امیر آقایی متولد چه سالی است؟
سایر منابع:
سایر خبرها
مصاحبه اختصاصی خبر روز با نغمه رییس سادات، هنرمند عرصه نقاشی
روی آوردید؟ بعد از اینکه فارق التحصیل شدم و مشغول به کار، حس کردم انگار درونم راضی نیست و مدام ذهنم درگیره و خیلی صریح بگم قلم مو و بوم منو فرا میخونن، برای همین به مدت 3 سال نقاشی کردم، البته ناگفته نماند که در سال های تحصیل هم به صورت پاره وقت کلاس های نقاشی میرفتم و فعالیت داشتم ولی اصلا جدی نبود این مسئله برام. از تکنیک و ابزار کارتون برامون بگید: عموما از تکنیکِ ...
قتل برای باطل کردن جادو
داشتی؟ او با دعا و رمالی 10 سال است، زندگی مرا نابود کرده و مرا همیشه طلسم می کرد و به همین دلیل تصمیم گرفتم از او و خانواده اش انتقام بگیرم. چرا شما را طلسم می کرد؟ من وضع مالی خوبی در روستایمان دارم و کشاورزی می کنم و پسر عمویم همیشه به من حسودی می کرد، چون با افراد مهم رفت و آمد داشتم و به او اعتنایی نمی کردم. او می خواست من ارتباطم را با آن افراد بهم بزنم و با او دوست باشم و ...
وقتی موهایم بدون اجازه من را ترک کردند!
برایم افتاده بود. هر روز گوشه گیرتر و منزوی تر از قبل می شدم تا روزی که به مادر و پدرم گفتم دیگه نمی خوام برم مدرسه، دیگه نمی تونم سؤال ها و نگاه های دیگران را تحمل کنم. اما کلماتشون به من قدرت داد و وجود امنشون تکیه گاهم شد تا برای ادامه دادن مثل تمام این سال ها کم کم تمام تلاشم را می کردم تا شرایط جدید را بپذیرم، اما ناخواسته و بی گناه درگیر اتفاقی شده بودم که ظاهرا رهایی از آن غیر ممکن و البته ...
روایت دختر دهه هشتادی که شب قدر محجبه شد/ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده!
گروه زندگی؛ زینب نادعلی: از افراد مذهبی خوشم نمی آمد. احساس می کردم اصلا اهل حرف زدن و خندیدن و خوشگذرانی نیستند. تصور می کردم آدم های افسرده و بد اخلاقی هستند که هیچ طور نمی توانم با آنها کنار بیایم. این ها را رقیه 18 ساله می گوید. دختری که به گفته خودش تا دو سال پیش دلش می خواست طوری لباس بپوشد که همه نگاه ها را به سوی خودش جلب کند. حالا رو به روی ام نشسته و طوری چادر سر کرده که نکند یک تار مو از روسری اش بیرون بیاید. رقیه این عنایت ها را از شب قدر می داند. می گوید پس از شب های قدر مسیر زندگی اش ت ...
به خدا نمی دانستم که دایی سر تمرین است
تمرین نیایم. فردای آن روز دوباره اسامی را خواندند و مربی به من گفت که در پست گوش چپ بازی کنم. آنجا بود که واقعا خوشحال شدم که می توانم عملکرد خوبی داشته باشم. در آن بازی هر کاری که فکر بکنید کردم و بعد از بازی مربی از من تعریف کرد. فردای آن روز هم در پست مهاجم بازی کردم. در پست مهاجم هم آنقدر خوب کار کردم که نامم را خط نزدند و چشم باز کردم که دیدم که در بین 30 بازیکن برتر قرار دارم. بعد از 30 نفره شدن ...
واکنش گلر سابق پرسپولیس به شایعه تبانی/ کریمی گفت این پیراهن برای تو که چهارتا گل خورده ای!
.... یکی از اشتباهات عجیب تو در دوران بازی قبل از اینکه به پرسپولیس بیایی و مقابل این تیم بود؛ الان بعد بعد از این همه سال هنوز هم به آن اشتباه جنجالی در پیراهن سایپا فکر می کنی؟ نه من همان موقع هم به آن فکر نمی کردم! اشتباه جزوی از کار دروازه بانی است و من هم آن روز بهترین بازیکن این تیم بودم ولی یک صحنه توپ در دستم چفت نشد و وارد گل شد. خودم هم می دانم که آن صحنه اشتباه عمدی ...
