مصاحبه با برادر کمتر شناخته شده رهبری: محمدحسن خامنه ای
سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای حضور مخفیانه خاتمی ودعایی بر مزار شریعتی
را فریب داد و گفت الان که داریم عازم حرم زینبیه می شویم وقت مناسبی است، مجدد به آقای خاتمی بگو، من هم پی همه چیز را به خود مالیدم و در هنگام خروج از قصرالشعب با همه ناامیدی که داشتم خود را با عجله به جناب خاتمی رساندم و گفتم این جالب نیست که به حرم حضرت زینب برویم و به شریعتی توجه نکنیم، این بی احترامی به دانشگاه است بی احترامی به ایران است، مجددا خاتمی با عصبانیت گفت دست بردار من را به حال خودم ...
افشاگری علی دایی بعد از 14 سال؛ احمدی نژاد دستور داد بر کنار شوم/ در زندگی ام با هیچ کسی مشکلی ندارم
.... بین نیمه متعلق به مربی هاست. شما از بهزاد غلامپور می توانید بپرسید. ما یک بر صفر جلو بودیم. ایشان به استادیوم که آمد به بهزاد گفتم که بازی را باختیم! همان اتفاق هم افتاد. چرا و از چه نظر می گویید؟ چون حس های من خیلی وقت ها درست می گوید. چون یک بار هم در سالن کشتی بودم و فردین معصومی وقتی ایشان وارد سالن شد، جلو بود و بعد کشتی را از دست داد. اصلا تا آمد این حس من گفت که ...
قانون مشدی گری!
حاج رضایی، طیب حاج رضایی، من و حاج علی نوری حکم اعدام داد و به برادران کاردی و شمشاد و بقیه، ده تا پانزده سال زندان دادند. بعد از اعلام حکم، ما را به بندهامون منتقل کردند. نصف شب، مأمور شهربانی آمد و زد به در زندان و گفت: محمد باقری! حاج علی نوری! اعلاحضرت با یک درجه تخفیف، عفو ملوکانه به شما داده. اینها را گفتند تا طیّب تو بزنه و از ترس اعدام، حرفش رو پس بگیره و بگه آقای خمینی منو تحریک کرد؛ اما ...
یادی از شهید عبدالرضا اسماعیلی در سالروز شهادتش
...، او هم به سپاه آمده است. گفتم: از بازی دراز تا حالا کجا بودی؟ گفت: بعد از این که از مجروحیت بازی دراز بهبودی پیدا کردم، از ارتش آمدم بیرون و الان در سپاه خدمت می کنم. بعد از من پرسید که کجا هستم. گفتم: در گردان شهید بهشتی خدمت می کنم. گفت: هر جا هستی باید بیای پیش خودم در گردان 501 مقداد . چون با هم خدمت کرده بودیم و هر دو ارتشی بودیم و خط و خطوط همدیگر را می شناختیم، مرا برد گردان مقداد. من هم از گردان شهید بهشتی تسویه حساب گرفتم و به گردان شهید اسماعیلی رفتم. دیگر هر جا می رفتیم با هم بودیم. انتهای پیام ...
جان بازی در میدان مین
. یک روز احساس کردم خیلی ناراحت و بی حوصله است. پرسیدم چه شده؟ گفت: آقاجان، ناراحتم چون الان از خانواده ما کسی در جبهه نیست و آنجا نام ما یاد نمی شود.به این دلیل می گفت که گاهی او و حسین و علی، سه برادر، هم زمان در جبهه بودند. اتفاقا قرار بود همان روز من برای تحویل لباس و وسایل به پادگان بسیج بروم که فردایش اعزام شوم. به رضا گفتم: من باید امروز می رفتم پادگان که فردا اعزام شوم ولی به خاطر تو نشد که ...
اعدام قاتل شب سال نو در زندان کرج
بعد از تحویل سال نو قرار بود که دنبال همسر و فرزندانم بروم و با هم راهی سفر شویم به همین منظور به خانه مادرزنم رفتم و به همسرم گفتم که الان بهترین زمان برای آشتی است و از او خواستم آماده شود تا راهی سفر شویم اما زنم گفت به سفر نمی آید. چون همسرم قبلاً قول داده بود که آشتی می کند از این حرفش خیلی عصبی شده و به خانه رفتم؛ چاقویی برداشته و دوباره به خانه مادرزنم بازگشتم، ابتدا درِ آپارتمان را با لگد ...
