آدم ربایی نافرجام خواستگار مست!
سایر منابع:
سایر خبرها
آدم ربایی و تهدید به قتل برای دفاع از خواهر
نامربوطی زده ام، او هم یک روز به مادر بزرگم که همسایه اش بود زنگ زده و تهدید کرده بود که مرا می کشد. وقتی مادربزرگم به من گفت پرهام به او تلفن کرده من زیاد تهدیدش را جدی نگرفتم تا اینکه یک روز به من زنگ زد و گفت برای حل اختلافمان به دیدارش بروم. شاکی گفت: سوار بر موتورسیکلت راهی محل قرار شدم. به محض رسیدن، پرهام از خودروی پژواش پیاده شده و شروع به عربده کشی کرده و چاقویی را روی پهلویم ...
تجاوز خواستگار پلید به نیلوفر در باغ | بهزاد فیلم گرفته بود
.... پس از آن که هایده با چرب زبانی و تعریف و تمجیدهایش به مادرم اطمینان داد که یک ساعت دیگر باز می گردیم، من سوار خودروی بهزاد شدم و سه نفری حرکت کردیم. با وجود این از چشمان بهزاد می ترسیدم. وقتی از آینه خودرو نگاهم می کرد کینه ای عمیق را در چشمانش می دیدم. خلاصه در میانه راه هایده از خودرو پیاده شد و با این بهانه که به منزل دوستش می رود تا ما راحت تر صحبت کنیم، من و بهزاد را تنها گذاشت. ...
زن16ساله: بخاطر سنم اهل شیطنت هستم
ماجرا روزی اسحاق به روستا آمد و ما نیز برای دورهمی شبانه به منزل عمویم دعوت شدیم. آن جا بود که دختر عمویم به شوخی سخنی را درباره ازدواج من و اسحاق مطرح کرد و خیلی زود با توجه زن عمویم مواجه شد. چند روز بعد آن ها با هماهنگی پدرم به منزل ما آمدند و مرا که سیزدهمین بهار زندگی ام را می گذراندم برای اسحاق خواستگاری کردند. با آن که پسرعمویم 17 سال از من بزرگ تر بود و ...
بررسی صدا و تصویر آدم ربا را گرفتار کرد
خاطر من با موتورسیکلتم به محل قرار رفتم. رهگذران به دادم رسیدند وی ادامه داد: در محل حادثه، وقتی بهروز مرا دید با عصبانیت از خودرویش پیاده شد و در حالی که وسیله ای شبیه به چاقو در دست داشت به من نزدیک شد و همان جسم برنده را به پهلویم گذاشت و تهدید کرد سوار خودرویش شوم. خیلی ترسیده بودم و احتمال دادم با توجه به تهدید های قبلی اش بلایی سرم بیاورد که شروع به داد و فریاد و از رهگذاران ...
فرار نو عروس 16 ساله با دوست پسرش/ در خانه ویلایی چه گذشت؟!
این زندگی خسته شده بودم، احساس تنهایی و بی کسی به سراغم آمده بود، نمی توانستم خودم را به کاری مشغول کنم، نیاز به کسی داشتم که در کنارش احساس آرامش کنم این در حالی بود که از عزیز متنفر بودم، او هر کاری می کرد که دل مرا به دست آورد من هر روز از او دورتر می شدم. یک روز در مدرسه از طریق دوستانم و به پیشنهاد آنها برای اینکه از این حالت کسالت بار رها شوم با شبکه مجازی لاین آشنا شدم. ابتدا نمی ...
جوان 31ساله همه معصومین را زیارت کرد+عکس
خواست که اگر شهید شدم، دوست دارم زینبی و صبور باشی و خودش خیلی کمک کرد. من آن لحظه همه اش به یاد پدر و مادرم بودم. خیلی برایم مهم بود که پدر و مادرم غصه من را نخورند. حتی در آن 18 روز هم همه ش حواسم به آن ها بود. می خواستم بدانند که خودم انتخاب کرده ام و نمی خواهم غصه من را بخورند. **: این که می فرمایید 4 آذر است و تا شناسایی در معراج شهدا، باز هم 4-5 روز فاصله داریم... همسر ...
