خانه حاج آقا کمال الدین نبوی طباطبایی؛موزه مردم شناسی در بروجرد
سایر منابع:
سایر خبرها
جلسات قرآن با رنگ و بوی سیاسی تهدیدی برای رژیم شاهنشاهی بود
...، گفت: با این وجود برنامه های انقلابی به صورت غیر علنی وجود داشت، یکی از تظاهرات هایی که به صورت علنی صورت گرفت، روز عاشورای قبل از پیروزی انقلاب بود که در میدان طالقانی ملایر سخنرانی شد و بعد مردم به سمت خیابان بروجرد رفتند و آنجا من و عده ای از جوانان تصمیم گرفتیم که به سمت مجسمه شاه در میدان اصلی شهر حمله کنیم و مجسمه را پایین بکشیم. به آن سمت حرکت کردیم، مأموران ساواک جلوی ما را گرفتند و راه ...
ادعای عجیب موبایل قاپ حرفه ای | همه در دادگاه شوکه شدند + جزییات
...> که متهم پاسخ داد: من فقط حدود 10 ساعت بود با میلاد در خیابان آشنا شده بودم که بازداشت شدم .من معتاد بودم و برای خرید هروئین به خیابان مولوی رفته بودم که آنجا با میلاد آشنا شدم و از او خواستم تا مرا به محل کارم در حوالی زعفرانیه برساند. در بین راه دوستم را دیدم و از موتور میلادپیاده شدم که همانجا بازداشت شدم . قاضی گفت: برای اثبات ادعاهایت می توانی نشانی میلاد و دوستت را بدهی؟ ...
فجر 44| روایت بانوی مبارزی که حق مادری و همسری را تمام کرد/ با خواهرانم اعلامیه ها را با کاربن کپی می ...
هم با این مسائل آشنا بوده که اینطور پاسخم را می دهد: قبل از ازدواج خانواده ای سیاسی داشتم و برادرانم جزو زندانی های سیاسی بودند و زمانی که برای دیدن آن ها به زندان می رفتیم و می آمدیم در جریان مسائل سیاسی قرار گرفتم، 4 خواهر هستیم که در آن زمان هم با خواهرانم اعلامیه ها را با کاربن کپی می کردیم. هم مرد و هم زن خانه بودم دکتر اسفندیاری از سال 1355 یعنی درست چند ماه بعد از عروسی ...
خبرنگار حوزه روایت می کند؛ وقتی روحانیت شادی آفرین لحظه های غمناک مردم می شود...
زار می زدم. افتاده بودم روی پای مادرم. شکر می کردیم که همه زنده ایم... چشمان مجتبی از یادآوری آن صحنه سرخ شده بود. دست روی بازویش گذاشتم و گفتم الحمدلله بخیر گذشت... گفت: واقعا خدا به ما رحم کرد. مردم از وقتی که فیلم های زلزله ی ترکیه را دیده اند شکر خدا از زبانشان نمی افتد. عمو بهاری لقب حجت الاسلام ربیعی بود. حاج آقا داشت از خدمت مردان به همسرانشان می گفت. میگفت ...
مرد خائن از دختر ثروتمند پول گرفت و بی عفتش کرد / سکوت مریم از ترس آبرویش
از پدرم گرفتم و به حسابش واریز کردم؛ او هم مدام حرف های عاشقانه زیر گوشم می خواند و از آینده بسیاز زیبایی که در انتظارمان بود می گفت. خیلی وابسته اش شده بودم و اگر یک روز صدایش را نمی شنیدم آرام و قرار نداشتم. هر چند یک بار هم مرا به خانه ای در شهر جدید سهند می برد و می گفت منزل خودم است، خانه ای بود که تمام وسایل و امکانات لازم برای یک زندگی داشت و کامل مجهز بود؛ می گفت خودم تمام این ...
کاری که هیأت های عزاداری با پهلوی دوم کردند/ تاسوعا و عاشورای 57 نسخه شاه را پیچید+عکس
بود و قرار شد وی بالای مینی بوس بیاید و قطعنامه را بخواند. بالا که آمد نتوانست بخواند. از طرفی آقای شیبانی می گفت: آقا قطعنامه را بخوان، چون مینی بوس ممکن بود قطع بشود.: من هم دیدم وقت دارد تلف می شود، قطعنامه را گرفتم بدون اینکه قبلاً مطالعه کرده باشم و بدانم چند ماده است، شروع کردم و با صدای خیلی رسا خواندم. هر ماده ای که خوانده می شد، مردم سه بار می گفتند صحیح است. آن موقع تکبیر هنوز باب نشده بود ...
