همخوابی اجباری با لیلای17 ساله | مرد قوی هیکل بی عفتش کرد !
سایر منابع:
سایر خبرها
زن جوان به خاطر اثبات عشقش ایدزی شد
، دختری را برایش انتخاب کرد تا ازدواج کند. پدرم نیز آن طور که اطرافیانم بیان می کردند به مادرم علاقه ای نداشت و تنها به خاطر پدربزرگم که مردی بازاری و پولدار بود تن به ازدواج داد. خلاصه من اولین فرزند خانواده بودم و دو برادر کوچک تر از خودم داشتم، ولی اختلاف بین پدر و مادرم زیاد بود تا جایی که آن ها بالاخره از هم طلاق گرفتند. پدرم خیلی زود با زن دیگری ازدواج کرد و مادرم نیز سرپرستی ...
کلاهبرداری مرد خائن شیطان صفت در سهند / سکوت مریم از ترس آبرویش
از علاقه قلبی اش نسبت به من و عشق در یک نگاه و نیتش برای ازدواج و... گفت تا رامش شدم و درخواست دوستی اش را پذیرفتم. اوایل دوستی چندین بار مرا به کافی شاپ برد و مدام از برنامه هایی که برای آینده داشت می گفت؛ آنقدر دل خوش به حرف هایش شده بودم که اصلا فکرش را هم نمی کردم تمام این حرف ها فقط یک نقشه است برای فریب دادن و سرکیسه کردن من. خام حرف هایش شده بودم و با هر حرف عاشقانه ای که می زد قند در ...
روایتی تازه از دیدار همافران با امام خمینی (ره)
می داند با شنیدن این حرف چقدر خوشحال شدم، هم توانسته بودم فرار کنم و هم زحمات من و مثال من کم کم داشت به نتیجه می رسید. فوری به منزل پدرم رفتم و با هم یک گوسفند گرفتیم و نذرم را ادا کردم. عکسی که تیتر یک کیهان شد چند روزی گذشت و دوستانم از تهران خبر دادند که باید به آن جا بروم . من هم فوری قبول کردم و رهسپار شدم. باجناق من هم یعنی سرهنگ محمد رحمانی یکی دیگر از همافران بود که ...
از شلیک مقابل آرایشگاه مردانه تا قتل مادر و برادر برای چند تکه طلا
...، او با چاقو به جانم افتاد و به قصد کشت مرا زد. تمام بدنم چاقو خورده بود. حتی دو بریدگی عمیق در ناحیه سینه داشتم، اما معجزه آسا زنده ماندم. من بعد از یک ماه از بیمارستان مرخص شدم. وقتی در بیمارستان بودم از هادی هیچ شکایتی نکردم. حتی وقتی پلیس به سراغم آمد و از من بازجویی کرد سکوت کردم و گفتم ضارب را نمی شناسم تا خودم از او انتقام بگیرم. من به تازگی از بیمارستان مرخص شده بودم که ...
اعتراف پسر ناخلف به قتل پدر سالخورده
مرد میانسالی که پدرش را با همدستی مرد دیگری به قتل رسانده بود پس از گذشت سه ماه از حادثه به قتل اعتراف کرد. روز شنبه 30 مهرماه امسال زن میانسالی در تهران به کلانتری 129 جامی رفت و از گم شدن ناگهانی شوهر 87 ساله اش به نام بهرام شکایت کرد. وی در توضیح ماجرا گفت: چند سال قبل بهرام همسرش را از دست داد و مرا به عقد خود درآورد. ما فرزندی نداریم و زندگی خوبی با هم داریم، اما شوهرم از همسر ...
از ورشکستگی و زندان تا ایجاد اشتغال صد نفری با طعم عسل/ کارآفرین موفق لرستانی: زندان من را احیا کرد
، من هم در جواب گفتم گفتم حالا همین را کم دارم که هر روز با بدن ورم کرده به خانه بیایم. اما یک شب در حال مدیتیشن بودم که احساس کردم تمام اتاق پر از زنبور شده، همین شد که از فردا سراغ زنبورداری رفتم. سال 93 با اطلاعات اولیه ای که از امین بیرانوند، مدرس زنبورداری کسب کرده بودم کار را شروع کردم و سال 94 به عنوان زنبوردار نمونه انتخاب شدم. من اولین فردی بودم که نژاد اصلاح شده ...
پایان خوش آدم ربایی 300 دلاری
چند روز قبل پسر جوانی به پلیس رفت و از ربوده شدنش خبر داد و گفت: به صورت غیرقانونی به ترکیه رفته بودم، اما پلیس مرا به ایران برگرداند. در زمانی که در کمپ بودم با پسری ایرانی به نام اردلان آشنا شدم و او از من خواست بعد از برگشت به ایران باهم در رابطه باشیم و حتی اگر بشود کاری هم باهم شروع کنیم. مدتی بعد از آمدن به ایران با من تماس گرفت و قرار ملاقات گذاشت. او ادامه داد: اما زمانی ...
رابطه جنسی با شیطان عشوه گر
سرگذشت عبرت آموز مرد 40 ساله درباره سرگذشت خود گفت: 16 سال قبل با فائزه ازدواج کردم. او دختری باوقار و مهربان بود که خیلی از پسرهای فامیل دوست داشتند به خواستگاری اش بروند اما همه می دانستند که فائزه به آن ها پاسخ مثبت نمی دهد. در این شرایط من دل به دریا زدم و از خانواده ام خواستم تا او را برایم خواستگاری کنند. زمانی که فهمیدم فائزه نظر مثبتی به من دارد انگار در این عالم زندگی نمی کردم ...
ادعای عجیب موبایل قاپ حرفه ای | همه در دادگاه شوکه شدند + جزییات
ماشین نشستم. پشت چراغ قرمز میدان توحید در حال صحبت کردن با موبایلم بودم که یک مرد موتور سوار دستش را به داخل ماشین آورد و گوشی مرا قاپید و رفت. من از ماشین پیاده شدم اما او به سرعت گریخت و من چهره او را به خاطر سپردم . متهم حاضر در دادگاه است همان مرد گوشی قاپ است. سومین شاکی گفت: 11 خرداد ماه و ساعت 10 شب بود که از محل کار به خانه می رفتم. در خیابان نادری دو موتور سوار و دو ترک نشین آن ...
ماجرای سیانور خوردن بهزاد نبوی چه بود؟/ آیت الله هاشمی: چاقو را می گذاشتند زیر گلو و می گفتند سر می بریم
را می گذاشتند زیر گلو و می گفتند سر می بریم آیت الله هاشمی رفسنجانی از دیگر مبارزانی بود که جوانی خود را وقف انقلاب کرد؛ او در کتاب دوران مبارزه درباره آنچه که در زندان های رژیم پهلوی بر وی گذشته، چنین می نویسد: شلاق و شکنجه، همراه بود با فحاشی و اهانت. مقداری که می زدند، یکی می گفت نزنید، حالا می گوید. در مواردی هم خودم می گفتم؛ مجدداً شروع می شد. باز قانع نمی شدند و دوباره ... گاهی مرا ...
انقلاب اسلامی پرچم انسانیت را برافراشت
مقدس وارد نشویم پس چه کنم. پدرم شوق پنهانی خاصی مرا به این جهاد کشانده است و مادرم، مادر خوبم حلالم کن که اگر خدواند بخواهد و شهید شدم به بهترین وجه ممکن خدمات و زحمات شما را پاسخ گفته ام که هیچ پاسخی بهتر از این نیست. برادران و خواهران خوبم شاکر باشید و صبر پیشه کنید و امام را پیرو باشید و دعاگویی ایشان و رزمندگان در خط دفاع از اسلام و انقلاب گام بردارید و از شما هم حلالیت می طلبم . انتهای پیام/ ...
سه برادر در جبهه بودیم، اما تنها خواهرمان شهید شد
باهم صمیمی بودیم. روز هایی که تنها خواهرم پرستارم بود من در عملیات والفجر 8 در سال 1364 غواص تخریب چی بودم که در این عملیات از ناحیه دست مجروح شدم. وقتی از عملیات به منزل آمدم، شهلا پرستارم بود و خیلی خوب از من مراقبت می کرد. در دنیای خواهر و برادری مزاح می کرد و می گفت: الان مجروح هستی، بهت می رسم اگر مجروح نبودی این کار ها را برایت نمی کردم. خاطره ای خنده دار از ...