سرگذشت سیاه دختر رفیق باز ! / کیومرث آبرویم را برد
هرکاری انجام می دادم. او هم به خوش گذرانی و رفیق بازی هایش ادامه می داد تا این که سه سال به همین ترتیب سپری شد. من که دیگر احساس بلاتکلیفی می کردم از کیومرث خواستم مرا به عقد رسمی خودش درآورد اما او با شنیدن این جمله به توهین و فحاشی پرداخت و به شدت کتکم زد و دیگر حاضر نشد با من ازدواج کند. رفتارهای سرد و بی عاطفه او از آن روز به بعد درحالی آغاز شد که اکنون خانواده اش به خواستگاری دختر ...
(ویدئو) تابوشکنی دختر جوان؛ راندن ریکشا در جامعه ای مردسالار
سایر رانندگان ریکشا، علیشاه نیز در هنگام جستجوی مشتریان با مشکلاتی روبرو می شود. او افزود: برای محافظت از خودم، سعی می کنم به خانواده ها یا زنان خدمات ارائه کنم. وی گفت که اگر ریکشای او خراب شود، خودش آن را هل می دهد و به مکانیکی می رسد تا آن را تعمیر کند. او افزود: وقتی بیرون می روم، مادرم مرا دعا می کند... و بعد از آن هیچ ترسی ندارم. او افزود: بخش بزرگی از درآمد من صرف خرید ...
زندانی شدن سحر قریشی در دبی | سحر قریشی فرزندش را از دست داد
. امروز وقتی با خانواده ام بیرون می روم، مادرم دیگر نسبت به علاقه و واکنش مردم عادی رفتار می کند ولی گاهی اوقات خیلی کلافه و خسته می شود؛ مثلا زمانی که برای صرف شام به رستوران می رویم، آنقدر که من از جایم بلند می شوم تا با مردم عکس بیندازم یا جواب سلام و احوالپرسی آنها را بدهم، خانواده ام کلافه می شود؛ به همین خاطر ترجیحا زیاد با من بیرون نمی آیند یا مثلا زیاد نمی توانم به خانه اقوام بروم و معمولا ...
مراسم عقد سحر قریشی با خواننده عرب در مسجد دبی | عکس سحر قریشی در کنار همسر جدیدش
...؛ به همین خاطر ترجیحا زیاد با من بیرون نمی آیند یا مثلا زیاد نمی توانم به خانه اقوام بروم و معمولا تلفنی با آنها در ارتباط هستم. خانواده سحر قریشی متاسفانه چند وقت پیش عروسی پسرخاله ام بود و من نتوانستم به آن جشن بروم. در این نوع مجالس همیشه با لباس های پوشیده و ساده حاضر می شوم ولی با تمام این تفاسیر باز هم عکس می اندازند و کافی است این عکس در فضای مجازی منتشر شود که ...
رمز آغاز سرقت؛ قفل شدن در ها بود
و نفر دیگر هم چاقویی روی پهلویم گذاشت و با تهدید تلفن همراه و کارت های عابربانکم را گرفت. شاکی در ادامه افزود: پس از آن، فردی که جلوی خودرو نشسته بود یک دستگاه پوز بیرون آورد و با پرسیدن رمز کارت های عابربانکم آن را یادداشت کرد. هر چهارنفر آنقدر با خشونت رفتار می کردند که هرلحظه فکر می کردم ممکن است مرا بکشند. در نهایت هم مرا از خودرو بیرون انداختند و گفتند باید 200 متر بدون اینکه سرت ...
