاطر کشتی خوشحالم
رئیس پیشین فدراسیون کشتی گفت: وقتی دو طلا گرفته ایم و 4 فینالیست هم تا اینجای کار در مسابقات آزاد قهرمانی جهان داریم، انتقاد از تیم ملی معنی ندارد.
جنجال شیرین زوج بوشهری برای ازدواج/ گفتم منتظر معجزه باش!
من بودند و البته با اوضاع مالی خیلی بهتر. آقا ثارالله صادقانه در مراسم خواستگاری صحبت کرد و از روز اول گفت خودم روی پای خودم ایستادم و به نظرم قابل اعتماد آمد. این صداقت در زندگی ما ادامه داشت. از آغاز تنش بین خانواده ها اتفاقات مختلفی روی داد. از طرف من حرف هایی به همسرم می گفتند و از طرف همسرم حرف هایی به من زدند تا ما را از هم جدا کنند. از همان زمان گفتیم که تمام مسائل را با صحبت حل می کنیم و ...
نگرانی از موج جدید ترور و آدم ربایی در افغانستان
به گزارش ایرنا،منابع خبری افغان روز یکشنبه اعلام کردند شب گذشته "سید معروف سادات" خبرنگار بین المللی که سابقه کار در تلویزیون ملی افغانستان را در کارنامه خود داشت در استان ننگرهار هدف حمله مسلحانه قرار گرفت و کشته شد و در یک حادثه دیگر یک غیر نظامی و دو نظامی طالبان نیزدر حمله ای کشته شدند. تاکنون هیچ شخص و گروهی مسوولیت این حملات را به عهده نگرفته است. روز گذشته نیز جسد یک ...
لعیا زنگنه هم از دست رفت / پیر نشو خانم چشم رنگی! + عکس شوهر خیلی جوان
؟ گفتم یکجور غیرعادی ای خوب بود. مدتی بعد زنگ زدند، گفتند برای کار بیایید و من هم رفتم، فقط به دلیل آدم هایش... من خیلی اینجوری ام. خلاصه اینکه آمدم و تمرین های کلی بیان و احساس و این مسائل شروع شد ولی باز هم نمی دانستم که نقشم چیست. به من گفتند چادر می توانی سرت کنی؟ می دیدم که دخترهای دیگر همه با چادر می آیند و تست می دهند... روز آخر به ما گفتند نقش ها را می خواهیم بگوییم و تو مریمی. بعد فیلمنامه را ...
تلویزیون نباید گُلِ برنامه ها را به مجری های سلبریتی بسپارد
برنامه برای نوجوان ها داشتیم. از زمانی که شبکه امید راه اندازی شد، گفتند همه برنامه ها راهی آن شبکه بشود. شاید به همین خاطر تعداد برنامه های نوجوانانه کمتر به نظر می آید. اجرا برای نوجوان ها خیلی سخت است. چون آنها خیلی دیر یک مجری را می پذیرند. اول از همه مجری را نقد می کنند. مدت زمانی می گذرد که بفهمند مجری از جنس خودشان است و از بالا به پایین حرف نمی زند. در خانواده ها هم این اتفاق می افتد. پدر و ...
به من می گویند قاتل صدام! / امام (ره) فرمود هرکدام از این بچه ها را با 20 سرهنگ عراقی معاوضه می کنیم
نظر بهداشتی، سرمایشی و گرمایشی مطلوب نبود. مثلاً سه ماه حمام نکرده بودیم و این خیلی سخت بود. عرق بدن ما همه تبدیل به شپش شده بود، اینقدر شپش در بدن بچه ها زیاد می شد که بعضی مواقع هر کدام از ما موظف بود روزانه تعدادی شپش بگیرد و تحویل یکی از بچه ها بدهد تا در قوطی فلزی آتش بزنیم و مانع تکثیر آن ها شویم. همه این کار ها جواب نداد؛ به همین دلیل یک روز به افسر عراقی آنجا مراجعه و نسبت به افزایش شپش ها ...
