روایت فخیم زاده از درافتادن با روحانیِ ذینفوذ ستاد لاریجانی
سایر منابع:
سایر خبرها
روایتی از یک پولدار گدا در نجف آباد
...> سؤال کردم که کسی را نداری گفت پسری دارم که سرباز است و کس دیگری ندارم. من هم پای ایشان را زخم بندی کردم و به منشی مطب نیز دستور دادم که هر روز آمپول ایشان را رایگان تزریق و زخم بندی کند و داروی مورد لزوم ایشان را نیز به حساب خودم از داروخانه تهیه کرده و علاوه بر این هر وقت که از ایشان به طور رایگان عیادت می کردم مبلغ پنج تومان نیز برای مخارج به ایشان می دادم و ایشان نیز تشکر و دعا می کرد و پول را ...
سیل در چشم سیل/ حاج قاسم، رفیق روزهای سخت خوزستان
روستا را گشتیم و خاطرات مردم در سیل با سردار جمع آوری و در قالب کتاب سیل و سردار تدوین شد. از روستای ابوشلوگ شادگان گرفته تا دیگر مناطقی که روی نقشه جغرافیایی به سختی پیدا می شوند اما سردار به آنجا رسید و واقعا خاطرات خیلی خوب و جامعی از آب درآمد که ارزش خوانده شدن دارند. آن روز نشستم و با خودم می گفتم اگر مردم از من بپرسند که چرا این کتاب را بخوانیم، چه بگویم. بعد دیدم اصلا جواب توی خود ...
روایت پزشک کرونایی از صحنه های آخرالزمانی در یک بیمارستان !
اتاق کناری ام. اولین بار بود که صدای کد را می شنیدم و برای CPR نمی رفتم، شروع کردم به دعا کردن، کاری بیشتر از من بر نمی آمد، چند دقیقه بعد هم جسد را بردند. شب شده بود و تنگی نفس داشتم، کنجکاو بودم که بدانم جواب PCR کرونای من چیست؟ دوست داشتم مثبت باشد تا تکلیفم را بدانم، اما تست ها 72 ساعت زمان می بردند. با سختی خوابیدم، با احساس خفگی بیدار شدم، تب شدید داشتم و اکسیژن هم قطع بود، کمک ...
خیری شریف/ جوان مدرسه ساز دیروز، بیمارستان ساز امروز
و گفتیم خدا رو شکر شهید نشدی! بابا خندید که ای ناقلاها باید دعا می کردید شهید می شدم نه اینکه گریه می کردید؟ پدرم داروساز بود؛ بعد از جنگ همین داروسازی که الان مال همسرم خانم دکتر زارعی است، برای پدرم بود و من هم از 18 سالگی مدیریت این داروخانه را بر عهده داشتم و کمک دست پدر بودم تا اینکه در سال 81 با همسرم که فرزند شهید هم هستند، آشنا شده و ازدواج کردیم و حاصل این ازدواج دو فرزند است ...
آوینی راه های آسمان را رفته بود
...؛ ولی از مشتری های همیشگی روایت فتح بودم. یعنی هر شب جمعه، حتماً می نشستم و این برنامه را نگاه می کردم. روی من تأثیر زیادی می گذاشت و می دیدم که این کلام چقدر اثر دارد. یک وقت همان جوانان آمدند پیش من (به نظرم مال جهاد بودند) من در همان جلسه گفتم: این صدای نجیبی که این ها را بیان می کند، چیز خیلی جالبی است؛ این را نگهدارید. خودش هم قاعدتاً در آن جلسه بود. کسی هم به من نگفت که این آقاست. اما ...
ماجرای دختر فراری که سردار نجات داد
بنشینید و وصیت نامه های شهدا را بخوانید. گقتم بخوانم ببینم چه چیزی در اینها هست. نه اینکه چون همسر حاج حمید هستم این حرف را می زنم. ولی واقعاً ویژگی هایی را در حاج حمید دیدم که در بقیه شهدا ندیدم. کسانی که آن زمان بودند به من گفتند وقتی حاج حمید شما را آورد، ما جا خوردیم. من آن موقع تازه 15 سال داشتم و در اوج طراوت جوانی بودم. آمد و مرا معرفی کرد و شما را در بحث نظام و انقلاب و سپاه کمک ...