پیشنهاد کتاب اینگرید برگمن – داستان زندگی من – در زادروز اینگرید برگمن
حامی قدرتمند سال های کودکی او بود و توانست او را با محبت پرشورش سیراب کند. خیلی به او افتخار می کردم، اگرچه کار های من همیشه مایه مباهات او نبود. وقتی دختربچه بودم، تخیلی افسارگسیخته داشتم که مرا وا می داشت تا خودم را کاملاً چیز یا کس دیگری تصور کنم؛ از یک پرنده گرفته تا رعد و برق، مأمور پلیس و پستچی و حتی گلدان. روزی را به یاد می آورم که تصمیم گرفتم توله سگ شوم. وقتی پدرم به قاطعانه ...
جواهرات سبزرنگ هنگ کنگی را برای کمک به جبهه هدیه دادم
سفر دریایی طولانی داشته باشم و قصدم این است که در این سفر کشور به کشور شما را با دوستانم آشنا کنم. روز سفر فرا رسید؛ روزی پاییزی و دلگیر که طبیعت زیبای کوبه خزان زده بود وباد تندی می وزید و حتماً دریا هم طوفانی بود. آن روز، بی هیچ کلامی دلم گرفته بود. اما به روی خودم نمی آوردم و با سلمان مشغول بودم آقا به همه اعضای خانواده ام روز و ساعت سفر و نشانی بندرگاه را گفته بود و چشم ...
تحریم مادر شهید ژاپنی در تلویزیون ژاپن!
که حتی به این باور برسد که نباید بی تابی مادران شهید به طور علنی از تلویزیون پخش شود، چون شهادت فرزندان شان یک افتخار بزرگ است و دلیلی برای بی تابی وجود ندارد. برای همراهی کاروان پاراالمپیک توکیو، به خاطر شیوع کرونا مادرم بین رفتن و نرفتن دودل بود. موقعی که می خواستیم برای این موضوع استخاره بگیریم، مادرم نگران نتیجه منفی استخاره بود اما در نهایت استخاره خوب آمد و برای مادرم مسجل شد که ...
نقشه فرار برای رسیدن به جبهه
پادگان گذراندم. یکم فروردین ماه سال 61، نخستین اعزام من به منطقه غرب کشور صورت گرفت. حضور رزمندگان در غرب به خاطر امنیت مردم کردزبان کشور بود. خدا کمک کرد و حدود سه ماه در کردستان بودیم. موقع برگشت به فاصله سه روز توانستم موافقت خانواده را بگیرم و به سمت جبهه جنوب حرکت کردم. عملیات رمضان نخستین حضور من در جبهه های جنوب بود که در گردان موسی بن جعفر ( ع) تیپ امام حسین ( ع) حضور داشتم، به دلیل ...
دسیسه سیاه برای لیلای 17 ساله / مرد تنومند عفتش را در رستوران متروکه برد !
آن وضعیت نامناسب آرزو کردم ای کاش می مردم. چطور می توانستم با خانواده ام روبه رو شوم. مطمئن بودم پدر و مادرم با دیدن من در این وضعیت دق می کردند. تنها راه را فرار از این شهر می دیدم. برای همین با اندک پولی که داشتم بلیت اتوبوس گرفتم اما قبل از سوار شدن به اتوبوس از حال رفتم. ظاهراً خانواده ای که مرا بی هوش در ترمینال دیده بودند با پلیس تماس گرفته و مرا به کلانتری منتقل کرده ...
27 آدم ربایی و زورگیری توسط 5 بچه محل در تهران / با خودروی مادر امید در شهر جولان می دادند
صندلی شاگرد نشسته بود صندلی را به عقب کشید و مردی که کنار دستم بود ای بیرون آوردم و روی گلویم گذاشت. قمه کند بود و گلویم را نبرید اما آنها مرا تهدید به مرگ کردند و گوشی موبایل و پول های نقدی را که همراه داشتم به آنها دادم و آنها مرا از ماشین به بیرون انداختند و گریختند. دومین شاکی که کارمند بانک بود گفت: عصر از محل کار به خانه ام در اسلامشهر میرفتم که سوار خودرو سورن شدم. اما راننده ...
