دسیسه کثیف مرد جوان برای همسر دوستش/ماجرای انتقام هولناک یک رقیب عشقی!
سایر منابع:
سایر خبرها
هراسی از حادثه نداریم / به خودمان افتخار می کنیم
دست آورد. در سال 77 در مسابقات آسیایی که در ایران برگزار شد، قهرمان آسیا شدیم و پس ازآن به تدریج موفقیت ها یکی پس از دیگری آغاز شد. به لطف خدا و حمایت های پدر و مادرم توانستم این رشته را به صورت حرفه ای دنبال کنم و به موفقیت برسم. و زندگی حرفه ای شما به عنوان یک ورزشکار آغاز شد؟ بله، سال 1377 که قهرمان آسیا شدیم قراردادهای ورزشی شروع شد. آن زمان در تیم ذوب آهن اصفهان بازی می ...
سیاوشانی که در این خاک روییدند
می کرد. وقتی او می خواست با ما خداحافظی کند، من ممانعت کردم و به او گفتم خداحافظی نکن، چون تو برمی گردی. اما الان بزرگترین حسرت من این است که چرا با او خداحافظی نکردم. در تاریخ 7 مهر ماه 1362 خورشیدی توسط بمباران هوایی دشمن در چادر گروهی بهداری در کرمانشاه جبهه سومار به شهادت رسید. هنگامی که شهید شد، من 9 ماهه باردار بودم و پسر چهارم بنده بنانم رشید، 20 روز بعد از شهادت همسرم به دنیا آمد ...
آن مرد که در باران رفت با دست های بسته آمد...
پدر و مادرم به خواستگاری شیخ محمد جواب مثبت دادم و بعد هم در فروردین سال 60 طی مراسمی ساده ازدواج و زندگی شیرین و خوبی را با هم آغاز کردیم که بعدها خدا با هدیه کردن سه فرزند زندگیمان را شیرین تر کرد. فاطمه، زینب و حسین سه فرزند من و شیخ محمد هستند که موقع شهادت پدرشان پنج، چهار ساله و 16 ماهه بودند . حاج قاسم نخستین مهمان سفره مشترک خانه همسر شهید شیخ شعاعی از روزهای بعد از ...
دو فرزندم در بمباران کرج فدای سید الشهدا (ع) شدند
.... بیرون رفتم و فریاد می زدم: بچه هام بچه هام زیر آوار ماندند. هیچکس را نمی شناختم فقط یکی از فامیل های پدرم را دیدم و به او گفتم: می شود بچه های من را دربیاری؟ گفت: "خودت داری می میری فکر بچه هایت هستی! تو برو، ما بچه هایت را در می آوریم." بعد دو تا مرد را دیدم که دست من را گرفتند و گفتند خانم همه جای شما خونریزی دارد، باید به بیمارستان بروید. من گفتم: "نه بچه هایم را باید ...
دوست اجتماعی یا گول زنَک عاطفی؟!
رسیم و ازدواج نمی کنیم ولی قرار نیست برای همیشه همدیگر را فراموش کنیم. ما همیشه برای هم دوست خوب باقی می مانیم. تو هر وقت هر جا به کمک نیاز داشتی می توانی روی کمک من حساب کنی. بعد هم با کمی شوخی و خنده که از مرگ بدتر بود سعی کردم از تلخی فضا بکاهم و او را کمی آرام کنم. از فردای آن روز ما مدل دوست داشتنمان عوض شد. گاهی همدیگر را می دیدیم و او گاهی مثلاً خواهرانه احوالم را می پرسید. اینکه با پیام ...
سؤالی که در اولین قرار عاشقانه باید بپرسید
در قرار اول تهیه کنید. لیست سؤال هایی که در ادامه خواهید خواند، حاوی بهترین سؤالاتی است که می توانید در اولین قرار عاشقانه ی خود، از طرف مقابل تان بپرسید. 1. مهم ترین افراد زندگی شما چه کسانی هستند؟ به پاسخی که شخص مقابل به این سؤال می دهد خوب دقت کنید. به طور معمول اکثر افراد در مقابل این سؤال بلافاصله پاسخ می دهند پدر و مادرم یا هم اتاقی دوران دانشجویی یا فرزندانم ...