پشت صحنه فیلمی که وایرال شد/ مردانگی پسر شهرکردی تحسین خارج نشین ها را هم برانگیخت
کوتاه فردی زیر بارش برف در محله منظریه به کمک ماشین هایی رفته بود که حسابی در برف گیر کرده بودند و به خاطر لغزندگی دور خودشان می چرخیدند از فیلم که معلوم بود فرد جوانی است. پیدا کردن این فرد برای ما جماعت خبرنگار شاید کار یکی دو روز بود. از طریق چند نفر از دوستان بالاخره شماره این جوان را پیدا کردم و با او تماس گرفتم. - الو سلام وقتتون بخیر باشه آقای ملکی؟ - سلام ...
از شلیک مقابل آرایشگاه مردانه تا قتل مادر و برادر برای چند تکه طلا
زدم آن هم برای آنکه بتوانم پولی برای تهیه مواد مخدر از او بگیرم یا لوازمی برای فروش پیدا کنم. یک شب وقتی در خانه مادرم بودم، نتوانستم پولی از او بگیرم. از سوی دیگر هم از خماری می ترسیدم. تا اینکه صبح زمانی که از خواب بیدار شدم، هنوز مادر و برادرم در خواب بودند. چشمم به چند تکه کوچک طلاهای مادرم افتاد و وسوسه های شیطانی به سراغم آمد تا آن ها را سرقت کنم. این بود که چاقویی برداشتم و به ...
پاتوق عاشقانه دهه هشتادی ها
نام و تشویق دانش آموزان به حضور در این مراسم پوستری طراحی کردیم با عنوان 3روز تا بی نهایت . استقبال بچه ها دور از انتظار ما بود. در حدود 4هزار نفر ثبت نام کردند که فقط 300نفر را پذیرفتیم؛ آن هم به دلیل محدودیت فضا. حق با اوست، فضای شبستان و رواق ها آنقدر بزرگ نیست که بشود بیشتر از این تعداد معکتف شوند؛ به خصوص که هر کدام شان رختخواب و وسیله های شخصی هم با خود دارند. حاج آقا رستمی ادامه می دهد ...
با تعدادی از دیدنی ترین شهرهای کره جنوبی آشنا شوید
و البته یک پالایشگاه نفتی بسیار بزرگ به نام SK Energy قرار داده شده است. شهر اولسان در بخش جنوب شرقی کره جنوبی واقع شده و شهر بوسان را در قسمت جنوبی آن میتوان پیدا کرد. در اولسان فارغ از پالایشگاه نفتی و تولید لوازم موتوری با برند هیوندای میتوان با جاذبه های جذاب توریستی و گردشگری فراوانی مواجه شد که برای مثال میتوان به پارکهای بزرگ و نامی اولسان، تک موزه صید وال کره جنوبی، روستای چشم نواز ...
روایتی تازه از دیدار همافران با امام خمینی (ره)
فنی باعث شد پس از گرفتن مدرک دیپلم در سال 1353 جذب نیروی هوایی ارتش و همافران شده و عازم تهران بشوم. سه سال بعد درجه گرفتم. دوره تخصصی را در مهرآباد جنوبی گذراندم و به پایگاه هاشم آباد که در 40 کیلومتری نائین بود، برای ادامه فعالیت منتقل شدم. آهسته آهسته زمزمه های انقلاب قوت می گرفت و ما بیشتر در جریان امور قرار می گرفتیم. با وجود زندگی در اصفهان، هنوز ارتباطم را با دوستانم در تهران ...
راهپیمایی زنان را در مشهد راه انداختیم
آقایان انقلابی مثل آقای موسوی برای تدریس می آمدند. خودم هم تدریس می کردم. چند هفته ای نگذشته بود که مأموران ساواک از دیوار ریختند داخل و می خواستند بچه ها را دستگیر کنند. حاج آقا خود را به عنوان مسئول معرفی کرد و گفت به خانم ها کاری نداشته باشند. حدود 6 ماه ایشان را به عنوان صاحب خانه زندان بردند. آن روز خانم هایی هم که رفته بودند می گفتند ساواکی ها آن ها را تعقیب کرده اند. آن روز ...
