نگرانی همسر شهید برای دخترش نازنین زهرا
سایر منابع:
سایر خبرها
دعای رضا در مراسم ماه محرم طلب شهادت بود
.... همسرم ساعت پنج صبح برای کمک و لایروبی و خاکبرداری عازم زابل شد، اما حدود یک ساعت بعد آنجا به شهادت رسید. چون آن منطقه سیل آمده بود، همین موضوع باعث شد همسرم با یک اتومبیل دیگر تصادف کند و حین مأموریت به شهادت برسد. چگونه از شهادتشان باخبر شدید؟ همسرم حتی برای مأموریت های کوچک از من و بچه ها خداحافظی می کرد. آن روز گفت دو روز دیگر برمی گردد تا با هم به مشهد برویم. ساعت 5 صبح با ...
ردپای نامادری در گمشدن زینب شریعت / دختر 10 ساله تهرانی کجاست؟ + فیلم
برای همیشه او را از مادر خود جدا کرد. محبوبه در گفتگو با خبرنگار رکنا گفت: از آن روز به بعد هرچقدر تلاش کردم تا زینب را ببینم به در بسته خوردم. مجتبی هربار بهانه ای می آورد که من زینب را نبینم. پس از دوندگی های قضایی از دادگاه حکم ملاقات دخترم را گرفتم اما همسر سابقم یک روز نزد من آمد و گفت که زن چهارم زینب را به خانواده ای که بچه احتیاج دارند سپرده است. مجتبی درخواست که که با یکدیگر از ...
شلیک افسر بعثی به نوزاد خرمشهری
شب افسرتگهبان از مقرش بیرون آمد و گفت برویم ببینیم بچه کجاست؟ با هم رفتیم و از همان حفره نوزاد رو به افسر نشان دادم.کلت رو توی دهان نوزاد گذاشت. طفلی فکر کرد پستانک است و شروع کرد به مکیدن اسلحه. افسر نگهبان لب های خشک و گرسنه نوزاد رو دید، ولی به اون شلیک کرد. دیگر نمی شنوم اسیر چه می گوید. انگار فریادی توی گلویم خشک شده است. اسیر عراقی با نگاهی نگران بهم نگاه می کند. خودم را پیدا می ...
آخرین پیام بی سیمی یک رزمنده فاطمیون
...، دلم لرزید و دلشوره عجیبی گرفتم. البته علی اصغر همیشه به خودم می گفت که من را ببخش بچه بودم، مریض می شدم و اذیت می شدی، اما انگار این حلالیت با بقیه فرق داشت. من منتظر آمدن پسرم بودم. دهم محرم هم گذشت، اما خبری از علی اصغر نبود. روز عاشورا برادرم حسین در سوریه مجروح شده و به ایران آمده بود. او از من پرسید : از علی اصغر خبر نداری؟ گفتم: خبر ندارم، قرار بود همین روزها به مرخصی بیاید ...
ناگفته های یک دختر سرراهی؛ از پرورشگاه تا مرگ فرزند 19 ساله اش
به او نشان دهد. عاطفه می گوید: خانواده ام سنشان بالا بود. نوه های پدرم، هم سن خودم بودند. به خاطر نوع نگاه هایی که به من می شد و فرق هایی که بین من و دیگران می گذاشتند همیشه حس تنهایی داشتم. پدر ومادرم می گفتند که من بچه اصلی آن ها هستم و مرکزی در آنجا بودم خانه مادربزرگم بوده. مدتی مرا آنجا گذاشتند و بعد دوباره به خانه آوردند. حتی یک بار گفتم می خواهم به خانه مادربرزگم برگردم، اما پدر ...
سوال دخترم از من: "مامان نسل سوخته یعنی چه؟ "
شعار سال: این سوال، من را به ایام کودکی و خاطرات گذشته برد؛ زمانی که حتی شب ها بعد از متکابازی-که بازی مرسوم آن زمان بیشتر بچه ها بود- در پی تذکر پدر که "سروصدا نکنید بروید بخوابید"، می رفتیم که بخوابیم، ساعت 12شب، آژیر خطر حمله هوایی به صدا در می آمد و با همان ترس، خواب آلود، بلند می شدیم و دوان دوان می رفتیم حیاط یا حتی کوچه، بعد می دیدیم خیلی از همسایه ها هم بیرون هستند؛ شب هایی که حتی اگر ...