شوهرکشی از خیانت تا حقارت
جمعه سر کار بروم. داروها را از مرد جوانی که مشتری مان بود، می گرفتم. زن جوان به اتهام قتل همسرش بازداشت و چندی قبل نیز در دادگاه کیفری تهران محاکمه و به قصاص محکوم شد. همسرکشی به خاطر تحقیر در مهمانی زن 17 ساله در اهواز یکی از هولناک ترین شوهرکشی ها را رقم زد. او به دلیل این که همسرش در یک مهمانی تحقیرش کرده بود، جنایت را رقم زد. خرداد 93 بود که خانواده مردی به پلیس آگاهی ...
ساکت الهامی: امروز تیم هوادار اسپانیایی بازی کرد
بخورم دوباره بلند می شوم. مربی سایتی و برنامه نیستم. روی پای خودم ایستادم و سرم را جلوی کسی خم نمی کنم. این ها دوره شان بالاخره به پایان می رسد. نمی توانم از این مسائل بگذرم. نمی خواهم همه چیز را باز کنم چون جریمه خواهم شد و زورم نمی رسد. آقای تاج باید ببیند چه اتفاقاتی رخ می دهد. پشت حرف های من درد و دل است. با این حال باید جوابگوی تیمم باشم و قبول می کنم با این هزینه به زمین برویم. هزینه دلیل بر موفقیت نیست و از تیم خودم خیلی راضی هستم. ...
طلاق از شوهر طمعکار بعد از 46سال زندگی
63 ساله زمانی که در مقابل قاضی دادگاه خانواده قرار گرفت در رابطه با ماجرای زندگی اش گفت: 46 سال است که در کنار هرمز زندگی کرده ام، ولی دیگر طاقت طمعکاری این پیرمرد را ندارم. در این مدت تصور می کردم که او با گذر زمان رفتارهایش را کنار می گذارد و حداقل در سال های آخر عمرش رفتارش بهتر می شود اما هرچه زمان گذشت، او بدتر شد. زمانی که با هرمز ازدواج کردم، او شغل و درآمد خوبی داشت و با مسئولان مهم زیادی ...
قاتل خیابان ظفر؛ به من تهمت ناموسی زد کشتمش!
قتل شدی؟ روز حادثه مقتول دوباره آن حرف را تکرار کرد که سر همین موضوع با او درگیر شدم که در جریان این درگیری با ضربات چاقو و چکش او را به قتل رساندم. متاهلی؟ نه، همسرم چند سال قبل در جنگ افغانستان کشته شد. چرا تصمیم گرفتی خودت را معرفی کنی؟ چون او به حیثیت من توهین کرده بود و من از خودم دفاع کردم. می دانستم مقصر نیستم و برای حفظ آبرو این کار را ...
بازخوانی خاطرات یک انقلابی از سرزمین باران
اعلامیه ها را دسته بندی و کرده و توزیع می کردند شهیدان رجبی مقدم و گل آور از بچه های تربیت شده در مجلس آن مسجد بودند که فعالیت های انقلابی داشتند. اولین دستگیری او در مورد دولین دستگیری خود می گوید :در صبحگاه یکی از روزهای سال 56 توسط ساواک دستگیر شدم روز قبل اعلامیه های گرفته بودم که در شهر توزیع شده بود. یکی از این اعلامیه ها را همراه داشتم و تصمیم گرفتم آن را مخفی کنم آن را ...
چگونه اسناد مشروطه خواهان گیلان سر از زباله های تهران درآورد
حضور گیلانی ها در فتح تهران. دو عکس مربوط به مشروطه خواهان گیلانی پس از فتح تهران که در زیر طاق مسجد سپهسالار گرفته شده بود و فرد در عکس، همان شخصیت تاریخ ساز؛ سردار محیی. فروشنده که اشتیاق مرا دید، مبلغ گزاف تری طلب کرد. خوشحال بودم که این عکس تاریخی، به مجموعه من اضافه شده است. هیچ کپی دومی از این عکس ها وجود نداشت. نمونه اصل و اولیه. از خوشحالی یک هفته ذوق داشتم و هر روز مراجعه می کردم و از ...