جزییات مرگ پسر پاراگلایدرسوار؛ پایان تلخ پرواز در فیله قوس مریوان
. زنده بود و نفس می کشید. گفتم خوبی، به سختی گفت چیز مهمی نیست، نگران نباش. اورژانس آمد و با هم به بیمارستان رفتیم. تا آنجا هم زنده بود. بالای سرش بودم و مرتب داشتم برایش حرف می زدم، اما در بیمارستان گفتند که تمام کرده است. باورم نمی شد. برهان آن روز روزه بود. با هم نماز عصر را خواندیم و به سمت پاراگلایدر رفتیم، اما همه چیز در یک لحظه اتفاق افتاد. خلبان را می شناسم. او و پدرش سال هاست ...
نزدیک بود سیل ما را ببرد
توانستید با این شخصیت بیشتر آشنا شوید؟ قبل از این که وارد این پروژه شوم، یکی دو کتاب از ایشان خوانده بودم و با زندگی و شخصیت و خدماتی که داشت آشنا بودم. با این که برای نقش من تاثیری نداشت اما مطالعه در این زمینه را دوست داشتم و در آن مدت کتاب کشکول ایشان را خواندم. اما تاثیری که یک اثر نمایشی روی ذهن می گذارد خیلی بیشتر از اطلاعاتی است که امکان دارد هر کسی داشته باشد. به هر حال برای آشنایی ...
هَوم ؛ از دهاقان تا اصفهان
لیلا میرباقری از نسل جدید داستان نویس های اصفهان، شاگرد بهمن رافعی بروجنی و یار علاقه مند پنج شنبه های داستان محمدرحیم اخوت است که اولین رمان او با نام هوم به تازگی منتشر شده است. هوم داستانی هفت اپیزودی با هفت راوی است که ماجرای آن در دهاقان سال های 1324 تا 1400 می گذرد. او که پیش از این یک مجموعه داستان با نام نامه های برگشتی که حاصل شاگردی در مکتب داستان بهمن رافعی و محمدرحیم اخوت بوده را در کارنامه دارد، درباره رمان هوم و خلق شخصیت های آن م ...
روایت سردار نیساری از شناسایی پیکر شهید حججی
... داخل ماشین نشستیم و به سمت مقر حزب الله سریع برگشتیم. زمانی که به مقر رسیدیم، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند. دیگر خیلی خسته بودم. هم خسته جسمی و هم روحی. واقعاً به استراحت نیاز داشتم. فردا به سمت دمشق حرکت کردیم، همان روز به ما خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله پیکر محسن را تحویل گرفته اند. به گزارش ایمنا ، سردار نیساری از جانبازان دوران دفاع مقدس و از مدافعان حرم به شمار می رفت که از حدود چهار سال قبل به دلیل عوارض ناشی از سموم شیمیایی دوران دفاع مقدس، دچار بیماری شده بود. ...
مردم با نتایج این تیم می میرند/ دوست دارم روزی سرمربی استقلال شوم
قهرمانی در لیگ برتر شانس بالایی دارد. میداوودی افزود: یک روز آقای فتح الله زاده به من پیشنهاد داد که در عرض 5 دقیقه پذیرفتم و استقلالی شدم اما الان شرایط خیلی فرق کرده و فوتبالیست ها اقتصادی فکر می کنند. استقلال همه چیز من بود اما عده ای باعث شدند جدا شوم. در واقع من عاشق استقلال بودم و از بچگی این تیم را دوست داشتم اما یکسری افراد باعث جدایی من از تیم محبوبم شدند. ...
بازیگر/ خانم بازیگر از تیپ باحجابش رونمایی کرد!
کرده بودم که در آن سریال نقش کوتاه تری را داشتم ولی پایتخت اولین بازی جدی و بلند من در قاب تلویزیون بود. بازیگر سریال نوروزی هفت سین عنوان کرد: حضور من بین بازیگرانی چون علیرضا خمسه، محسن تنابنده، ریما رامین فر و احمد مهران فر چالش بسیار عجیبی بود. پخش سریال پایتخت در نوروز هم سختی کار را برای من بیشتر می کرد زیرا وقتی اسم سریال نوروزی پشت یک پروژه قرار بگیرد، دقت و سرعت کار را ...
