ملولان همه رفتند در خانه ببندید/قسمت اول
سایر منابع:
سایر خبرها
روایت تهیه کننده ناخدا خورشید از جستجو در سردخانه ها
مادرش گفت: اینجا نیست. به بهشت زهرا بروید. دعای مردگان در بهشت زهرا هم جنازه حمید پیدا نشد. ده روزی از این ماجرا گذشت. یکی دوباری به خانه حمید سر زدم. آنها همچنان در انتظار جوان خود بودند. پدرش بی تاب و گریان بود. در گوشه اتاق برای پسرش دعای مردگان می خواند. با او همدری کردم و گفتم: شما بهتر از من می دانید خداوند گفته است: همه ما از خاک هستیم و به خاک بر می گردیم. پدر به عنوان قدردانی رو به من کرد و با گریه گفت: بچه ام سر به نیست شده است. منبع: هارون یشایایی. روزی که اسم خودم را دانستم. نشر شهاب ثاقب. چاپ اول 1396 ...
مقاومت پدر شهید برای تحویل سلاح گرم! + عکس
حسابی ندیده ایم. 5 بار به سوریه رفتیم اما آنجا هم نمی شد اصغر را سیر ببینیم. شش روز آنجا بودیم اما ممکن بود فقط نیم ساعت اصغر را ببینیم. قلبتان آسیب دیده بود بهتر شد؟ مادر شهید: مشکل قلبم همیشگی است. وقتی سردار سلیمانی به شهادت رسید، بیمارستان بودم. رفتم نماز صبحم را خواندم و آمدم. دخترم گفت: نمی دانم چرا پرستارها دارند گریه می کنند. گفتم: نمی خواهد چیزی بپرسی شاید مشکلاتی ...
قتل پسردایی توسط دانش آموز 16 ساله
...، با یکدیگر درگیر شدیم که من با همان چاقوی خوش رنگی که خودش به من هدیه داده بود، او را به قتل رساندم. گزارش خراسان حاکی است: در حالی که هنوز ابعاد دیگر این جنایت توسط سرهنگ مرادی (افسر پرونده) مورد کنکاش های دقیق پلیسی قرار گرفته بود، این نوجوان متهم به قتل در حاشیه جلسات بازپرسی به سوالات خبرنگار خراسان نیز پاسخ داد. جلسه ستاد هماهنگی برگزاری نماز عید سعید فطر در گلبهار برگزار شد ...
شالی که محمد برای همه آورد
بود که از نزدیک ایشان را ببینم. زمانی که امام خمینی (ره) به ایران آمد، من در خانه ایشان چایی می ریختم. یک شب و دو روز با دو بچه در بهشت زهرا ایستادم که امام را ببینم. عاشق امام بودم. از زمانی که حضرت آقا رهبر شدند، به دیدار عمومی شان رفته بودم، اما با ایشان دیدار خصوصی نداشتم. به آقا هم گفتم که در این دنیا یک آرزو داشتم آن هم این بود که بیایم از نزدیک شما را زیارت کنم که الحمدلله خدا کمک کرد و ...
گفت وگو با کریم فیضی درباره استاد مهدوی دامغانی
تعدادی که آشنا بودند و شناخت داشتند، شیفته او بودند. دو هفته بعد از آن دیدار خدمت استاد صدوقی سها بودم و این کتاب را نزد ایشان هم دیدم. چون تا متوجه می شدند کتابی از آقای مهدوی دامغانی منتشر شده سریعاً تهیه می کردند و به ما نمی رسید. این آشنایی چگونه به گفت وگو رسید؟ استاد حکیمی به من امر کردند که درباره مرحوم سیدابوالحسن حافظیان از اساتید استاد حکیمی و از عرفای صاحب نفس که ...
عاقبت بدهی داشتن به دیگران
، او را ندیدم جستجو کردم، گفتند: به بغداد رفته است. شبی قیامت را در خواب دیدم، مرا در موقف حساب حاضر کردند، خداوند مهربان به فضلش مرا اذن رفتن به بهشت داد. چون قصد عبور از صراط کردم، زفیر و شهیق جهنم مرا بر صراط نگاه داشت و راه عبورم را بست، ناگاه طلبکار یهودی، چون شعله ای از جهنم خارج شد و راه بر من گرفت و گفت: بقیه طلب مرا بده و برو. من تضرع کردم و به او گفتم: من در جست وجویت بودم تا ...