تجاوز به زن متاهل در پارکینگ مرکز تجاری
مأموران حراست مجموعه به آنجا آمدند او ناگهان شروع به داد و فریاد کرد و به آنها گفت من با تهدید چاقو او را به آنجا کشانده و به او تجاوز کرده ام. او به من گفته بود مجرد است و 28 سال دارد در حالی که بعداً متوجه شدم متأهل بوده و 42 ساله است. در حال حاضر هم با اینکه می توانم با وثیقه آزاد شوم اما چون کسی را ندارم که پیگیر کارهایم باشد در زندان مانده ام. بعد از اظهارات متهم، زن ...
مادرم در خواب بود که یواشکی کنارش رفتم و....
اعتیاد به سرقت روی آوردم دیگر آبروی خودم و خانواده ام برایم مهم نبود فقط به این می اندیشیدم که چگونه پولی برای خرید مواد پیدا کنم. در افکارم فقط مواد مخدر حک شده بود و من به چیز دیگری فکر نمی کردم. هر چیزی که دم دستم قرار می گرفت سرقت می کردم تا برای یک وعده هم که شده مواد بخرم و از خماری نجات یابم . دیگر خانواده ام نیز از رفتارهای من خسته شدند. برادر بزرگ ترم هرچه تلاش کرد مرا ...
اعتکاف امسال با حضور دهه هشتادی ها و نودی های کاشان رونق گرفت
خود بازی می کرد دیگری مشغول عبادت بود هر کدام به هر نحوی به کاری مشغول بودند. با چند نفر که صحبت می کنم نقطه ای مشترک در حرف هایشان دیده می شود، همه می گویند، نیامده ایم که از خدا چیزی بگیریم، آمده ایم حالمان عوض شود. وقتی با پسر 24 ساله ای که سال اول است در این مراسم شرکت می کند همکلام می شوم، می گوید: آمده ام خودم را پیدا کنم، آمده ام چیز هایی را که فراموش کردم به یاد بیاورم، آمده ام ...
ماجرای عجیب یک تبهکار 18 ساله در تهران | خلافکاری ارثیه خانواده من است | از ترس رقبای پدرم اسلحله حمل می ...
...: به محض اینکه شیشه را پایین دادم و برگه را از دست پسر جوان گرفتم، وی اسلحه ای از زیر پیراهنش بیرون کشید و لوله آن را روی سرم قرار داد و تهدید کرد که اگر مقاومت کنم شلیک می کند. من که به شدت ترسیده بودم، از ماشین پیاده شدم و آنجا بود که فهمیدم جوان مسلح تنها نیست و همدستش کمی آنطرف تر روی موتوری نشسته است؛ موتوری که پلاکش مخدوش شده بود. آنها دست و پای مرا با چسبی بستند و در بیابان های اطراف ...
سرقت سریالی نیسان های پایتخت؛ شغلی خانوادگی آقای دزد بود!
آنجایی شروع شد که چندی قبل مرد جوانی در تماس با پلیس از سرقت مسلحانه خودروی نیسان خود خبر داد و گفت: بعد از تخلیه بار از شهرستان راهی تهران شدم. در ادامه سرقت های مسلحانه توسط این دزد در کنار بزرگراه آزادگان توقف کرده بودم تا کمی استراحت کنم که ناگهان موتورسیکلتی دو ترک در کنارم توقف کرد و یکی از موتورسواران با نشان دادن یک کاغذ که رویش آدرسی نوشته شده بود از من خواست شیشه ماشین را ...
پای خاطرات جانباز 70 درصدی که قهرمان جهان شد؛ توکیو را نگذاشتند می خواهم در پاریس باشم
با 10 روز تمرین مداوم توانستم در اردو حضور پیدا کنم و جزو 12 نفر برتر انتخاب شوم، 4 ماه بعد نیز در مسابقات العین امارات شرکت کردم و در 2017 سهمیه پارالمپیک توکیو را کسب کردم، در این رقابتها موفق به کسب مدال نقره تیمی در تپانچه خفیف شدم و به صورت حرفه ای کار را در تیراندازی شروع کردم. * به پارالمپیک توکیو اعزام نشدم با وجود این که موفق به کسب سهمیه بازیهای پارالمپیک توکیو شدم ...