تجربه دانش نامه نگاری در گفت وگو با کاظم موسوی بجنوردی
که همه را به تفکر وادار می کرد چون موضوعات زیادی مطرح بود و گروه های زیادی دست اندرکار بودند، تضارب آرا در میان بود و همین تضارب آرا باعث می شد فضای فکری، چالش برانگیز شود. همه این ها باعث شد فضایی به وجود آید که مجبور باشیم فکر کنیم. در همین فضا بود که من مجدداً به این فکر افتادم. به آقای هاشمی گفتم می خواهم شما را خصوصی ببینم؛ به ایشان عرض کردم حالا که ما انقلاب کرده ایم باید خودِ فرهنگ خودمان ...
خاطرات ناگفته جابری انصاری از مرحوم محتشمی پور
آقای شیخ الاسلام مستند کوتاهی به نام جناب برادر تهیه کردیم. من با آقای محتشمی در مقاطعی که به تهران می آمد صحبت کردم و فقط چون موضوع شیخ الاسلام بود ایشان قبول کرد. می گفت من اصلا مصاحبه نمی کنم ولی چون راجع به حسین شیخ الاسلام بود انجام داد و این مصاحبه شد جزو آخرین کارهایی که از ایشان ضبط شده است. به آن خاطره برگردم. من در دمشق بودم و یک روزی آقای محتشمی برای زیارت یا هر کاری به دمشق ...
رضا رویگری همسر جوانش را طلاق داد؟ | مهمانی خصوصی رضا رویگری در خانه جدیدش همه را متعجب کرد
... رضا: از اینکه سلامتی ندارم چون آدمی پرجنب و جوش بودم و این وضعیت خیلی آزارم می دهد. البته خدا را شکر حالا حالم بهتر است و خوب هم خواهم شد. گاهی شده دعوت به کار شده و رفته ام اما بعد که وضعیت مرا می بینند منصرف می شوند و دیگر تماس نمی گیرند و این آزارم می دهد. دوست دارم به این آدم ها بگویم اگر رویگری کیان مختارنامه را می خواهید باید تمام سرمایه فیلم خود را به من بدهید. البته بخشی از دلگیری ...
استقلال به من نیاز داشت و هواداران خواستند بمانم
شاهرخ بیانی در خصوص ناراحتی هواداران استقلال بعد از جدایی فرهاد مجیدی که شیرینی قهرمانی را به کامشان تلخ کرده، اظهار داشت: این عنوان قهرمانی چیزی بود که هواداران منتظرش بودند و بعد از چند سال به آن نیاز داشتند ولی بعد از قهرمانی خبر رفتن فرهاد مجیدی به نوعی شیرینی قهرمانی را به کام آنها زهر کرد. به هر حال خانه و زندگی فرهاد مجیدی در امارات است و حس می کنم به نوعی آنجا راحت تر است و هم می خواهد به ...
دلدادگی به گنبد طلا از پشت دیوار های زندان
، بوی غریبی آشنا در خود دارد. وسایل را برداشتند و رفتند زهرا خانم بعد از چهار سال در بند بودن، سه روز است طعم آزادی را چشیده است. ماجرای او به صندوق قرض الحسنه ای خانگی برمی گردد که وام های کم بهره به مردم می داد که گره جهیزیه تازه عروس ها را باز کند. این گره باز کردن او را گرفتار بدهی می کند. چون مردم منطقه محل زندگی ام ضعیف بودند و توانایی تأمین جهیزیه و این گونه مخارج را ...
ناگفته های مرحوم دعایی از پیغام صدام به امام، پاسخ معنادار به نامه مصباح یزدی، پیام تسلیت رهبری برای ...
از طرف ساواک ایران یک شخصیت مورد اعتماد به عنوان نماینده ی رسمی ساواک انتخاب شد و از طرف تشکیلات امنیتی عراق هم متقابلاً یک نماینده ی ....... این نماینده ها به قدری نفوذ و اختیارات داشتند که مثلا اگر فرض کنید سفیر می خواست با وزارت خارجه ملاقاتی داشته باشد یا با یک شخصیتی در عراق ملاقات کند باید نامه می نوشت بررسی می کردند حالا 24 ساعت بعد یا کمتر یا بیشتر به او اجازه می دادند اما این مامور امنیتی ...
