سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای ازدواج یک دزد
گرفت اما من که پسر بزرگ خانواده بودم نزد پدرم ماندم ولی دیگر آرامش روحی نداشتم و نمی توانستم به تحصیل ادامه بدهم چرا که هربار اولیا را به مدرسه دعوت می کردند من خیلی زجر می کشیدم و احساس حقارت می کردم چرا که پدر معتادم به مدرسه نمی آمد و مادرم نیز کاری به من نداشت. این بود که بعد از پایان مقطع ابتدایی ترک تحصیل کردم و به همراه عمویم که استاد کار بنایی بود مشغول کار ساختمانی شدم. ...
خاطرات یک تاریخ نگار و خواب کتاب های طلایی/ از آرتورشاه و دلاوران میزگرد تا اسپارتاگوس
. از حماسه اسپارتاگوس و قیام بردگان در روم باستان، واقعاً دچار شعف شدم. همواره دلم می خواست جای اسپارتاگوس باشم. در حاشیه این را هم بگویم که: چندین سال بعد که رمان اسپارتاگوس نوشته هاوارد فاست نویسنده عدالت خواه آمریکایی را خواندم، تجدد عهدی و دیداری بود با اسپارتاگوس! حس کسی را داشتم که یک دوست قدیمی را بعد از بیست سال در خیابان و به طور اتفاقی می بیند! سلام و احوال و روبوسی و دعوت به خانه! ...
نقش والدین و آینده ای که برای فرزندان قرآن آموز رقم می خورد
این راه یاری کرده است، پدرم فرصت چندانی برای کمک کردنم نداشت. وی درباره تأثیر قرآن بر شخصیتش گفت: شاید اگر در حوزه حفظ قرآن وارد نمی شدم حجاب و ظاهرم این گونه نبود. حفظ قرآن نه تنها در مقوله حجاب بلکه در بسیاری از عقاید من تأثیرگذار بوده است. این حافظ نوجوان تأکید کرد: وقتی والدین کودکان را در این مسیر هدایت می کنند در حقیقت مسیر زندگی فرزندان خود را از آسیب ها دور کرده و به بهترین نحو آینده آن ها را رقم می زنند. انتهای پیام ...
به این زندگی برنمی گردم
50 نبوده و سهم جواد خیلی کمتر بوده. متو جه اولین دروغش شدم اما به روی خودم نیاوردم. وام ازدواج را که گرفتیم چون خودم لازم نداشتم، آن را به او دادم تا بتواند برای خودش کاری راه بیندازد. هنوز کار پیدا نکرده بود و من وظیفه خودم دانستم که قسط ها را خودم بپردازم. با انگشتان دستش بازی می کند و می گوید: به هر دری زدم تا برایش کاری دست و پا کنم. اما همه را با بهانه ای رد می کرد. بالاخره همراه ...
نیره عاکف، بانوی مدال آور پارالمپیک: اگر معلول نبودم، زندگی ای معمولی داشتم
...، اما مستلزم شرکت در اردو ها و باز هم دوری از خانواده که اولویت عاکف بود می شد. او دوست داشت حتی بدون اینکه سمتی داشته باشد و بنا به علاقه خودش در حوزه ورزشی کار کند، اما به دلیل مشغله هایش، همین کار را نیز نتوانست انجام بدهد. همسرم خیلی من را تشویق می کرد که از کار و هدفم دست نکشم، اما گاهی هرقدر آدم سعی کند نمی شود. تا زمانی که مجرد بودم و مسئولیتی نداشتم، می توانستم این کار ها را انجام بدهم ...
جوان متاهل اسیر عشق قدیمی اش بود / میترا دست بردار نبود !
مدرک کارشناسی به سربازی رفتم و پس از آن در یک شرکت مشغول کار شدم و پس از گذشت چند سال سرو سامانی به اوضاع اقتصادی زندگی ام دادم و تصمیم گرفتم که ازدواج کنم اما هر جا به خواستگاری می رفتم، نمی توانستم کسی را به عنوان همسر آینده ام انتخاب کنم و احساس می کردم عشق به میترا همچنان در دل من زنده است. تصمیم گرفتم دنبال او بروم و پیدایش کنم به این امید که بتوانم با عشق اولم ازدواج کنم. خلاصه از ...
