ردپای دزد پاگنده روی برف / راز عجیب یک سرقت که فاش شد + عکس و جزییات
سایر منابع:
سایر خبرها
تک پلیس به 960 سارق و مالخر
سردار کیوان ظهیری، فرمانده انتظامی غرب استان تهران در این باره بیان کرد: با اجرای اولین مرحله طرح ارتقای امنیت اجتماعی محله محور، با هدف مبارزه با سارقان جرایم خشن، مالخران و کشف کالای قاچاق در شش شهرستان تابعه غرب استان تهران در 72 ساعت گذشته، 139 دستگاه خودرو و موتورسیکلت سرقتی کشف شد. فرمانده انتظامی غرب استان تهران با بیان این که با اجرای بیش از 420حکم قضایی، 960 نفر سارق و مالخر دستگیر ...
کلوب| در دانشگاه آزاد کرج درباره دربی 100 چه می گویند؟/ پیوند دانشجو – فوتبال کم رمق شده!
.... پس از طبقه اول که مورد خاصی دستگیرم نشد، سرکی به طبقه دوم کشیدم. طبقه ای که مختص دانشجویان رشته روانشناسی بود. پایم را به کلاس دویست وهفت گذاشتم. کلاس هنوز شروع نشده بود و اندک اندک، دانشجویان به کلاس اضافه می شدند. در آن جا با دو دانشجو که بیشترین وقتم را در گفت وگو و نظرخواهی از آن ها گذراندم، آشنا شدم. یکی از دانشجویان آن کلاس، با قامتی کوتاه و چهره ای سبزه که از فن بیان خوبی ...
تنهایی؛ همراه همیشگی کودکان تک فرزند
. وی در لابه لای صحبت های خود به خاطره ای اشاره کرد، گفت: یک بار سر شب بود، حال مادرم بد شد، بیمارستان بردیم، برف سنگینی باریده بود، با کلی مکافات و سختی مادرم را اورژانسی بستری کردند، تا ساعت سه نصف شب زیر برف خیس آب شده بودم، نای راه رفتن نداشتم با وجودی که شب سختی را پشت سر گذاشته بودم، هشت صبح سر کار رفتم، اگر دو یا سه برادر و خواهر داشتم، هر کدام مان یکی از کارها را انجام می دادیم ...
چند روایت معتبر از شهید مصطفی صدرزاده
هرچه بادا باد. او را کشیدم کنار و گفتم: سید! می خوام یه چیزی بهت بگم. تا این حرف را زدم، گفت: چی؟ می خوای بگی ایرانی هستی؟ وا رفتم. دیگر نتوانستم حرفی بزنم. سید ادامه داد: از همون روز اولی که اومدی پیش ما، فهمیدم تو ایرانی ای. اصلاً تو صحبت کردی، یاد حسن افتادم. گفتم این بچه مشهده .جالب اینکه در آن مقطع من هنوز نمی دانستم او خودش هم ایرانی است. بعد از اعزام دوم، سوم بود که کم کم متوجه شدم او صددرصد ...
گالری گردی در اردیبهشت؛ روایتِ تکرار تا گسست
ساعت 12 تا 19 در این مجموعه برپاست. مجموعه معاصر سو شنبه ها تعطیل است. مبشران در خانه عکاسان ایران نمایشگاه عکس مبشران روایتی از فعالیت های تبلیغی و مواسات در دوران کرونا از آثار سیدجواد میرحسینی عکاس گیلانی به مناسبت هفته هنر انقلاب اسلامی از 20 فروردین تا 20 اردیبهشت در روزهای شنبه تا چهارشنبه هر روز از ساعت 9 تا 18 (به جز پنجشنبه ها و جمعه ها) در گالری شماره یک خانه عکاسان ...
مادر شهید پایروند: بی قراری هایم با خبر شهادت پسرم آرام شد
دارد کجا می رود، از خواب پریدم به خودم آمدم فهمیدم خواب دیدم. مجدد شب جمعه بود سعید دوباره آمد برای رفتن از من اجازه بگیرد با خودم گفتم حتما سعید خبر شهادتش را به من می دهد. بلند شدم و نماز خواندم. مادر شهید پایروند خاطرنشان کرد: صبح همان روز دخترم هم خواب سعید را دیده بود، گفتم خیر باشد انشاالله. نزدیک ساعت 9 صبح بود که زنگ در به صدا درآمد سراسیمه رفتم در را باز کردم، پست چی بود نامه ...
