سایر منابع:
سایر خبرها
نوستالژی میز و کتاب و دفتر مشق
از گلشان می شکفد و خنده روی لبانشان می نشست. همان لحظه پرت شدم به چهل و چند سال پیش زمانی که خودم کودکی بیش نبودم و خدابیامرز مادرم دست مرا می گرفت و همپای من به اندازه دو چهارراه نسبتا طولانی می آمد و مرا داخل مدرسه می گذاشت و خودش به خانه برمی گشت تا کارهایش را انجام دهد و ...
دروغ گفتن به کودکان ممنوع
تواند امروز تو را به پارک ببرد، زیرا باید برای آخر هفته خرید کنیم تا بتوانیم غذا بخوریم و همین طور کارهای دیگری نیز دارم که امروز باید انجام بدهم. شاید کودک تان پرخاش کند، ولی اشکالی ندارد، حقیقت زندگی را یاد می گیرد. اینکه همیشه نمی تواند هر چه می خواهد را به دست بیاورد. گفتن واقعیت سبب می شود شما پدر یا مادر راست گویی نیز نشان داده شوید، زیرا او کم کم بزرگ می شود و می تواند تشخیص بدهد درباره ...
شهیدهانی تکلو: صبر و مقاومت پیشه کنید
بیامرزد و ما را از شفاعت یافتگان ائمه(ع) قرار بدهد. و حال با شما پدر و مادر عزیزم سخنی کوتاه دارم، شما برای من زحمت زیاد کشیده اید شما خود می دانید فرزند بزرگ کردن رنج دارد و اگر من در این راه کشته شدم تنها وصیتم این است که صبر و مقاومت پیشه کنید، به برادرانم بگویید راه مرا ادامه دهند و امام و اسلام عزیز را یاری کنند. امید است مرا حلال کنید، از شما التماس دعا دارم و بخشش. به امید پیروزی اسلام و باز شدن راه کربلا انتهای پیام/ 89001/ ...
شب و روز من با رویای شهادت پر شده بود
به شما ای پدر و ای مادر غم پرورم تبریک عرض می نمایم و از شما خواهش دارم که زینب من را همچون زینب پرورش دهید. و ای همسر مهربانم از تو خواهش دارم که در همه حال احترام پدر و مادر مرا داشته باشی و به شما ای برادران و خواهران دل سوخته ام سفارش دارم که در همه حال و همیشه خدا را در نظر داشته باشید و لحظه ای از فریب شیطان غافل نباشد. همیشه برای اقامه نماز کوشا باشید. انتهای پیام/ ...
توصیه های مدیر حوزه های علمیه خواهران کشور به بانوان طلبه
زنده کند! . گفتم: چگونه امر شما را زنده کند؟ فرمود: علوم ما را فراگیرد و به مردم بیاموزد، که اگر مردمْ زیبایی های گفتار ما را می دانستند، از ما پیروی می کردند . مدیر حوزه های علمیه خواهران کشور تصریح کرد: انقلاب اسلامی در دوران رهبری امام راحل و مقام معظم رهبری به بانوان هویت اصلی آنان را برگرداند و بانوان نیز توانستند در عرصه های مختلف این نظام نظیر فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و... مؤثر ...
به عشق بچه های تو دِه منتشر شد
...: چه عجب حاج خانم اومده اینجا! پیرزن خوش زبانی بود. می گفتند از زن های متمول روستاست. پسرش دکتر است و آمریکا می نشیند. سراغ من را گرفت. جلوی پایش بلند شدم و خودم را معرفی کردم. جلو آمد. صورت من را بوسید و گفت: مادر، گوش هام نمی شنوه، شاید به من بخندی، من اومدم اگه بشه درس یادم بدی. گفتم: نه مادر، خنده نداره. شما کار خوبی کردین اومدین. باعث افتخار منه که اومدین کلاس. حاج خانم جوراب های ضخیم ...