معرفی برترین آثار منتشر شده در ژانر دفاع مقدس
شکنجه های وحشیانه فرانسوی های متجاوز را به جان می خرد، اما زیر بار ذلت اشغالگران نمی رود. چند سال بعد، وقتی اشغالگران بعثی وحشیانه به وطنم هجوم آوردند و مردم شهرم را به خاک و خون کشیدند، دیگر آسوده زیستن برایم معنایی نداشت، زیرا آموخته بودم آسودگی عدم است و زندگی در ذلت، عین فنا و نیستی، هیچ گاه تصور نمی کردم در آن روزهای آتش و خون بتوانم کودکان مظلوم شهرم و عزیزانم را، که حتی چند روز ...
از پیش حاج حسن کسی دست خالی برنمی گشت
مختلف جانباز شد. اما هرگز به دنبال مدارک جانبازی نرفت و به عنوان یک جانباز، حقوق و مزایایی نگرفت. بعد از اتمام جنگ هم در خدمت سپاه ماند. حاج آقا حسین زاده (فرماندهٔ زمان جنگ حاج حسن) حادثهٔ مجروحیت حاج حسن را در آخرین سال زندگی او برای خانواده اش روایت کرده است. خانم کبیریان این روایت را به خوبی به خاطر دارد: ایشان تعریف کردند پدر شما با اینکه مجروحیت شیمیایی سختی داشت و باید به عقب برمی ...
فرار از زندان صدام؛ ماجرای اولین اسیری که از زندان بعثی ها گریخت | آغاز اسارت سیدرضا در آخرین روز خدمت ...
رفت اما در جریان اتفاقاتی، اعدام او متوقف شد. او این بار به اسارت تروریست های کومله در می آید اما در نهایت از دست آنان هم خلاص می شود و به شهر خود باز می گردد. آنچه می خوانید خلاصه ای از خاطرات کسی است که در آخرین روز خدمت سربازی، اسیر شد و به جای خانه از زندان صدام سردرآورد؛ رزمنده ای که با 2دوست دیگرش با فرار از زندان و خاک عراق در نخستین سال حمله صدام به خاک کشورمان کاری کردند ...
کنار رزمندگان رنج های زندگی زیباست
ی داد. به آن جوان جانباز می گفتم ازدواج کن می گفت نا مادری ام را که دیده ام دیگر از ازدواج منصرف شده ام. از بیمارستان مرخص شدیم سه ماه بعد برای معالجه دوباره به آنجا رفتیم دیدم این جوان همراه یک خانم وارد شد به شوخی گفتم تو که گفتی ازدواج نمی کنم گفت همسر شما را که دیدم فهمیدم در این دنیا هم خوب وجود دارد و هم بد هم فرشته و هم شیطان، نگاهم به کل دنیا عوض شد خدا را شکر یک همسر همدل و همراه پیدا کر ...
شهدای حضرت زهرایی
شدیم گفت:”روضه حضرت زهرا بخون(س)”شروع کردم به خوندن، توی ماشین حال خوبی پیدا کرده بود. انگار توی مجلس روضه حسابی نشسته.طوری گریه می کرد که شونه هاش تکون می خورد.صورتش خیس شده بود.وقتی رسیدیم،رو کرد به من و گفت :”اگه من شهید شدم تو روز قیامت شهادت بده من برای حضرت زهرا(س)گریه کردم”... کوه صبر چند سال از اسارتم را با آقای ابوترابی گذاراندم. اردوگاه موصل یک که بودیم یک روز رفتم ...
اقدام سیاه مرد رمال با دختر جوان تهرانی / او را بی عفت کرد
به گزارش اختصاصی رکنا؛ رسیدگی به این پرونده با شکایت دختر جوانی به نام المیرا آغاز شد. وی که به پلیس آگاهی رفته بود از یک میانسال که از او سرقت کرده و او را داده بود شکایت کرد. دختر 38 ساله در تشریح شکایتش گفت: من در یک شرکت خصوصی کار می کنم و همراه پدر و مادرم زندگی می کنم. سنم برای ازدواج بالا رفته و همه دوستانم ازدواج کرده اند و من به شدت احساس تنهایی می کنم. چند سال است که خانواده ...