شهیدی که در شب های قدر مهمان حضرت علی (ع) شد
، همراه شما باشم و من هم به دلیل نسبت فامیلی مان و شناختی که از خصوصیات اخلاقی و ایمانش داشتم، تمام این ها را پذیرفتم. چون در جمع های فامیلی می دیدم که نماز و روزه حمید ترک نمی شود و رفتارش با همه، حتی بچه ها به بهترین شکل بود و منش فروتنانه و متواضعانه و نجابتی داشت که به همین دلایل، شیفته او شدم و در حقیقت، مرد کاملی بود که هر زنی آرزوی داشتن چنین مردی را داشت. شهید فعله گری به کدامیک از ...
مصاحبه روح الله زمانی بازیگر فیلم موقعیت مهدی
.... بیشتر از همه دوست داشتم با ایفای این نقش، بتوانم چیزهایی را به هم سن و سال های خودم نشان دهم و ثابت کنم. دوست داشتم مرام نوجوانان آن دوره را به هم سن و سال هایم نشان دهم. بدون شک موقعیت مهدی جزء فیلم ها و تجربه های تکرارنشدنی من در سینمای ایران خواهد بود و تا همیشه هم خواهد ماند. شاید برایتان جالب باشد که من در میان دوستان و آشناهایمان کسانی را می شناختم که اصلا با فیلم های جنگی ...
تجربه الهام حمیدی از غسال شدن / بدترین خصوصیت اخلاقی الهام حمیدی
. در سه درجه تب رضا عطاران مخالف بازی من در آن نقش بود در ادامه امیرعلی دانایی با بیان اینکه شما بازیگری هستید که در سریال های مهم چندین سال اخیر تلویزیون از "مسافری از هند" تا "زیر تیغ"، "یوسف پیامبر"، "شوق پرواز" و ... بازی کردید و سیمرغ جشنواره فجر، جشن حافظ و تندیس خانه سینما را نیز در دست گرفتید اگر به گذشته برگردید چه چیزی را تغییر می دهید؟ الهام حمیدی را مورد پرسش قرار ...
زن رمال چرا کشته شد؟ / نقاب دار ناشناس مجبورم کرد که طلاهای مقتول را ببرم
شامگاه 7 اسفند سال گذشته، خبر قتل زنی 70 ساله در خانه اش به پلیس اعلام شد. دختر مقتول که جسد را پیدا کرده بود به پلیس گفت برای سر زدن به مادرم به خانه اش رفته بودم چندین بار زنگ خانه را زدم اما وقتی کسی در را باز نکرد، با کلیدی که داشتم وارد خانه شدم. خانه بهم ریخته بود مادرم را صدا کردم جواب نداد تا اینکه به محض ورود به اتاق خواب جسد خونین او را پیدا کردم. ...
راه اندازی گشت ارشاد در دانشگاه امیرکبیر
وارد شدم و کاری که در دانشگاه داشتم را انجام دادم و از دانشگاه خارج شدم. بار دوم که برای شرکت در کلاس وارد دانشگاه شدم، به من گفتند که کارت دانشجویی ات را نشان بده، بعد به من گفتند که حالت شما برای ورود به دانشگاه نامتعارف است و علت آن را رنگ موی من اعلام کردند. سپس قصد داشت کارت دانشجویی من را ضبط کند، اما من کارت خود را گرفتم. دو روز بعد دوباره همان مأمور زن انتظامات به رنگ موی من تذکر داد. ...
قتل مادر با شال آبی توسط پسر ناخلف / نظر روانشناس + عکس بازسازی صحنه جرم
ترک مواد در خانه بودم و مادرم از من پرستاری می کرد .یک روز قبل قصد خودکشی داشتم اما زنده ماندم و اعصابم به هم ریخته بود.آن روز صبح از خواب بیدار شدم و به مادر گفتم قصد دارم او را بکشم. مادرم فکر می کرد با او شوخی می کنم .اما من شالی را دور گردنش پیچیدم. وقتی مادرم بی حال شد برای اینکه از مرگ او مطمئن شوم او را به داخل حمام کشاندم .یک سطل را از آب پر کردم و سر مادرم را در سطل آب فرو بردم .سپس با ...
