قیمت خودرو
سایر منابع:
سایر خبرها
خاطره هولناک یک راننده اسنپ از مسافران مرگ
...> مقصد: فرودگاه امام، بی هیچ مکثی قبول کردم و رفتم سمت مبدا، یه خانم و آقای جوون با دوتا چمدون مسافرم بودن. تو راه از حرفاشون متوجه شدم که دخترشون رو گذاشتن خونه مادربزرگش... و مادرش مدام پشت سر من میگفت: دلم براش تنگ میشه، کارامونو زودتر انجام بدیم برگردیم، بچم هوای منو میکنه دو روز دیگه نیستم بغلش کنم. نزدیکای فرودگاه بودیم که گفتم جسارت نباشه کجا تشریف میبرید به سلامتی؟ گفتن به امید خدا ...
خاطرات هاشمی | مذاکره با رهبری درباره هزینه های اختصاصی
از علل تغییرات عمده در مدیریت های قوه قضاییه داد؛ برای توجیه من در مقابل شکایت های احتمالی گروه مدرسه حقانی که از این تعویض ها ناراضی اند. یکشنبه 12 اردیبهشت آقای محمد غرضی وزیر پُست و تلگراف و تلفن آمد و برای کاندیدا شدن در انتخابات ریاست جمهوری مشورت کرد.گفتم ما دنبال این هستیم که کسی به عنوان رقیب انتخابات در صحنه باشد؛ اگر بتواند این نقش را داشته باشد خوب است. جهات منفی را ...
جای مهاجرت به اروپا عازم جبهه شدم
دفاع مقدس حضور داشتید؟ از عملیات محرم که در اطراف پاسگاه شرهانی بود حضور داشتم، بعد در والفجر مقدماتی و عملیات والفجر یک و دو خط شکن بودم. چه خاطراتی از جبهه ها در ذهنتان ماندگار شده است؟ در عملیات والفجرمقدماتی قرار نبود گردان ما عملیات کند. نیرو های دیگر عملیات کرده بود و قرار بود ما مرحله دوم برویم و خط را تحویل بگیریم. آنجا اتفاقی افتاد. من و ذبیح الله عالی فرمانده گردان ...
ماجرای یازده ستاره و ماه در دستان شهید "نادر امینی"
وظایف عینی هر مسلمان است. من در روز شنبه و در تاریخ 16/8/ 65 در اهواز پادگان تجلایی آموزش هدایت آتش می دیدم، خوابیده بودم. نصف شب ساعت دوازده و نیم بود یا یک که هم اکنون خوب تو فکرم نیست. یهو از خواب بیدار شدم دیدم یک نفر سمت راستم نشسته است. من خیال کردم دوستم است از خواب بیدار شده خندیدم بعدا خوب از چشم من غیب شد. من بعد از غیب شدن آن سید خیلی ناراحت شدم با خودم گفتم ای کاش یک حرفی پرسیده ...
قدردانی از اجرایی هنرمندانه در تالار چهارسو
نمایشی و مجید فروغی مدیر روابط عمومی معاونت امور هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز حضور داشتند. سرپرست معاونت امورهنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در پایان اجرای این اثر نمایشی با حضور در پشت صحنه اثر، ضمن دیدار و گفتگو با کارگردان و بازیگران تئاتر باباآدم گفت: امشب شاهد نمایشی بودم که بر اساس مستندات و منابعی که دردسترس نویسنده و کارگردان محترم این اثر نمایشی قرار گرفته بود با تخیل ...
رمان طلسم ابدی اثر نگار خزایی نویسنده کرمانشاهی منتشر شد
نویسنده این کتاب روز سه شنبه در خصوص انتشار این کتاب به خبرنگار ایرنا گفت: این کتاب بخش کوچکی از تخیلاتم است. همیشه فیلم ها و رمان های تخیلی خارجی رو می دیدم و میخواندم و با خودم می گفتم که چرا ما از تاریخ و اساطیر و افسانه هامان مثل اونا استفاده نمی کنیم؟ خزایی ادامه داد: تاریخ کشور ما پر از افسانه ها، اساطیر و داستان های اسطوره ای، تخیلی و ماورایی فوق العاده زیبایی است اما به آنها کم ...
طارمی و تیم ملی به هم نیاز دارند | رفتارشان با من و اشکان مناسب نبود
آرزوی هر بازیکنی است و من هم از این قاعده مستثنی نیستم. سال های زیادی ملی پوش بودم اما یکی دو سال است که با تشخیص کادر فنی جدید از تیم ملی دور بودم ولی تلاش می کنم که اگر کادر فنی به صلاح دید و من هم توانایی کمک کردن داشتم، در خدمت تیم ملی باشم. فعلا تمرکزم روی تیم باشگاهی ام، تمرینات و بازی های لیگ است. اگر به تیم ملی دعوت شوم که خیلی عالی است، اگر هم نشد، همچنان برای تیم ملی آرزوی موفقیت می کنم ...