شیرینی پزی پس از قتل استاد دانشگاه
از هم جدا شویم، اما سعید قبول نمی کرد. قرار خونین متهم ادامه داد: ما هر روز به کافه می رفتیم و با یکدیگر مافیا بازی می کردیم تا اینکه سعید به رابطه ما مشکوک شد و با من قرار ملاقات گذاشت. او می خواست با من حرف بزند و من هم سر قرار رفتم و سوار خودروی سوزوکی ویتارا او شدم. وقتی شروع به صحبت کرد با هم درگیر شدیم و او با چاقو به من حمله کرد و من هم چاقو را از او گرفتم و چند ضربه به او زدم ...
روایت دیدار اول
دیدیم و می شنیدم نمی توانستم ثبت و ضبط کنم و تنها باید به کاغذ و خودکار اکتفا کنم. با ماشین تا نزدیکی های محل مشخص شده رفتم، به خاطر اینکه برای جای پارک به مشکل برنخورم حتی نیم ساعت زودتر رفتم که استرس جای پارک به استرس هایی که داشتم، اضافه نشود. یک ربع پیاده راه رفتم تا کمی خودم را جمع وجور کنم و متوجه اطرافم شوم، وارد محل تعیین شده شدم. چندنفری از همکاران را دیدم. اکثر افراد قبلا هم ...
بازی خطرناک 2 برادر با یک آدمکش / پدرشان را بی رحمانه کشتند! + عکس
خواست تا همسرش را بکشم.من هم با همدستی دو پسر مقتول او را کشتم. قرار بود از فرزندان مقتول پول بگیرم تا مشکلات زندگی ام حل شود. وی در تشریح جزییات قتل گفت: کلید خانه و چاقو را از شهرام گرفته بودم .طبق نقشه به حیاط رفتم و پشت یک خودرو پنهان شدم تا اکبر وارد شود. او مقابل پله ها قصد داشت سوار آسانسور شود که به او حمله کردم و چند ضربه به کتف، قفسه سینه و دستش زدم .وقتی روی زمین افتاد ضربه ...
روزی که حاج قاسم بردست یک مدافع حرم بوسه زد
قاسم سلیمانی از آن بیرون آمد. با دیدن ایشان یک حالی شدم! اصلاً انتظار نداشتیم حاجی را اینجا ببینیم. خیبری با خوشحالی داد زد: حاجی بدو که خود سردار سلیمانی است! گفتم سر و صدا نکن خیبری، باقی بچه ها بفهمند حاجی آمده اینجا، ازدحام می شود. چند نفر از بچه های گروه ما که همان حوالی بودند، با دیدن حاج قاسم آمدند پای ماشین. حاجی با همه روبوسی کرد. بعد با اشاره خواست بچه ها پراکنده شوند ...
عمو کاووس هنوز مورد احترام است
. با این حال، در سکانسی می بینیم که عمو کاووس به وحید می گوید این کلید خانه را بگیر و برو تفنگم را بیاور. این خودش نشان می دهد که هنوز بین عمو کاووس و وحید مهر و محبت و انس و اخوتی وجود دارد و همچنان به یکدیگر علاقه دارند. نوع قصه در فصل جدید ایجاب می کرد که وحید چنین شوخی هایی با عمو کاووس داشته باشد هر چند بعضی از آنها به مذاق مخاطب خوش نیاید. در هر حال، ما در سریال نون خ دوست داشتیم روزهای نوروزی ...
تک پلیس به 2 باند تبهکار در پایتخت
بازداشت شد. سابقه داری ؟ دو سال قبل عضو باند سرقت خانه ها بودم که بازداشت شدم. سه سال حبس و رد مال گرفتم. یک سال ماندم و خانواده ام سند 4 میلیاردی وثیقه گذاشته و به مرخصی آمدم. از شیوه سرقت های تان بگو ؟ از شهرستان به تهران آمده و با دیدن خانه های چراغ خاموش در شمال و شمال شرق تهران با تجهیزاتی که داشتیم، قفل یا حافظ پنجره ها را تخریب کرده و وارد می شدیم. ماسک و دستکش داشتیم تا ...