اس ام اس و پیام تبریک روز نیروی انتظامی
انتظامی مبارک ******** همسرفداکار و نازنینم هر روز با دلهره منتظر بازگشتت به خانه ام می دانم که برای عزت و سربلندی سرزنمیم می جنگی می دانم که جانت را در کف دست قرار دادی و حافظ امنیت مردم کشورم هستی روزی همه مردم ایران قدر تو را خواهند دانست روز نیروی انتظامی مبارک ******** از دریای خزر تا خلیج همیشگی فارس تو را ...
آتشی که عاقبت جان خاتون را گرفت/ خواهرم با خانواده اش در انبار شهرداری زندگی می کرد/ محمدجواد 5 ماه بود ...
لفظی پیش می آید. برادرم می گوید پول ندارم و حقوقش را چند روز دیگر پرداخت می کنند. اما همسر برادرم که دیگر تحمل فقر و بدبختی را نداشت خودش را به آتش می کشد و 80 درصد دچار سوختگی می شود. تلاش برادرم برای خاموش کردن آتشی که به جان همسرش افتاده بود به جایی نرسید و خاتون را از ما گرفت. او ادامه داد: در این حادثه برادرم دچار 30 درصد سوختگی شد و اکنون تحت درمان است. محمد جواد شرایط مالی خوبی ...
حسرت یک پیاده روی 2 نفره بر دل مادر شهید مدافع حرم/ فاطمه علیزاده: شاید اربعین بعدی بیاید
؛ بمان و صاحب خانه و زندگی بشو. ، اما جواب همه حرف هایش یک چیز بود؛ این که خانه و زندگی من سوریه است. آنجا و در کنار حرم حضرت زینب (س): دلم طاقت نمی آورد، اما چه می توانستم بکنم؟ دومین فرزند از پنج فرزند فاطمه خانم که راهی سوریه می شود؛ حرف از سوریه و دفاع و غربت، حرف صبح و شب خانه می شود. مادرش می گوید در طول تمام این دو سال رفت و آمدش به آنجا، بعد از هربار مرخصی ده، پانزده روزه فقط از ...
سفر سینمایی در واپسین های صفر/ پخش بیش از 60 فیلم سینمایی از تلویزیون
انباز خود به نام رضا را از اسایشگاه به منزل بیارند. رضا که در وضعیت روحی بدی به سر می برد بعد از منتقل شدن به خانه بهانه گیری می کند و باعث رنجش پدر و مادرش می شود.تا اینکه یک شب روح عباس و حسین و زینب به خانه می روند و برای یک روز با آنها زندگی کرده و به اوضاع خانه سرو سامان می دهند ... پرویز پرستویی، بهروز شعیبی و آهو خردمند در فیلم سینمایی میهمان داریم هنرنمایی کرده اند. ...
سربازی ولی فقیه اصول زندگی خاندان ما است
سوریه شد و در 17 اردیبهشت همان سال، به همراه 12 شهید مدافع حرم دیگر، در منطقه خانطومان به شهادت رسید. این شهید بزرگوار دارای چهار فرزند به نام های فاطمه،مهدی،حسن و زینب است که زینب 6ماه بعد از شهادت پدر به دنیا آمد. وصیت نامه شهید، محتوایی غنی و پرنکته دارد. نوشته است: در خانواده ای تربیت شدم که یک شهید علی عباسی را تقدیم انقلاب اسلامی و یک شهید سردار علیرضا بلباسی را تقدیم دفاع مقدس کرده ...
سفر قاچاقی پدر شهید نابینا به کربلا
در محضر مدافعان حرم/ گفتگو با خانواده شهید فاطمیون، مازیار کریمی همان سالی که ما اینجا بودیم، مردم همه قاچاقی می رفتند. یک دفعه نمی دانم چطور شد راه باز شد، همه قاچاقی رفتند، همان سال رفت. هر دوتایی رفتیم. گروه جهاد و مقاومت مشرق - وقتی بعد از گفتگو با برادر دانیال فاطمی از رزمندگان فاطمیون، خواستیم که چند خانواده از شهدای فاطمیون را برای گفتگو به ما معرفی کند، تلفن مادر ...
