فرزند شهید: 31 سال با تصویر پدرم زندگی کردیم
سایر منابع:
سایر خبرها
دامادی که شکارچی زنان بود 5 روز بعد عروسی با عشقش دستگیر شد!
داد و گفت: آن زن برای خواستگاری آمده بود. تازه فهمیدم پسر آن زن همان جوان 20ساله ای است که از مدتی قبل در مسیر مدرسه مرا تعقیب می کرد و مدعی بود عاشقم شده است. وقتی به مادرم گفتم من آمادگی ازدواج را ندارم، با خونسردی گفت: آن پسر مغازه دار است و خانواده خوبی به نظر می رسند، در عین حال پدرت باید تحقیقات لازم را انجام بدهد. حدود یک هفته بعد با تایید پدرم پای سفره عقد نشستم و بدین ترتیب مراسم عقدکنان من ...
سیاوشانی که در این خاک روییدند
. به من چیزی نگفتند که شوهرت شهید شده، اما دیدم چند روزی است که همه به خانه دایی بنده می روند و من از تماشای این موضوع در تعجب بودم. روز 10 مهر بچه ها را آماده کردم به دیدار فامیل برویم. دایی بنده من را دید و گفت کجا می روی؟ وقتی شنید که ما به خانواده فامیل می رویم، هرطور شده من را منصرف کرد. آن روز معنی این کار نفهمیدم و تمایل داشتم فرزندانم را برای ساعتی بیرون ببرم. یک هفته گذشت، با ...
آن مرد که در باران رفت با دست های بسته آمد...
با هزار دغدغه با کمک مادر همسرم مرغ درست کردم و خیلی هم خوب شد. حاج قاسم به خانه ما آمد؛ قدمش هم برای خانه مان برکت آورد و 6 ماه بعد از ازدواج ساکن قم شدیم . وی افزود: از آن زمان به بعد زندگی ما شکل دیگری به خود گرفت، شیخ محمد به من و خانواده اش اهمیت زیادی می داد اما در کنار ما درس خواندنش، کمک به امور اختیارآباد و جبهه هم اولویت داشتند. فاطمه دختر بزرگم اواخر سال 60 به دنیا آمد، حدود ...
هراسی از حادثه نداریم / به خودمان افتخار می کنیم
کنند و از نظر روحی و جسمی آسیب های کمتری ببینند. واکنش خانواده تان به شغل آتش نشان چه بود؟ زمانی که دانش آموز بودم و شغل پدرم را می پرسیدند با افتخار می گفتم آتش نشان و همه بچه های کلاس برای من دست می زدند. این بهترین لحظات زندگی من بود و الان هم زمانی که فرزندانم سر کلاس درس یا هر جای دیگری با افتخار می گویند پدرم آتش نشان است باعث خوشحالی قلبی من است و مثل همه همکارانم به ...
ماجرای دستگیری رسول ملاقلی پور و عواملش برای بلمی به سوی ساحل
مهسا بهادری: از نینوا ، بلمی به سوی ساحل و پرواز در شب گرفته تا سفر به چزابه و میم مثل مادر همه آثار ساخته شده توسط کارگردانی به نام رسول ملاقلی پور است، یک فیلم، روایت جنگ است و دیگری روایت سال های پس از جنگ و آسیبی که باقی گذاشته، یکی روایت فتح است و دیگری روایت شکست، در واقع اگر کمی روی آثار این کارگردان متمرکز شویم، متوجه می شویم ملاقلی پور شاید با اسلحه به میدان جنگ نرفته باشد، اما همواره ...
دو فرزندم در بمباران کرج فدای سید الشهدا (ع) شدند
کجایند؟ مادرم پاسخ داد: "برادر کوچکت هم شهید شده و آن یکی هم تهران بیمارستان است." تا آن موقع من نمی دانستم و مادرم هر روز به خانه خواهرم می رفت و گریه می کرد و می آمد. یعنی آن روز فقط دو نفر را به شما گفتند که شهید شدند؟ بله. یک روز مادرم آمد و به او گفتم: "مادر، پدرم شهید شده، 2 تا برادرم هم شهید شدند و 2 تا پسرم هم شهید شدند." مادرم گفت: "خودت می دونی؟" گفتم: "بله می دانم ...