دو فرزندم در بمباران کرج فدای سید الشهدا (ع) شدند
مجروح شدم. چه شد که شما دو فرزند سه ساله و سه ماهه را از دست دادید؟ من چند روزی برای مهمانی به منزل پدرم رفته بودم. روز سوم که آنجا بودم همه خواهرهایم به آنجا آمدند و با هم بودیم. بچه هایمان با هم بازی کردند و ناهار خوردیم. بعد از ساعت 2 پدرم به مغازه خودش که آهنگری بود، رفت و خواهرهایم برای زیارت به امام زاده محمد (ع) رفتند، من هم می خواستم با آنها همراه شوم اما چون ...
درخواست مادر تنها شهید ارمنی استان گلستان از جوانان ایران/ ادامه دهنده راه شهیدان باشید
برخورد کند که من متوجه شدت درد وی نشوم اما لحظه لحظه شاهد آب شدن اش بودم و در نهایت بعد از تحمل 28 سال درد و رنج ناشی از مجرویت سال 1392 به شهادت رسید. روبرت دیگر در کنارم نیست اما همواره خوبی ها و محبت هایش مثل فیلم از جلوی چشمانم می گذرد از خریدن هدیه تا بازی های کودکانه اش مثل مسابقه برداشتن تخم مرغ از داخل آرد که در مدرسه برگزار شد و پسرم با عشق و علاقه همراه هم کلاسی هایش با شرکت در آن ...
ماجراهای خواندنی از قدیمی ترین مدرسه غرب تهران | وقتی آب دادن خر مهم تر از درس خواندن بود
.... پدر و مادر توجهی به درس خواندن بچه هایشان نمی کردند. اصلاً هیچ پدر و مادری مدرسه نمی آمد برای کار بچه اش. این حرف مال 50 سال پیش است. تازه این کن بود. من روستاهای دیگر هم درس می دادم. من در کشار مدت ها زحمت کشیدم تا بچه ها سر کلاس از معلم اجازه بگیرند. بچه سر کلاس نشسته بود یک نفر از توی کوچه صدا می زد: هووووو! بچه هم از توی کلاس می گفت: هووووو! بعد صدا می آمد که بچه بیا خر را آب بده. اگه بچه ...
همه زنده زنده سوختند
وی دوران ابتدایی تا دبیرستان را در بابلسر گذراند و سال 54 تا 56 به خدمت در ارتش رفت و آن را به پایان رساند و منتظر ایام منقضی ماند (ایام منقضی به زمانی گفته می شود که سربازان در ایام جنگ باید پشت سر بگذارند. قانونی که در حال حاضر ملغی شده است). پس از پیروزی انقلاب در سال 58 به استخدام وزارت آموزش و پرورش در آمد. نصرالهی تنها شاهد حادثه 7 مهر سال 60 است؛ حادثه تلخ و ناگوار شهادت تعدادی ...
جلوه هایی از ایثار و پایمردی در تنگ فنی
، بلکه از مردم روستای تنگ فنی هستند. عمق جواب، دقایقی مجبور به سکوتم کرد 7 شهید از 11 شهید این منطقه از همکاران رشیدمان در مرکز انتقال نفت تنگ فنی هستند خیلی عجیب است! از او خواهش کردم چند دقیقه ای از وقتش را به من اختصاص دهد که با خوشرویی پذیرفت. گفتم در زمان بمباران ها اینجا مشغول بودید؟ گفت: آن زمان سن و سال آن چنانی نداشتم، اما خیلی از بمباران ها را یادم است. گفتم: از شهدای این مرکز چه ...
شهدای حضرت زهرایی
خانواده ام برسانند و باعزت تشییع کنند.از همانجا به جبهه رفت ودرست همان روزی که مراسم چهلم پسر بزرگم را برگزار می کردیم، خبر شهادت او راهم آوردند. وقتی پیکرش را آوردند، به من نشان نمی دادند،اما وقتی داخل قبر قرارش دادند،گفتم من باید بچه ام راببینم، کارش دارم.رفتم، بندهای کفنش را باز کردم و یک شاخه گل روی سینه اش گذاشتم.گفتم پسرم مدیون مادرت هستی اگر این شاخه گل رااز طرف من به حضرت زهرا(س)هدیه نکنی ...
می خواست مزارش گمنام باشد
بگو پدرمان در جبهه است. من به خانه شان زنگ زدم و صدای شیون و زاری شنیدم. گفتم چیزی شده؟ گفتند به سیدجعفر بگویید پدرش شهید شده است. اینطوری من خبر شهادت پدر را هم به او دادم و به نوعی قاصد خبر شهادت اطرافیان شده بودم. آخرین بار چه زمانی سیدمجتبی را دیدید؟ کربلا 4 که لو رفت و عملیات نیمه کاره ماند، آقاسیدمجتبی به تهران آمد. گفتم من باید به مشهد بروم و تو هم بیا با هم به مشهد ...
مادر خارجی سارا و نیکا رونمایی شد | این عکس سارا و نیکا سوژه شد
گرفت و ازش خواست که بیاییم ایران. بابا محسن می گفت قبل اینکه ما به دنبال دوقلو باشیم، خانم غفوری چند بار از طریق وایبر با شما تماس گرفته که جواب ندادین! این موضوع برای زمانی بود که خط های وایبری در سوئد دچار مشکل شده بود و ما اصلا متوجه نشدیم که ایشون تماس گرفتن. داستان درس خوندن ما در سوئد سارا:روال مدرسه های اونجا به این شکل بود که برای ملیت های مختلف، یک کلاس وجود داشت؛ مثلا ...
دسیسه کثیف مرد جوان برای همسر دوستش/ماجرای انتقام هولناک یک رقیب عشقی!
، مادرم شبانه روز در خانه های مردم کار می کرد، زحمت می کشید و عرق می ریخت تا مخارج زندگی ما را تامین کند. هیچ گاه شب هایی را که از درد استخوان هایش تا صبح ناله می کرد ، فراموش نمی کنم ولی او صبح روز بعد سرکار می رفت و نمی گذاشت ما سختی های روزگار را احساس کنیم! من و خواهر و برادرم قد می کشیدیم و چهره مادرم هر روز پیرتر می شد. مادرم هیچ گاه برای خودش لباس های نو نمی خرید ولی هزینه های تحصیل ما را می ...
آخرین درخواست شهید مدافع حرم از امام رضا(ع) که اجابت شد/ چطور به پسرم بگویم بابا یعنی چه؟
مأموریتم تمام شود بعد می آیم. با ناراحتی گفتم: اگر خودت را موقع به دنیا آمدن بچه نرسانی دیگر حرفی با تو ندارم. خندید گفت: باشه می آیم. وقتی رسید بچه را محکم بغل کرد و در گروه هایش نوشته بود: عشق من! ابوالفضل آمد. با ذوق به مادرش می گفت: فکر می کردی بچه مرا ببینی؟ رفت و پنج شاخه گل از دست فروش جلوی بیمارستان خرید. یکی داد به من، یکی به مادرش، یکی به پرستاری که پیش من بود و .... مادرش ...
روایتی از روزهای غیرقابل تکرار دفاع مقدس/جوان امروز درگیر بمباران وسیع تبلیغاتی است
سال های نه چندان دور از خانه و کاشانه در جبهه نبرد حضور پیدا کرده تا یک وجب از خاک کشور عزیزمان به دست دشمن بعثی نیفتد. این رزمنده و آزاده دفاع مقدس در گفت وگو با فارس می گوید: 14سالم بود که در اوایل سال 1359 با قد و قامتی کوتاه حضورم را در بسیج با عنوان عضو بسیج به ثبت رساندم که با توجه به آغاز جنگ تحمیلی، تنها حضور در جبهه بود که می توانست آرامم کند. *با دست بردن در ...
غواص شهیدی که تحصیل در حوزه علمیه را به رشته پزشکی دانشگاه ترجیح داد+عکس و فیلم
پدرشان بسیار تلخ و طاقت فرسا بود و دست آخر چشم انتظار از دنیا رفت. سال های پس از جنگ که اسرا آزاد شدند، حدود 5، 6 ماه فرایند آزادی اسرا زمان برد و این ایام هر روز منتظر خبری از بچه ها بودیم. چشمانی که در فراق فرزندان سال ها گریست در انتظار فرزندانم آن قدر اشک ریختم که چشمانم دوبار تحت عمل جراحی قرار گرفت و دست آخا محمد پس از 12 سال و رضا پس از 15 سال به میهن بازگشتند. ...
دیده بان
سنگر وی و هدف قرار دادن دیده راست او و به گلوله بستن پیکر این مجاهد فی سبیل الله زندگی دنیایی این سردار سپاه اسلام پایان یافت. بخشی از کتاب در سال 1394 همزمان با صدور حکم بازنشستگی حاجی، دوباره زمزمه های سوریه رفتنش به گوش رسید. گاهی به او می گفتم: تو که در دوران دفاع مقدس چند سال در جبهه بوده ای، دیگر سوریه نرو. جواب می داد: جنگ حد و مرز نمی شناسد زهراخانم! می گفتم: پس من و بچه ...
حضور شهدای تبریزی در حرم رضوی/ آخرین حاجت آقا مهدی +تصاویر
... بعد از عملیات خیبر فرماندهان را بردند زیارت امام رضا (ع). وقتی مهدی برگشت توی پَدِ پنج بودیم. برایم سوغاتی جا نماز و دو حبه قند و نمک نبرکی آورده بود. نمکش را همان روز زدیم به آبگوشت ناهارمان. اما مهدی حال همیشگی را نداشت. گفتم: تو از ضامن آهو چه خواسته ای که این چنین شده ای؟ نابودی کفار؟ پیروزی رزمندگان؟ سلامتی امام؟ چیزی نمی گفت. به جان امام که قسمش دادم، گفت: فقط یک ...
روایت یک مادر شهید از نقش زنان در پشت جبهه (2)
. هنوز هم که هنوز است، این مادر شهید را که می بینم، به یاد آن روز می افتم. یکی دیگر از کارهای ما به عنوان مددکار، سرکشی به خانواده های شهدا و تقدیم قرآن و عکس امام خمینی (ره) در مراسم سوم آنها بود. در یکی از این بازدیدها، مادر شهید دل از کف داده بودو بسیار شیون می کرد. به فردی که معلم قرآن بود و همراه من آمده بود، گفتم شما صحبت کنید. او گفت نه خانم حجاریان صحبت های شما دلنشین تر است. به ...
احادیثی از امام رضا (ع)
... امام رضا درباره زیارت حضرت معصومه (ع) گفته اند: مَن زارَها بِقُمَّ کَمَن زارَنی هر کس (حضرت معصومه علیهاالسلام) را در قم زیارت کند، چنان است که مرا زیارت کرده است. امام رضا (ع) درباره سپاسگذاری از والدین می فرمایند: إنَّ اللّه َ أمَرَ بِالشُّکرِ لَهُ و لِلوالِدَینِ، فَمَن لَم یَشکُر والِدَیهِ لَم یَشکُرِ اللّه َخداوند به سپاس گزاری از خود و پدر و مادر فرمان داده است؛ پس هر که از ...
نقش هنرمندان در دوران جنگ ترویج اندیشه اسلامی بود
آزادی خرمشهر مستند مادر جبهه ها روایت زندگی نخستین زنی است که پس از آزادسازی خرمشهر، وارد خاک این شهر شد. مرحومه زهرا محمودی به روزهای آغازین جنگ و اشتیاق خود برای رفتن به خط مقدم جبهه اشاره می کند و این که در آن زمان به مجلسی رفت و درخواست خود را برای رفتن به خط مقدم جبهه اعلام کرد. ایشان می گوید: بار اول به اهواز رفتم، فرمانده سپاه علت آمدن به جبهه را پرسید و من هم در جواب گفتم ...
نفس کشیدن بی یاد تو از آتش جهنم بدتر است
یاری رزمندگان اسلام عازم جبهه های نبرد شد. این جهادگر خراسانی در دو مرحله عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد و سرانجام در 29 فروردین 1367 در جزیره فاو بر اثر اصابت ترکش خمپاره به درجه شهادت رسید. قسمتی از دست نوشته های شهید امین الله اصغری خدایا! به ما توفیق بده که در امتحان معنوی که همانا اعمال روزمرّه ماست، سرافراز باشیم. خدایا هر روز و هر دقیقه از عمر ما امتحان ...
ترکشی که مسیر زندگی قاری قرآن را عوض کرد
هم حتماً می توانم. همه اینها همراه با جنگ و بسیج و عضویت در بسیج و شرکت در آموزش های نظامی بود. مدرسه و جبهه و کلاس قرآن هم می رفتیم. سال 61 که چهارده سالم بود اولین بار به جبهه رفتم. شهید سیدرضا محمدی که یک سال از من بزرگ تر بود و من را زیاد تشویق می کرد. با هم شروع کردیم حدود 10 روز بعد بهمن 61 به جبهه رفتم. * در طول هشت سال چند بار به جبهه رفته اید؟ در طول این ...
چالش جدید مدارس دولتی؛ آموزش رایگان معنایی ندارد!
، چسب و... بود که حدودا 250 هزار تومان شد. روی هم رفته با کمک به مدرسه ای که به میزان 500 هزار تومان پرداخت کردیم، مخارج مهتا برای سال تحصیلی جدید تا به امروز بیش از دو میلیون تومان شده است که قطعا بیشتر خواهد شد، چون تجربه سال های قبل ثابت کرده، وقتی بچه ها به کلاس درس می روند باز هم احتیاجاتی خواهند داشت. در ادامه گشت زنی در بازار تهران، مادر علی که امسال به کلاس دهم می رود ...
گفت وگو با جانباز 70درصد، معصومه نعمتی(بخش نخست) دردهایی که با آنها بزرگ شدم!
اینک به عنوان یک کارآفرین موفق، با کسب پروانه ی رسمی تأسیس آموزشگاه "ثنا" از سوی سازمان فنی وحرفه ای استان البرز، کارآموزان بسیاری را تحت آموزش دارد. وی علاوه بر فعالیت اجتماعی، یک ورزشکار موفق نیز محسوب می شود؛ به طوری که در سال جاری در مسابقات دارت جانبازان، مقام اول را کسب کرده است و در کنار مشغله های فراوان خود، همچنان قدردان مادر است و در یک سال گذشته که مادرش با بیماری سخت، دست به ...
آغاز سال تحصیلی جدید/ هزینه تحصیل در مدرسه دولتی چقدر است؟
جلد کتاب، چسب و... بود که حدودا 250 هزار تومان شد. روی هم رفته با کمک به مدرسه ای که به میزان 500 هزار تومان پرداخت کردیم، مخارج مهتا برای سال تحصیلی جدید تا به امروز بیش از دو میلیون تومان شده است که قطعا بیشتر خواهد شد چون تجربه سالهای قبل ثابت کرده، وقتی بچه ها به کلاس درس می روند بازهم احتیاجاتی خواهند داشت. در ادامه گشت زنی در بازار تهران، مادر علی که امسال به کلاس دهم می رود را می ...
اشعار شهادت امام رضا علیه السلام
...> من ایستاده ام اینجا کنار ثقل جهان ملال نامۀ تقدیر اِنس و جان با من من ایستاده ام اینجا میان گوهرشاد طنین لحظۀ گلدسته و اذان با من به خلسه دست رساندم به نقره کوب ضریح خروش و غلغل انبوه زائران با من درود! ای نفست روح بخش سینۀ ما! سلام! ضامن نام تو بی امان با من! تو شاهراه یقین منی اگر یک روز به جنگ، صد تنه رو آورد گمان با من ...