طلبه ای در خط مقدم نبرد با داعش
: بله. راضی ام. تو را به حضرت زینب (س) سپردم. هر چه خواست خدا و خودت است، همان بشود. آخرین تماس شب قبل از شهادتش تلفنی صحبت کردیم. قرار بود ما را هم به سوریه ببرند. گفت: احتمال دارد که هفته بعد با شما تماس بگیرند، شما آمادگی داشته باشید؛ چون 24 ساعت قبل به خانواده ها اطلاع می دهند. خواهر سعید آن زمان کلاس سوم ابتدایی بود. سعید او را خیلی دوست داشت و گفت که خیلی دلش ...
علامه به روایت شاگردش
مدیر کتابخانه شوشتری ها؛ آقای امینی می فرمودند: من می رفتم کتابخانه حسینیه شوشتری ها مطالعه می کردم. بعد دیدم این مقدار وقتی که برای مراجعه برای خواننده ها تعیین شده، مثلاً از صبح تا ظهر، کافی نیست. با متصدی آن کتابخانه قرار گذاشتیم من بروم آنجا 24 ساعت باشم و در را بر من ببندد. یک مقدار نان با خودم می بردم و وقتی کتابخانه تعطیل می شد، در را می بست و من می ماندم، چون تصمیم گرفته بودم تمامِ کتاب ها ...
جزئیات جنایت جنون آمیز دختر ثروتمند با همدستی پسر مورد علاقه اش؛ کشتن 3عضو خانواده و انداختن اجساد در ...
متوجه شده بود سپیده و نیما در گاوصندوق خانه را باز کرده و مدارک و پول ها را برداشته و فرار کرده اند. دستگیری متهمان ماموران چند روز بعد موفق شدند نیما و سپیده را در حالی که قصد خروج از کشور داشتند شناسایی و بازداشت کنند. سپیده در بازجویی ها به قتل های تکان دهنده اعتراف کرد و گفت: وقتی من و خواهرم بچه بودیم پدر و مادرم از هم جدا شدند. من با پدرم زندگی می کردم. وقتی ...
مقانلو: من نبودم؛ سه فینالیست نداشتیم/ ساعی در کارم دخالت نمی کرد/ ای کاش بهترین مربی نمی شدم
بازی این کادرفنی هماهنگ تر خواهد شد، اما به شرطی که شرح وظایف را خوب تعریف کنم. روز اول گفتم که انتظار معجزه نداشته باشید، چرا که بسیاری از مربیان برای ایجاد تحول قرارداد 8 ساله می بندند. در این شرایط هر کسی غیر از من بود سه فینالیست نداشتیم. تیم جوان بود و ریسک را پذیرفتم. تسنیم: بحث انتخاب بهترین مربی مسابقات باعث حاشیه و ناراحتی برای مینو مداح، سرمربی تیم بانوان شد. در این خصوص توضیح می ...
از تمدید دیو و دلبر ، بی چرا زندگان تا فیلمبرداری در آغوش درخت
...، اولین جلسه هیات مدیره جدید کانون روابط عمومی و تبلیغات خانه تئاتر روز شنبه یازدهم تیرماه با حضور محمد بهرامی، زهرا شایان فر، امیرپارساییان مهر، مریم رودبارانی، مریم شریعتی، الهه حاجی زاده ، علیرضا سعیدی و محمدوفایی (بازرس کانون) در خانه تئاتر برگزار شد. در این جلسه ضمن بررسی برخی از مسائل و اولویت های کاری کانون درهیات مدیره جدید و تاکید بر مشارکت همه اعضای این مجموعه صنفی در اموراجرایی ...
