سایر منابع:
سایر خبرها
زن جوان همسرش را کشت؛ دخترانش او را بخشیدند!
خواست تا با او بیرون بروم، محمود می خواست بسته ای را از دوستش تحویل بگیرد. زمانی که این حرف را زد با خودم گفتم او می خواهد مرا بکشد و این موضوع را بهانه کرده است. با این تصور اسلحه را برداشتم. در مسیر به خاطر کینه ای که از او به دل داشتم، شلیک کردم و بعد از قتل هم سوار خودرویی شده و خودم را به خانه رساندم. سعی کردم طوری وانمود کنم که از همسرم خبری ندارم. بخشش زن جوان ...
قاتل همسر به خاطر گمان بد
این شیرینی دوام زیادی نداشت و اختلافات ما خیلی زود شروع شد. همسرم به من بی توجه بود و همین موضوع مرا رنج می داد و هر چقدر هم به او می گفتم بیشتر به من توجه کند فایده ای نداشت، به همین خاطر همیشه با هم درگیری و مشاجره لفظی داشتیم. وی ادامه داد: چهار سال قبل دخترمان به دنیا آمد و من فکر کردم زندگی مان بهتر می شود، اما اشتباه می کردم. هر زمانی با او حرف می زدم با بی اعتنایی جواب مرا می داد و این ...
گفت و گو با متهم به 5 قتل/ اگر کسی اثبات کرد من را به رگبار ببندید
شد و آزاد شدم. پس چرا متواری شدید؟ در نظام آباد و کنار خانه ما دو نفر کشته شده بودند. وقتی به من اتهام زدند ترسیدم. به همین خاطر فرار کردم. چرا از چند پلاک های جعلی برای ماشین تان استفاده کردید؟ پلیس دنبال مان بود. شاهدی علیه شما شهادت داده است شاهدی که ما را دیده بیاید رو در رو صحبت کند. کجا من 5 نفر را کشته ام؟ هیچ چیزی قابل قبول و ...
شهید محمود گایینی مقدم: ما دنباله رو راه امام حسین(ع) هستیم
خویش روزی می خورند. اینجانب محمود گایینی مقدم فرزند اکبر بنا بر وظیفه ای که دارم وصیت می کنم که پدر و مادر عزیزم مبادا در فراق من گریه کنید؛ اگر خواستید گریه کنید برای امام حسین(ع) گریه کنید. امیدوارم که مرا حلال کرده باشید. اکنون همان راهی را که حسین (ع) انتخاب کرد و پیش رفت و به سعادت رسید؛ ما هم دنباله رو راه ایشان هستیم. من آرزویی که داشتم به آن رسیدم، که همان شهادت بود ...
ماجرای ازدواج اردشیر زاهدی و شهناز پهلوی
رساندم که جریان چیه؟ فرمودند که باید چه کرد؟ چون وزیر دربار در آن میان زیاد بی طرف نبود، بعد گفتم باید هم اعلامیه داده بشود گفتند خیلی خب به وزیر دربار هم بگویید، من می رفتم و می آمدم! تا اینکه آن روزی که اعلیحضرت و علیاحضرت ملکه ثریا قرار است تشریف فرما شوند، اعلیحضرت به من فرمودند شما چطورست همین جا بمانید و این چند روزه ما را در جریان بگذارید. به ایشان عرض کردم که شما خودتان تشریف بیاورید به ...
از بس پسر خردسالم در محل کارگریه کرد، او را کنار خیابان رها کردم
دارد اما این حرف ها بر تصمیم من تاثیری نداشت به همین دلیل پدرم با این شرط با ازدواج ما موافقت کرد که اگر با همسرم دچار اختلاف شدم هیچ گاه روی کمک خانواده ام حساب نکنم. اگرچه آن ها مرا به نوعی طرد کردند ولی من نمی توانستم خوشحالی ام را به خاطر ازدواج با هوشنگ پنهان کنم. خلاصه بعد از ازدواج، همسرم در جست وجوی کار به مشهد آمد و من در منزل کوچک اجاره ای با شاهزاده رویاهایم تنها بودم و چیزی جز ...