فقدان قانونی در مورد رحم اجاره ای و امکان کلاهبرداری
رحم زن جوان جایگذاری شد. آزمایش، چکاپ و مراقبت های پزشکی خانم جوان سرموقع انجام می شد و ارتباط خوبی نیز بین خانم جوان و مادر فرزند شکل گرفته بود. امید نوپای این زن و شوهر همگام با رشد جنین رشد می کرد و اتاقی که سال ها چشم انتظار لالایی های شبانه و بازی های کودکانه بود بار دیگر مهیای ورود نوزاد کوچک خانواده می شد. همه چیز مطابق برنامه پیش می رفت، اما درست زمانی که رویای پدر و مادر شدن این ...
ماجرای دو آدم ربایی عجیب در کهنوج و داراب!
را آزاد کردند. روایت یکی از نوجوان ها از روز آدم ربایی ابوالفضل 12 ساله که پس از 59 روز اسارات حالا به خانه برگشته است، در مورد روز آدم ربایی و حوادث بعد از آن به رسانه می گوید: آن شب به همراه حسن و حسین که برادرند داخل پارک بودیم. آن ها گوشی داشتند و داشتیم کلیپ های بامزه می دیدیم که یک پژو 405 آمد. 4 نفر داخلش بودند و آدرس تعویض روغنی پرسیدند. بلند شدم که تعویض روغنی ...
محرمی که گذشت به روایت یک خانواده خوب
به گزارش خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما ؛ فهیمه مادر جوان این خانواده 4 نفره می گوید: هر سال دهه اول محرم ، هیئت بودیم؛ امسال اما به خاطر شرایط و قرنطینه بودن همسرم به دلیل کرونا خیلی دلمان گرفته بود به پسرم متین گفتم بیا یک کاری بکنیم؛ بعد شروع کردیم با وسایلی که در خانه داشتیم کار هنری تولید کردیم؛ هر شب سعی کردیم با وسایل محدودی که داشتیم کار را بهتر کنیم. کرونای پدر خانواده، بهانه ای شد تا مادر ...
هووهای مشهدی به جان هم افتادند
و دو خواهر دیگرم را کتک می زدند و به ما زور می گفتند. با وجود این، پدر و مادرم هیچ وقت آن ها را سرزنش نمی کردند چرا که به فرزند پسر علاقه زیادی داشتند و نمی خواستند آن ها را ناراحت کنند. خلاصه روزگار به همین ترتیب سپری می شد تا این که غفور به خواستگاریم آمد. او نیز اهل کاشمر بود اما در مشهد زندگی می کرد و دریک رستوران مشغول کار بود به خاطر آشنایی دوری که با خانواده غفور داشتیم و از سوی ...
روایت هایی از معجزات و اتفاقات شگفت انگیز
خواستم که خاطره ای از شهدا برایمان تعریف کند. ایشان گفتند: در عراق به یک خانواده اعلام می کنند که پسر شما در جنگ با ایران کشته شده است. پس از مدتی جنازه او را تحویل خانواده می دهند. آنها مشاهده می کنند که با وجود اینکه پلاک و لباس ها تطبیق دارد، جسد متعلق به فرزند آنها نیست. آنها از این بابت ناراحت می شوند؛ اما جرأت نداشتند که چیزی بگویند؛ چرا که می ترسیدند صدام بلایی بر سر آنها بیاورد. بعد از ...
پیغام پوتین به اردوغان: باید سوریه را ترک کنید
کودتا نجات داد. برخی منابع خبری در آن زمان تاکید می کردند تنها جای امنی که اردوغان برای پناه دادن به خانواده اش در کل جهان پیدا کرده بود ایران بود. یادآور می شود اردوغان 11 مرداد 95 -یک ماه بعد از کودتا- اذعان کرد: با وجود دشمنی میان من و بشار اسد، او کودتا را محکوم کرده، در حالی که همپیمانان ما، آمریکا و اروپا و عربستان، وقتی که نیازمند کمک شان بودیم، از پشت به ما خنجر زدند. ...