نهضت نوشتن و ثبت خاطرات شهدا عملیاتی شود / نوشتن درباره شهدا نیازمند صداقت و سلامت قلم است
1400 در سالن جلسات کتابخانه مرکزی پارک شهر برگزار شد. معصومه آباد، وجیهه سامانی، گلستان جعفریان و محمد قاسمی پور از نویسندگان مطرح معاصر در این نشست حضور داشته و درباره کتاب به گفت وگو پرداختند. اکرم اسلامی؛ نویسنده کتاب تنها گریه کن با بیان این که درابتدا برای نگارش این کتاب تردیدهایی داشتم که نکند کار به خوبی انجام نشود و شرمنده شهید و مادر شهید شوم، افزود: هنگامی که خدمت خانم ...
وقتی رامین پرچمی از علت دستگیری تا اولین بازیش می گوید
... این چهره سرشناس روز 22 آبان ماه در سالن شهرزاد، اولین تجربه تئاتری خود بعد از آزادی را با نمایشنامه ای با نام چه کسی از ویرجینیا وولف می ترسد در کنار حامد کمیلی، میترا حجار و خاطره اسدی بازی کرد، نمایشنامه ای که در آن نقش نیک به او واگذاش شده بود. پرچمی در مورد شرایط خود پس از آزادی و اینکه برخی ها نمی خواهند با او کار کند، می گوید: سینما بی رحم است، کلا کار هنری بی رحم است و در ...
گزینه استقلال بودم اما .../ خودم را یک پرسپولیسی اصیل می دانم
گرمی با تو نداشتند. ایرادی ندارد، ما دیگر عادت داریم (باخنده) بعد بازی هم گفتم که من از تیم بزرگ پرسپولیس می آیم و این چیزها برای ما عادی است. امیدوارم که دیگر از این صحنه ها نبینیم و در بازگشت به استادیوم ها فضا لطیف تر باشد و شاهد خشونت نباشیم چون ما به عنوان بازیکن دلمان برای حضور تماشاگران تنگ شده بود. یک زمانی می گفتند گزینه حضور در استقلال هستی! بحث آن وجود ...
انتقاد از زرق و برق و تشریفات حرم امام
روزنامه ایران نوشت: چند سالی است که طلیعه مراسم هفته کتاب، حضور در حرم امام و مزار شهداست، به امیدی که این حسن مطلع سالانه، به کتاب و کتابخوانی برکت بدهد. اما بنای حرم امام و ترتیبات و تشریفات حضور در مرقد مطهرش برای تجدید پیمان با آرمان هایش، همیشه دست انداز رسیدن به حال خوب زیارتش بوده است! عقلم توان حل تناقض بین آرمان های امام با این ظواهر و زوائد را ندارد! قلباً به این ...
حقیقی: بازگشت به تیم ملی غیرممکن نیست
.) بعد بازی هم گفتم که من از تیم بزرگ پرسپولیس می آیم و این چیزها برای ما عادی است. امیدوارم که دیگر از این صحنه ها نبینیم و در بازگشت به استادیوم ها فضا لطیف تر باشد و شاهد خشونت نباشیم چون ما به عنوان بازیکن دلمان برای حضور تماشاگران تنگ شده بود. یک زمانی می گفتند گزینه حضور در استقلال هستی! بحث آن وجود داشت، من خودم را یک پرسپولیسی اصیل می دانم. در خارج شاید بازیکنی از میلان به ...
آتش تقی پور: سازندگان یک سریال مرا به اسیری برده بودند!/ماجرای ایفای نقش پسر عموی طغای در سربداران
مقایسه سریال سازی در گذشته و اکنون اظهار کرد: الان کمتر از گذشته به کارها اهمیت می دهند و نوعی سستی دیده می شود. کار خوب حاصل پشت صحنه خوب است. من برای بازی در یک سریال رفته بودم و بعد از یکی دو روز گفتم این کار، کار خوبی نمی شود چون در پشت صحنه کارها و وظایفی که افراد داشتند جدی گرفته نمی شد. رفتارشان جوری بود که احساس می کردم من را به اسیری برده اند. این را به خودشان هم گفتم و البته آنها هم من ...
باورکنید این نیز بگذرد
.... چون حالا به خدا اعتماد داشتم و مطمئن بودم هر چه حکمت اوست رخ می دهد. از آن روز لبخند را جایگزین اخم کردم و هر روز برای پسرم شعر و قصه خواندم. روز های سخت گذشت و بعد از یک ماه بستری بی وقفه در بیمارستان پیوند با موفقیت انجام شد و ما راهی خانه شدیم. وقتی دوستم برای عیادت پسرم آمد لبخند زد و گفت دیدی گفتم غصه نخور. این نیز بگذرد؟ دیدی که گذشت... مطمئن بودم آزاد می شوم طلبکار ها یک ...