براساس گزارش یک رسانه خارجی؛ پدر مهسا امینی: روی پیکر دخترم کبودی بود، می خواستند جنازه را بدزدند
امینی با بیان این که جنازه را که به پزشکی قانونی بردند اصلا نگذاشتند من داخل بروم ، اضافه می کند، بعد از یکی دو ساعت که پیکر مهسا امینی را بیرون آوردند، در یک صندوق در پوشیده بود و بعد ما را با یک آمبولانس فرستادند فرودگاه و (جنازه را) بردیم تبریز و آن جا هم اصرار کردند که همان لحظه ببریم سقز؛ و هر چه اصرار کردم که جنازه را در سردخانه بگذاریم و فردا به سقز ببریم قبول نکردند. ...
عابدینی: داربی سال 73 یک توطئه بود/ قلیچ باعث جدایی هاشمی نسب شد
آقای هاشمی دستور داده اند. گفتم هر کدام را برداریم آبرویمان می رود. باید تلاش کنیم و کار کنیم و پول بیاوریم خرج کنیم و پاسخگو باشیم و باز هم آبرویمان می رود. می دانید من پرسپولیسی هستم و طبیعی است که پرسپولیس را انتخاب کنم. آقای محلوجی از من برنامه خواست که گفتم باید جلسه بگذاریم و قرار شد ساعت 6 صبح روز بعد به دفترش بروم صحبت کنیم. گفتند آقای هاشمی دستور داده و قصه هم ظریف است. بعد از اتفاقاتی که ...
خواب این پدر با شهادت پسر تعبیر شد
روح همه شهدا را شاد کند. عکس حجله شهادت را خودش انداخت. او با دید باز رفت. عکس روی حجله اش را خودش انتخاب کرده بود. شبی که عبدالله شهید شد من در مأموریت بودم. خوابی دیدم و همان لحطه متوجه شدم که پسرم به شهادت رسیده است. صبح همان روز تعدادی از همرزمانم آمدند گفتند که برو خانه ظاهرا عبدالله مریض است. به دوستانم گفتم: من حتی خواب دفن کردن پیکر فرزندم را هم دیدم می دانم که شهید شده است. ...
نشان های افتخار منطقه16 | پاسخ جالب مادر شهیدان خالقی پور به شهید آوینی | خواستگاری با تنی پر از ترکش | ...
. با همه این شرایطش قبول کردم و برای خطبه عقد، به دیدار حضرت امام(ره) مشرف شدیم. 10 روز بعد از شهادت برادرش، حسین، در عملیات کربلای یک، در روز آزادسازی شهر مهران از چنگ دشمن بعثی، شهید شد. در وصیتنامه این شهید بزرگوار آمده است: من نتوانستم آن گونه که می خواستم به اسلام خدمت کنم، شما از امام پیروی و به نظام مقدس جمهوری اسلامی خدمت کنید. اکنون در بلوار شهید دستواره و در منزل این شهید بزرگوار کتابخانه ...
خاطرۀ اخوان از ملاقاتِ شهریار روی تخت بیمارستان
، یک وقت دیدم صدای زنگ در آمد، زنم در را باز کرد، دیدم سرکار خانم لاله خانم، زن دکتر حمید مصدق و مادر بچه هاش، و ضمناً دختر برادر شهریار، مثل دستۀ گل آراسته و خوب – مثل دخترم لاله که خوابش برده – دور از جان لاله خانم زن مصدق – آمد تو حیاط و با زنم چند کلمه ای حرف زد و بعد هم رفت. با من سلامی، نه علیکی، البته من تو اطاقم و کتابم بود و او تو عجله و شتابش. زنم دوید توی اطاق من و گفت دیدی که زن ...
مرگ برادر زن به دست داماد خشمگین
. زن جوان مدعی شد که برادرش برای دفاع از وی نزد همسرش (قاتل) آمده و سپس بین آن ها درگیری لفظی رخ داده است. وی افزود : در روز حادثه اختلاف و درگیری بین من و همسرم شدت یافته بود و پس از بحث و جدال به نزد برادرم (صادق) رفتم که چند خانه از ما فاصله داشت، موضوع را با او در میان گذاشتم و او برای میانجیگری به منزل مان آمد ، با صحبت به نوعی اختلاف پایان یافت اما ساعاتی بعد باز بحثمان بالا گرفت و به سمت ب ...