امام و آقا مردم و جوانان را خوب درک کردند/ آقا گفتند دهه هشتادی ها انقلاب را به نقطه اصلی خواهند رساند
باید حواسش را جمع کند؟ در آن دیدار دوم اردیبهشت 92 که بچه های جبهه فرهنگی انقلاب خدمت حضرت آقا رسیدیم، در آن دیدار آقا مسائلی را گفتند، شاید نقشه راهمان را، آیین نامه و اساسنامه حرکت بچه های جبهه انقلاب که آقا از آن دیدار به بعد آن نگاه جوان خودجوش، مومن، انقلابی، آن نگاه حلقه های میانی و مطالبی که دارد کامل تر می شود. آن روز آقا به مطلب مهمی که فکر کنم شاه بیت قصه باشد، اشاره کردند، علاوه ...
شیرزن کردستانی که برای پیدا کردن پیکر فرزند شهیدش کوه های غرب کشور را زیرپا گذاشت
برایش سنگین تر از همه است. مادر شهید واعظ مومنی گفت: پسرم درس خوان بود، با یکی از هم محله هایمان که اهل اصفهان بود دوست صمیمی بودند تا پاسی از شب در منزل آنها درس میخواندن تا انقلاب شروع شد، محمدرضا موذن خوبی بود و بر بام خانه اذان میگفت. این شیر زن کردستانی ادامه داد: با شروع تظاهرات ها محمدرضا همراه دوستانش در تظاهرات ها شرکت می کرد و امام خمینی را خیلی دوست داشت. ...
برادر مصطفی؛ یک بسیجی فراموش شده
بخورد و نمازش هم ترک نشود. از آن لحظه به بعد هر پنجشنبه، مزار شهید جای آن مادر است و خبر دارم که به همه قولهایش هم عمل کرده است. این همه خبر شهادت به خانواده ها دادم، نشد که یک نفر به من غر بزند، نشد کسی ناراحت باشد و رفتار بدی بکند. آن آدم ها خدایی بودند و از ته دل، شهادت بچه هایشان را افتخار می دانستند. شب جمعه ها خانواده های شهدا را با مینی بوس بهشت زهرا می بردند. وقتی مادران شهدا ...
شب شلوغ و پر تردد شب نشینی
به آن ادامه می دهم چون معتقدم بالاخره ثمره آن را میبینیم و قانون طبیعت است. در یک مراسم گلریزان یک نفر کل موجودی اش 2 میلیون و 200 هزار تومان بود و همان را برای کمک به زندانی بخشید و بعد از دو روز با من تماس گرفت و گفت به اندازه 190 میلیون تومان چک دست مردم داشت که همه آن ها پاس شدند. تا کسی حلاوت این کار را نچشد نمی تواند درکش کند. به من می گویند قلک جادویی چون افراد حتی 10 هزار تومان هم که کمک ...
حسن آقا می گفت جبهه اصلی خانواده است
. هر زمان که خانه بود کار های بچه ها را انجام می داد و وقتی که من مشغول بچه ها بودم، خودش غذا درست می کرد. دوست داشت پسر ها شجاع و مردانه بار بیایند. با این همه علاقه ای که به علی اکبر داشت، وقتی مهدیه به دنیا آمد خیلی به او ابراز محبت می کرد. نوع تربیتش فرق داشت، لطیف و مهربان. به مهدیه می گفت ملکه! مهدیه هم خیلی بابایی بود. شب ها در آغوش پدر آرام می گرفت و می خوابید. من در دورانی که حسن آقا بود ...