آرزو غفوریان همسر مهران غفوریان کیست؟ | ماجرای آشنایی مهران غفوریان و همسرش
شدیم و آرزو من را نمیشناخت!!! و بعد از آشنایی به او گفتم که من بازیگرم و بعدا متوجه شد او میگوید که همسرش فقط شبکه آی فیلم را تماشا میکند. او درباره اینکه آیا پدر خوبی میباشد یا نه گفت اهل بزرگ کردن بچه در ناز و نعمت نیستم. دوست دارم با به دست آوردن هر چیزی ذوق کند نه این که برایش فرقی نداشته باشد. خودم از 17 سالگی در یک کاغذفروشی در ظهیرالاسلام کار می کردم و هر چیزی که با دستمزدم می خریدم ...
جوانتر شدن شوهر مطلقه بهاره رهنما با همسر دوم و خیلی جوانش ! + عکس ها
اعلام کردند صفحه دوم شناسنامه ام هنوز سفید است ر نهایت بعد از هفت ماه در نهایت اسفند 99 عروس خانه بله را گفتند و پیمان قاسم خانی رسما برای بار دوم با خانم متیرا ابراهیمی ازدواج کرد. منبع: پاتوق آنلاین این مطلب از صفحه وبگردی تهیه شده و فقط جنبه سرگرمی دارد اخبار وبگردی را در اینجا بخوانید: ...
رزمنده ای که دوربین عکاسی را مثل اسلحه همیشه همراهش داشت
انجام می دادم. بعد از عملیات بیت المقدس دیدیم که برخی از دوستانمان که از آنها عکس گرفته بودم، آسمانی شده بودند، آنجا دیدیم که اهمیت عکاسی خیلی بیشتر است. خانواده ها خیلی پیگیر عکس های جبهه می شدند. من بعد از عملیات بیت المقدس تا اتمام جنگ، فعالیت عکاسی خودم را در جبهه ادامه دادم. در شرایط جبهه تهیه نگاتیو و نگهداری از آن ها واقعا سختی های خودش را داشت. همه هم و غم من این بود که نگاتیوها ...
جای حسن نصرالله و بشار اسد بودم از خانواده این فرزند شهید حلالیت می طلبیدم
دانند او را قبلا کشته بودند... من اگر جای سید حسن نصرالله بودم پیام تسلیتی می فرستادم برای همسر و فرزندانش، و از آنها حلالیت می گرفتم. شاید پول های حزب الله لبنان در ایران مانده بود، الان روح الله خودکشی نکرده بود. اگر جای بشار اسد بودم پیام تسلیتی می فرستادم، می گفتم می دانم خیلی از بودجه ای که حق شما و مردم تان بوده صرف ماندن من شد، مرا ببخشید! من اگر جای مراجع تقلید بودم عمامه از ...
هاشم بافقی: طوری درباره حجاب برنامه ساختم که مصی علی نژاد نتواند فحش بدهد/ فضای جامعه را به سمتی می برند ...
هم بخواهی به قضیه نگاه کنی من ارزانترین برنامه های تاریخ تلویزیون هستم که در میان لیست برنامه های تخصصی در برنامه سه ستاره عنوان داشتم و تمام برنامه هایم پرمخاطب بوده، هر وقت هم با شما آقایان بحث مالی کرده ام، تعجب کرده اید، چرا؟ چون یک دوم یا یک سوم همه تهیه کنندگان قیمت می دهم؟ چون من دزد نیستم، چون من مثل خیلی ها نیستم که دنبال پول باشم، اصلا نیازی به پول ندارم من فقط دوست دارم به همان قصدی که ...
رابطه پنهانی زن شیشه ای متاهل با مرد مواد فروش | به خاطر تامین موادم رابطه پنهانی داشتم
ولی تورج به تازگی در یکی از ادارات دولتی مشهد استخدام شده بود، به همین دلیل در شب خواستگاری از من خواست به مشهد بیایم و زندگی مشترکمان را در این جا آغاز کنیم. من هم پذیرفتم وبدین ترتیب بعد از ازدواج به مشهد آمدم اما در این شهر غریب بودم و هیچ آشنایی نداشتم از سوی دیگر احساس می کردم به خاطر افزایش وزن کمتر مورد توجه قرار می گیرم و از خودم خجالت می کشیدم. این بود که تبلیغ داروهای لاغری در ...
کشف حجاب همسر “شهاب حسینی” در ایران/ ویدئو
گذاشتم و مصمم به ازدواج شدم، دیگر تکه دوم زندگی ام را پیدا کرده بودم. بعد از صبحت های اولیه ورسم و رسومی که در این رهگذر طی می شود، بعد از 3-4 ماه نامزدی، عقد کردیم اما شرایط برگزاری جشن عروسی را نداشتم، از طرفی مایل بودم استقلال درزندگی را با برگزاری جشن توسط خودم آغاز کنم، به همین دلیل 3 سال طول کشید تا ما به جشن عروسی برسیم. ما هم مثل زن و شوهرهای دیگر در مواردی توافق نداشتیم: در گذرگاه هایی به بن بست برخوردیم و در جاهایی به مو می رسیدیم اما در انتهای هر ماجرا وقتی می ایستادیم و به همدیگر نگاه می کردیم، احساس می کردیم واقعا یکدیگر را دوست داریم. ...