افشای اتفاقی فجیع ترین قتل عام 3 عضو خانواده در تهران / فقط جنازه دختر در اسید ذوب شد! + عکس
دوستم برای گرفتن کیفش که در ماشین او جا مانده بود مقابل خانه الناز آمد.او بالا آمد و به خاطر بوی تعفنی که در خانه پیچیده بود به ماجرا مشکوک شد. او وقتی در حمام را باز کرد الهام را دید و شوکه شد. او چند روز بعد ما را لو داد. با پایان اظهارات ضدونقیض متهمان و ادعای تازه مهران ، عنوان اتهامی نیما تغییر و ادامه جلسه به خاطر طولانی شدن دفاعیات متهمان به بعد موکول شد. دومین جلسه ...
"باز نشر " گفت وگو حوزه با سبا بابایی؛ روایتی از دیدار مادر شهید ژاپنی با امام خمینی(ره)/ برگزاری جلسات ...
را در تربیت انقلابی فرزندانتان چگونه ارزیابی می کنید؟ همسرم خانه ای کنار مسجد خرید؛ چرا که اعتقاد داشت که بچه ها باید صدای اذان را بشنوند. ما به خیابان نیروی هوایی رفته بودیم و نزدیک پادگان نیروی هوایی بودیم. نیروی هوایی اولین گروه نظامی بود که به امام(ره) ملحق شدند و گارد شاهنشاهی خیلی مراقب پادگان بودند . ساعت 9 شب چراغ ها خاموش می شد و ما بالای پشت بام شعار می دادیم .یک روز سربازان ...
با مهریه 14 سکه به تجملات و فخر فروشی نه گفتیم/ ماجرای تلاش بزرگترهای فامیل برای کسب رضایت پدر عروس خانم
هیأت بودم، خواهرم هماهنگ کرده بود که شب برای خواستگاری برویم، اما چون شب برنامه هیأت داشتیم قرار بر این شد که ساعت 10 صبح به منزل ایشان برویم، در جلسه اول سادگی و به دور از تجمل بودن خانواده شان برایم جالب بود، نگاه من به ازدواج این بود که دو نفر از لحاظ فکری هماهنگی های لازم را با هم داشته باشند، وقتی در صحبت هایمان، اهداف و معیارها مشترک بود، برای جلسات بعدی مصمم شدم که البته در کنار این موضوع ...
ثمرات اقامه نماز اول وقت از منظر دین در رادیو معارف
برنامه “خانه دوست” به تبیین اهمیت اقامه نماز اول وقت از منظر رسول اکرم (ص) می پردازد. به گزارش هنرصدا به نقل از روابط عمومی رسانه ملی، یکی از مواردی که آیات و روایات بیشماری بر آن تاکید دارد اقامه نماز اول وقت است . به همین منظور برنامه “خانه دوست” دوشنبه 13 تیرماه 1401 ضمن بیان ضرورت نماز اول وقت از منظر نبی اکرم (صلوات الله علیه) به ثمرات و برکات دنیوی و اخروی آن از منظر دین می پردازد . برنامه “خانه دوست” به تهیه کنندگی محمد حسین پور و اجرای سید حمید حسینی هر روز ساعت 20:00 از رادیو معارف به روی آنتن می رود . ...
سه ضلعی مسموم !
امیرحسین بود که چند سال بعد از زندگی با امیر به کمپ ترک اعتیاد می رود و پس از آن، آواره محله های شهریار می شود. پرشیا صفر زیر پاش بود ولی چون پیش کسی نرم و فقط دنبال این باشم، رفتم توی بیابون چادر زدم. ملت از همه ارگان ها میومدن که پاشو بریم می گفتم نمی خوام، فقط امیر. یه مریضی بود دیگه. اصلا نمی دونستم کجاست؟ خونه رو هم داده بود رفته بود که مهریه همسر اولش رو بده. فقط به گوشم رسیده بود که امیر همه جا ...
سرنوشت صندوقچه شهید مدافع حرم چه شد؟ + عکس
ما بودند مگر نگفتید بار آخر وصیت نامه ای از عباس آقا به جا نماند؟ یادم رفت بگویم که از نبودن وصیت نامه اش خیلی ناراحت بودم. شبی که به ما خبر دادند، بعد از رفتن مهمان ها نشستیم که تصمیم بگیریم برای محل مزار عباس. صحبت وصیت نامه هم پیش آمد. برادرم گفت: نظر خودش کجا بوده؟ من هم قضیه وصیت نامه را گفتم. بعد از چند دقیقه پسر عمویم آمد و یک پاکت آورد و گفت: این وصیت نامه عباس است ...