تفریح در کنار خانواده از برنامه های همیشگی امام بود
اغلب موقع ناهار و شام مرا در منزل شان نگه می داشتند، هنگام شب هم مثلاً به خاطر آنکه برف باریده بود، خانم می گفتند: در برف اجازه نمی دهم که به خانه تان بروی، یک وقت لیز می خوری و زمین می افتی. من هم می گفتم: آخر پدرم دلواپس می شود، خانم جواب می دادند: به پدرت اطلاع می دهیم. بعد هم یکی را می فرستادند به منزل مان برود و به پدرم خبر دهد که اقدس امشب را در منزل ما می ماند. صبح هم که بیدار می شدم و چای ...
تصویر گربه زیبا و گوگولی همسر سالار عقیلی
. گفتم از شیوهٔ خواندن او می فهمم. تا آنتراکت صبر کردیم و بعد با او صحبت کردیم. به این شکل آشنایی ما شروع شد. پس از آشنایی بیشتر، همکاری هنری خود را آغاز کردیم. با هم کارهای مختلفی با پیانو انجام دادیم. تا اینکه در سال 1379 با هم ازدواج کردیم.
مادری که دو نیروی اطلاعاتی پرورش داد
...، اما پس از گذشت پنج روز موفق شدند پیکر او را شناسایی کنند. آن زمان من در ستاد جنگ زدگان مشغول بودم. روزی مهندس میرسلیم پیش من آمد و گفت که حاضر شو باید برای تشییع پیکر یکی از دوستان عبدالرضا به بهشت زهرا (س) برویم. اما چون آن روز تعداد مراجعه کننده بالا بود من گفتم ابتدا باید کار این افراد را انجام بدهم بعد می آیم. کار ها را انجام دادم و بعد به بهشت زهرا (س) رفتیم و متوجه شدم که عبدالرضا شهید ...
کاروان محور غرب خدام حرم مطهر رضوی وارد جزیره لاوان شد
آمدند یکسره من در عذاب بودم، موقع غسل و کفن گویا آتش بر بدنم می ریختید یا با آتش مرا می پوشاندید اما در حرم امام رضا علیه السلام که رسیدم دو ملائکه بدن من را تحویل گرفتند و داخل حرم بردند. خوشحال شدم با خودم گفتم عذاب تمام شد، دیدم مرد پیری در روضه نزدیک جناب امام رضا علیه السلام نشسته و حضرت امام رضا علیه السلام در بالای ضریح مبارک قرار گرفته ، سلامش کردم . آن بزرگوار روی مبارک خود را از من ...
جزئیاتی از ماجرای برادرکشی بر سر ارثیه پدری
9 مرداد سال 1400 مأموران پلیس تهران از درگیری خونین دو برادر باخبر و راهی محل شدند. وقتی مأموران به خانه مورد نظر رسیدند، بررسی های اولیه نشان می داد برادر کوچک تر با ضربات چاقو کشته و برادر بزرگ تر به نام محمود 45 ساله هم حین فرار از سوی همسایه ها بازداشت شده است. جسد احمد 38 ساله به پزشکی قانونی فرستاده و محمود به پلیس آگاهی منتقل شد. متهم تحت بازجویی قرار گرفت و در روند بازجویی ها ...
فتح الله زاده: کی روش بهترین گزینه برای استقلال است / لطفا فرهاد را قضاوت نکنید
ادامه می گوید: یکبار وقتی مدیر عامل بودم یکی از مدیران ارشد ورزش کشور توصیه کرد که مربی ایرانی بیاورید اما این مساله فقط در حد توصیه بود و اجباری در کار نبود. من هم تصمیمی گرفتم که به نفع استقلال باشد. من فقط یکبار مربی خارجی آوردم و در سایر مقاطع، احتیاجی به این کار نبود. من با بزرگانی چون زنده یاد حجازی، زنده یاد پورحیدی و قلعه نویی کار کردم و نیازی به حضور مربی خارجی نبود. الان هم آقای آجورلو مسلما بهترین تصمیم را برای استقلال می گیرد. من فقط خواهش می کنم که فرهاد مجیدی را برای جدایی از استقلال قضاوت نکنید؛ چون ما همه ماجرای جدایی او و دلیل تصمیمش را نمی دانیم. ...