اتوبوسی که آمبولانس شد
و خطوط عقب تر منتقل کند. خمپاره هایی که اتوبوس را نشانه رفتند یک روز حدود ساعت چهار صبح، پدرم سراسیمه به خانه آمد. مادرم وحشت کرده بود و از پدرم می پرسید: چه اتفاقی افتاده است؟ پدرم جواب داد هیچ چیز، آمده ام به شما سر بزنم. بعد با اشاره مرا به بیرون از منزل برد. از دیدن اتوبوسی که هیچ شیشه ای نداشت و پر از ملحفه های خونین بود، جا خوردم. گفتم: پدر! چه بلایی سر ما ...
گلایه ورزشکار ترای اتلون از برکناری از تیم ملی
خودم برگردم. ملی پوش ترای اتلون در ادامه یادآور شد: با توجه به اینکه دانشجو و شاغل هستم و مسئله تحصیل و بیمه کاری برای من خیلی مهم است به فدراسیون گفتم که شرایط طولانی مدت حضور در اردو را ندارم اما اگر مسابقه، تست و انتخابی در پیش باشد یک ماه قبل از مسابقه می توانم در اردو حضور پیدا کنم. متاسفانه بنا به دلایلی فدراسیون با این شرایط سختی که داشتم کنار نیامد و بعد از این ماجرا شروع به ...
ترسناک ترین دزدی 60ثانیه ای در پایتخت
گویی؟ فکر نمی کردم که فیلمم پخش شده باشد. آن روز ساعت 9 صبح از یک خانم سرقت کردم. اما چند وقت پیش یکی از دوستانم به من کلیپ را نشان داد و گفت این تویی. گفتم نه شبیه به منه. از همان زمان ترسیدم و سرقت ها را متوقف کردم. چطور شد که دستگیر شدی؟ چند روز پیش به خاطر سرقت ضبط خودرو بازداشت شدم. چون سابقه دار بودم مرا خیلی زود دستگیر کردند. بعد مشخص شد که من همان سارقی هستم ...
مددهای امداد برای اثبات بی گناهی/ 44 وکیل نیکوکار برای پرونده های حقوقی مددجویان تعامل دارند
راضی هستم اگر سختی کشیدم و هر چی غصه خوردم آن شالله ثمره آن را بچشم و اتفاقات خوبی برایشان بیفتد. تداوم مزاحمت ها وی مهم ترین مشکلش را در شرایط فعلی این طور بیان کرد: با این که پدر بچه ها ازدواج کرده اند و فرزندی دارند اما باز هم من را اذیت می کنند بعد از آزادی از زندان از من خواست که برگردم اما من در حقیقت از ایشان می ترسیدم و با چند مشاور و روان شناس که صحبت کردم گفته بودند ...
ستارگان انقلابی آسمان شعر و ادب
شانسی برای ادامه زندگی ندارم. بعد از اینکه چند دستگاه را به من وصل کردند، تنفس کودکم بازگشت. دکتر به همسرم گفت: ما نمی توانیم برای درمان اقدام کنیم چون شکستگی های شدیدی در دنده ها دیده می شود و اگر اقدام کنیم قطعاً جان خود را از دست می دهد. هر چند دکتر گفته بود امیدی به زنده ماندن او نیست، فقط با خود ببرید تا به آرامی زندگی اش تمام شود و بیش از این دردی را تحمل نکند؛ همسرم قبول نکرد و ...
حضور پدرم را در زندگی حس می کنم
در خانه به دنبال پدرش می گشت. در مورد روز شهادت همسرش می گوید: برای خرید بیرون رفته بودم. زمانی که به خانه برگشتم، متوجه شدم قفل درِ هال باز است و کمی ترسیدم؛ اما به روی خودم نیاوردم. شک کردم که شاید خودم در را قفل نکرده ام و گفتم فیروز که آمد، موضوع را با او در میان می گذارم. غافل از این که در نبود ما، پسرعموی همسرم به همراه یکی دو نفر دیگر به خانه امان آمده بودند تا عکس همسرم راکه در ...