پیامک صاحبخانه فاجعه آفرید! | خودم هم نفهمیدم چرا این حادثه تلخ رخ داد!
تو نیست! دیگر پاسخی نداشتم و به ناچار به خانه ام رفتم. همسرم گفت: آپارتمان نشینی همین است و باید این موارد را تحمل کنی. خلاصه آن روز ظهر وقتی از سرکار به خانه بازگشتم پسر همسایه با یکی دیگر از دوستانش مشغول بازی روی پله ها بودند و بالا و پایین می پریدند. به پسر همسایه گفتم کمی آرام تر بازی کنید تا مزاحم استراحت همسایه ها نشوید اما او اصلا به تذکرم توجهی نکرد. بعد از صرف ناهار ...
مادر که باشی همه بیمارها فرزند خودت هستند / روایت یک مادر پزشک
نگران می شوند و یا ترس زیاد داشتند و یا حتی در مواقعی که بیش از حد خسته شده اند، عشق نیست. عشق در این لحظات از او جدا می شود و اتفاقاً احساسی که می ماند شاید حتی تنفر باشد. به نظر من مادری برخی اوقات تنفر هم دارد. همه اش عشق نیست. خودم را بعد از زایمان دومم به خاطر دارم که افسردگی پس از زایمان گرفته بودم. یک روز در خانه با دخترم تنها بودم. او از صبح تا شب یک سره گریه کرده بود. حدوداً 25 ...
12تیر67؛ روزی که آب و آتش به هم آمیخت/ مدعیان حقوق بشر 290 کبوتر را در آسمان خلیج فارس سوزاندند
فرصتی برای گفتگو با خانواده یکی از شهدای این حادثه شد تا مروری بر این حادثه دلخراش و جانکاه داشته باشیم. علی مرادی همسر شهیده روز خاتون سابقی نژاد و پدر شهیده مریم مرادی پور در گفتگو با خبرنگار راه آرمان؛ اظهار داشت: چند سالی ساکن شهر العین بودم و با پدر شهیده روز خاتون سابقی آشنا شدم آنها اهل روستای پشت کوه رمشک شهرستان قلعه گنج و سنی مذهب بودند و در واقع ما هر دو خانواده ساکن جنوب ...
ولی الله صالح نیا: مشارکتی ها می گفتند اگر تیم ملی به جام جهانی برود، انقلاب می شود!
گرفته تا نوک حمله هیچ چیزی کم نداشت. آقای حبیبی، دکتر ذوالفقارنسب، آقای اردشیر لارودی و من مربی بودیم. تیمی بسیار خوب، گردن کلفت و فنی داشتیم. اما درست قبل از بازی با قطر تا 8 ساعت قبل از بازی 8 بازیکن را به ما رساندند. این 8 بازیکن چند روز در پادگان ها دنبال نامه خود بودند. وقتی به اردو رسیدند گفتم بچه ها چطورید که پاسخ دادند “آقا فقط بگذارید ما بخوابیم. 3-4 روز است در پادگان از این سر به آن سر ...
زندانی معروف ابوغریب از حقوق بشر آمریکایی می گوید!
به گزارش قدس آنلاین ، محمد بلندیان یکی از ایرانیان دربند زندان ابوغریب است که توسط مأموران آمریکایی مورد شکنجه های بسیار شدید قرار گرفته، در برنامه تلویزیونی بدون تعارف به تشریح حقوق بشر آمریکایی پرداخته است. بلندیان با اشاره به اینکه در سال 1382 به قصد زیارت عتبات عالیات رهسپار عراق شده بود، بیان داشت: بعد از چند روز که در کربلا بودم، به زیارت حرمین کاظمین (ع) رفتم. آن زمان، شب ها ...