گریه و ستایش مرادی کرمانی برای محمود دعایی
می پرسید سیر شدی؟ با این که هیچ وقت سیر نشده بودم، می گفتم سیر شدم چون می دانستم لقمه ای ندارد و اگر بگویم سیر نشده ام خجالت می کشد. می گفتم خودت هم لقمه ای بخور. او این حرف ها را با گریه می زد و همه متأثر شدند. همیشه برای او گریه می کردم. صحنه عجیبی بود و تا مغز استخوانم را سوزاند. این نویسنده ادامه داد: در شما که غریبه نیستید هر وقت می خواستم از فقر و بی کسی و تنهایی حرف بزنم، می گفتم زشت ...
دیپورت به افغانستان؛ شهادت در سوریه
اتفاقی برایش بیفتد، یا تیر می خورد زخمی می شود، خب سخت است برایش تا آخر بماند خانه شما. همین الان بگویم من دلم خیلی قرص بود. نمی توانستم و اصلا زبانم یاری نمی کرد بهش بگویم نرو، اما به خاطر اینکه همه دور و برم فامیل ها گفتند که از تو حرف شنوی دارد، یک بار بهش گفتم هادی جان! می شود دیگر نروی سوریه؟ چند بار رفته بود و اعزام دوم بود. فکر کنم بعد از اعزام اولش بهش گفتم. اول که اصلا باورم ...
حاج صیاد در جبهه ها قد کشید و بزرگ شد
بعدازظهر روز اول خرداد 1401 در خیابان مجاهدین اسلام صدای شلیک چند گلوله به گوش رسید. ساعاتی بعد خبر آمد که یک رزمنده مدافع حرم به نام صیاد خدایی از سوی عوامل رژیم صهیونیستی به شهادت رسیده است. نام صیاد خدایی تا زمان شهادتش برای ما آشنا نبود. مثل شهید محسن فخری زاده یا مجاهدان دیگری که سال ها در گمنامی جهاد کردند و تنها شهادت نام و خدمات شان را از مظلومیت و گمنامی خارج کرد. ...
امام خمینی (ره) شخصیتی جریان ساز بود
یک خادم در مدرسه کار می کرد و مثلا حتی اگر می دید توالت ها تمیز نیست، خودش تمیز می کرد. بسیار هم سختگیر بود. به همین دلیل همه دوست داشتند فرزندشان را در علوی بگذارند. در عین حال می گفت در سیاست دخالت نکنید و این باعث شد انقلاب که شد نظام جمهوری اسلامی بعد از انقلاب تحصیلکرده جدید برای حاکمیت زیاد داشته باشد. مثلا آقای بهشتی هم تحصیلات دانشگاهی داشت و هم تحصیلات حوزوی و هم زبان بلد بود و ...
روایت دعایی از فراز و فرود های روزنامه اطلاعات/ ما اجازه نمی دادیم در اطلاعات به مرحوم مصدق بی حرمتی و ...
آفتاب نیوز : تاریخ ایرانی: طلبه جوانی که مسوول تایپ، تکثیر و توزیع ماهنامه بعثت بود که به مثابه ارگان روحانیون روشنفکر و مبارز حوزه علمیه قم ایفای نقش می کرد و چهره هایی چون ربانی شیرازی، باهنر، مصباح، علی حجتی کرمانی، خسروشاهی و هاشمی رفسنجانی در آن گرد آمده بودند، آیت الله خامنه ای از مشهد مقالاتی برای آن می فرستاد و آیت الله منتظری هم کمک های موثری برای چاپ نشریه می کرد، 15 ماه پس از پیروزی انقلاب، مدیرمسوول دیرپا ترین روزنامه ایران شد که آن زمان 54 سال بود که منتشر می شد؛ سیدمحمود دعایی که قبل از انقلاب صدایش از عراق در رادیو نهضت روحانیت شنیده می شد و پس از انقلاب سیمایش در عراق به عنوان سفیر ایران دیده می شد، وقتی پا به ساخت ...