اعتراضات تند کارکنان وزارت کار در حضور عبدالملکی
، همکاران شما می آیند شایعه می اندازند که قرار است هفت میلیون تومان به همکاران داده شود. بعد تصویب می شود می رود جای دیگر. می گویند از رفاهی های همکاران کم شده. چرا؟ به آقای عبدالملکی عزیز من ارادت دارم و دوستشان دارم و برنامه های ایشان و بحث عدالت را که مطرح می کنند دوست دارم. قرار است آقای عبدالملکی استیضاح شوند چرا؟ به دلیل انتصاباتش. می گویند 95 درصد همکاران وزارت کار پست گرفته اند. این دوستانی که ...
دسته گلی برای رضا در کما
. روحیه ام را که می دیدند، خیالشون راحت می شد که حال رضا بهتره. تو فضای سبز قالی انداختیم و حنابندان مفصلی گرفتیم. یک پام خونه بود و یک پام بیمارستان دلم پر از اشک و آه بود و خونه تظاهر به خوشحالی. کاری جز این نمی شد کرد. عصر روز بعد از حنابندان، رفتم بیمارستان. وضعیت رضا را از دکترش که پرسیدم، سرش را پایین انداخت. -خانم عبدالوند، متأسفانه مریض شما به کما رفتن. ما سعی و ...
مقاومت زیر آوار جنگ
بیان کنم که روح از بدنم جدا شد و من وارد تونل شدم. به افراد نزدیک مطرح کردم. 34 سال از آن واقعه می گذرد؛ اما این مسئله به طور دقیق در ذهنم هست. انگار همین الان آن تونل و رنگ و پای بلورین را می بینم. جراحت شیمیایی و فراق شهدایمان پدر را از پا درآورد بعد از این اتفاق، من و پدرم حدود یک سال و نیم با هم زندگی کردیم که با توصیه بستگان پدرم که هنوز 40 سال داشت و جوان بود، ازدواج ...
شهید صادق عدالت اکبری ؛ از آروزی محرمانه همسر تا وصیت پخش شیرینی در تشییع اش + عکس و فیلم
نگفته بود. گفته بود صادق برمی گردد، برو کمک محدثه، من هم از شنیدن این خبر خوشحال شدم. تا خاله ام به خانه مان برسد، مادرشوهر و خاله همسرم آمدند، ساعت یک بعد از ظهر بود و من سخت مشغول تمیز کردن خانه بودم. اصلاً به فکرم نرسید که چرا مادر شوهر و خاله باید به خانه ما بیایند. چون هر دو شاغل بودند و در آن ساعت هر دو باید مدرسه می رفتند. مادرشوهرم تا در را باز کردم رفت سمت گلخانه صادق. همسرم قرار بود بیاید و ...
امام علی(ع)، اقیانوس معرفت و حکمت
عجیبی داشتم اما آشفتگی ذهنی ام امان و قرار از من گرفته بود. چند صفحه از نهج البلاغه خواندم، سری به حکمت ها زدم اما بی قرار بودم. پس از مطالعه چند خطبه، داشتم بی قرارتر می شدم، گفتم یک خطبه دیگر می خوانم و تمام... انگار تمامی ندارد این بی قراری و آشفتگی. همینطور چند صفحه جلوتر رفتم تا اینکه به خطبه 215 رسیدم، گفتم این هم بخوانم... شروع به مطالعه کردم همه متن را خواندم، احساس کردم دوباره این خطبه را ...
حسام منظور: نجلا را به همه ترجیح دادم!
... می خواهم به مخاطبان بگویم اگر کمی و کاستی در اثری می بینند، اطمینان داشته باشند که عوامل سازنده صادقانه و شبانه روز با تمام وجود تلاش خود را کرده اند تا آنچه در توان دارند ارائه بدهند. ممنون از شما که شرایط گفت وگو را فراهم کردید. – در دو سال گذشته یاد گرفته ام آینده همین الان است! سعی می کنم کمی استراحت کنم و بعد تصمیم بگیرم. ...
شانس قهرمانی پرسپولیس یک درصد است/ حرفی که در دلم بود را به مجیدی گفتم/ با دیدن این همه روحیه در تیم ...