او برای همه نسخه مهربانی می پیچد
به ما افتاد با هیجان و مضطرب بیرون آمد و گفت: حاج آقا اشتباه آمدید. گفتم نه عزیزم اشتباه نیامده ایم. از او پرسیدم مسیحی هستی یا یهودی یا مسلمان. گفت مسلمان. گفتم خدا را قبول دارید. گفت اختیار دارید. گفتم حتما درباره قیامت هم مطالبی شنیده اید؟ بعد یک حدیث قدسی خواندم. گفتم خدای متعال می فرماید: از چهل سالگی به بالا نخستین موی سفیدی که به سر و صورت بنده ام دیده شود من از او حیا می کنم. شما دلت نمی ...
شب قدر، خوشبختیِ دنیا و آخرت را از خُدا بخواهیم
خورده است:" وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا، قسم به نَفس، جان و حقیقت آدمی" حاج آقا می گوید: خُب خُدا چرا 11 بار در این سوره قسم خورده است؟ آنقدر ما را عزیز می داند که به جانِ ما هم قسم خورده است. فکر می کنید چرا؟ حجت الاسلام والمسلمین تویسرکانی مطرح می کند: فَأَلْهَمَهَا، خُدا می گوید حقیقتی در وجود شما قرار دادم، الهام کردم. دقت کنید وجودِ ما صاف و پاک نیست بلکه مکتوب الهی است. کسی ...
طنین نجوای الغوث الغوث در شهر/ گیلان رنگ عاشقی به خود گرفت
احمدی ذاکر اهل بیت به وجد آمد وقتی سطرهای پر از عشق، معرفت، معنویت و مفاهیم جوشن کبیر را مرور می کرد تمام موهای تن سیخ سیخ می شود. لیالی قدر شفاعت بخش و معجزه کننده است بعد از ثبت چند تصویر ناب از صحنه های ناب تر این محفل، رفتم کنار پیرمرد رشتی نشستم که بعد خودش را سلیمان سعادت طلب معرفی کرد و از حال و هوای شب قدر و ماه رمضان، گفت: فضیلت های ماه رمضان و شب های قدر بر تمام ...
متأسفانه در کشور ما از بدلکار و جلوه های ویژه به درستی استفاده نمی شود/با 65 سال سن مجبور بودم که خودم ...
توانست در 15 یا 16 ماه ساخته شود، تولیدش نزدیک سه سال به طول انجامید و حسن نجاریان هم از تهیه کنندگان بسیار خوبی است. در این سریال واقعاً زحمات بسیاری کشیده شد و انتظار داشتم مخاطبان بیشتری نظاره گر آن باشند. وی افزود: همانطور که گفتم انتخاب غلط بازیگران نقش های فرعی ضربه بزرگی به سریال زد، نقش ها به افرادی داده شد که اصلاً تخصصشان بازیگری نیست. همین انتخاب های غلط باعث می شود فضاسازی ...
شهید آوینی در زمینه کارهای فرهنگی پیشاهنگ بود
معظم انقلاب اسلامی در دیداری که اعضای گروه روایت فتح در سال 1372 بعد از شهادت شهید آوینی با ایشان داشتند، در مورد مستندات شهید آوینی چنین فرمودند: من تا مدت ها که (مستند) روایت فتح پخش می شد، اصلاً شهید آوینی را نمی شناختم، اما از مشتری های همیشگی روایت فتح بودم و هر شب جمعه حتماً می نشستم و این برنامه را گوش می کردم و در من تأثیر زیادی می گذاشت. وجود صدای نجیب در این مستند ...
رونمایی ژاله صامتی از همسر جوانش | همسر ژاله صامتی کیست؟
یک دختر کوچولو شده ام. ژاله صامتی: یاس ساعت نه و نیم شب به دنیا آمد و خوب به یاد دارم همه خانم های آن بخش چون همان روز زایمان کرده بودند خواب که چه عرض کنم بیهوش بودند. (می خندد) ولی من که 48 ساعت نخوابیده بودم پس از رفتن مادر و همسرم مرتب یاس را از پتویی که در آن پیچیده شده بود در می آوردم و نگاهش می کردم و هر نیم ساعت یک بار او را در آغوش می گرفتم و دوباره روی تختش می گذاشتم. یاس هم ...