انتشار داستان های کوتاه از 38 شهید شاگرد اول
شدم که همان جا خیالم را راحت تر کرد. طفلکی چند تا از بچه ها بخشِ سختِ کار از نظر من را که همان مصاحبه گرفتن و جمع آوری اطلاعات بود تمام کرده و تازه داشتند نفسی چاق می کردند. از شهدای دانشگاه حاجت گرفته بودم درست همان کاری بود که دنبالش بودم. دو چشم بینا برای نابینایی آورده بودند. به سرعت قبول کردم و کیفور شدم و گفتم منتظر ارسال اطلاعات و خاطراتی که جمع کرده اید هستم. گوشی را گذاشتم ...
انقلابی ترین مداح قبل از انقلاب/ حسین شمسایی: آشنایی با طیب موجب مداحی های سیاسی ام شد
همراهی با هیأت بزرگ میدانی ها کمک بگیرند. من به عنوان یک نوجوان 1413 ساله با این تفکرات و تحلیل های ذهنی به سمت مداحی سیاسی کشیده شدم تا این که در منطقه جنوب تهران به اتفاق جمعی از نوجوانان هم سن و سال و همراهی بزرگ ترهایی مانند حاج آقارضا مسچی و اخوی شان حاج محمود مسچی و مردان سال داری مثل پدر خودم، مرحوم مشهدی علی شمسایی، هیأت قاسم بن الحسن علیه السلام را راه اندازی کردیم ...
گفتگو با حسین مرادیان، عکاس و فیلم بردار پیشکسوت | جای خالی موزه عکس و فیلم انقلاب اسلامی در مشهد
.... بیشتر به صورت گروه های دوسه نفره بودند یا اینکه خودشان به تنهایی کار می کردند. مانند آقای اصغر نعیم آبادی که فیلم های زیادی از انقلاب در مشهد تهیه کرد. بعد از انقلاب اسلامی با استفاده از فیلم های او چند فیلم درباره حوادث بیمارستان امام رضا (ع) ساختم که از شبکه سراسری هم پخش شد. این افراد بودند، ولی انفرادی کار می کردند. پس پاتوقی وجود نداشت که با هم تبادل نظر کنید و جریان هنر ...
کتاب کلا
کتابخانه روستا می رفتم، کتابی به امانت می گرفتم و سری به باغم می زدم، صندلی را در وسط باغ می گذاشتم و غرق کتاب می شدم. کم کم آماده بازگشت به تهران می شویم. قبل از بازگشت قرار است که به خانه یکی از شهدای شهر ساری سری بزنیم. وقت خداحافظی با مردم دوست داشتنی عرب محله رسیده است. راننده ای که قرار است با او به ساری برویم، در حال آدرس پرسیدن از اهالی روستاست. در چند نقطه از روستا، عکس شهیدی ...
مادرم در خواب بود که یواشکی کنارش رفتم و....
داشت اما من کمتر به خانه مادرم سر می زدم آن هم برای آن که بتوانم پولی برای تهیه مواد مخدر از او بگیرم یا لوازمی برای فروش پیدا کنم. یک شب وقتی در خانه مادرم بودم نتوانستم پولی از او بگیرم از سوی دیگر هم از خماری می ترسیدم تا این که صبح زمانی که از خواب بیدار شدم هنوز مادر و برادرم در خواب بودند . چشمم به چند تکه کوچک طلاهای مادرم افتاد و وسوسه های شیطانی به سراغم آمد تا آن ها را سرقت کنم ...
از باران سنگ تا فرار شاه؛ خاطرات انقلاب
آباد آمد، با صراحت و علنی با شاه مبارزه می کرد. نصب عکس امام در منزل بهمن 1357 که از راه رسید، آمدن امام خمینی (ره) از فرانسه به ایران، نیروی تازه و قدرت بیشتری به مبارزان داد. بیشتر جمعیتی که به خیابان ها می آمدند، به فرمان امام خمینی (ره) آمده بودند. عکس های بزرگ و کوچک امام (ره) در دست مردم و روی دیوارها بود. من با شروع انقلاب با ایشان آشنا شده بودم و هنوز چهره شان را ...