تاجر قاتل درخواست بخشش کرد
. وقتی فرامرز 32 ساله در جایگاه متهم ایستاد، اتهام قتل و سرقت را قبول کرد و گفت: من از مقتول پول طلب داشتم و به همین خاطر به سراغش رفتم اما درگیر شدیم من نمی خواستم او را بکشم ولی به من فحاشی کرد، من هم عصبانی شدم و او را زدم البته ابتدا او چاقو کشید، من در واقع از خودم دفاع کردم. بعد هم فقط دو خودروی مقتول را سرقت کردم تا طلبم را بردارم. متهم در حالی که انگیزه خود را از این جنایت دریافت ...
همسر شهید: از تدمر می ترسیدم!
نشده بودم. آقا مرتضی رفت و یک ماهی آنجا بود. بعد از آن 15 روز، بهش زنگ زدم و تبریک گفتم. بعد از این قضیه نزدیک به دو ماه که شد، یک هفته مانده بود به اینکه ماموریتش تمام شود و بیاید خانه، من بچه ام را از دست دادم؛ متاسفانه نماند و سقط شد. **: آقا مرتضی خبر نداشتند؟ همسر شهید: چرا، بهش گفتم. باز آمد و دلداری ام داد و گفت که این معجزه ای بود که حضرت زینب به من و تو نشان داد که تو ...
نگرانی همسر شهید برای دخترش نازنین زهرا + عکس
. سر نماز مغرب بودم و پیام دادم؛ گوشی کنار سجاده ام بود؛ اگر غذا می خوردم سر سفره بودم گوشی کنارم بود، جایی می رفتم گوشی دستم بود، می گفتم اگر پیامک بدهد، باخبر شوم و سریع جوابش را بدهم. همان شب در حالی که نه عملیاتی بود، نه جنگی، هیچ خبری نبود، نمی دانم چرا جواب من را نداد، خودم هم تعجب کرده بودم. **: شما گفتید 24 آبان آخرین تماستان بود؟ همسر شهید: بعد از ...
مهران غفوریان سکته کرد| آخرین وضعیت مهران غفوریان
.... نحوه آشنایی مهران غفوریان و همسرش مهران غفوریان در برنامه دورهمی درباره نحوه آشنایی با همسرش گفت که ما در یک مرکز خرید با هم آشنا شدیم و آرزو من را نمیشناخت و بعد از آشنایی به او گفتم که من بازیگرم و بعدا متوجه شد او میگوید که همسرش فقط شبکه آی فیلم را تماشا میکند. مهران غفوریان درباره اینکه آیا پدر خوبی میباشد یا نه گفت اهل بزرگ کردن بچه در ناز و نعمت نیستم ...
قتل همسر به خاطر سه دانگ خانه!
مان هم یک کارگاه لوازم آرایشی است. من و برادرم برای خواب به کارگاه رفتیم و طبقه پایین را در اختیار حمید گذاشتیم. ساعت حدود 3 بامداد بود که ناگهان سر و صداهای وحشتناکی از طبقه پایین شنیدم بلافاصله خودم را به پایین رساندم و با صحنه عجیبی مواجه شدم. حمید در حالی که لباس هایش را پاره کرده بود و عربده می کشید مدام می دوید و هذیان می گفت. خیلی ترسیدم به یکی از دوستانم که پزشک بود زنگ زدم و ماجرا را گفتم ...
وصیت نامه و زندگینامه شهید سهراب علی کرمی
ارزشی برایم نیست تا در راه تو فدا کنم و خودم را در اختیار تو می گذارم و هرطور که صلاح است، سرنوشتم را قرار بده. وقتی به جبهه های حق علیه باطل آمدم و شور و شوق رزمندگان را دیدم، به خود گفتم که من تا به حال چقدر نادان بودم. زمانی که صدای حضرت امام [خمینی] از بلندگو پخش می شود، بدنم به لرزه افتاده و پاهایم قدرت راه رفتن ندارد. به خود می گویم سهراب تو هستی میان این رزمندگان و بعد از چند ...