کشاورزی که بذر کتاب در زمین روحش می کارد
خودشان کم کم شروع به خواندن کردند. توکلی از خاطراتش گفت: در روزهایی که بر روی زمین کشاورزی کار می کردم نمی توانستم به شهر بیایم و کتاب بگیرم، خواهرم را مأمور گرفتن کتاب کرده بودم و او هم هر کتابی که می دید جدای از نام و موضوعش از کتابخانه به امانت می گرفت و برایم می آورد و من بدون هیچ حرفی همه را می خواندم. وی ادامه داد: یادم می آید روزی با دلخوری کتاب قطوری را برایم گرفته بود ...
افشاگر ی های ادل در مصاحبه با اپرا
، بسیار جوان بودم، و فکر می کنم در همه آن مسائل گمگشته می شدم. پدر، دختر، کشمکش ادل نگاهی می اندازد به رابطه پرتنش خود با پدرش و می گوید بزرگ ترین زخم زندگی اش در دوران کودکی عدم حضور و تلاش این مرد بوده است. این رابطه بر تمامی روابط دیگر زندگی خواننده تأثیر می گذارد: هیچ انتظاری از هیچ کس نداشتم، چون به واسطه پدرم چنین یاد گرفته بودم. دلیل اینکه رابطه ای کاملاً عاشقانه با یک فرد ...
روایت زندگی دشوار حمیده جوانشیر کنار طنزپرداز ملانصرالدین / درد آوارگی از تبریز تا مصادره اموال از سوی ...
از ازدواج با حمیده جوانشیر دوبار ازدواج کرده بود، حمیده درباره ازدواج دوم، صاحب امتیاز نشریه ملانصرالدین با اشاره به خاطراتش می نویسد: یک بار طبق معمول در اتاق محمدقلی بیک نشسته بودم. بعد از مدتی مطالعه به خودم استراحت داده بودم و داشتم تپانچه ای را تمیز و پر می کردم. ناگهان اسلحه شلیک کرد و گلوله به دست راستم خورد و خون را که دیدم خودم را گم کردم. در همان لحظه یک نفر در اتاق کناری جیغ زد و افتاد ...
اعلام خبر شهادت روی پُل ری!
باشید و مسیری که هر دویتان انتخاب کرده اید را با هم بسازید. این شد که ما عید فطر سال 85 نامزد کردیم و تا آن موقع نه من ایشان را دیدم و با ایشان هم کلام شدم و نه ایشان من را دید و حرفی زد. **: یعنی قبل از آن هیچ صحبتی نکردید؟ خانم صفدری: پدرم چندین بار پیشنهاد دادند ولی برای من خیلی سخت بود. پدرم گفت فکر نکنی من خیلی دارم سنتی فکر می کنم و اجازه نمی دهم؛ اگر می خواهی صحبت کنی ...
نقشه گنج خیالی دختر ساده لوح را گرفتار کرد
آنجا به محل گنج برویم که قبول کردم و به خانه اش رفتم. وقتی وارد خانه شدم ستار به زور مرا آزار و اذیت کرد و حتی از من فیلم و عکس سیاه تهیه کرد و در آخر هم هر چقدر پول و کارت بانکی داشتم از من گرفت و تهدید کرد اگر شکایت کنم فیلم و عکس هایم را در فضای مجازی منتشر می کند. من به خاطر آبرویم سکوت کردم، اما او دست بردار نبود و دراین مدت چند باری با تهدید از من اخاذی کرد که سرانجام موضوع را به ...
شما تنبل نیستید، فقط خسته اید
...: دوست عزیز، من به عنوان یک روانشناس اجتماعی، این سوال را بارها از مراجعانم می شنوم که آیا من تنبلم؟ من این طور فکر نمی کنم. درکتاب اخیرم به اسم تنبلی وجود ندارد ، از مخاطب هایم می خواهم به آدم ها برچسب تنبلی نزنند و به خاطر بازدهی نداشتن، خودشان را سرزنش نکنند. در جایی از کتاب، می گویم بهتر است بدانیم که کار کمتر یک نقص اخلاقی نیست. چند سال پیش، مقاله ای از من با همان عنوان کتاب، در مجله ای منتشر شد که خیلی بحث انگیز بود و کلی سر و صدا کرد. این مقاله حدود 5/ 2 میلیون بار دیده شد و به چند زبان از جمله اسپانیایی، پرتغالی، عربی، آلمانی، ترکی و چند زبان دیگر ترجمه شد. و نهایتا تبدیل به یک کتاب شد. ایده ام این بود که کسی که روبه روی من نشسته، تمام اعمالش معقول هستند. اگر کسی نمی تواند اقدام کند یا از بیرون بی انگیزه به نظر می آید، دلیلش این است که ما، موانع او، چیزهایی که دست و پای او را بسته اند و به او اجازه حرکت نمی دهند را نمی بینیم. نمی بینیم ...