تجاوز پسر جوان به دختر نقاش
این اتاقک زندانی و از من سوءاستفاده و تجاوز کرد تا اینکه یک روز که از باغ خارج شده بود، به سختی طناب دست و پایم را باز کرده و از آنجا فرار کردم. اما به دلیل تزریق آمپول بیهوشی بی رمق بودم و وقتی خودم را به کنار جاده رساندم از هوش رفتم. پس از آن متوجه شدم که خانواده ای مرا نجات داده و به بیمارستان منتقل کرده اند. دختر جوان می گفت که داروهایی که ایرج به عنوان قرص لاغری به او می داده مخدر ...
پریدن دختر از بالکن برای فرار از تعرض دوست پسر و دو پسر دیگر
رسیدگی به این پرونده با شکایت دختر 15ساله به نام ویانا آغاز شد . وی که همراه مادرش به پلیس آگاهی و رفته بود از 3 پسر نوجوان شکایت کرد. وی گفت: مدتی قبل در اینستاگرام با پسر 15 ساله ای به نام حامی آشنا شدم. ما در فضای مجازی چند مرتبه با هم صحبت کردیم و متوجه شدیم خانه هایمان در نزدیکی هم قرار دارد .یک روز در غیاب مادرم از حامی خواستم تا مقابل خانه مان بیاید تا یکدیگر را ببینیم. اما او ...
اعتراف تلخ نوعروس 17 ساله مشهدی / شوهرم سایه مرد غریبه را در کنار هوویم دیده بود !
خانواده اش را به یاد نمی آورد. او از چندین سال قبل مواد مخدر صنعتی مصرف می کرد و برای تامین هزینه های اعتیادش به دنبال زباله های بازیافتی در سطل آشغال خانه های مردم می گشت و شب ها را نیز با دوستان معتادش در کوچه و خیابان یا پاتوق های حاشیه شهر و در زیر پل ها و پارک ها سپری می کرد. او آن قدر ظاهری آشفته و چهره ای وحشتناک پیدا کرده بود که مادرم برای حفظ آبرویش اجازه نمی داد حتی به محل ...
روایت 4 مددجوی کمیته امداد گلستان که کارآفرین شدند/ این همه موفقیت فقط در یکسال!
اختیارم قرار دادند و این وام مسیر زندگی من را به سمت درآمد پایدار و کارآفرینی عوض کرد. چگونه با این مبلغ کسب و کارتان رو توسعه دادید و کارآفرین شدید؟ پس از آن که وام 200 میلیون ریالی را گرفتم بلافاصله با تجهیز فضای 80 متری حیاط خانه مادرم، کارگاه مورد نظرم را راه اندازی کردم و همزمان با تولید تجهیزات بوکس، به فکر تولید در ضدسرقت، ضد آب و نشکن که سال ها به دنبال آن بودم افتادم ...
اربعین خانوادگی| گویند سنگ لعل شود در این مسیر
کند مهدی دل درد نگیرد. شام که تمام شد، دیدیم دور و بر خلوت تر شده. همسرم پرسید اول تو می روی زیارت یا من بروم. بی تامل گفتم تو برو. دنبال فرصتی بودم که با خودم خلوت کنم. مردد بود بچه ها را ببرد یا نه. تشویقش کردم که ببرد. هم دلم می خواست بچه ها زیارت کنند، هم نیاز به سکوت برای تمرکز داشتم. مهدی را بغل کرد و دست علی را گرفت. لحظه آخر چک کردم که گردن آویز مشخصاتشان، گردن هر دو باشد. رفتند و ...
تجاوز دو مرد بوالهوس به 17زن و دختر جوان تهرانی +عکس
.... من سه روز گیج بودم و وقتی حالم بهتر شد گوشی موبایلم را بررسی کردم و متوجه شدم اثری از شماره تلفن امیر و پیامک های او نیست. دختر جوان بعد از طرح این شکایت به پزشکی قانونی معرفی شد و کارشناسان آزار و اذیت او را تأیید کردند. درحالی که تلاش پلیس برای ردیابی پسر آزارگر و دوستش آغاز شده بود، شکایت مشابه دیگری به پلیس رسید. این شاکی نیز گفت پس از آشنایی اینستاگرامی با پسری ...
