ادعای تعرض خواستگار قلابی بعد از 3 سال دوستی
سایر منابع:
سایر خبرها
دو فرزندم در بمباران کرج فدای سید الشهدا (ع) شدند
مجروح شدم. چه شد که شما دو فرزند سه ساله و سه ماهه را از دست دادید؟ من چند روزی برای مهمانی به منزل پدرم رفته بودم. روز سوم که آنجا بودم همه خواهرهایم به آنجا آمدند و با هم بودیم. بچه هایمان با هم بازی کردند و ناهار خوردیم. بعد از ساعت 2 پدرم به مغازه خودش که آهنگری بود، رفت و خواهرهایم برای زیارت به امام زاده محمد (ع) رفتند، من هم می خواستم با آنها همراه شوم اما چون ...
دامادی که شکارچی زنان بود 5 روز بعد عروسی با عشقش دستگیر شد!
.... وقتی علت را جویا شدم تازه فهمیدم که همسرم را قبلا به اتهام رابطه غیراخلاقی با یک دختر دیگر دستگیر کرده اند و او که به زندان طولانی مدت محکوم شده بود، در این مدت تحت تعقیب قرار داشت که با من ازدواج کرده است. خلاصه همسرم راهی زندان شد و من پس از دو سال دوندگی، بالاخره موفق شدم از آن جوان شیطان صفت طلاق بگیرم. بعد از این ماجرا به خانه پدرم بازگشتم و سعی کردم این موضوع را به فراموشی بسپارم. پنج سال ...
خاطرات دفاع مقدس به روایت کادر بهداشت و درمان یزد (بخش چهارم)
گرفتیم جعبه که ناگهان منفجر شد و مجروح شدم. پا ،دست ،صورت ،کل بدنم مجروح شد که دیگه هیچی نفهمیدم . پسر خاله ام شهید شد و من به بیمارستان اعزام شدم . "محمد ابوطالبی کوشکنو" کارشناس ازمایشگاه تله اولین باری که به جبهه اعزام شدم کلاس سوم دبیرستان بودم. تقریبا 20 روز برای عملیات والفجر 8 تو شوشتر آموزش می دیدم. عضو لشکر سیدالشهدا بودم. بعد از آن جا رفتم جزیره مجنون و ...
عروس پرتوقع داماد 22 ساله تهرانی را به دادگاه کشاند !
برام میده اما الان که فقط 7 ماه از زندگی مشترک ما گذشته چهره واقعی اش را نشان می دهد و معلوم شد که به خاطر پول با من ازدواج کرده است. جناب قاضی پدرم طلا فروشی دارد و من هم آنجا مشغول کار هستم، این خانم را هم تو مغازه دیدم آمده بود برای دوستش که می خواست ازدواج کند حلقه انتخاب کنند همان جا دیدمش و عاشقش شدم که ای کاش نمی شدم. از او خوشم آمد و پیشنهاد دوستی دادم، بعد از چند ماه دوستی با هم ...
خیانت به جنایت ختم شد
آنجایی که به او علاقه مند شده بودم، قبول کردم. از نقشه قتل بگو. طبق نقشه کلید ساختمان را از ژاله گرفتم تا در فرصت مناسب وارد خانه شوم. آن روز ژاله تماس گرفت و گفت شوهرش در طبقه منفی یک مشغول کار است. همراه قدیر صورتمان را برای اینکه شناسایی نشویم، پوشاندیم و به آن خانه رفتیم. وقتی با مقتول روبه رو شدم چند ضربه به او زدم و فرار کردیم. پشیمان نیستی؟ چرا، امیدوارم اولیای دم مرا ببخشند. فریب خوردم. ...
علیزاده: کمترین حقم برنز بود، این شکست را جبران می کنم/ بنا گفته بود باید فینالیست شوی
– اخبار ورزشی – ناصر علیزاده در گفت وگو با خبرنگار ورزشی خبرگزاری تسنیم در مورد شکستش در مسابقات جهانی 2022 و عدم رسیدن به مدال جهانی عنوان کرد: متاسفانه کشتی به کشتی بدنم بیشتر افت می کرد. یک مدال برنز جهانی کمترین حقم در مسابقات جهانی بود، یک سال برایش زحمت کشیده بودم. وی ادامه داد: بعد از وزن کشی خوب ریکاوری نشدم و از این محل آسیب دیدم. این کشتی گیر 23 ساله ...
دردسر رابطه غیراخلاقی دختر 17 ساله مشهدی با یک جوان / هومن مرا دزدید و به خانه اش برد!