شهید جمور قبل از شهادت شهید زیسته بود
به مناسبت گرامیداشت ایام دفاع مقدس فرصتی به دست آمد تا گفت و گویی داشته باشیم با فرزند سردار شهید عباسعلی جمور یکی از 403 شهید سرافراز شهرستان اسدآباد، مسلم جمور، در گفت و گو با ایکنا از همدان، اظهار کرد: پدرم متولد سوم فروردین سال 1340 در روستای آبدالان شهرستان تویسرکان از توابع استان همدان است، در سال های انقلاب همراه با دیگر جوانان و نوجوان انقلابی در راه پیروزی انقلاب گام برداشت و در تظاهرات ...
از پیش حاج حسن کسی دست خالی برنمی گشت
همسری من درآورید تا برایتان پسر دیگری باشم. واقعاً هم این اتفاق افتاد. در طول چهل سال بعد از شهادت برادرم، همسرم کاملاً جای برادر شهیدم را برای پدر و مادرم گرفت. پدر و مادرم به شدت به او وابسته بودند. خانه هایمان کنار هم بود و به هم راه داشت. حتی در سال هایی که همسرم بی اندازه مریض بود و توان راه رفتن نداشت، دست از خدمت به پدر و مادرم نکشید. بعد از شهادت همسرم، پدرم مدت زیادی عمر نکردند و می گفتند ...
ماجرای جایزه شهدا به "مهدی فقیه" چه بود؟
دیگری گفتم که گفت می خواهید تعزیه اجرا کنید؟ گفتم بله و ظرف یک روز سالن را تغییر دادند که تعزیه به خوبی اجرا شد. بازیگر فیلم سفر به چزابه در پاسخ به این سؤال که زمانی که در جبهه جانباز شد، چه چیزی از واقعه عاشورا در ذهنش گذشت، گفت: خداوند به من توفیق داد که به همراه دوستانم توانستیم موزه شهدای شیراز را راه اندازی کنیم و من مسئول فنی و هنری آن موزه بودم و بعد از مدتی آن موزه را بستند. فکر می ...
شب و روز من با رویای شهادت پر شده بود
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از همدان، حسین رضا عباسی سوم مهر سال 1345 در روستای عشاق از توابع شهرستان ملایر در استان همدان و در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. در سال های انقلاب همراه با دیگر جوانان و نوجوانان انقلابی شهرستان ملایر در فعالیت های مبارزاتی شرکت کرد و در راه پیروزی قیام بزرگ ملت ایران گام برداشت. پس از پیروزی انقلاب به نهاد نوپای بسیج مستضعفین پیوست و مشغول خدمت به خانواده محرومان و ...
خاطرات دفاع مقدس به روایت کادر بهداشت و درمان یزد (بخش چهارم)
به بهانه هفته دفاع مقدس به ذکر خاطراتی ماندگار از پرسنل بهداشت و درمان این دانشگاه در آن دوران حماسه ساز می پردازیم، آنهایی که به سهم خود در دفاع از وطن و این آب و خاک، حماسه آفریدند و ایثارگری کردند. حضور در جبهه راه امام حسین(ع) است سال سوم راهنمایی برای ثبت نام جبهه به بسیج مراجعه کردم. اقای حمامی مسئول ثبت نام بود. وقتی من را دید گفت تو سنت برای رفتن به جبهه کم هست . ...
همه زنده زنده سوختند
من غیرقابل قبول بود که تو زنده هستی. شب قبل از این که به بابلسر برگردم، دایی ام به خانه مان رفته بود. پدرم جویا شده بود که چرا این وقت شب آمدی او هم ماجرای من را تعریف کرد. اما هیچ کس باور نمی کرد من قرار است سالم به بابلسر برگردم. روز بعد همه به بیمارستان آمدند. خانواده ام را که دیدم، اشک از چشمان پدرم جاری شد. تا آن روز کسی از خانواده اشک پدر من را ندیده بود. خانمم هم تا صبح نخوابیده بود. باز هم خواستم به جبهه برگردم اما خانواده مانع شدند. چون بچه دار هم شده بودم خانواده ام دیگر نگذاشتند. ...