رمز و راز شهید شدن از زبان جانباز دفاع مقدس
مانند من مجروح نشده است. از او علت آن را پرسیدم و به من پاسخ داد نحوه مجروحیت من این گونه بود که من خودم آرزو کردم مجروح شوم و مجروح شدم، اما تابه حال پیش نیامده است که کسی خودش بخواهد و مجروح شود. آن موقع من به او گفتم من هم خودم خواستم و مجروح شدم. تاج دولتی ادامه داد: آن روز صبح، جایی که من مجروح شدم، به من گفتند یک نفر اینجا مجروح شده است. ترکش به دستش خورد و قطع شد، من از ذهنم گذشت ...
دوستی دردسرساز فوتبالیست لیگ برتری با دختر سارق
متوجه شدم، 300گرم طلا از مغازه ام سرقت کرده است. دختر جوان تحت تعقیب ماموران کلانتری عباس آباد تهران قرار گرفت و دو روز پیش در مخفیگاهش در یکی از محله های تهران بازداشت شد. او در بازجویی ها گفت: وقتی در طلافروشی کار می کردم به طور اتفاقی با پسری 22 ساله که به عنوان مشتری به مغازه مان آمده بود، آشنا شدم. او یک فوتبالیست بود. من هم عاشق فوتبال بودم. مرد جوان، هافبک یکی ...
روزگاری که مردم نان نداشتند بخورند اما شاه ژست تمدن و تجدد می گرفت
توصیف جامعه آن ایام پرداخته و درباره بستری که او را به مبارزه و سربازی امام خمینی (ره) کشانده صحبت کرده است که در ادامه خواهید خواند: اینجا؛ جوادیه تهران در دهه 30 شمسی فارس: صحبت را با معرفی خودتان شروع کنید و بگویید در کجا بزرگ شدید؟ من در محله جوادیه راه آهن کوچه شش متری علیزاده تهران رو به روی کارخانه برق میهن در خانواده ای پر جمعیت متولد شدم. جوادیه محله ای ...
انقلاب اسلامی به روایت طلبه اهل کنگو؛ آمریکایی ها از صدای انقلاب ایران می ترسند
های خود را اینگونه آغاز می کند: در خانواده مسیحی کاتولیک به دنیا آمدم و تمام اعضای خانواده ام جز خودم مسیحی هستند؛ یک سال قبل از اینکه دیپلم بگیرم استادی مسلمان داشتم و چون در ریاضی قوی بودم برای کمک و حساب کردن نمره به کمکش می رفتم که او مخفیانه به من درس می داد. او درباره عکس العمل خانواده اش نسبت تغییر دینش توضیح می دهد: پدرم پزشک و مسیحی است و زمانی که فهمید مسلمان شدم خیلی ناراح ...
خاطره صهبا از روز صورتی در بیت رهبری/ وقتی آقا اومد همه به جای صلوات جیغ کشیدیم
.... وقتی که پدرم از سر کار آمد خونه و بعد ناهار به من گفت قرار است به یک مهمانی خیلی خاص بروم؛ من تعجب کردم و گفتم چه مهمانی است و کجا قرار است برویم؟ که پدرم گفت قرار است بروی پیش مرجع تقلیدت. قبل از این اتفاق، اولین پنجشنبه ماه رجب که شب آرزوها است را روزه گرفته بودم. من آن شب هنگام افطار با خود می گفتم که چه می شود بتوانم مرجع تقلیدم را از نزدیک ببینم تا اینکه پدرم آن روز به من خبر ...
تیپ زمستانه نیوشا ضیغمی همه را مات کرد | خانم با این کلاه و پالتو انگار 20 سال جوون تر شده
... آرش پولادخان:حق با نیوشاست. من مدت ها قبل از اینکه با نیوشا آشنا شوم دوست داشتم با او ازدواج کنم و یک جورایی او را همسر آینده خودم می دیدم اما تنها دلشوره ام این بود که نیوشا با تصویری که از او در کارهایش می بینم فاصله داشته باشد، از طرفی دوست نداشتم که صرفاً به او به عنوان یک هوادار نزدیک شوم به همین خاطر کلی دودوتا چهارتا کردم تا بالاخره به این نتیجه رسیدم تا از طریق سرمایه گذاری در فیلمی به ...