خاطراتی تلخ تر از خردل/ صدای خس خس سینه از سردشت به گوش می رسد
گروه جامعه خبرگزاری فارس- مهدی امیری پور: ساعت 4 بعد از ظهر یکی از داغ ترین روزهای تیرماه 67 ، 2ماه از آغاز زندگی مشترک پروین با همسرش می گذرد، در حیاط خانه در حال حمام کردن برادرزاده 9 ماهه اش است، بچه های دیگر هم دور ادریس جمع شده اند، صدای خنده و قهقهه کودکان از چند متر آن طرف تر هم به گوش می رسد. در بین شلوغی و سر و صدا ناگهان یک نفر محکم به در می کوبد و فریاد می زند عجله کنید هواپیماهای صدام ...
سوالات کنکور تا روز آزمون به هیچ عنوان لو نخواهد رفت
درگیر کنکور بودند، فرایند قبل کنکور تا روز امتحان طول می کشد. تا صبح روز کنکور هیچ فردی نمی تواند سوالات کنکور را مشاهده کند. او گفت: مرحله دوم کنکور، اجرای آزمون است که امسال در 3 مرحله دروس عمومی، دروس تخصصی و ادامه دروس تخصصی کنکور را برگزار کردیم، اما در تجربی 4 مرحله بود و وزارت خانه های زیادی مانند وزارتخانه کشور و استاندارها و قوه قضائیه، نیروی انتظامی، آموزش و پرورش، دانشگاه ...
قتل هولناک فرناز زن صیغه ای در رودهن / 10 سال پنهانی به خانه اش می رفتم+ عکس
متهم در جلسه دادگاه ادعای عجیبی را مطرح کرد و مدعی شد تحت فشار در پلیس آگاهی به قتل اعتراف کرده و احتمالا همسرش زنده است. رسیدگی به این پرونده از شانزدهم بهمن ماه سال 97 با شکایت زن جوانی که به پلیس آگاهی رفته بود آغاز شد. وی که هراسان بود گفت :خواهر کوچکم فرناز در خانه ای در خیابان هاشمی تهران به تنهایی زندگی می کند. چند روزی است از او هیچ خبری ندارم و تلفن موبایلش نیز ...
چرا به پرسپولیس رفتم و چرا به استقلال برگشتم؟
صفحه بخوانید: *به پرسپولیس رفتم چون... من یک پیشنهاد خوب از پرسپولیس داشتم و استقلال هم زیاد رسیدگی نمی کرد. به خاطر همین شرایط من خیلی بد بود و گفتم به پرسپولیس بروم. زمانی که من از استقلال به گل گهر رفتم آقای مهران پور یک مصاحبه انجام نداد ولی زمانی که من پایم هنوز به باشگاه پرسپولیس باز نشده بود کلی حواشی ایجاد شد. *خیلی ها دوست نداشتند من در استقلال باشم! ...
شوق آزادی خرمشهر درد قطع شدن پایم را از بین برد
جبهه رفت نیروی ارتشی بود، در رسته مهندسی تخریب، بخش مین، می گوید: من تخریبچی مین بودم، اعزام شده از جمعی مهندسی بروجرد. چند روز قبل از آزادی خرمشهر یعنی 27 اردیبهشت مامور شدیم برویم دشت عباس، در منطقه سرخه نادری نزدیک ساعت 9 صبح هر دو پایم رفت روی مین. وی تعریف می کند: من و چند افسر درجه دار ارتش به همراه دوستانم محمدعلی گودرزی، آقای نم نم، آقای مبشری در حال کار کردن روی مین ها بودیم. در ...
محا کمه قا تل کارمند د ادگستری بدون پید ا شدن جسد
بعد از اتمام کارش به خانه اش رساندم. قاضی: در این سال ها چند بار به قتل اقرار کردی و چند بار آن را انکار کردی. علت این همه تناقض گویی ها چیست؟ هر جا تحت فشار های روانی و جسمی بودم، به قتل اعتراف می کردم و هر جا برای حرف زدن آزاد بود، حقیقت را می گفتم. قاضی: مدعی هستی هر روز به لیلا سر می زدی. چرا از دوم بهمن تا 16 بهمن که او ناپدیدشده بود، به پلیس گزارشی ندادی؟ متهم: آن روز ...