سوارکاری پرماجرای میرشکار در گیل دخت
...، اما اسماعیل شبانه از زندان فرار می کند و به واسطه دوستی پدرش با تقی خان به عمارت او می رود و زندگی مخفیانه ای را در جنگل شروع می کند، بعد هم عاشق دختر تقی خان می شود. بعضی اتفاقات سریال برای مخاطب قابل باور نیست. مشخصا درباره کاراکتر شما، اسماعیل مدت ها زخمی بود، اما هیچ اتفاقی برایش نیفتاد و انگار رویین تن است! طبق فیلم نامه، اسماعیل چند روز مجروح بود. طبیعتا یک نفر ...
پاسخ فرزند آیت الله موسوی خوئینی ها به ادعای باهنر درباره دستور آزادی افراد اسیدپاش به زنان
: تو مسئول هستی، سوار موتورسیکلت بشو و برو دادستانی. فردا نوبت خودت می شود، پس فردا نوبت دیگری می شود. خوب بعد از جریانات هفت تیر و هشت شهریور [ 1360 ] بود و اینها رفته بودند توی ضدّگلوله و این حرف ها. گفتم که اگر قانون شکنی بشود، اوّلین فداییانِ قانون شکنی، خود شماها خواهید بود. کسی که اسید به صورتِ مردم ریخته، باید بازداشت شود. 4. اصلاً در بیانات پیش از دستور آقای محمّدرضا باهنر در ...
روشنایی محفل شعر با رهبری در نیمه ماه رمضان
برخی از شاعران و اهالی ادب که در دیدار با مقام معظم رهبری حضور داشته اند در گفتگو ها و اظهارنظر های جداگانه، نظرات و احساسات خود را درباره محفل ادبی در حضور رهبر معظم انقلاب بیان کرده اند که در ادامه می آید. دادیم دل به دستت محمدمهدی سیار از شاعران حاضر در جلسه دیدار با رهبر معظم انقلاب درباره آن جلسه و خاطره اش از حضور در این محفل می گوید: با موتور خودم را رساندم به رکعت آخر نماز، موتوری می گفت اگر قسمتت باشد به نماز آقا ...
مردمداری، رمز محبوبیت پهلوان حسین دیده ور
... کار خیر نیاز به بلندگو ندارد حاج حسین دیده ور که به جز کارنامه درخشان ورزشی، سابقه حضور در جبهه نیز دارد، خودش را پهلوان نمی داند و فقط عنوان نوکر مردم را می پسندد: عقیده دارم که واژه پهلوانی خیلی بزرگ تر از این حرف هاست. ما در تهران پهلوانان بسیاری مثل تختی، بلورفروش و... داشتیم و قرار گرفتن در ردیف این آدم ها خیلی سخت است. باید از خودمان بپرسیم اگر پهلوان هستیم، دست چند نفر را گرفته ...
پاسخ فرزند آیت الله موسوی خوئینی به ادعای باهنر درباره دستور آزادی افراد اسیدپاش به زنان
مسئول هستی، سوار موتورسیکلت بشو و برو دادستانی. فردا نوبت خودت می شود، پس فردا نوبت دیگری می شود. خوب بعد از جریانات هفت تیر و هشت شهریور [ 1360 ] بود و اینها رفته بودند توی ضدّگلوله و این حرف ها. گفتم که اگر قانون شکنی بشود، اوّلین فداییانِ قانون شکنی، خود شماها خواهید بود. کسی که اسید به صورتِ مردم ریخته، باید بازداشت شود. 4. اصلاً در بیانات پیش از دستور آقای محمّدرضا باهنر در مراسم ...
دشمنانم دنبال گرفتن اقامت بودند/ پسرم 4 کار انجام می داد نه 9 کار!