پای صحبت های جانبار 70 درصدی که پدر فرزند شهید شد
آقای محمودآبادی که جانباز بود، ازدواج کردم، گفت: برادرم محمدرضا آقاملایی صاحب چهار فرزند بود، او از ابتدای جنگ در جبهه بود، آخرین بار که می خواست به جبهه برود مادرم از او خواست دیگر به خاطر فرزندانش نرود، محمدرضا گفت مادرجان نترس این دوره 45 روزه است و چشم به هم زدنی برمی گردم، 25 روز بعد خبر شهادتش را آوردند، محمدرضا سال 1366 در شلمچه به شهادت رسید. آقاملایی اظهار کرد: چند سالی که در ...
می خواست مزارش گمنام باشد
.... گفت قرار است عملیاتی انجام شود و باید امشب به منطقه بروم. اگر برگشتم با هم مشهد می رویم، شاید دیگر به جبهه نروم تا هر وقت که من را بخواهند، خودم را به جبهه برسانم. گفتم از کجا معلوم که برگردی؟ گفت هیچی معلوم نیست و آقاسیدمجتبی رفت و دیگر برنگشت. البته این را بگویم ایشان با یک دختر خانمی نامزده کرده بودند که با شهادتش همه چیز به هم خورد. مفقودالپیکر بودن شهید چقدر برای خانواده شان ...
هدیه شهید عکاس به سپاه/ حقی بر گردنش نماند، حتی یک شات شخصی
به گزارش خبرگزاری فارس از شهرکرد، در میانه هفته دفاع مقدس به سراغ همسر، فرزند و هم رزم پاسدار شهید علی اصغر اصغرزاده مرغملکی رفتیم تا با این شهید رسانه که در 8 سال جنگ تحمیلی و پس از آن نیز در جنگ های حزب کومله در کردستان با دوربین خود به مجاهدت پرداخته بود، بیشتر آشنا شویم. حامد اصغرزاده، پسر شهید: پدرم در مستندنگاری، عکاسی و فیلمبرداری مهارت خاصی داشت. انسان به شدت خلاقی ...
سیمای آسمانی دانش آموز شهید حسن آبشناس از خدمت به پدر و مادر تا نماز شب
: برادرم وقتی 16 ساله بود برای نخستین بار در قالب نیروی بسیجی به جبهه اعزام شد و چون سن او پایین بود، شناسنامه خود را دستکاری کرد، مسوولان اعزام متوجه شده بودند اما به خاطر اصرار او و در نهایت رضایت پدرم به جهبه اعزام شد و سه بار هر بار سه تا چهار ماه در جهبه می ماند. وی گفت: حسن در جهبه آر پی جی زن بود و در آخرین باری که قبل از عملیات کربلای 10 به خانه آمد، سال چهارم دبیرستان بود، قبل از ...
یادی از بزم رزم در دفاع مقدس!
حاج صادق آهنگران، از همان ماه های ابتدایی آغاز جنگ تحمیلی، با استفاده از اشعاری که به فراخور تحولات جبهه سروده می شده است، در تقویت روحیه مدافعان وطن نقش داشته اند. از به یادماندنی ترین این الحان، نوحه مشهور ممد نبودی ببینی اثر کویتی پور است که پس از بازپس گیری خرمشهر و شهادت جمعی از فرماندهان عملیات آزادسازی این شهر، اجرا شد و به یکی از نوستالژی های دفاع مقدس تبدیل شد. در کنار مداحی ها و ...
خاطرات رزمنده جنگ از جانبازی در عملیات بیت المقدس
مدرسه می خواست جلوی جنگ رفتنم را بگیرد اما مادرم از تصمیم من حمایت کرد. از طرف دیگر پدرم از آنجایی که رزمنده بود با جنگ رفتن من موافق بود. جانباز و رزمنده گفت: من در آن سال ها با یک کوله پشتی چهارده کیلومتر پیاده از گرمسار به سمت اهواز رفتم تا به جنگ بروم اما در راه یکی از دوستان من را دید و باعث شد به خانه برگردم. باری دیگر تلاش کردم به جنگ بروم و به همین خاطر موتور خود را فروختم؛ پس از آن ...