زیباترین بازیگران زن ایرانی با چشمانی رنگی + تصاویر
رنگی نفیسه روشن ببینید: تصاویری جالب از خوش تیپ ترین زوج سینمای جهان در فرش قرمز فریبا متخصص فریبا متخصص یکی از هنرمندانیست که چشم های رنگی زیبایی دارد، او با فیلم شب مکافات به کارگردانی فرامرز باصری جلوی دوربین رفت و سپس همین سال با سریال طالب وارد قاب تلویزیون شد. فریبا متخصص در آثاری چون شهرزاد، برف بیصدا می بارد، زمانه، همسفر، نیمه پنهان ماه، تولدی دیگر، چشم به ...
در نهمین برنامه مستندات یکشنبه مطرح شد: چگونه اولین سینمای جنوب شهر ساخته شد؟
توانستند فیلم ببینند چون زنان شب ها نمی توانستند بیرون بیایند و مجبور می شدند سانس روز برای آن ها در نظر بگیرند. سال 1315 اولین باری است که خانم ها و آقایان در یک سینما کنار هم می نشینند. خان بابا معتضدی اول سینما را دوطبقه می کند و آقایان بالا و خانم ها پایین می نشستند و بارها شیوه اش را تغییر می دهد سپس طی یک سفر به ترکیه متوجه شیوه ای می شود که مجردها ردیف های جلویی سینما و خانواده ها ردیف های عقبی ...
قتل مرد جوان در ارتفاعات شمال تهران!/ زن و مرد جنایتکار در شهریار دستگیر شدند
جوانی بودم، من در یک کافه با الناز و داریوش آشنا شدم؛ داریوش در کافه کار می کرد و الناز هم زنی متأهل و جوان بود؛ رفت و آمدهای من به کافه باعث دوستی ما سه نفر شد؛ من به خانه الناز می رفتم و به این طریق با شوهرش نیز آشنا شدم، شوهر الناز خوش قیافه و ورزشکار بود؛ همچنین الناز می گفت که با او مشکل و اختلاف زیادی دارد و بعد از مدتی هم متوجه شدم که الناز با داریوش روابط پنهانی برقرار کرده است. او ...
دهه هفتادی ها جلودار پرفروش های ادبیات پایداری
.... شبی که منزل عمو جعفر بودیم گفتم: آقا مصطفی الان که همه هستند دعوت کن تا یه شبم بیان منزل ما؟ آهسته گفتی: نمی تونم زمان مشخص کنم، هر لحظه ممکنه زنگ بزنن و مجبور بشم برم! اخم هایم در هم رفت. بلند گفتی: شنبه هفته دیگه، همگی برای افطار منزل ما! اما دو روز مانده به آن شب تلفن خانه زنگ خورد: سلام عزیزم، من دارم می رم! کجا؟ سوریه! و رفتی. به همین راحتی. اما گزارش ما ...
اللهیار صیادمنش: جادوگری در زمان اسکوچیچ؟ من چنین چیزی حس نکردم!
جراحان سپردم، چهار ماهی از میادین دور بودم. بعد از رفع شدن تقریبی دوران مصدومیتم دو بازی برای تیمم انجام دادم و دوباره مصدوم شدم و دو ماه بیرون بودم. اما این بار خوشبختانه توانستم با موفقیت بازگردم و بعد از چند بازی برای تیمم مقابل ساندرلند گلزنی کنم. امیدوارم که روند خوبم در ترکیب هال سیتی ادامه داشته باشد و بتوانم برای تیمم مثمرثمر واقع شوم. بالاخره پایت به گلزنی باز شد. این طلسم هم ...
عجیب ترین مهریه های زنان ایرانی؛ از 10 هزار لیتر بنزین تا چشم!
برای بردن یخچال به داخل خانه، مجبور شدیم یکی از دیوار ها را خراب کنیم. از این وضعیت خیلی ناراحت بودم، اما باز هم به خودم گفتم ایرادی ندارد تا اینکه چند روز پیش داخل کشوی کمد چشمم به سند خانه افتاد. وقتی آن را نگاه کردم، شوکه شدم. اصلا باورم نمی شد که شوهرم خانه را به نام مادرش کرده باشد. او حتی حاضر نشده بود که بخشی از خانه را به نام من کند و من که از این ماجرا عصبانی شده بودم، تصمیم گرفتم مهریه ام ...