کنم و آنها را به خدا واگذار می کنم. برای صداوسیما متاسفم امروز با مهدی تاج صحبت و مشورت کردم و گفتم اگر صلاح است استعفا بدهم تا فضا بیش از این ملتهب نشود. نمی دانم در فدراسیون و اطراف آقای تاج دشمن داشتم یا نه. یکسری آدم های معلوم الحال بودند که روز گذشته هم در برنامه ای در تلویزیون حاضر شدند و خط و خطوط دادند. برای صدا و سیما متاسفم که برای کسی که در مراجع قضایی علیه او رای ...
مکالمه عجیب ناظر بازی و دروازه بان نفت MIS
بالا برد و داور کارت زرد اول را به من داد، داشتم می رفتم کارت زرد دوم را هم گرفتم. اخراج شدم و نتوانستم چیزی بگویم، رفته بودم از تجربیاتم به سینا بگویم که این اتفاقات افتاد. خودم متوجه نشدم چرا کارت زرد دوم را گرفتم. وقتی شرایط تیم بد باشد همه بر علیهمان هستند و آدم نمی تواند چیزی بگوید و فردا محروممان می کنند. وی در مورد اینکه با این شکست سقوط نفت قطعی شد یا خیر ادامه داد: در جدول که ...
فرمانده شهیدی که همسرش بازیگر بود/ ماجرای شهیدی که برای روایت کتابش حاضر شد
یک عشق واقعی بوده است. * احساس می کنم زندگی شما پس از نوشتن این کتاب دگرگون شده است. درست است؟ -حاج حمید اصلاً اجازه نمی دهد، یک قدم برایش برداری و جبران نکند او همه چیز را به پایت می ریزد. زندگی من به قبل و بعد از نوشتن کتاب تقسیم می شود یعنی از تابستان 1400 یعنی روزی که نوشتن کتاب تمام شد و در شش دی ماه 1400 رونمایی شد، زندگی من عوض شد. من قبلش یک خبرنگار بودم و کارهایی را ...
بچه ها آینه رفتاری پدر و مادرند
چنین بانویی در زندگی اش خدا را شاکر است. می گوید: برای انتخاب همسرم هم حساسیت زیادی داشتم. چون قرار بود مادر فرزندانم شود. برایم مهم بود او متدین باشد. در جلسه اول خواستگاری به او گفتم: من قاری هستم و پرمشغله ام. بیشتر وقتم برای شرکت در کلاس های قرآن سپری می شود. اما او گفت: من هم مثل شما فکر می کنم. خدا را شکر می کنم که همسرم اهل دل است. یکی از معجزات قران جذبه آن است حاج حسن برای ...
عاشقانه هایی از جنس ایمان
...، شوهرم هم خیلی دوست داشت برود اما امکانش نبود. چند روز بیشتر از رفتن سیدسعید نگذشته بود که خبر شهادت و مفقودالاثر شدنش در تاریخ چهارم دی ماه سال 1365 به ما رسید. داغ برادر از یک سو و بی تاب شدن شوهرم از سوی دیگر من را در شرایط عجیبی قرار داده بود. بعد از برگزاری مراسم سعید به خوابگاه برگشتیم و این تازه اول ماجرا بود. مسعود برای رفتن آماده می شد، با وجود شهادت برادرم مثل ...
خاطره شنیدنی حاج مهدی سلحشور از شهدای عملیات کربلای 8
هدف گلوله قرار می دادند. واقعاً جهنم درست شده بود. به یاد دارم که در کانال داشتم جابه جا می شدم که پیکر او را روی زمین دیدم. بالای سرش نشستم و دیدم یک ترکش در گلویش خورده است؛ آرام و زیبا خوابیده بود. عطرم را درآوردم و طبق قولی که داده بودم، سر و صورتش را به آن عطر آغشته کردم. باید از شهید رضا فرصیاد، شهید محمد عسگری، شهید حاج مهدی علی بیگلو، شهید ناطقی و ... یاد کنم که در این عملیات به فیض شهادت نائل شدند و از جانشان برای پیروزی در این عملیات مایه گذاشتند. *دفاع پرس ...