پشتام: قبل از مسابقات جهانی دکتر گفته بود که پدرم را از دست خواهیم داد/ ذهنم درگیر خانه بود
اتفاقات رخ دهد.محسن نژاد: هنوز در شوک هستم/ بیش از اندازه آماده بودم! نفر سوم کشتی فرنگی جهان در سال 2021 در مورد تغییر کادر فنی تیم ملی تصریح کرد: بعد از مسابقات او مسئولیت نتایج را برعهده گرفت و گفت تقصیر من است. ما فکر نمی کردیم جدی باشد. زمانی که به ایران برگشتیم هم من که درگیر درگذشت پدرم شدم و بعداً فهمیدم که محمد بنا واقعاً رفته و حسن رنگرز سرمربی تیم ملی شده است. بنا برای ما کم ...
دسیسه کثیف مرد جوان برای همسر دوستش/ماجرای انتقام هولناک یک رقیب عشقی!
، قلبم از تپش ایستاد! چه دختر زیبایی! پاهایم سست شده بود و قدرت راه رفتن نداشتم، بغض گلویم را می فشرد! با افتخار از دور نگاهش می کردم و این کار هر روز من شده بود اما نمی توانستم خودم را به او معرفی کنم! به خاطر همه این رنج هایی که بدون پدر کشیده، چه می توانستم بگویم؟ فقط شماره تلفن اش را با ترفندی از محل کارش گرفتم و درد دل هایم را برایش بازگو کردم تا این که احضاریه کلانتری رسید و ... مادر منصوره ...
آخرین درخواست شهید مدافع حرم از امام رضا(ع) که اجابت شد/ چطور به پسرم بگویم بابا یعنی چه؟
...> دروغ هایی که به مهدی بسته بودند جواب من و خانواده ام به درخواست او مثبت بود. بعد از مراسم خواستگاری، وقتی پدرم برای تحقیق رفت دو نفر از آشنایان که علی رغم اصرار زیاد من و همسرم، پدرم هیچ گاه نامشان را نگفت حرف هایی پشت او زده بودند که خلاف واقع بود. حرف هایی که 180 درجه با شخصیت مهدی فرق داشت. مثلاً گفته بودند اصلاً اهل نماز و روضه نیست و ... پدرم آن روز با عصبانیت شدید آمد خانه. من ...
پرتره زن در سینمای دفاع مقدس؛ حقیقی اما کم رنگ
فهرست نقش اصلی در این فیلم ها وجود ندارد. مساله ای که البته به دلیل ماهیت جنگ و حضور واقعی زنان به ویژه در پشت خط مقدم جبهه ها، نشان از فاصله بیش از حد این فیلم ها با واقعیت دارد. به رغم تلاش های متاخر برای به تصویر کشیدن زنان کنشگر در سال های جنگ اما همواره جنسی از محافظه کاری در ترسیم جایگاه زنان در جریان دفاع مقدس وجود داشته است؛ موضوعی که منیره قیدی کارگردان سینما آن را ...
دهه نودی ها و هشتادی های فارس پای کار انقلاب
...> در ادامه الهه دختر 8 ساله چادری در بین جمعیت نظر خبرنگار این رسانه را جلب کرد و به سراغش رفتیم و در پاسخ به خبرنگار ما گفت: من سه خواهر بزرگتر از خودم دارم که همه چادری هستند و من هم از شش سالگی از مادرم خواستم که برای هدیه تولدم، چادر بگیرد و اولین بار که چادر سر کردم حس خیلی خوبی داشتم. وی بیان کرد: بابا می گفت هدف دشمن از این کارها این است که ما چادرمان را کنار بگذاریم اما من امروز آمده ام که به دشمن اعلام کنم چادرم را دوست دارم و کنار نمی گذارم و الگوی من حضرت زهراست که پدر و مادرم داستان های زیادی از این بانو برای من تعریف کردند. انتهای پیام/ ...
گفت وگو با جانباز 70درصد، معصومه نعمتی(بخش نخست) دردهایی که با آنها بزرگ شدم!