مادر شهید محمد معماریان؛ هنوز هم خود را بسیجی می دانم.
نشست تخصصی و گفت وگو پیرامون کتاب تنها گریه کن نوشته اکرم اسلامی در کتابخانه مرکزی پارک شهر دیروز 30 آبان ماه برگزار شد. در این جلسه، اشرف السادات منتظری، مادر شهید محمد معماریان که قصه کتاب درباره اوست، حضور داشت. همچنین حاج حسین کاجی، راوی و ناشر، محمد قاسمی پور، مشاور نویسنده، معصومه آباد و گلستان جعفریان نیز حضور داشتند. نویسنده در ابتدای جلسه کتاب بیان کرد؛ من قبل از نگارش این ...
سولسشر: به زودی به اولدترافورد باز خواهم گشت/ هر چه در توانم بود انجام دادم
... سولسشر در مورد ترکیب تیم در بدو ورودش و ترکیبی که متاسفانه آن را ترک می کند اظهار نظر داشت: همان طور که بارها در مصاحبه ها گفتم، از من حمایت شد.مدیران و مالکان با جذب کردن افراد خوب، از من حمایت کردند و من فکر می کنم یا بهتر است بگویم می دانم که این باشگاه را با بر جا گذاشتن ترکیب بهتری ترک می کنم. جو تیم فوق العاده است و من به بر جا گذاشتن چنین جوی می بالم چون باید از کار کردن در اینجا لذت ...
اولین افغانستانی که خونش در راهیان نور ریخته شد! + عکس
پماد و در زخم بسته پماد دیگری را می زدیم. آن روز این را انجام دادم و به آقای امین احسان فر که در آن دو هفته زخم هایش را می شستند، زنگ زدم. گفتم شما دو روز بیایید پاهای آقا جعفر را بشورید، من پانسمان کنم تا چشمم یک مقداری عادت کند، بعد از آن دیگه خودم می شورم. گفت امروز چرا زنگ نزدید؟ گفتم خودم اصرار داشتم که انجام بدهم. دو روز هم ایشان آمدند. شستن با ایشان بود و پانسمان با خودم، اما بعد از آن دیگر ...
داستان عقلِ کُل!
.... وقتی شاهکارم را دید اشک توی چشم هایش جمع شد و گفت: تو پسر بدی هستی! یه روز توی دردسر میفتی. خندیدم و از آن جا دور شدم. می دانستم کاری نمی کند، چون زیادی دل نازک بود. همیشه به بچه هایی که پول نداشتند بستنی مجانی می داد و دلش برای بیچاره ها می سوخت. سبک مغز! بچه ها می گفتند اگر وقتی مریضی هستیم، یکی از آن بستنی ها را بخوریم زود روبه راه می شویم. یکی از معلم ها اسمش را گذاشته ...
پرونده قتلی که پس از 12سال بسته شد
می گی دو، سه ماهه پس می دی پس چک نمی خوام. گفت این جوری که نمی شه. خلاصه من گفتم اون گفت قرار شد دو، سه ماهه بهم پس بده. شام آخر از جواد پرسیدم؛ از مقتول نه چک و نه دست نوشته، هیچی نگرفتین؟ نه خانم هیچی. به من گفت دو، سه ماهه بهت پس می دم بهش گفتم احمد آقا شیش ماه هم شد اشکالی نداره. دو ماه گذشت. شیش ماه. یه سال. شد دو سال که از ده میلیون تومنی که قرض داده بودم، گذشته بود. با ...
ناگفته های آیت الله مجتهد شبستری؛علاقه به منبرهای انقلابی شهید نواب صفوی
...> آیت الله مجتهد شبستری که به هنگام سخنرانی آتشین امام علیه لایحه کاپیتولاسیون در آن مجلس حضور داشت می گوید: روز سخنرانیِ تاریخی امام در رابطه با کاپیتولاسیون من حضور داشتم. حضرت امام در منزل خود در اتاق، جلوی پنجره، روبروی حیاط نشسته و بلندگو مقابلش بود. حیاط و کوچه های مجاور مملو از جمعیت بود. من در اتاقی که امام سخنرانی می کرد ردیف دوم یا سوم نشسته بودم که ایشان آن سخنرانی معروف را ایراد کردند ...