تحلیلی بر تجمعات اخیر | همگی زیر 18 سال هستند، هیچ تقلید دینی و سیاسی ندارند
فیلم های منتشر شده از اغتشاشات و حضور پررنگ نوجوان ها در آن برایم عجیب بود. عصر چهارشنبه برای شناخت بیشتر این طیف به میان معترضان رفتم. پیدا کردن شان سخت نبود. خیابان های منتهی به میدان ولی عصر(عج) اولین جایی بود که توانستم با گروهی حدودا 15 نفره از آنها همراه شوم. آنچه در این گزارش می خوانید حاصل همراهی حدودا 3 ساعته با دختر و پسرهای جوان و نوجوانی است که شنیده بودم برای خونخواهی مهسا امینی به ...
هدیه شهید عکاس به سپاه/ حقی بر گردنش نماند، حتی یک شات شخصی
، نگذاشت به صبح بکشد و چراغ آن خانه را روشن کرد. نام نیکی از این شهید باقی مانده است. هنوزم که هنوز است در شهرمان می گویند: مرد، فقط اصغرزاده! پرچم حضرت مادر شب شهادتش با لبخند از من حلالیت خواست. گفتم من که بدی از تو ندیدم که حلال کنم. گفت: این سال ها خیلی برایم زحمت کشیدی. اگر ماندم که جبران می کنم اما اگر شهید شدم حلالم کن. لحظه های آخر سراغ دوستانش را ...
گفت وگو نکردن با مردم موجب اعتراض و عقده می شود
من خبر دارم که قبل از تو از دنیا می روم و با زهر مرا می کشند. گفت اگر این مسئولیت را قبول نکنی تو را خواهم کشت. حضرت به شرطی پذیرفت که در صدور بخشنامه ها و عزل و نصب ها نقش نداشته باشد. به گزارش مردم سالاری آنلاین نماینده پیشین مجلس شورای اسلامی در سالروز شهادت امام رضا علیه السلام گفت: امام رضا در تبلیغ دین با جریان های انحرافی مبارزه کردند. امامت ایشان با جریان واقفیه همزمان شد ...
می خواست مزارش گمنام باشد
سخت بود؟ برایشان بیش از حد سخت بود. پس از شهادت سیدمجتبی پدر ایشان مریض شد و 27 سال در بستر خوابید و اصلاً تکان نخورد و حالش روز به روز بدتر شد. 27 سال خواهر من، پدر شهید را تر و خشک کرد. پدر شهید دیگر یک تکه استخوان شده بود. خیلی فشار زیادی را تحمل کرد. باز مادر شهید قوی تر بود و به خاطر همین هم منافقین تصمیم به ترورشان گرفته بودند. آن زمان اگر بقال سرکوچه حزب اللهی بود منافقین ترورش ...
فرزند شهید: 31 سال با تصویر پدرم زندگی کردیم
لنگه از یک کفش را پوشیده ام. هیچ نفهمیدم چه کسی و چگونه ما را به منزل مان رساند. وی درباره زمان و چگونگی شناسایی پیکر مطهر پدرش می گوید: هشتم مهر ماه، سالروز شناسایی پیکر پدرم است؛ من همیشه با شروع تعریف حکایت چگونگی شناسایی او مشکل دارم و توصیفش برایم بسیار مشکل است. این اتفاق در سال 1393 روی داد. در آن روزها بر و بچه های سپاه زیاد به خانه ما رفت و آمد می کردند. مدتی قبل از آن ما را برای ...
آزار دختر تنها توسط خواستگار شیطان صفت / عاشقش بودم مرا بیهوش کرد!
؟ من وقتی 5 ساله بودم پدرم را از دست دادم. مادرم با مرد دیگری ازدواج کرد و از او صاحب فرزند شد. من دیگر در آن خانه جایی نداشتم. بعد از دیپلم هم از خانواده مادرم جدا شدم و تنها زندگی می کردم به همین خاطر هم وقتی سهیل به من پیشنهاد دوستی داد بدون فکر قبول کردم و خیلی زود به او دل بستم. او هم از من سوءاستفاده کرد. *سهیل ادعای تو را رد کرده و مدرک محکمه پسندی هم نداری. ...