برادران لیلا و دوستان و دشمنانش
...: چرا؟ پاسخ داد که ظاهرا به این دلیل که فیلم بی مجوز پخش شده است گفته اند حرف زدن درباره آن نوعی رسمیت بخشیدن به فیلم محسوب می شود. عجب! چیزی که همگان دیده اند و درباره آن در فضای عمومی و خصوصی حرف می زنند چرا نباید به بحث گذاشته شود؟ این ها را من گفتم و دوست خبرنگار نیز تایید کرد. بگذریم. فقط می خواستم بگویم با این که چند روز پیش نکته ای درباره فیلم برادران لیلا نوشته بودم با این حال بعد ...
انتقاد شدید کاپیتان استقلال از فتح الله زاده: هر روز در یک برنامه تلویزیونی است!
بودم مگر نه می آمدم روی خط آن برنامه تلوزیونی و می گفتم کجا ما 65 درصد گرفته ایم؟ آقای فتح الله زاده شما در جلسه شرکت می کنید و من به شما می گویم ما 35 الی 40 درصد گرفته ایم و شما تایید می کنی، آن وقت مقابل مردم در تلوزیون حرف دیگری می زنی و می گویی بازیکنان 65 درصد گرفته اند! اگر ما پولی گرفتیم، از مدیریت قبلی بوده و شما پولی به ما نداده ای. او درباره احتمال حذف استقلال از لیگ قهرمانان ...
آقایان مدعی اصلاحات چرا فردین را بایکوت کردید؟
تحویل آقای انوار دادیم و بعد از ده سال و بعد از این که با سیاست های شما متدینین هم باید سینمارو شده باشند و این که جامعه 25 میلیونی به 40 میلیونی رسیده، باید به 1500 سینما می رسیدیم اما این به 220 سینما تبدیل شده است. گفتم آیا این فاجعه جای سؤال کردن ندارد؟ در همان زمانی که من بودم هم داریوش مهرجویی فیلم می ساخت هم بهرام بیضایی و هم جواد شمقدری. این چهره فرهنگی خاطرنشان ساخت: سینمای فیلم ...
گفت وگو با ماموری که حادثه تروریستی حرم رضوی را پایان داد/ با خودم گفتم این جان را برای چه می خواهم؟
فریاد بلند شد. من از قبل، سابقه خادمی حرم مطهر رضوی را داشتم و این صداها برایم طبیعی بود. گهگاهی اتفاق می افتاد که بچه ای پدر و مادرش را اذیت می کرد و والدینش بر سر او جیغ می زدند اما آن روز صدای جیغ غیر طبیعی و ادامه دار بود. من هم خارج از صحن، با فاصله بیشتر از صد متر با محل بودم و زمانی که حادثه را دیدم متوجه اتفاقی غیر طبیعی شدم. چندین بار با تروریست حرم، چشم در چشم شدم... ...
آنگاه که آل احمد فصلی از یادها را چندین بار شنید
ایشان بودند، از جمله داستان های زیبای مخوف، سلطان جنگل و امثالهم. علاوه بر این کتاب هایی را هم از محمد مسعود به خانه می آورد و من می خواندم، مثل کتاب های: اشرف مخلوقات، تفریحات شب و گل هایی که در جهنم می رویند. به این ترتیب من از کودکی، با کتاب آشنا شدم. بعد ها در اوایل جوانی، خودم با کتاب سروکار پیدا کردم، کتاب خریدم، نگه داشتم، هدیه دادم و برای بچه های دهی که در آنجا معلم بودم، کتاب می بردم ...
ماجرای دلاک آیت الله حائری و تراول 50 هزار تومانی
ندادید؟ گفتند نه! بعد مکث کردند و گفتند: مگر چقدر بود؟ گفتم پنجاه تومان و این هر آنچه بود که در پاکت داشتید! نگاهی تیز و تند کردند. پنج یا پنجاه؟ پنجاه!! نچ ریزی گفتند و برگشتند به سمت حمام. چند قدم نرفته، توقف کردند، برگشتند نگاهی به بالا کردند، بعد به سمت من آمدند. گفتند: دیگر امیدوار شده، نمی شود کاریش کرد، برویم. وارد گذر خان شدیم به فکر مخارج تا شب بودم. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود ...