شوخی مشهدی با مدافع حرمی که تازه پایش به سوریه رسیده بود
سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای آخرین خداحافظی عجیب شهید شاهچراغ با امام رضا (ع) + تصاویر
آمد وزمان اذان مغرب هم از دنیا رفت. انس زیادی با قرآن داشت، روز عاشورا در دسته عزاداری حرکت می کرد و موقع اذان پشت تریبون اذان می گفت. مقید به نماز اول وقت بود، در جلسات مهم در زمان ادات جلسه را برای نماز ترک می کرد. حتی در دانشگاه نیوزلند کلاس را برای نماز ترک می کرد. خلوص بسیاری داشت. به دعای پدر و مادر فوق العاده اهمیت می داد، همیشه به او می گفتم همینطور که من ازت راضیم امیدوارم خدا هم از تو راضی ...
دعا برای برآورده شدن حاجت غیر ممکن | محال است جواب نگیرید!
که هیچ جای امیدی برای بر اوردن ان نباشد در اخر شب و اگر ثلث سوم جمعه باشد بهتر است بر خیزد و وضو بگیرد و دو رکعت نماز حاجت بخواند و بعد از نماز هفتاد بار این دعا را بخواند به اذن خدا مطلب حاصل شود و بسیار مجرب است. ((یا ابصر الناظرین یا اسرع الحاسبین یا اسمع السامعین یا اکرم الاکرمین یا ارحم الراحمین ویا احکم الحاکمین)) بعد از دعا دست خود را بلند کند و از قاضی الحاجات حاجت خود را بخواهد که روا است انشاء الله تعالی ...
ژنرال مو خاکستری/ مبارزی که سی و یک سال روزه بود!
رفت و میومد. نمی دونستم قراره چی بشه. تا اینکه گفتن یه تئاتر طنز قراره اجرا شه! حاج حمید که کنارم نشست، آروم و طوری که کسی متوجه نشه آستینشو کشیدم. سرشو جلو آورد: جانم خانمم؟ خجالت کشیدم: تئاتر؟ اونم تو سپاه خندید: به خاطر خانم هنرمندمه. مگه تئاتر دوست نداشتی؟ اسم تئاتر، مرشد و بچه مرشد بود. طنز بود. مرحوم حسین پناهی نقش بچه مرشد رو بازی کرد و حاج صادق آهنگران نقش مرشد رو اجرا کرد. بعد ...
مسجد توحید بیرجند چشمه فیاض برای محله
اخلاق و رفتار و... به شمار می رود. از دیرباز مردم نه تنها برای اقامه نماز به مسجد می روند بلکه برای دید و بازدید و صله رحم، حل مشکلات همنوعان و... به این مکان پناه می آورند. غروب نزدیک است صدای ملکوتی اذان از گلدسته های مسجد پر کشیده و آرام بر دل و جان عاشقانِ دیدار با معبود می نشیند. صدایی که روح را از این عالم خاکی به آسمان ها پرواز می دهد. با بلند شدن صدای اذان از گلدسته های مسجد جنب و ...
یادی از یک راوی شهید جنگ
وقتش با بچه های مفید بود. جبهه هم که خواست برود، با همین بچه های مدرسه مفید رفت. اولین باری که رفته بود جبهه، 17 سالش بود. عراق تازه فاو را گرفته بود. گفتم: هر طور صلاحته خودت عمل کن. اگر قرار باشه خطر برسه، آدم چه توی تهران باشه، چه توی جبهه باشه، می رسه. مادرش هم هیچ مخالفتی نکرد. گفت: خدا نکنه که بد بیاد، اگر بد بیاد، هرجایی اتفاق بد می افته. سال آخر ریاضی بود. مدام به او می گفتیم: درست ...
امام زمان هست شما نگران نباشید
دیدارشان باشد. او می گوید: محمدرضا قبل از رفتن به حرم به حمام رفت، لباس هایش را اتو کرد و ظاهرش را آراست، قرار بود برای ادای نماز و دعا برود. پیش از رفتن کنار مادر آمد، مادر می گوید: خودش را مرتب کرد و آمد کنارم، گفت می خواهم برای ادای نذرم به حرم بروم. به او گفتم صبر کن فردا هر دو با هم برویم. محمدرضا گفت نه مادرجان من همه کارهایم را انجام داده ام. باید امروز به حرم بروم. قبل از رفتن جلوی چشمانم بود ...
گردهمایی دختران انقلاب 10 آذر در ورزشگاه شیرودی برگزار می شود
.... ما شهدایی داریم که برای نسل جدید الگو هستند. اگر چه ما نتوانستیم مدافع حرم و امنیت شویم، اما با امر به معروف و نهی از منکر عیب های خود را برطرف می کنیم تا دین خود را به شهدا ادا کنیم. مادر شهید سلمان امیراحمدی در این مراسم گفت: در مراسم تشییع فرزندم در امامزاده حسن با صدای بلند به پسرم گفتم فکر نمی کردم روزی برای شما نماز بخوانم. خانمی که در کنارم ایستاده بود بیان کرد، پسر شما ...
گزارش ایسنا از پایان اعتصابات 8 روزه در اشنویه
اش بالا باشد نیافتم؛ در خیابان هم خبری از رفت و آمد فردی نبود؛ چند دقیقه بعد فردی را دیدم و از او سراغ فروشگاهی را برای خرید کابل شارژر برای موبایل زهوار در رفته ام، گرفتم اما او لبخند شاید تلخی زد و گفت که فکر نکنم جایی باز باشه، از چهارشنبه گذشته همه در اعتصاب هستند . یادگاری های به جا مانده از روزهای اعتراضات مسیرم را ادامه دادم؛ در مسیر با دقت بیشتری به کرکره مغازه ها ...
شهیدی که در عرصه رسانه برای رفع اختلاف شیعه و سنی تلاش کرد/ من به جبهه نیازمندم
، شهید لقمانی از این سنگر به آن سنگر می رفت و به بچه ها دلداری می داد و می گفت: چیزهایی احتیاج دارید و مایه آرامش بچه ها را فراهم می کرد در لحظات آخر ایشان از مطالعه می کرد و آخرین کتابی که قبل از شهادت مطالعه می کرد کتابی در رابطه با بهشت و شرح حال بهشتیان و وصف بهشت بود. * نامه هایش همواره پر از مهر و محبت و حالت ارشادی داشت غلامحسین لقمانی برادر دیگر شهید غلامعلی لقمانی در ...
اقتصاد رمالی؛ از قتل 350هزار تومانی تا فالگیری 2میلیاردی
فالگیر واریز کردم. قرار بود انگشتر موکِل دار برایم ارسال کند، اما 2 هفته بعد از آن پلیس فتا او را گرفت. بعد از پیگیری بسیار، وکیل فرد رمال، پول من را برایم واریز کرد. می گفتند از طریق همان صفحه مجازی، حدود 2میلیارد تومان کلاهبرداری کرده است. آنها یک زن و شوهر بودند و پول های واریزی به حساب بچه 2ساله آنها می رفت. نمونه ای از تبلیغات و کالاهای ارائه شده در شبکه های مجازی رمالی ...
خانم بلاگری که کارش از پارتی به اغتشاشات خیابانی رسید/ زن اغتشاش گر: من یک ابزار بودم
خیلی زود میان جمعیت گم شد، پریسا از ماشین داشتن من خوشحال بود، شاید سراغ من آمده بود چون آدم مرفه و آزادی هستم و همه تفریحاتم را مانند یک بلاگر در فضای مجازی به اشتراک می گذاشتم؛ پیج قبلی من بخاطر استوری های بی حجابم پرید و این پیجم 10 هزار دنبال کننده دارد. اینطور ادامه می دهد: داشتم می گفتم رسیدیم راهنمایی دیدیم وضعیت خیلی وحشتناک است، آنجا من هم همراه جمعیت شعار دادم مرگ بر دیکتاتور و ...
پیشمرگ های مسلمان کرد علیه تجزیه طلبان
می شوم. نماز را که می خوانم، به سراغ گوشی می روم. همان فردی که داخل نمازخانه خواب بود، به سمتم می خزد: اینترنت داری؟ آره! اینستاگرامم داری؟ آره. می شه ببینی سنندج چه خبریه؟ اینستاگرام را باز می کنم. موقعیت را سنندج می زنم و چند فیلمی نشانش می دهم. همین طور که چشم هایش و چشم هایم به صفحه موبایل است، می پرسم: دیروز اینجا شلوغ بود؟ آره. بهشت محمدی شلوغ ...
از دماغ بیرو تا امنیت هامبورگ!
می بستم که گفت: بیرانوند درخواست تعویض داد! بشکه یخ را دیده اید؟ خب من هم ندیدم. اما در ذهنم تصور کردم. ریخت روی سرم. تازه فهمیدم گرفتن تصمیم برای خود بیرانوند چقدر سخت بوده است. زیر لب با تلخی گفتم: بودن یا نبودن؟ مسئله این است. اولین بازی ایران در جام جهانی. نیمه اول بازی. آن هم نه هافبک و دفاع. نه فروارد . که تا حدی جبران پذیر است. بلکه دروازه بان ! باید تعویض شود. زمزمه ای که آرامم کرد این بو ...
استاد حوزه: اذان یک نوع اعلان و از شعائر دین اسلام است
شما هم وقتی برای نماز اذان می گویی ممکن است مثلا تو اولی زیاد توجه نکنی، ولی وقتی تکرار می شود توجه و حضور قلب تان بیشتر می شود دیگر، این ها فائده تکرار است، و لِأَنَّ الصَّلَاةَ رَکْعَتَانِ رَکْعَتَانِ فَلِذَلِکَ جُعِلَ الْأَذَانُ مَثْنَی مَثْنَی؛ می گوید این که مثنی مثنی یعنی دوتا دوتا آمده در اذان این بخاطر آن نماز است، چون نماز هم دو رکعت دو رکعت هست، نماز صبح دو رکعت است، نماز ظهر هم دو رکعت ...
خودکشی نافرجام پدر شهید مدافع حرم + عکس
را به ایران رساند تا به سوریه برود؛ پسری که حالا در چند قسمت، این شمایید و این گفته های صادقانه و خواندنی مادر و پدرش حاج خدابخش حیدری. **: خوابی که دیدید چه بود؟ مادر شهید: در تهران پدرش گفت پیکر عباس را ببریم خاتون آباد که من از اول موافق نبودم، گفتم من باید صد در صد خودم بروم ایران و بچه ام را ببینم. چون همین طوری که حاج آقا گفتند، حرف و حدیث های زیادی بود که در سوریه ...
وحید نجفی، نویسنده و پژوهشگر حوزوی/دختر عمامه پران
، برای تو! با تعجب گفت واقعاً می برم! گفتم ببر! بعد سرم را پایین انداختم و به مسیرم ادامه دادم. کمی جلوتر با ماشین سراغم آمدند و با احترام عمامه را پس دادند! این یک نمونه از ماجراهای عمامه پرانی بود که برای یکی از دوستان در همین چند روز گذشته رخ داده است. ماجراهایی که نظایرش قابل کشف است که ماجرا با نوعی از شوخی یا نصیحت ختم به خیر شده است! نه هتک حرمت صدق کرده، نه نیازی به دستگیری داشته ...
ما شما را نمی شناسیم...
.... پشت میز نشستم و زل زدم به تلویزیون. توپ روی دروازه آمد. بیرانوند با صورت رفت توی صورت حسینی. زمین افتاد. فکر می کردم مثل همه برخوردهاست. کار کادر پزشکی طولانی شد. خون را روی صورت بیرو دیدم. من هم مثل او گیج شده بودم. صدا در سرم می پیچید. بینی متورم شده بود. لباس خونی بود. علیرضا از درد به خودش می پیچید. وقت دست زدن به محل مصدومیتش پاهایش را در شکمش جمع می کرد. باز بلند شد. خوشحال شدم. لباس ...
35 سال از شهادت پاسدار نخبه 20 ساله گذشت+تصاویر
و درس نمی خواند، برای همین وقتی پنج سالش شد، او را در مدرسه خصوصی عزیزی (نزدیک میدان آزادی، در کوچه دادگران) ثبت نام کردیم. شب ها در اتاقش می دیدم قرآن می خواند. صبح می رفتم برای نماز بیدارش کنم، می دیدم نمازش را خوانده و دارد قرآن می خواند. شب ها اول وضو می گرفت و بعد می خوابید. بازیگوشی نمی کرد. اهل بازی در کوچه و خیابان نبود. اردوی مشهد (دانش آموزان نمونه)، مجید اولین نفر سمت راست ...
بانوی انقلاب از شکنجه گاه ساواک تا فرماندهی سپاه همدان
...، مسئله ای که برای ما زجرآور بود، نوع پوششی بود که داشتیم. وقتی که قرار شد من را بازداشت کنند، دو الی سه تا از پیراهن های پدرم را پوشیدم. آن زمان مثل امروز، لباسی مثل مانتو مرسوم نبود. از طرفی هم می دانستم که نمی گذارند چادر بر سر داشته باشم. با خودم گفتم اگر یکی از پیراهن ها را هم بگیرند یا اینکه پاره شود، باز هم پیراهن دیگری بر تن دارم که به وسیله آن حفظ حجاب کنم، ولی متأسفانه این دژخیمان ...