اعمال سفارش شده روز آخر ماه صفر مصادف با شهادت امام رضا (ع)
به گزارش خبرنگار مهر، روز آخر ماه صفر روز شهادت امام رضا (ع) در سال 203 هجری قمری است. امام رضا (ع) هنگام شهادت 54 سال عمر داشتند.روز سی ام ماه صفر و روز شهادت امام رضا (ع) نیز اعمال مستحبی مانند زیارت دارد که در ادامه می خوانید: زیارت امام رضا (ع) و دعای بعد از زیارت برای آن بزرگوار زیارات چندی نقل شده است و زیارت مشهور آن حضرت زیارتی است که در کتب معتبره مذکور است و به شیخ ...
تشرف محضر امام مهربانی ها/ آغاز زیارت تو دل باختن است
نمی ره اگه به من نگاه کنی . قبل از ورود به حرم اجازه می گیرم و اذن دخول می خوانم. گر چه امام معصوم(ع) را نمی بینی ولی امام، صدای مرا می شنود. در هنگام اذن دخول می گویی خدایا می دانم که پیامبر(ص) و جانشینان آن حضرت زنده هستند و در نزد تو روزی می خورند و آنان جایگاه مرا می بینند؛ سخنم را می شنوند و سلام مرا پاسخ می دهند. به یاد سفارش آیت الله بهجت می افتی که می گفت: هنگامی که از حضرت رضا (ع ...
رفتار کثیف مرد بی وجدان با همسر و 3 فرزند نابینایش
13 سال بیشتر نداشتم که به پای شوهر بی مسئولیت سوختم و مدام باردار شدم اما فرزندانم نابینا بودند چرا که او حتی هزینه آزمایش های پزشکی یا حتی مخارج درمان را نمی پرداخت و مرا به دام مواد افیونی انداخت. به گزارش وقت صبح به نقل از روزنامه خراسان: دیگر تحمل رفتارهای زشت همسر معتادم را ندارم. او حدود 40 روز است که با رها کردن سه فرزند نابینا به خانه برادرش رفته و در آنجا مخفی شده است. حالا من ...
ماجرای جدایی ملیکا شریفی نیا از همسرش | جنجال ازدواج ملیکا شریفی نیا با عمو پورنگ
به واسطه یک رژیم اینترنتی کم کردم و بعد 5کیلوگرم باقیمانده را نزد متخصص تغذیه رفتم و به کمک ایشان توانستم وزنم را پایین تر بیاورم ولی واقعا 5کیلوگرم آخر دیگر برایم نفسگیر شده بود. راضی ام، اما دوست دارم 3کیلوگرم دیگر هم کم کنم. در خانه فقط سالاد و نان و پنیر می خوردم و تازه حالا دارم تنها یک روز در هفته رژیمم را می شکنم و موادی می خورم که دوست دارم، اما باز هم خیلی کم و به ...
دیروز بر شانه بردم تابوت هم سنگرم را
حق زیاد شدند نگفته بودم و جنگ است آنچه می گویم برای اهل فرنگ است آنچه می گویم: ملخ چکید اگر از آسمان، شما کردید فرو نشست اگر آتشفشان، شما کردید درخت و مزرعه را نیمه جان شما کردید و دنده های مرا نردبان شما کردید فرشته بودید، آن گونه ای که شیطان بود و مرد، خاصه در آنجا که خوردن آسان بود برادری به زبان بود، ما ندانستیم فقط به خاطر نان بود، ما ندانستیم ...
گفت وگو با جانباز 70درصد، معصومه نعمتی(بخش نخست) دردهایی که با آنها بزرگ شدم!
...> - تقریبا 4سال و نیمه بودم و در تاریخ 17فروردین سال1367 و درست چند روز بعد از سیزده بدر این اتفاق افتاد. فاش نیوز: ماجرای آن روز را به خاطر دارید؟ - بله تا جایی که بسیار کم رنگ به خاطر دارم، سر ظهر بود که با دوتا از دختردایی هایم - که آن روز خانه ی ما بودند - مشغول بازی بودیم. پدرم سرکار بود و مادرم مشغول شستن رخت در حیاط. تانکر آبی در پشت بام خانه مان بود که آن زمان آب را ...
علم ها تعظیم می کنند
توانم خودم انتخاب کنم به کدام سمت بروم. جریان است که مرا با خودش می برد. مقابل در ورودی صحن آزادی می ایستم. به جمعیتی که از در می گذرند نگاه می کنم. دخترکی دست مادرش را گرفته و با قدم های تند از در می گذرد. پیرزنی سرش را به در تکیه داده و شانه هایش تکان می خورد. زن و مرد جوانی دست در دست هم به سمت صحن می روند. مردی دست به در می کشد و بعد دستش را به صورتش می کشد. باز تعظیم می کنم و اجازه می ...
ماجرای عجیب عروس و داماد جوان/لاکچری بازی کار را به طلاق کشاند!
مستقل کار کنم، از این رو منشی مطب یک پزشک شدم و داشتم راحت زندگی می کردم تا اینکه شش ماه پیش بابک به عنوان بیمار به مطب ما آمد. نگاه هایش از همان ابتدا متفاوت بود پس از ویزیت مثل بقیه بیماران رفت اما دوباره چند روز بعد آمد و هنگام پرداخت حق ویزیت ، شماره تماسش را روی میزم گذاشت و از من خواست تا به پیشنهاد دوستی اش فکر کنم. البته او به من گفت که قصدش ازدواج است. من هم چون احساس کردم وضع ...
آخرین درخواست شهید مدافع حرم از امام رضا(ع) که اجابت شد/ چطور به پسرم بگویم بابا یعنی چه؟
نخواهد بود. من هم دارم می روم سوریه. با تعجب گفتم: چطور اینقدر راحت می توانی این حرف را بزنی؟ لااقل بمان. گفت نه باید بروم و به تکلیفم عمل کنم. وقتی رفت پدرش چند روز بعد از دنیا رفت. فرماندشان می گوید: بیا برو لااقل لحظه آخر پدرت را ببین. اما مهدی قبول نمی کند و می گوید: اینجا می مانم و ثوابش را هدیه می کنم به پدرم. لااقل چند ماه بمان بگذار طعم پدر شدن را بچشی مهدی خیلی ...
این مسیر خستگی ندارد...
دلیلش را جویا شدم. مکثی کرد و ادامه داد: همسرم معلول است و این مسیر را به نیت شفای او می آیم و البته هر چه خدا تا امروز به من داده است از امام رضا(ع) دارم. مگر می شود این عشق و ارادت بی تاثیر باشد؟ کمی جلوتر به خانواده ای می رسم که زیر آفتاب بساط چای آتشی راه انداختند. زائران پیاده به سمت موکب کوچکشان می آمدند و لیوان چای برمی داشتند. به سمت زنی که چای را در استکان ها می ریخت، رفتم تا با او صحبت کنم. زن گفت: همسرم یک بار به پیاده ر ...
مروری بر اخلاقیات ممتاز امام رضا علیه السلام
من خارج شو تا ترا نبینم و تو نیز مرا نبینی. بعد از رفتن آن مرد، فردی که در آنجا حضور داشت به امام رضا علیه السلام عرض کرد: شما نسبت به این شخص احسان و بخشش نمودید. علت این که فرمودید تا شما او را نبینید و او شما را نبیند چیست؟ ایشان فرمودند: از ترس این که مبادا شرمندگی در صورت او ببینم آیا از رسول خدا صلی الله علیه و آله) شنیده اید که فرمودند: حسنه مخفیانه با هزار حج برابر است. ایشان ...
رزمنده نوجوان دیروز؛ نویسنده ادبیات پایداری امروز
وطنم کاری کنم، تا این که کلام امام راحل در مورد لشکر 20 میلیونی، انگیزه ام را مضاعف کرد و مصمم به عزیمت شدم. او ادامه می دهد: برای اینکه عازم جبهه شوم تلاش بسیاری کردم، چراکه سنم کم بود و باید والدینم اجازه می دادند، پدر هم که مرحوم شده بود و باید مادرم رضایت می داد؛ بعد از تلاش های فراوان بلاخره در شهریور سال 61 و بعد از سپری کردن دوره آموزشی یک ماهه در مهاباد، به جبهه اعزام شدم. ...