از همسایگی با حافظ شیرازی تا دوندگی در مانتودوزی + عکس
مرتضی صحبت می کردند و خودشان می گفتند من با شرایطی که برای بچه ها داشتم، دخترها که راهی خانه بخت شدند و فقط پسرها ماندند. گفت ولی آقا مرتضی چون کوچکتر از همه بود، اجازه ندادم درس را رها کند. **: موقعی که آمدند تهران کدام منطقه ساکن شدند؟ همسر شهید: بیشتر سمت کهریزک زندگی می کردند. بعد از کهریزک هم رفتند سمت کاشان و چند سالی کاشان بودند و بعد از کاشان، خانواده پدری آقا مرتضی ...
جستار / بادبادک کودکی من
...> چه گنجشک رها باشی، چه دُرنا به بال تو رسیدن کار من نیست معنی اش را نمی فهمیدم. همان روزبه من لبخندی زد و گفت: الف خانی دُرناها فهمیدنی نیستند! هنوز هم راز بال دُرناها را نمی دانم! از همان موقع که کانون جسارت را از بال مرغک گرفت و به من داد و من تا 4 روز پریز تلفن خانه را کشیدم که جواب مدیر مدرسه را ندهم که چرا مدرسه نمی آیم! من باید خودم را برای نمایش ...
سکوت سوپر استار والیبال ایران در گفت و گو با ورزش سه شکست
شدم در آن لحظه فقط خدا را شکر کردم و این افتخار هم تقدیم می کنم به مردمم و طرفادارانم. بعد از آسیایی همه انتظار داشتند که تو استراحت کنی اما مشخص شد قرار است با تیم سیرجان به جام باشگاه های آسیا بروی؛ مردم نگران وضعیتت بودند، این یک ریسک بزرگ نبود؟ صابر کاظمی: درستش این بود که باید استراحت می کردم و بدنم را ریکاوری می کردم ولی این دوسالی که سیرجان بازی کردم مدیون سیرجانی ها بودم که ...
بازگشت غمگینانه پدر
شده است. بعد هم کش و قوسی به بازو ها و شانه ها داد و رفت تا در اتاق بخوابد. از همان شب پدرم پادشاهی شد که با تنی زخمی از نبردی نابرابر به وطن بازگشته بود و ما که مردمان سرزمینش بودیم، امنیت و زندگی مان را مدیون فداکاری اش بودیم. سال ها بعد پدرم فقط برای من اعتراف کرد که آن شب وقت برگشتن به خانه در ترافیک سنگینی گیر کرده و، چون رادیات خودرو خوب کار نمی کرده، کنار خیابان پارک کرده است تا ...
رکوردی عجیب؛افشای راز 29 زنه بودن مرد ایرانی پس از مرگش!
سوت کتری آب جوش بلند شد صدای زنگ در دفتر نیز شنیدم همان آهوی بی جفت بود که در راه پله چرت قیلیوله ای زده بود. غزال بانوی هجده نوزده ساله ای بود که طفل شیرخوارش را به سینه گرفته عزمش را جزم کرده بود تا حق و حقوقش را از ماترک *مشتی بگیرد: چهار سال پیشتر سر سیاهی زمستان بود که مشتی پی راننده ی کامیونش پرسون پرسون آمده بود تا قهوه خانه حاج بابام، می گفت از شوفر های جاده شنیده که آخرین بار ...
مجرد: پایم 40 روز باید در گچ باشد| من را فراموش نکنید
میرزاجانپور بعد از شش ماه برگشت. من امروز با دکتر میعاد، متخصص مچ پا که یکی از بهترین پزشکان دنیاست صحبت کردم گفت حداقل 4 ماه و حداکثر 6 ماه بعد می توانی برگردی که البته این به روند ریکاوری ات بستگی دارد که من گفتم بلافاصله بعد از باز کردن گچ پا تمرین کردن را شروع می کنم، چون 40 روز باید پایم در گچ باشد. نمی خواهم عجله ای هم بکنم تا مشکلی برایم پیش بیاید، اما دوست دارم در سریع ترین زمان ممکن برگردم. ...
با گوش دادن حافظ قرآن شدم
توانست کل قرآن کریم را حفظ کند. عبدالوندی در سن 22 سالگی حافظ کل قرآن شده و حالا اتاق کوچک اما پر نورش جایی است که صوت قرآن هر روز در آنجا می پیچد و او همچنان پایبند به ضبط صوت قدیمی خود مانده و کاست های قرآنی را هنوز هم با همان شوق روزهای کودکی اش گوش می کند. حافظ روشندل قرآن کریم ساکن محله هاشم آباد است. او در سال 1354 در یک خانواده ای متولد شده که پدر و مادرش نسبت فامیلی ...