مادری که از خون فرزندش گذشت
حتی پسرم را پارسال پای چوبه دار هم بردند ولی با وساطت گروه بخشایش صبر به او مهلت دادم و دوباره به زندان برگشت. خیلی سعی داشتم پسرم را ببخشم اما نمی توانستم تا اینکه هفته گذشته خبر رضایت یک خانواده که دخترشان کشته شده بود را شنیدم. آنها به دامادشان که 11 سال به عنوان قاتل در زندان بود، رضایت داده بودند. وقتی این خبر را دیدم خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم و با خودم گفتم وقتی آنها توانستند از ...
یزدانی: چند ماه قبل فوتبال و والیبال بازی می کردم!
به گزارش "ورزش سه"، امیرمحمد یزدانی که میهمان برنامه امروز دایره طلایی بود، در خصوص روندی که بعد از شکست در مسابقه انتخابی تیم ملی برای المپیک طی کرد تا به جهانی نروژ رسید، عنوان کرد: وقتی حضور در المپیک را از دست دادم، یک مدت به کل تمرین را رها کردم. با بچه ها فوتبال و والیبال تمرین می کردم و بعد پدرم و مربیانم جمع شدند و از من خواستند که برگردم و تمرین کنم. خدا هم نتیجه زحماتم را داد و توانستم ...
من پیراهن طارمی را نخواستم
در نبود او بپوشد و همین امر گویا ناراحتی طارمی را در برداشته است.. اللهیار صیادمنش در گفت و گو با خبر ورزشی درباره دلیل پوشیدن شماره 9 در دیدار با لبنان و مصاف مقابل سوریه اظهاراتی را مطرح کرده است: پس از مدت ها به تیم ملی دعوت شدی و به میدان هم رفتی؟ بله. خوشحالم که توانستم نظر سرمربی تیم ملی را جلب کنم و در این اردو در جمع بازیکنان تیم ملی حضور داشته باشم. ...
یک شخص معلوم الحال من را از دو و میدانی دور کرد
علیرضا خالدی در گفت وگو با ایسنا درباره بازگشت به رشته دو و میدانی پس از 2 سال، اظهارکرد: من از رده سنی نونهالان فعالیتم را در این رشته آغاز کردم و از همان ابتدا نیز قهرمانی های مختلفی به دست آوردم ولی از همان ابتدا با ناملایمتی های زیادی روبه رو بودم و متاسفانه این کینه توزی ها تا زمانی ادامه داشت که مجبور شدم، دو و میدانی را برای همیشه کنار گذاشتم و از ورزش محبوبم دور شدم. وی افزود ...
بازنشر گفتگوی سید فؤاد توحیدی با استاد فقید جواد چراغی پور از نی تا ساکسیفون
تربیت کردم که در نبود من ارکستر بتواند ادای وظیفه کند. یادم می آید به خاطر پا درد دو سال توانستم نوازندگی کنم. سال بعد که به هیئت رفتم و سراغ سازم را گرفتم گفتند دست کسی است و تا فردا برایتان تهیه می کنیم. به من خیلی برخورد و دیگر همکاری نکردم. بعد از من با آقای غلام رفیعی هم همین برخورد را کردند. او و پسرش را هم مثل من نخواستند. هم قره نی و هم ساکسیفون می نواختند آن هم آلتو که خیلی سخت تر از تنور ...
در روزهای سخت خواندن مثنوی معنوی به من کمک کرد/ دوست دارم کتاب لنگرگاهی در شن روان را صوتی کنم
زمان هایی که از قضا خیلی هم مصدوم می شدم در فیزیوتراپی سعی می کردم که مطالعه داشته باشم و آن کتاب هایی که دوست داشتم را بخوانم. این یک فرصت خوبی بود که بتوانم یک مقدار مطالعه ام را بیشتر کنم و الان هم چند سالی است که فوتبال را کنار گذاشته ام و توانسته ام فرصت های بیشتری را برای خواندن کتاب پیدا کنم. در آن مقطعی که درگیر فیزیوتراپی بودم توانستم زبانم را هم بهتر کنم یعنی توانستم روی زبان انگلیسی کار ...