دختر 17 ساله که برای توضیح درباره ماجرای آدم ربایی به کلانتری احضار شده بود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: حدود شش ماه قبل زمانی که عضو یکی از گروه های فضای مجازی شده بودم با هومن آشنا شدم. او دو سال از من بزرگ تر بود. او مدام به من ابراز علاقه می کرد من هم بدون توجه به آسیب های این گونه آشنایی ها به این ارتباط تلفنی و پیامکی ادامه دادم به طوری که خیلی زود این ...
آن مرد که در باران رفت با دست های بسته آمد...
کتابخانه رفتیم، شیخ محمد گوشه کتابخانه نشسته بود بعد از سلام و احوال پرسی رو به من گفت:حتما امروز در خانه به شما موضوع را گفته اند برای این شما را به اینجا کشاندم که ببینم اگر راضی هستید با خانواده خدمتتان برسیم و اگر نه، حرفمان بر سر زبان ها نیفتد بهتر است. آن روز آنجا نتوانستم جواب بدهم آنقدر شوکه شدم که تا سه روز سر درد بودم آنطور که در کلاس ها هم شرکت نکردم. خلاصه چند روز بعد از طریق ...
همه زنده زنده سوختند
من غیرقابل قبول بود که تو زنده هستی. شب قبل از این که به بابلسر برگردم، دایی ام به خانه مان رفته بود. پدرم جویا شده بود که چرا این وقت شب آمدی او هم ماجرای من را تعریف کرد. اما هیچ کس باور نمی کرد من قرار است سالم به بابلسر برگردم. روز بعد همه به بیمارستان آمدند. خانواده ام را که دیدم، اشک از چشمان پدرم جاری شد. تا آن روز کسی از خانواده اشک پدر من را ندیده بود. خانمم هم تا صبح نخوابیده بود. باز هم خواستم به جبهه برگردم اما خانواده مانع شدند. چون بچه دار هم شده بودم خانواده ام دیگر نگذاشتند. ...
شب و روز من با رویای شهادت پر شده بود
مستضعفان جامعه شد. سال 1364 ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. در سال های دفاع مقدس بنا بر وظیفه شرعی و قانونی به عنوان سرباز به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران پیوست و مشتاقانه راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل شد تا از مرزهای ایران در برابر تهاجم وحشیانه رژیم بعث عراق دفاع نماید. در مناطق مختلف عملیاتی حضور یافت و همراه با دیگر همرزمان و همسنگران خود حماسه ها آفرید. سرانجام پس از ...
پای صحبت های جانبار 70 درصدی که پدر فرزند شهید شد
، همسر شهید بودن و خواهر شهید بودن زیباست. وی ادامه داد: حتی داشتن فرزند معلول هم زیباست، هرچند گاهی به خدا می گفتم خدایا تو که می دانستی با وضعیت همسرم خیلی به کمک احتیاج دارم و توانایی نگهداری از یک فرزند معلول را ندارم، پس چرا زهرا را به من دادی اما بعد پشیمان می شدم و زهرا را غرق بوسه می کردم و خدا را به خاطر او شکر می کردم. این دختر آنقدر محبت داشت که عاشقش بودم و البته همه عاشقش می ...
امام رضا (ع) خطاب به شهید مدافع حرم: شفا می خواهی یا شفاعت؟
عباس تعریف می کرد که عباس تاریخ شهادت خود را هم برای ما گفته بود و می دانست در چه منطقه ای به شهادت می رسد. ما به عباس خندیدیم و می گفتیم تو از کجا می دانی؟ گفت: وقتی شهید شدم متوجه می شوید. شهید عباس کردانی دوره مربیگری عمومی بسیج را گذراند. بعد از این دوره در سپاه اهواز که حالا به ناحیه امام حسین (ع) اهواز تغییر نام داده، مشغول به خدمت سربازی شد. بعد از سربازی در همان ناحیه امام حسین (ع ...
نرگس محمدی عزادار شد | نرگس محمدی به سوگ نشست
محمدی می گوید مادرم کارمند صدا و سیما بود و با محیط های هنری آشنایی داشت، از طرفی تمام اعضای خانواده ام به فیلم علاقه مند بودند.اما موضوعی که وجود داشت این بود که خانواده ام اصرار داشتند اول درسم تمام شود و بعد به طور جدی وارد عرصه بازیگری شوم که خدا را شکر این اتفاق هم افتاد. مادر نرگس محمدی می گوید: من از نرگس در مورد کارهای خانه راضی ام. نرگس تنها دوست من بوده و همیشه در کنار من ...
دوست اجتماعی یا گول زنَک عاطفی؟!