بازیگر مارمولک از بامیه فروشی تا شباهت به جانی دپ!/ سلیمانی: به خاطر عابدزاده پرسپولیسی شدم
امکان ندارد قبول کنم، چون خیلی اذیت می شوم. با دستمزد فیلم مارمولک کلاس کنکور رفتم امیرعلی دانایی سپس به بازی خوب حسین سلیمانی در فیلم مارمولک اشاره کرد و سلیمانی اظهار کرد: یادم می آید با پیام هایی که می شنیدم متوجه شده بودم تمام آدم های فرهیخته مملکت این فیلم را دوست دارند. به نظرم خیلی حرف ها و نکته های قشنگی داشت و تجربه جذابی بود. دستمزد خوبی هم به من دادند. آن موقع کلاس ...
شهید مهدی خندان؛ شیر کوهستان، پسر امام قلی خان!
...؛ خندان، مهدی خندان، پسر امام قلی خان! حدود 20 متر به طرف آن موضع چهارلول جلو رفت، که یک موضع تیربار دوشکای دشمن، متوجه حرکت او شد و او را هدف قرار داد. در شرایطی که عقربه های ساعت به آخرین دقایق نیمه شب بیست و هشتم آبان سال 1362 نزدیک می شدند و به دلیل مقارن بودن آن شب با شب چهاردهم ماه قمری، پرتو ساطع از قرص کامل ماه، همه جا را مثل روز روشن کرده بود، گردان های مقداد و مالک بر ...
زلیخای عاشق به دنبال بوی پیراهن یوسف/ چرا در مصر برف نمی بارید؟
. بعد همان روی صحنه به طرف ما برگشت و گفت بچه ها برای اینکه من ضایع نشوم همه تان بگویید یوسخ! من به زور جلو خنده ام را گرفته بودم چون همان لحظه باید نقشم را که رسول سیاهی ها بود با جدیت تمام بازی می کردم اما در نهایت مونولوگم را گفتم و اتفاقی نیفتاد. عکس ها از مسعود پاکدل است.
پژمان جمشیدی به آرزویش رسید | پژمان جمشیدی بهترین بازیگر تلویزیونی جشن حافظ شد
گفتم که او گفت بامزه است و شاید یک روز کار کردیم. نمی خواستم بازیگری را شروع کنم، آن هم از تلویزیون. مهر یا آبان 91 بود که یک روز پیمان زنگ زد و گفت در تلویزیون طرح تو را تعریف کردم، خیلی خوش شان آمد و گفتند برای عید نوروز بنویسیم. به شوخی گفتم اگر سریال را ساختید، باید بزنید طرح از پژمان جمشیدی! پیمان هم به شوخی می گفت نه دیگر، من طرح را سرقت کردم! بعد گفت می شود از اسم خودت برای شخصیت ...
همیشه قضاوت بزرگسالان درباره برنامه های با موضوع کودک درست نیست
بود دوست داشتم همیشه این کار را انجام دهم. همیشه فیلمنامه هایی برایم می آمد که بسازم اما آن چیزی که دوست داشتم نبود. من از کسانی بودم که همیشه می گفتم اگر کسانی قرار است آینده سینما و فیلم سازی ایران را تشکیل دهند، همین کودکان امروزند. به هر حال ما اگر از همین امروز برایشان فیلم خوب نسازیم از فیلم های ایرانی که ساخته می شود، زده می شوند. به همین علت در ذهنم بود که فیلم های کودک قوی بسازیم و هیچ وقت ...
تهمت ازدواج مجدد در سوریه به مدافع حرم! + عکس
قرار نبود این دفعه رضایت کامل داشته باشی که من بروم و شهید بشوم؟ گفتم نه؛ راضی ام اما یک مقداری هنوز ته دلم راضی نیست. یک نگاهی بهم کرد که دیگه واقعا خجالت کشیدم. خب ایشان رفتند، در آن یک هفته هم مدام با من در ارتباط بودند به خاطر اینکه دوباره حالم بد نشود، چون هنوز تحت درمان بودم. دیدم بعد از یک هفته دیگر خبری ازشان نیست؛ هر چه هم زنگ می زدم گوشی شان خاموش بود، هم به خط ایرانشان هم به خط سوریه ...
فرازی از کتاب تنها گریه کن /ماجرای رویایی که مادر شهید را شفا داد
ید را دوست داشت. می خواستم با همان عصاها هر چقدر هم پایین رفتن از پله های مسجد سخت باشد بروم دسته شان را ببینم. داشتم تقلا می کردم که یکی گفت دارن میان تو مسجد. در دو صف داخل مسجد شدند به سمت محراب. چشم دوخته بودم به سعید و با خودم گفتم: " بی خود نیست مادرت هر بار صدات رو می شنوه مشت می کوبه روی سینه اش و قربون صدقه ات میره"... یکهو یاد گریه های مادرش افتادم. به سینه اش می کوبید و سعید را صدا می ...