اجاره زمین خدا !
دردسرتون ندم. اون روز ساعت پنج صبح از خواب بیدار شدم و راهی بیمارستانی شدم که این روزها و هفته ها و ماه ها میرم اونجا تا بلکه فرجی بشه و حال عمومی من هم رو به بهبود بذاره. القصه به بیمارستان که رسیدم چند تا جای پارک خالی نزدیک در بیمارستان پیدا کردم بعد با انتخاب یکی از نزدیکترین اون جا پارکها به در بیمارستان اومدم که ماشینم رو پارک کنم که یهو از پشت درخت یه نفر اومد بیرون و بهم گفت: میخوای پارک کنی؟ گفتم: بله دیگه. گفت: پس همینجا پارک کن. گفتم: دارم ...
احمد مدرس زاده: می خواستم بوشهر را به یک ونیز کوچک تبدیل کنم/ رییس انرژی اتمی، فریدون سحابی ، به من ...
هم 48 ساعت بازداشت کنید تا بفهمد که باید از شما اجازه بگیرد و من را به اتاق راهنمایی کند نه این که چون ریش دارد، شما فکر کنید خیلی بچه مسلمان است و کاری به او نداشته باشید. دو روز بعد، ساعت 5 صبح، سرهنگ نیک سرشت که خدا رحمتش کند، رییس شهربانی بود، آمد و رفتیم بازدید. دیدم همه با لباس های مرتب و ریش تراشیده هستند و... من همیشه کراوات داشته ام و دارم. تا الان نه کراوات را باز کرده ام و نه ریش ...
نادر محمدخانی در طرفداری: پاداش خانه و ماشین؟ فدای سر مردم! / پرسپولیس انضباط نداشت
شد؟ نه واقعیتش را می خواهید نه در حد یک بار برای امیدها به من پیشنهاد شد که با شرایط من مورد موافقت قرار نگرفت چون من می خواستم کاملا در اختیارم باشند و گفتند نمی شود و گفتم نه من هم نیستم چون الان مسابقات امیدهای ما شرایط خاصی دارد و یک وقت برگزار می شود و بعضی وقت ها برگزار نمی شود. بازیکنان بعضی هایشان می روند اردو من تجربه تیم امید پرسپولیس را هم داشتم، 3 – 4 نفرشان می رفتند با بزرگ ...
روایت ناطق نوری از خاکسپاری امام(ره) / پشت پرده دو تابوت بدلی
زاده آمده بود که امام را ببوسد محکم زدم توی سرش! خودم رفتم داخل قبر و پاها را دو طرف لحد گذاشتم. وقتی حاج آقا رضا اربابی، غسال علما آمد که تلقین را بخواند من دست هایم را به دو طرف قبر گذاشتم تا ایشان تلقین بخواند. جمعیت ریختند، چون داشتند آمال و آرزوهای همه ما را دفن می کردند. عده زیادی هم روی دست من غش کردند. به آقای اربابی که داشت مستحبات دفن را انجام می داد گفتم آشیخ ...
روایت ناطق نوری از خاکسپاری امام(ره) / پشت پرده دو تابوت بدلی
علی اکبرناطق نوری، کسی که پیکر رهبر فقید انقلاب را به خاک سپرد روایتی از چگونگی خاکسپاری امام خمینی(ره) تعریف می کند:
یک امام خمینی برای ایران ارزش کل دنیا را دارد/ چه گوارا شاگرد شاگرد حاج قاسم هم نمی شود
هم بگویم، شما نمی توانید استفاده کنید. چون تجربه یک خارجی است و به دردتان نمی خورد. در آن 24 سالی که شما در ایران بودید، یعنی از بدو تولد تا 24سالگی، من نبودم. لذا من از یک واقعیت متفاوتی آمده ام و این ها را با خودم آورده ام که شما نمی توانید بیاورید. مثلاً خیلی از چیزهایی که جوان ایرانی الان به دنبال آن ها است و این جا پیدا نمی کند، من تا تهش رفته ام و این مال من بود، زندگی و فرهنگ من بود. بعد ...