حُر را دوست دارم چون تنها کاراکتری است که در کربلا قطب مثبت و منفی اش را می بینیم
. من خوشبختانه به دلیل وجود یک پدر فرهنگی در خانه که هر روز حداقل 4 یا 5 ساعت مطالعه می کرد، این شانس را داشتم که خیلی مستند با امام حسین (ع) آشنا شوم. من هم مثل هر جوان دیگری کم کم علاقه ام بیشتر شد و هیچوقت یادم نمی رود، شاید در 18 یا 19 سالگی ام با چند تا از دوستانم در پشت خانه ی یکی از دوستان که زمین خاکی بود، برای اولین بار هیات مان را راه اندازی کردیم. خیلی خوشحال هستم که آن هیات ...
راز سیاه خودکشی سحر 18 ساله/ او 2 سال اسیر عشقی رضا بود/ ویدئو
خودم ندادم. همچنان کار کردم و کار کردم .این اواخر در یک شرکتی به عنوان نیروی خدمه از 7 صبح تا 7 شب کار ثابت پیدا کردم تا این که 3 روز گذشته متوجه شدم دخترم ناراحته فکر کردم مریض احواله گفتم چی شده جواب نداد من خیلی خسته بودم فقط تونستم شام درست کنم و کارهای خونه رو انجام بدم. از سحر دیگه نپرسیدم چی شده.شام نخورد و رفت توی اتاقش منم ظرفها رو شستم و رفتم خوابیدم . صبح هم رفتم سر کاربعد از ...
همسرم چاقی مرا بهانه ای برای خیانت کرده!
اجتماعی کلانتری گفت: 28 سال قبل کرامت به خواستگاری ام آمد. او شغل آزاد داشت و جوانی سر به راه بود ،من هم که بعد از گرفتن دیپلم به امور خانه داری مشغول شده بودم با صلاحدید بزرگ ترها پای سفره عقد نشستم و با او ازدواج کردم، روزگار خوبی داشتم و به این زندگی مشترک عشق می ورزیدم وقتی صاحب یک دختر و پسر هم شدم شیرینی زندگی مان بیشتر شد در این سال ها اگرچه من به وضعیت ظاهری خودم بیشتر اهمیت می ...
شکایت مرد جوان از همسرش به دلیل خیانت/ زن خائن: فریب خوردم! رابطه کثیف زن شوهردار این گونه لو رفت!
فیلم تهیه کرده ، او را مجبور میکند تا تسلیم سلطه گری های شیطانی اش شود. با این شکایت زن جوان تحت بازجویی قرار گرفت . او گفت :مدتی قبل به خانه مادرم می رفتند که سوار یک پژو شدم و با راننده جوان درد دل کردم.من به او گفتم همسرم سرایدار است و وضع مالی خوبی ندارد .ساسان می گفت همسر و فرزندش در شهرستان هستند و تنهایی در تهران زندگی می کند .او شماره تلفن همراهم را از من گرفت و پس از ...
عکس صمیمی گوهر خیراندیش و پسر دکترش | عکس گوهر خیر اندیش همراه با پسر جذابش ترند شد
زود آغاز کرد و در دوران دبیرستان بود که با جمشید اسماعیل خانی آشنا شد و این آشنایی منجر به ازدواج آنها گردید. این بانوی هنرمند کشورمان در برنامه دورهمی در شرح ماجرای ازدواجش گفت: وقتی کلاس نهم بودم و در تئاتر مشغول بازی بودم آقای اسماعیل خانی من را به خانه میرساند. یکی از روزها وقتی من را به خانه رساند مادرم به او گفت لطفا دیگر این کار را نکنیید من خودم به دنبال دخترم می آیم ...