سارق فراموشکار دو بار سراغ یک طعمه رفت
زدی؟ یک شب داشتم برنامه تلویزیونی تماشا می کردم که دیدم چند تا دزد گرفته اند. یکی از آنها نقش خیر را بازی می کرد و با همین ترفند از زنان سالخورده سرقت می کرد. یکدفعه پرت شدم به 10سال قبل. زمانی که در زندان بودم و یکی از زندانیان با همین شگرد از هزار نفر سرقت کرده بود. وسوسه شدم تا با همین شیوه سرقت کنم تا پولدار شوم اما خیلی زود گیر افتادم. چطور دستگیر شدی؟ حواس پرتی ...
دسیسه شیطانی خانم مربی رزمی کار برای استادش؛ تجاوز به مرد 45 ساله!
از خوردن گیج شدم و دیگر چیزی متوجه نشدم. چند بار با حالت نیمه بیهوش در خانه ناهید چشمم را باز کردم و متوجه شدم که دست و پاهایم طناب پیچ شده و بسته بود. نمی دانم چند ساعت گذشته بود اما در حالی به هوش آمدم که روی تخت بیمارستان بودم. وقتی حالم بهتر شد متوجه شدم که آنها حدود 6 میلیون تومان پول نقد من را سرقت کرده بودند. آنها در حالت نیمه بیهوشی رمز کارتم را پرسیده بودند و همه موجودی کارتم را هم ...
در داستان آتش و باد شاهد ترکیب معنویت و حماسه هستیم و همین موضوع آن را جذاب کرده است
در دوران جوانی در کوچ سه ماهه عشایر قشقایی همراهشان بودم. در همان سال ها نمایش رستم و سهراب را برای عشایر فارس اجرا می کردیم. در آن نمایش، من نقّال بودم، مرحوم مجید افشاریان که از چهره های شاخص تئاتر شیرازبودند نقش رستم را داشتند و آقایان محمود پاک نیت و حبیب دهقان نسب هم نقش سهراب را بازی می کردند. همه ما جوان بودیم و برای کار انگیزه داشتیم آنجا شاهد بودم که این عشایر نازنین و سلحشور ...
دستبند پلیس بر دستان تازه داماد
حکایت از آن داشت سارق یا سارقانی به خانه ام دستبرد زده اند. بلافاصله به محل نگهداری طلا ها و اموال با ارزشم رفتم و دیدم همه سرقت شده است. بدین ترتیب با طرح این شکایت، پرونده برای رسیدگی در اختیار تیم زبده ای از کارآگاهان اداره هفدهم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت. در حالی که هر روز به تعداد شاکیان افزوده می شد، مأموران پلیس در تحقیقات فنی و میدانی و بررسی دوربین های مداربسته محل حادثه ...
قتل مادر جوان در یک قدمی بچه هایش/ کشف جسد توسط فرزندان خردسال مقتول/فیلم و تصاویر
دیوار خانه شان تکیه داده و سرش را با دو دست گرفته و هق هق کنان اشک می ریزد اما در همان حال چند دقیقه ای با خبرنگار ما گفت وگو می کند. اهل کجایید؟ افغانستانی هستیم. 12 سال پیش وقتی با ملالک ازدواج کردم به ایران آمدیم و رعنا دختر بزرگمان اینجا به دنیا آمد. شغل شما چیست؟ نگهبان هستم. هر روز ساعت 5 عصر به خانه می آمدم و تا حدود ساعت 10 شب کنار همسر و ...
به منزل بازگشتم با صحنه عجیبی روبه رو شدم/ همسرم و دختر همسایه در خانه تنها بودند!
2 هفته بعد مراد به مشهد آمد و نزد خانواده ام طوری رفتار می کرد که همه مرا به خاطر بدبینی و سوءظن مقصر می دانستند به این دلیل دوباره به تهران بازگشتم و در حالی به زندگی با مراد ادامه دادم که دیگر همه وجودم لبریز از ظن به خیانت بود. در همین حال متوجه شدم که همسرم رفتارهای زشت خود را کنار نگذاشته است و همچنان به من خیانت می کند و گاهی چندین شبانه روز به منزل نمی آمد. این بود که به یک ...