ترک مواد سخت بود؛ اما شد
یک روستا بود و یک اسفندیار. کدخدای روستا بود اسفندیار و همه قسم می خوردند روی اسمش. اسفندیار اما تنها آرزویش داشتن بچه بود و خصوصاً پسری که وارث مال و منالش باشد. مرد می گوید: پدرم اسفندیار بچه می خواست، پسر می خواست و آن طور که شنیدم خدا بعد از سال ها و پس از 3 خواهرم، مرا به او بخشید. سه روز و سه شب پدرم ولیمه داد بعد از به دنیا آمدن من... چه خواب ها که برایم ندیده بود و چه ...
پویش قدم زدن در مسیر اربعین به نیابت از مادران جامانده
و 3، 4 روز بعد قرار بود پول شیشه ها را پرداخت می کردیم. حالا مبلغ فاکتور شیشه ها چقدر بود؟ 5 میلیون و 400 هزار تومان. اما قبل از اینکه موعد پرداخت برسد، با ما تماس گرفتند و گفتند: لازم نیست بابت شیشه ها پولی پرداخت کنید ! واقعاً عجیب بود اما شیشه ها برای ما، رایگان تمام شد. دیروز که با همسرم صحبت می کردیم، یکدفعه چیزی در ذهنم جرقه زد. گفتم: اصلاً توجه کرده بودی؟ هزینه شیشه ها دقیقاً 2 برابر هزینه ...
روایتی از کاروان کربلایی که حتی تو شرایط سخت هم تعطیل نشد
گزیدن که کاشکی میومدیم و غبار بین الحرمینو توتیای چشممون می کردیم، خیلی ها هم غیرتشون شکفت و خواستن برن و آمریکایی ها رو خِفت کنن اما راه ها بسته شد تا سال 1388. بچه ها دور هم جمع شدن. همه مشتاق بودن. گفتن حاج آقا اسم بزاریم برای کاروان؟ إن قلت نیوردم، فقط گفتم اسم امام حسینی باشه، ماشالله بچه ها هم خوش سلیقه، خوب انتخاب کردن. اهالی محل و پیر و بچه و جوون تو مسجد جمع شدیم و اسم کاروان شد ...
شیلا خداداد از ایران مهاجرت کرد؟|توییت جدید همسر شیلا خداداد
طور که باید به زندگی مشترکش بپردازد. به ویژه این که دوست داشت خیلی زود مادر شود. قصه بازیگری شیلا خداداد از کجا آغاز شد؟ شیلا خداداد: تازه دیپلم گرفته بودم و منتظر نتیجه کنکور بودم، که یک روز داشتم به داروخانه می رفتم تا برای مادرم دارو بگیرم. آنجا با آقای مسعود کیمیایی مواجه شدم. درباره سینما صحبت کردیم و ایشان به من پیشنهاد بازی در فیلم شان را دادند. پس از بازی در فیلم اعتراض ...
رابطه سیاه نامزد زن مطلقه با دختر 18 ساله اش ! / مادر خشکش زد
نپذیرفت و من را مورد آزار و اذیت قرار داد. منصور که متاهل است در دفاع از خود گفت: آن روز همسرم سر کار بود، ارتباط با الهه را قبول دارم اما او را با زور به خانه ام نبردم و اگر او را با زور به خانه ام برده بودم، همه اهالی ساختمان این موضوع را می فهمیدند. کدخبر: 826118 1401/06/26 14:55:14 لینک کپی شد ...
روزگار سیاه مرد جوان بعد از ازدواج انتقا جویانه با زن مطلقه
دوری می کرد تا این که چند سال بعد پسرم به یک بیماری تنفسی مبتلا شد و کبری هم به دلیل بیماری آرتروز دیگر نمی توانست کار کند. به همین دلیل از من خواست سرپرستی فرزندانم را بپذیرم. من هم که هنوز او را دوست داشتم بلافاصله حضانت فرزین و ژیلا را پذیرفتم تا شاید او هم دوباره با من ازدواج کند ولی دو ماه بعد از این ماجرا متوجه شدم که کبری با مرد دیگری ازدواج کرده است. حالا که همه امیدم را از دست داده بودم سعی ...