چگونه اسناد مشروطه خواهان گیلان سر از زباله های تهران درآورد
شخصی او بود، به عنوان زباله بیرون خانه می گذارند. رفتگر محله نیز همه را به بهای اندک به عتیقه خرها می فروشد.در میان وسایل، بجز اسناد و مکاتبات، روزنامه های دوره قاجار، عکس، عصا، تابلوی نقاشی و... هم بود. با دست بدست شدن اسناد، قیمت آنها هم چند برابر شد. تلاش کردم این اسناد را از تکه تکه شدن نجات دهم و هر تکه ای که دست فروشنده ای بود، به بهای بیشتری می خریدم . هر چند در آن موقع واقعا نمی دانستم با ...
خانه های تاریخی و تماشایی اردبیل
...> خانه تاریخی صادقی در گذشته چندین بخش مجزا داشت. بخش حسینیه برای مراودات اجتماعی خانواده و قسمت شاه نشین برای مراودات رسمی و ارتباط با تجار ایرانی و خارجی بود. از اندرونی به عنوان محل زندگی مالکان و از خادم نشین به عنوان محل زندگی خدمتکاران استفاده می شد. بخشی نیز به طویله و اصطبل اختصاص داشت. خانه صادقی به دلیل داشتن معماری سنتی و تزیینات مقرنس کاری و مشبک کاری در ارسی ها از ارزش هنری ...
فقدان فرزند یا لطف خفیه الهی
آقای دعایی به همراه چند تن از همسایه ها آمدند و حاج آقا مصطفی را به بیمارستان بردند، ولی دیگر کار از کار گذشته و حاج آقا مصطفی از دنیا رفته بود... با این که درگذشت سیدمصطفی خمینی، ضربه ای سنگین برای امام خمینی (ره) به شمار می رفت، این اتفاق پیامدهای مهمی در داخل ایران داشت و مراسم هایی که در عزای او برگزار شد، در تشدید مخالفت ها و فعالیت های ضد حکومت پهلوی مؤثر بود. با درگذشت شهادت گونه حاج ...
قهرمان محله | چرا بانی راه اندازی تعاونی اسلامی ترور شد؟ | حضرت آقا اولین کسی بود که به عیادتم آمد
کرده بود و بارها سخن از تهدید به ترور او به میان می آمد: یک روز به خانه ما تلفن زدند و گفتند تو را می کشیم روز پنجشنبه بود که شنیدم حاج اصغر صفار که همسایه ما بود ترور شده است. منافقی که دنبال حاج آقا دستباز آمده بود تا ترورش کند او را نشناخته بود و چند ساعت بعد دوباره سراغش آمده بود: چند ساعتی از ترور صفار در محله نگذشته بود که عناصر ضد انقلاب به دنبال من در محله بود. آن موقع در تعاونی ...
حاج زمانی از شیراز رمز گشایی می کند
قیه" امام خمینی را در منزل داشتم و به صاحب خانه امان دادم.او هوای ما را داشت و ادم خیلی خوبی بود.من کتاب را به او دادم و قایم کرد و شب که به سمت خانه امدم دیدم دو تا لاندیورهای سبز از ساواکیها دم درب خانه ما ایستاده اند و منتظرند تا مرا بگیرند و با خود ببرند و خلاصه من درب زدم و حاج محمد صاحب خانه درب را به روی من باز کرد و به من گفت چند نفر از ساواک امده اند و در پذیرایی خانه نشسته اند و منتظرت ه ...
فاصله چالوس تا آمل
شمس آل رسول، آتشکده آمل، مسجد جامع آمل، مشهد میربزرگ، مسجد آقا عباس، آرامگاه ناصرالحق، موزه تاریخ آمل، مسجد امام حسن عسگری، مسجد حاج علی کوچک، حمام اشرف السلطان، دخمه و فجه عالی، برج هشتل، امامزاده ابراهیم، امامزاده قاسم، امامزاده عبدالله، امامزاده هاشم، عمارت منوچهری، آرامگاه فخر و فضل، خانه شفاهی، حمام میر صفی، حسینیه آمل، تکیه و پل فیروزکلا، آرامگاه خضر نبی، گرمابه خواجه یعقوب، آرامگاه یوسف ...
این عکاس فرانسوی به توصیه امام (ره) برای ثبت وقایع انقلاب به ایران آمد
به تهران رسید، هیچ کس نمی دانست قرار است کجا بروند. به دلیل شلوغی اطراف امام خمینی، مراقب بودم که فاصله یک متری را با ایشان حفظ کنم که ایشان را گم نکنم. در جایی هم مجبور شدم بالای سقف ماشینی که امام داخل آن بود بروم و لحظه ها را شکار کنم. از حس مردم به این شخصیت بزرگ. از خوشحالی شان.البته چون با اطرافیان امام خمینی(ره) ارتباط خوبی داشتم توانستم روی سقف ماشین بروم. عکاسان بسیاری در سال ...
وقتی بیمار روانی گریست!
چند سال بود که در یکی از شهر های استان سیستان و بلوچستان خدمت می کردم و از شغلم بسیار راضی بودم، اما روزی حادثه وحشتناکی رخ داد که زندگی ام را دگرگون کرد. آن روز سلاح سازمانی (کلت جنگی) را به خانه آورده بودم. پسر 5 ساله ام در یک لحظه به طرف سلاح رفت و من تا به خود آمدم ناگهان ماشه آن را که از ضامن خارج بود، فشرد. همزمان با صدای مهیب شلیک، فرزند 2 ساله ام که در کنار مادرش قرار داشت خون ...
در این هیأت دختران آزادند/ این بانوی ایرانی با عمل جذب می کند نه با زبان!
حضرت آقا و. . شرکت کردم و آنها در یک بسته ای برای خودم داشتم. تا بتوانم از باورهایم دفاع کنم. *عشقی که باعث شد، پایم را فراتر بگذارم! از خانم دکتر مینایی پور می پرسم: چطور شد که به سمت یادگیری زبان اسپانیایی رفته است؟ می گوید: همانطور که گفتم از کودکی پر انرژی و پر جنب و جوش وبودم، از نوجوانی زبان انگلیسی را یاد گرفتم. اما از کودکی زبان اسپانیایی را دوست داشتم. شیفته لباس ها و ...
روزی که مجسمه شاه در اصفهان پایین کشیده شد
خدا رفته بود. چهلم او با چهلم شهدای تبریز (که در جهت بزرگداشت قیام 19 دی 1356 مردم قم، در تبریز برگزارشده بود و آن نیز توسط رژیم سرکوب شد)، در مسجد حکیم (اصفهان) برپا کرده بودند، هم زمان شده بود. با موتور از تخت فولاد می آمدم که دیدم محمدحسن و بچه های محله، همراه جمعیت از مسجد حکیم بیرون آمدند و شعار درود بر خمینی می دهند. من هم قاتی آن ها رفتم. چند لحظه بعد پاسبان ها آمدند و محمدحسن و ...
خاطره صهبا از روز صورتی در بیت رهبری/ وقتی آقا اومد همه به جای صلوات جیغ کشیدیم
و حال یک دختر 10 ساله در آن روز، وقتی که برای نخستین مرتبه مرجع تقلید خود را دیده سراغش رفتیم و با او به گفت وگو نشستیم. او که گرچه سن کمی دارد اما به نظر می رسد بیشتر از سن خود رشد ذهنی داشته و با رسیدن به سن تکلیف به معنای واقعی بزرگ شده، خود را با شعری معرفی می کند و می گوید صهبا شاعری هستم و می خواهم خاطره روز صورتی بیت رهبری را برایتان تعریف کنم. سال ها دفتر ما در گرو ...
خاطرات یک مبارز سیاسی از روزهای انقلاب (2)
پدرزن خودم به دلیل اینکه مأمور شهربانی بود و گمان کمتری می رفت که مورد حمله ساواک قرار بگیرد، منتقل کردم، البته باید این نکته را بگویم که آنها تصمیم به گشتن خانه پدرزن من هم گرفته بودند که با واکنش او و اینکه خودش جزو دستگاه است و چه طور جرئت کرده اند که خانه او را بگردند، مواجه می شوند و من فردای آن روز دوباره تمام چیزهایی که به آنجا برده بودم را برگرداندم. چند روزی از این واقع ...