سرقت مسلحانه با تصور مزاحمت ناموسی
به گزارش اعتمادآنلاین، متهم که مردی جوان است بر اساس کیفرخواست به همراه همسرش تلفن همراه یک جوان را با زور چاقو از او گرفته بود. متهم ادعا کرده از دست پدرش عصبانی و دچار خطا در تصمیم گیری شده و فکر می کرده شاکی قصد ایجاد مزاحمت دارد. این پرونده وقتی تشکیل شد که جوانی به پلیس مراجعه کرد و گزارش این سرقت را داد. او گفت: ساعت دو نیمه شب سر کوچه ایستاده بودم. یک تیبای سفید که ...
سلبریتی مناطق محروم
نون خ با افشین هاشمی در سریال شبکه مخفی زنان کار کردم و همچنین در سریال راز بقا بازی داشتم و قصه ادامه دارد. البته همچنان منتظرم تا به جایگاه واقعی ام برسم. می توانم بگویم هنوز به آنجا نرسیده ام که بتوانم بگویم تمام توان، توانایی و انرژی خود را برای نقشی گذاشته ام. پرداختن به فرزندآوری در زندگی ادریس وی درخصوص پرداختن این سریال به مسأله فرزندآوری و نقش عمو ادریس در نمایش شخصیتی ...
نقشه شوم زن جوان برای شوهرش
شدم و شاهد قتل مرد جوانی بودم، اما کابوس های شبانه مرا وادار کرد تا به پلیس مراجعه کنم. دختر جوان گفت: من در یک کافه با مهتاب و کوروش آشنا شدم. کوروش پسری تحصیلکرده و طراح ساختمان بود، مهتاب هم زنی متأهل و جوان بود که فوق دیپلم داشت، اما از زمانی که ازدواج کرده بود، بیرون از خانه کار نمی کرد. او برای پر کردن اوقات فراغتش هر چند وقت یک بار به کافه می آمد. رفت و آمدهای مان به کافه باعث ...
زاهدی: متوجه اختلاف بین اسکوچیچ و ستاره ها نشدم
آن را از تو ندیده بودیم. چه اتفاقی افتاد که این شادی را انجام دادی؟ شادی گل من به خاطر احساساتی بود که در جریان بازی داشتم. این مسابقه خیلی برایمان مهم بود و من هم دقیقه 94 گل زدم؛ بازی در خانه حریف بود و به همین دلیل خیلی هیجانی شدم اما فقط یک احساس بود و خیلی خوشحال بودم و همین هم باعث شد تا خوشحالی ام پرسروصدا شود. * اما به نظر می رسید قصد داری پیغام خاصی به شخصی بدهی ...
ترجمه بامعنا زیستن منتشر شد
محو پس زمینه بود. و البته در عین حال از این ضرباهنگ گیج می شویم، گیج از این که اصلاً متوجه آن نبودیم، یا اصلاً نمی دانستیم وجود دارد. این واقعیت که ما این جاییم و این همه سال از دل همۀ این ها عبور کرده ایم بی آن که به بیهودگی شان پی ببریم، هم مبهوت مان می کند هم مرعوب. اولین بار این حال در قطار زیرزمینیِ نیویورک به من دست داد. از دبیرستان به خانه برمی گشتم. زل زده بودم به اطرافیانم که ...
اولین روایت سعودی از شب وحشت آرامکو/ جزئیات جدید از عملیات موشکی انصارالله
چیز را در زندگی خود فراموش کنم اما روزی را که به میدان نفتی بقیق رفتم، فراموش نخواهم کرد؛ روز سیاهی بود، منطقه در تاریکی فرورفته بود، احساس شکستی داشتم که در عمرم تجربه نکرده بودم. حدود ساعت 11 شنبه شب بود. وقتی تنها در 20دقیقه نیمی از ظرفیت تولید خود را از دست دادیم متوجه شدم وضعیتی ترسناک است. مهندس امین ناصر، مدیرعامل شرکت آرامکو هم درباره آن شب فراموش نشدنی گفته است: من 10دقیقه بعد از ...