جان دادن دردناک پسر در آغوش پدر
به گزارش نصر، روز چهارشنبه 17 دی ماه سال 1399 بود که سرنوشت خانواده ای در کندرود عوض شد؛ پسر 19 ساله این خانواده به نام علیرضا به دست دایی های خود به طرز فجیعی به وسیله ضربه های متعدد ساطور و قمه به قتل رسید. "حسین حاجی زاده"، پدر مقتول در گفت و گو با خبرنگار حوادث رکنا در تبریز با بیان جزئیات این حادثه تلخ گفت: تقریبا 10 روزی بود که همسرم در خانه پدرش بود و عصر روز جنایت پسرم از سرکار ...
ماجرای اسلحه ای که از ام الرصاص آورده شد
آن را از سیلاب پر کردم. من آب می ریختم و او دوش می گرفت و بچه ها هم به ما می خندیدند. فردای آن روز من مسئول شستن ظرف های ناهار بچه ها بودم. بعد از صرف غذا تمام ظرف ها را به کنار یکی از چاله های آب بردم و مشغول شستن آنها شدم. قابلمه ها را اول شستم و پس از آن قاشق و بشقاب ها را یکی یکی درون آن گذاشتم. همان موقع سروکله مرتضی پیدا شد و به من گفت، می خواهی به تو کمک کنم؟ گفتم نه! تمام است، اما او قبول ...
افشاگری جنجالی اسطوره محبوب رم درباره دلیل جدایی از همسرش/ او با مردان دیگری رابطه داشت
رابطه جدیدش با نائومی بوچی، که یک زن اقتصاددان است واکنش نشان داد. ستاره سابق تیم ملی ایتالیا و باشگاه رم در ادامه توضیح داد: بحران واقعی بین مارس و آوریل سال گذشته آغاز شد. اما او برای مدت طولانی رنج کشیده بود. من دوران سختی را می گذراندم، اول به این دلیل که از فوتبال خداحافظی کردم و سپس مرگ پدرم که بر اثر کووید رخ داد. من هم 15 روز کووید شدید داشتم. با این حال، همسرم، زمانی که بیشتر به ...
شهید شاخص شهریورماه کهگیلویه و بویراحمد کیست؟/سرداری که اول شهید شد بعد به جبهه رفت
و بویراحمد است. امروز 27 شهریورماه 97 مصادف است با سی و نهیمن سالگرد شهادت سردار رشید اسلام سرتیپ پاسدار جواد هرمزپور، این شهید والامقام در سال 1332 در خانواده ای محروم برخاسته از روستایی محروم در میان روستاهای شهرستان بویراحمد به نام کالوس دیده به جهان گشود. در همین خصوص منوچهر هرمزپور برادر سردار شهید می گوید: او حتی از آب ها زلال تر بود، 27شهریور روز آسمانی شدن ...
به این رزمنده باید مدال داد
...، از دیدن آنچه که دیدم، دلم به درد آمد. دشمن قبل از عقب نشینی، همه منازل و مغازه ها و ساختمان ها را ویران کرده بود. فقط یک مسجد سالم مانده بود. رفتم به مسجد و خوشحال بودم از اینکه دشمن از هویزه رفته و هم از خرابی ها ناراحت بودم. در مسجد با دلی شکسته نماز می خواندم که بچه های سوسنگرد هم سر رسیدند. پس از جست وجوی زیاد، فهمیدیم که دشمن تا نزدیکی سه راهی فتح و بعد از پاسگاه خاتمی عقب ...
سردار شهیدی با 63 مهمان ناخوانده
! مدادی از داخل میز برداشتم و شماره را یادداشت کردم. تلفن که تمام شد پرسیدم چرا خودکار را از دستم گرفتید، پاسخ داد پسرجان! این روان نویس برای امضای نامه های سپاه است، نه استفاده شخصی دوباره گفتم خوب شماره ای بود که خودتان گفتید؛ گفت تماسم درخصوص کار سازمانی نبود. همیشه از اتاقش به امید شهادت بیرون می رفت همیشه از اتاقش به امید شهادت بیرون می رفت، آن را مرتب می کرد و می گفت هر روز که از ...