شما کجای خانه بودید؟ - ما در حیاط خانه که با پله به پشت بام خانه راه داشت و در واقع پشت بام خانه و حیاط همسطح بودند مشغول بازی بودیم. فاش نیوز: چه درکی از جنگ داشتید؟ - هیچ درکی نداشتم؛ چون خیلی بچه بودم. نه فقط من، که همه ی بچه ها زیر ده سال بودیم. خانه ی ما و خیلی از همسایه ها کاملا و یا نسبتا تخریب شده بود. بسیاری از همسایه هامان که با خانواده ی ما رابطه ی ...
پاسخ شهید شیرین آبادی فراهانی به مادرش برای جلب رضایت اعزام به جبهه/ حضور پنهانی شهید در راهپیمایی های ...
قله است. همه مردم محل فرزندانشان را دیدند به جز من. چون می گویند سپاه باید بیاید و با خودروی لندورت شما را ببرند. هر سال برای پسرم تولد می گیرم من هر سال به آنجا می روم و برای پسرم تولد می گیرم. روز 15 تیر تولد پسر من است، پنجم تیر به شهادت رسید و 11 تیر او را دفن کردیم. شش و 45 دقیقه به دنیا آمد، شش و 45 دقیقه به جبهه رفت و شش و 45 دقیقه هم به شهادت رسید. سال 1361 به شهادت ...
شعری برای جنگ
تاریخی ایران که همیشه با موج های سهمناک بیگانگان رویارو بوده است، به همراه عنصر زایای شهادت که برگرفته از فرهنگ شیعی است، خود را در این شعر بازتاباند. ازاین رو، بعد از آغاز جنگ تحمیلی، گونه ای از شعر به نام شعر دفاع مقدس پا به عرصه وجود گذاشت. این گونۀ شعری را می توان به دو دوره تقسیم کرد: شعر دورۀ جنگ و شعر دورۀ بعد از جنگ، البته برخی با اصطلاح شعر جنگ مخالف بودند و فقط شعر دفاع مقدس را ...
ماجرای جدایی ملیکا شریفی نیا از همسرش | جنجال ازدواج ملیکا شریفی نیا با عمو پورنگ
به واسطه یک رژیم اینترنتی کم کردم و بعد 5کیلوگرم باقیمانده را نزد متخصص تغذیه رفتم و به کمک ایشان توانستم وزنم را پایین تر بیاورم ولی واقعا 5کیلوگرم آخر دیگر برایم نفسگیر شده بود. راضی ام، اما دوست دارم 3کیلوگرم دیگر هم کم کنم. در خانه فقط سالاد و نان و پنیر می خوردم و تازه حالا دارم تنها یک روز در هفته رژیمم را می شکنم و موادی می خورم که دوست دارم، اما باز هم خیلی کم و به ...
روایتی از روزهای غیرقابل تکرار دفاع مقدس/جوان امروز درگیر بمباران وسیع تبلیغاتی است
سال های نه چندان دور از خانه و کاشانه در جبهه نبرد حضور پیدا کرده تا یک وجب از خاک کشور عزیزمان به دست دشمن بعثی نیفتد. این رزمنده و آزاده دفاع مقدس در گفت وگو با فارس می گوید: 14سالم بود که در اوایل سال 1359 با قد و قامتی کوتاه حضورم را در بسیج با عنوان عضو بسیج به ثبت رساندم که با توجه به آغاز جنگ تحمیلی، تنها حضور در جبهه بود که می توانست آرامم کند. *با دست بردن در ...
وقتی دغدغه دین راه آسمان را باز می کند
: 27/7/1396 شهر المیادین استان دیرالزور سوریه شهید مدافع حرم حبیب ریاضی پور در اول تیرماه سال 1352 در شهرستان لامرد چشم به جهان گشود، او دوران تحصیلش را در همان شهرستان سپری کرد. حبیب در دوران دفاع مقدس و در سن 13 سالگی به جبهه رفت و به مدت 8 ماه در مناطق عملیاتی کردستان در جبهه های حق علیه باطل مشغول خدمت بود. شهید ریاضی پور از سن 20 سالگی به همراه خانواده راهی جهرم ...