رسیم و ازدواج نمی کنیم ولی قرار نیست برای همیشه همدیگر را فراموش کنیم. ما همیشه برای هم دوست خوب باقی می مانیم. تو هر وقت هر جا به کمک نیاز داشتی می توانی روی کمک من حساب کنی. بعد هم با کمی شوخی و خنده که از مرگ بدتر بود سعی کردم از تلخی فضا بکاهم و او را کمی آرام کنم. از فردای آن روز ما مدل دوست داشتنمان عوض شد. گاهی همدیگر را می دیدیم و او گاهی مثلاً خواهرانه احوالم را می پرسید. اینکه با پیام ...
اقدام سیاه مرد رمال با دختر جوان تهرانی
به گزارش مردم فردا ،رسیدگی به این پرونده با شکایت دختر جوانی به نام المیرا آغاز شد. وی که به پلیس آگاهی رفته بود از یک رمال میانسال که از او سرقت کرده و او را آزار داده بود شکایت کرد. دختر 38 ساله در تشریح شکایتش گفت: من در یک شرکت خصوصی کار می کنم و همراه پدر و مادرم زندگی می کنم. سنم برای ازدواج بالا رفته و همه دوستانم ازدواج کرده اند و من به شدت احساس تنهایی می کنم. چند سال است که ...
داعشی ها به تبلت حاج مراد هم رحم نکردند! + عکس
و جنگید تا در 16 فروردین 1396 به شهادت رسید و پیکرش به دست تکفیری ها افتاد. حالا از او یادی به جا مانده و مزاری خالی که در انتظار پیکر پاک اوست... همسر بزرگوار شهید عباسی فر و پسر عزیزشان آقاعلیرضا در خانه باصفایشان و در یکی از آخرین روزهای خردادماه، میزبان ما شدند و حدود دو ساعت به سئوالات ما پاسخ دادند. آنچه در ادامه می خوانید، حاصل این همکلامی است... **: برخی از ...
از پیش حاج حسن کسی دست خالی برنمی گشت
گروه زندگی - مینا فرقانی: صحبت کردن دربارهٔ بعضی آدم ها کار سختی است. به خانوادهٔ این افراد باید حق داد که برای مصاحبه و حرف زدن از عزیزشان سخت بگیرند. چون برای عقل زمینی و مادی انسان امروز، که به یک سری محاسبات عادت کرده، سخت است بپذیرد زندگی نسبتاً کوتاه یک نفر چقدر پربرکت و پر از کارهای مهم و اثرگذار بوده است. سرهنگ حسن کبیریان که بیشتر حاج حسن صدایش می زدند، تقریباً در هر زمینه ای از کارهای خیر و سازنده که می توانسته، با جان و دل وارد شده و مؤثر هم واقع ...
اعتراف تکان دهنده دختر 17 ساله ای که نامزد مرد مورد علاقه اش را آتش زد
. در این جا سرگردان بودم و در خیابان ها پرسه می زدم تا این که حدود سه ماه قبل در منطقه خواجه ربیع مشهد با جوان موتورسواری به نام هادی - ط آشنا شدم. این دوستی خیابانی ادامه یافت تا این که هادی مدعی شد با نامزدش اختلافات شدیدی دارد و قرار است او را طلاق بدهد. به همین دلیل از من خواست تا با هم به خانه اش برویم. من هم که دختری فراری بودم و جا و مکان درستی نداشتم به امید ازدواج و رهایی از این وضعیت ...
عکس/ شگفتی افسانه پاکرو از اطرافش!
نکرده بودم. راستش را بخواهید فکر هم نمی کردم که کار و قصه آنقدر جذاب باشد که آقای قریبیان و آقای فخیم زاده هر دو با هم حاضر به حضور در کاری مناسبتی و البته با کارگردانی جوان باشند. طبیعتا ناراحت شدم، گفتم حیف شد، به هرحال دیگر گذشته بود. تا اینکه شنیدم معظمی با بازیگر دیگری قرارداد بسته و کارهم شروع شده، مدتی گذشت تا دوباره معظمی با من تماس گرفت. گفت ما کار را شروع کردیم. می توانی بیایی؟ قضیه بازیگر قبلی را پرسیدم و گفت به خاطر یکسری مشکلات نمی توانند با او کار کنند. واقعا اگر قبل از انتخاب آن بازیگر با من تماس نگرفته بود هیچ وقت کار را قبول نمی کردم. ...
دسیسه کثیف مرد جوان برای همسر دوستش/ماجرای انتقام هولناک یک رقیب عشقی!
که تا این لحظه فقط اشک هایش را پاک می کرد، وقتی فهمید همسرش در این مدت ازدواج نکرده است، سرش را میان دو دستش گرفت و اشک ریزان گفت: وای بر من، تو هم مرا ببخش! چه اشتباهی کردم که فریب دروغ های حامد را خوردم. حامد تنها تو را فریب نداد بلکه زندگی مرا به خاطر رقابت عشقی با تو نابود کرد. دروغگویی حامد درباره همسر اول زن میانسال ادامه داد: 27 سال قبل که من دلباخته تو شدم ، حامد به ...