مهدی فنونی زاده بازیکن تیم استقلال در گفتگو با خبر ورزشی، درباره حضورش در محل تمرین تیم استقلال، صحبت هایی که با فرهاد مجیدی انجام داده و پیش بینی پیشکسوتان پرسپولیس از ادامه مسابقات لیگ برتر اظهاراتی را مطرح کرد. چه شد که تصمیم گرفتید به تمرین استقلال بروید؟ خیلی وقت بود که دوست داشتم بروم و از نزدیک با مجیدی و بچه های تیم دیداری داشته باشم. دوست داشتم بعد از شکست استقلال ...
جین سیمور از بازی کردن در نقش دکتر کوئین در سریال پزشک دهکده یا Medicine Woman می گوید
...> بنابراین با نماینده ام تماس گرفتم و گفتم: “هر کاری باشد، انجام می دهم. ” خرید سرور مجازی خرید ساک پارچه ای کلاه تبلیغاتی بنابراین نقش دکتر کوین به او پیشنهاد شد. من فیلمنامه را ساعت 10 شب همان شب گرفتم. ساعت 10 صبح روز بعد باید بله یا نه می گفتم و ظهر مستقیماً وارد برای تعویض لباس حاضر می شدم و ساعت شش صبح فیلم برداری را شروع می کردم و باید یک قرارداد پنج ...
بانویی دو بار از سرطان بدخیم نجات یافت
پزشکان گفتند باید تمام معده به سرعت برداشته شود. اطرافیانم بسیار ناراحت بودند . اما من به نزدیکانم آرامش می دادم و از صبر حضرت ایوب و مریضی سخت او می گفتم و ائمه را الگوی خودم قرار داده بودم. نظام آبادی ادامه داد: 28 جلسه شیمی درمانی انجام دادم و 30 کیلو کاهش وزن داشتم. هرماه سی تی اسکن می کردم و بعد از چند ماه متوجه شدیم در بخش دیگری از بدن غده سرطانی وجود دارد. با این حال باز ...
راه اندازی گشت ارشاد در دانشگاه امیرکبیر
وارد شدم و کاری که در دانشگاه داشتم را انجام دادم و از دانشگاه خارج شدم. بار دوم که برای شرکت در کلاس وارد دانشگاه شدم، به من گفتند که کارت دانشجویی ات را نشان بده، بعد به من گفتند که حالت شما برای ورود به دانشگاه نامتعارف است و علت آن را رنگ موی من اعلام کردند. سپس قصد داشت کارت دانشجویی من را ضبط کند، اما من کارت خود را گرفتم. دو روز بعد دوباره همان مأمور زن انتظامات به رنگ موی من تذکر داد. ...
فراتزی: بعد از گلزنی به یوونتوس مجبور بودم تلویزیون را از پدربزرگم دور نگه دارم؛ الگوی تمام زندگی ام ...
و می گفت شما دو تا شبیه به هم هستید. به مادربزرگم می گفتم این را می گویی چون نگاهت به من عاشقانه است. ناگهان خودم را در زمین با الگوی زندگی ام دیدم؛ شاید بیشتر از من، مادربزرگم مارکیزیو را دوست داشت. نزد او رفتم و درخواست پیراهنش را کردم. احساس فوق العاده ای بود. من تا آن زمان فقط در رده جوانان بازی کرده بودم اما مارکیزیو گفت در پایان بازی حتما پیراهنش را به من می دهد و در پایان بازی با آنکه شکست ...
14 سال است سحری نخورده ام | آرزو دارم سفره های دو نفره سحری من و مادرم تکرار شود | نقش سراهای محله در ...
مادرم می پرسیدم: مامان! این مجریه پس کی سحری می خورَه؟ مادرم با لهجه شیرین همدانی می گفت: من چه دانم پسرجان! من که هیچ وقت در رادیو نبودم. سال ها بعد که مجری برنامه سحری شدم یک روز مادرم پرسید: بالاخره فهمیدی مجری کی سحری می خورَه؟ گفتم: هیچ وقت نمی خورَه (می خندد). یادش بخیر پدرم راننده بیابان بود و اغلب من و مادرم با هم سحری می خوردیم. پسر بزرگ خانواده بودم و 5 برادر کوچکتر داشتم. مادرم دلش می خواست ...