مردم هرمزگان در جنگ تحمیلی نقش موثری داشتند
که قد بلندتری داشتند کسانی را که کوتاه قد بودند روی کوله خود سوار کرده بودند تا بتوانند تلویزیون را تماشا کنند،آن روز بهترین خاطره من بود. این رزمنده هرمزگانی اضافه کرد: بعد از آن 26 مرداد تبادل اسرا شروع شد، در تاریخ 14 شهریور 69 نوبت به سوله ما رسید، آن روز هیچ غذایی به ما ندادند، تا آن زمان تقریبا 25 ماه و 17 روز می شد که من در اسارت بودم. وی ادامه داد: ساعت حدود 2 شب بود ...
سفر قاچاقی پدر شهید نابینا به کربلا + عکس
.... ما پیش دستی کردیم و خودمان با برادر اردلان که مسئول هماهنگی خانواده های شهدای فاطمیون در شهرستان پیشوا است، تماس گرفتیم. این برادر سپاهی که سایت خبری مشرق را به خوبی می شناخت نهایت همکاری را با ما کرد و در ادامه، ما را با چندین خانواده دیگر از شهدای فاطمیون در این شهر آشنا کرد. آنچه در ادامه می خوانید، حاصل حضور صبحگاهی ما در یکی از خیابان های حاشیه ای پیشوا و ساختمانی بود که در هر ...
زری لاته جلسه دادگاه را به هم ریخت
این دو برادر به قول اهل محل و خانواده فقط کلاهی از مرد کم داشت که آن هم با جَنم و جذبه اش جبران شده بود. نحوه برخورد و رفتارهای زری طوری بودکه نه تنها آرمین و یامین بلکه کل بچه های محل ازش حساب می بردندو از همان بچگی صداش می زدند زری لاته.در گزارش پرونده شخصیت این سه خواهروبرادر آمده بود : زری از شش هفت سالگی همراه با پدر به فروش وجا به جایی مواد مخدر مشغول بوده و بارها شاهد فحش و کتک ...
شهیدی که کاباره گردی را کنار گذاشت و در میان عراقی ها به آدم خوار معروف شد
؟ بله، برای پیگیری این موضوع و پیدا کردن خانواده شهدای آن منطقه به بهشت زهرای تهران رفتم و بر روی مزار شهدایی که مربوط به آن منطقه می شدند، شماره ای گذاشتم و گفتم برای اطلاع از محل شهادت شهید با این شماره تماس بگیرید. تماس گرفتند و موضوع را پرسیدند خیلی خوشحال شدند که قرار است بعد از 30 سال از محل شهادت عزیزانشان اطلاع کسب کنند. خانواده ها را جمع کردم و با دو دستگاه اتوبوس به محل مقتل ...
گنجینه ای از علوم که در سینه محفوظ ماند/ علامه ای به دور از مریدبازی
م بود. علامه حسن زاده آملی 17 سال در محضر علامه طباطبایی تلمذ کرده است و به گفته خود ایشان علامه طباطبایی یک بار به شاگردان اجازه نداد که از امورات و تعلقات دنیوی در جلسات و محافل سخن به میان آورند و زمانی که من یک بار حرفی زدم آن چنان بر دهانم زد که چه بگویم. افتتاح مسجد به دست کودک! در خاطره ای که در همین کتاب با عنوان دست بچه را ببوس آورده ام: امروز جمعه، هف ...
عبدالله آذری و بهتاش فریبا مهمانان برنامه شب نشینی نهم مهر ماه
سنگ ها علاقه مند بودم اما پدر و پدر بزرگم آنقدری انگشتر نداشتند که بگویم دلیل جذب شدنم به این حرفه علاقه ام به انگشتر های پدرم بوده است. بیشتر سمت مسجد امام بودم و آن قسمت نیز بیشتر انگشتر بود. شروعم با کارگاه طلاسازی بود چون کارگاه انگشترسازی در تهران کم بود و ساکت و تاریک و تک نفره بود. بعد از آن سعی کردیم حالت ساخت را چند نفره کنیم. کسانی که بچه جنوب شهر بودند یکی از جذاب ترین سرگرمی هایشان ...