آخرین درخواست شهید مدافع حرم از امام رضا(ع) که اجابت شد/ چطور به پسرم بگویم بابا یعنی چه؟
...! چطور این ماجرا چرخید و اینگونه شد. من چهار سال بر احساس خودم غلبه کرده بودم و وقتی دیدم خدا چگونه برایم رقم زده خوشحال شدم. در این مورد با هیچ کسی هم صحبت نکرده بودم. حتی بعد از ازدواج هم کامل به مهدی نگفتم. اتفاقاً یکبار که سر بسته به او گفتم: گفت: خُب می آمدی می گفتی منم قبول می کردم و الان چند سال سر زندگی مان بودیم. منم خندیدم و گفتم من از آن دخترها نیستم. همانطور که شوهر ...
ماجرای جدایی ملیکا شریفی نیا از همسرش | جنجال ازدواج ملیکا شریفی نیا با عمو پورنگ
(عموپورنگ) در مقاطع مختلفی منتشر شد که صحت نداشت. ملیکا شریفی نیا در جشن تولد 29 سالگی به خودم قول دادم وزنمو کم کنم به همین دلیل با یک رژیم اینترنتی در کنار مشاوره متخصص در 7 ماه 20 کیلو وزن کم کردم. در ادامه خبرهایی از ملیکا شریفی نیا می خوانید: شنیده بودم بعد از 30سالگی کم کردن وزن کار دشواری است. به همین دلیل تصمیم گرفتم هر طور شده، وزنم را پایین بیاورم و سال گذشته وقتی شمع تولدم را ...
گفت وگو با جانباز 70درصد، معصومه نعمتی(بخش نخست) دردهایی که با آنها بزرگ شدم!
نسبت به شاگردان داشت. بعد از کلاس های مدرسه، کلاس های فوق تقویتی می گذاشتند و با دانش آموزان کار می کردند. خودم هم بسیار علاقمند بودم. بعد از مدرسه هم در خانه تمرین می کردم و خوشبختانه با نمرات بالایی دیپلم خودم را گرفتم و همان سال هم وارد دانشگاه شدم. فاش نیوز: تحصیلاتتان را تا چه مقطعی ادامه دادید؟ - کارشناسی ریاضی کاربردی دانشگاه پیام نور قزوین. فاش نیوز: با توجه ...
ازدواج جنجالی گوهر خیراندیش با آقای بازیگر | گوهر خیراندیش: من غلط کردم
گوهر خیراندیش بازیگر سینما و تلویزیون که همسر خود (جمشیداسماعیل خانی) را سالهاست از دست داده در یک مصاحبه گفت: زمانی که دخترانم را شوهر بدهم و به خانه بخت بروند خودم مجددا ازدواج خواهم کرد. گوهر خیراندیش گفت: من منتظر هستم دخترانم ازدواج کنند تا من هم بعد از آنها همسر خودم را پیدا کنم و اعلام رسمی کنم و ازدواج کنم حتی اگر صد سالم باشد گ وهر خیراندیش ادامه داد: حتی اگر طرف مقابل آدم خوبی باشد ...
ماجرای عجیب عروس و داماد جوان/لاکچری بازی کار را به طلاق کشاند!
مستقل کار کنم، از این رو منشی مطب یک پزشک شدم و داشتم راحت زندگی می کردم تا اینکه شش ماه پیش بابک به عنوان بیمار به مطب ما آمد. نگاه هایش از همان ابتدا متفاوت بود پس از ویزیت مثل بقیه بیماران رفت اما دوباره چند روز بعد آمد و هنگام پرداخت حق ویزیت ، شماره تماسش را روی میزم گذاشت و از من خواست تا به پیشنهاد دوستی اش فکر کنم. البته او به من گفت که قصدش ازدواج است. من هم چون احساس کردم وضع ...
وقتی دغدغه دین راه آسمان را باز می کند
داعش تحرکات زیادی در منطقه داشت، حبیب قصد کرد که برای مبارزه با این دیوصفتان به سوریه برود؛ اما من به خاطر علاقه ای که به همسرم داشتم، اوایل مخالف رفتن او به سوریه بودم؛ حبیب به من گفت: اگر نروم چطور نماز ما قبول هست؟ پس مسئولیت ما شیعیان در این دنیا چیست؟ این سخن او بر روی من خیلی تأثیر گذاشت و این گونه بود که از صمیم قلب راضی شدم که به سوریه برود. حتی کارهای اداری اعزام او را خودم انجام می دادم و ...