دستانی که در راه نجات شکست / این امدادگر از خود گذشتی کرد !+ عکس
امدادگرجوان تمام هوش و حواسش پی بیماری بود که فاصله ای با مرگ نداشت: آن بنده خدا سنگین وزن و قد بلند بود. از طرف دیگر به دلیل شوکی که به او وارد شده بود، بدنش خشک شده و یکجورهایی وزنش سنگین شده بود و به سختی می شد روی او کاری انجام داد. برای من فرقی نمی کند در چه شرایط و لباسی باشم. موقعیت هرچه که باشد، وارد عمل می شوم. آن لحظه همان حس امدادگری دوباره سراغم آمد و دست به کار شدم ...
خوشحالم در سال جاری دستم از مدال جهانی خالی نماند
حریفانی از نروژ، روسیه، قزاقستان، ترکیه و ارمنستان را شکست دادم. وی در خصوص مصدومیت برابر حریف روس گفت: کشتی با حریف روسی طوری پیش رفت که از مچ پا دچار آسیب دیدگی شدم و همین مساله کارم را بسیار سخت کرد. از آن کشتی به بعد نتوانستم زیاد روی تشک تحرک داشته باشم و مجبور شدم کشتی ها را مدیریت کنم. به هر حال از نظر توانایی فنی و بدنی شرایط خوبی داشتم و توانستم کشتی ها را به خوبی پشت سر بگذارم ...
روایت طوطای بی بی یلقی از شهادت ابوبکر
.... در را باز کردم. از دانشگاه بودند. با خودم گفتم ابوبکر که نیست، این ها با من چکار دارند؟ بعد از لحظاتی خبر شهادتش را به من دادند. نمی توانستم باور کنم. یک آن، شل شدم. روی زمین نشستم. در آن لحظات، تمام محبت و مهربانی های ابوبکر جلوی چشمانم آمد. چگونه می توانستم بدون ابوبکر زندگی کنم؟ بغض گلویم را گرفته بود. به بچه ها که مشغول بازی بودند، نگاه می کردم. در دلم با ابوبکر حرف می زدم. با حالت زمزمه ...
اشتباه کردم به پیشنهاد یونایتد پاسخ منفی دادم
به گزارش "ورزش سه"، محرومیت کوین پرینس بواتنگ در سال 2014 باعث شد شالکه تصمیم به فسخ قرارداد با این بازیکن بگیرد و این ستاره غنایی در ادامه و برای دومین مقطع برای یک سال لباس میلان را به تن کرد و البته این انتقال چندان خوشایند نبود. حالا کوین پرینس بواتنگ فاش کرد در سال 2013 و بعد از جدایی از میلان شانس انتقال به منچستریونایتد را نیز داشته و خودش به اشتباه حضور در ترکیب شالکه را انتخاب کرده است ...
روایت مهران غفوریان از زندگی دوباره اش+ فیلم
تنگی عجیبی داشتم. وی خاطرنشان کرد: فردای آن روز ما در بیمارستان فیلمبرداری داشتیم و باید 6 پله را بالا می رفتیم من وقتی دوبار پله ها را بالا رفتم، بار سوم دیگر نمی توانستم و قفسه سینه ام درد می کرد. در همان بیمارستان یک نوار قلبی انجام دادم، اما دکتر گفت مشکلی ندارم و گفت پیگیر قلبت باش که دکتر عارفی زاده عزیز را به من معرفی کردند و پیش ایشان رفتم. غفوریان تصریح کرد: مجدداً ...
شجاعی: حیف شد کی روش از ایران رفت/به خاطر "ببتو" عاشق شماره 7 شدم
که هنوز به تجربه این سال ها نرسیده بودم مدل موی عجیبی داشتم که خودم درست می کردم. معتقدم انسان وقتی مرتب باشد و قیافه خودش را که در آئینه می بیند حس خوبی بگیرد، اتفاق خوبی است. آن زمان من هم طبیعتا کنار بچه ها وقتی آرایشگرها می آمدند، موهایم را کوتاه می کردم ولی حتما به این صورت نبود که قبل از بازی باشد. شجاعی درباره علاقه اش به تیم های ملی خارجی گفت: سنم که کمتر بود طرفدار برزیل بودم ...