سایر خبرها
جانوری که 3 قلب دارد و زنده خورده می شود
گزارش کامل از گزیده خبرهای امروز تابناک با تو را با کلیک بر تیتر آن بخوانید. جانوری که 3 قلب دارد و زنده خورده می شود عکاسی در برف و نکته های مهم آن در فصل سرد بهاره رهنما: ماشینم را فروختم تا فیلم بسازم! دریافت کد رهگیری قرارداد اجاره رایگان شد مرگ تلخ کودک 4ساله در تصادف با خودروی مادرش حجاب نباشد جمهوری اسلامی معنا پیدا نمی کند ...
تغییر چهره باورنکردنی دختر بهاره رهنما سوژه شد | دختر بهاره رهنما هم مثل مامانش کوبیده از نو ساخته
او: من زمین را دوست دارم ، بوی خوش زندگی (بازنویسی)، نان و عشق و موتور هزار است که برای ابوالحسن داوودی و فیلمنامه هتل را نیز برای مرضیه برومند نوشته است. او در سال 75 با بهاره رهنما ازدواج نمود. او پس از جدایی از قاسم خانی در شهریور 1396 با امیر خسرو عباسی ازدواج کرد. سوابق هنری بهاره رهنما بهاره رهنما می گوید: تا 10 سالگی جز اینکه بچه حاضر جواب و سرتق جمع بودم ...
تلویزیون دیگر نمی تواند به من بگوید چه بسازم؛ بلکه این من هستم که باید به تلویزیون بگویم چه بسازد!
این پروژه را حتی برای 20 روز جلو می برد! این ادعا را واقعاً دارم که البته ادعای بدی است و پدرم بابت آن درآمده است! درست است که می گویم اشتباه از من بود اما سریال سنجرخان مثل بچه من بود و نمی توانستم بچه ام را رها کنم. * با تمام این سختی ها الان کیفیت خروجی سریال را دوست دارید؟ چون به نظر می رسد در مواردی ناگزیر شده اید از ایده آل های خود کوتاه بیایید. بله ناگزیر شدم اما بعد ...
زنی که ادای شعر مردانه را درنیاورد به اصالت خود نزدیک خواهد بود
زنان داریم نشان دهنده جایگاه پررنگ زنان در ادبیات است. زیست زنانه ادبیات متفاوتی را می آفریند. در حوزه ادبیات دفاع مقدس لحظه وداع مادر با فرزندش و به طور کلی نگاه عاشقانه زنان دنیای متفاوتی را به ادبیات القا می کند. وی درباره شروع شعر سرایی خود گفت: یادم می آید که دانش آموز دوره راهنمایی بودم؛ تابستان بود و یک میز تحریر زردرنگ داشتم که از سر بیکاری برایش شعری ساختم. از نظر خانواده ام یک ...
بایدن؛ مردی که همواره نگاه خاصی به زنان دارد
نزدیک شد. بیشتر خم شد و موهایم را استشمام کرد. با خودم گفتم "من امروز موهایم را نَشُستَم و نائب رئیس جمهور آمریکا درحال بو کردن آن است". همچنین "چرا نائب رئیس جمهور آمریکا موهای من را بو می کند؟" فلورس در ادامه روایت می کند: او به آرامی پشت سرم را بوسید. ذهن من نمی توانست پردازش کند که چه اتفاقی افتاد. حس شرمساری داشتم. شوکه بودم. گیج بودم. نمی توانستم حرکت کنم، نمی توانستم چیزی بگویم. [فقط ...
اینجا زمین و آسمان به هم می رسند!
قابل قبول نبود و دوست داشتم فعالیت هدفمندتری داشته باشم. مدتی تیراندازی کردم اما فعالیت مدنظرم را نداشت. خیلی اتفاقی از سه سال قبل وارد کوهنوردی شدم و تا ایستگاه پنج توچال می رفتم اما دوست داشتم به دماوند بروم چون ورزش از دید حرفه ای برایم خیلی جذاب است و دوست دارم به هدفی برسم. بدنم با توجه به اینکه همیشه ورزش حرفه ای می کردم، آماده بود. با یک مربی حرفه ای هم صحبت کردم که گفت سه بار به قله توچال ...
اطیابی: قطع فوری فیلم شریفی است/ بحرالعلومی: قطع فوری یک فیلم کاملا تجربی است/ شاید دیگر در مقام ...
خوشحالی هم دارد زیرا من برای این استقلال خیلی جنگیدم و هر سه فیلمم را خیلی سخت ساختم. اینکه فیلم سخت بسازی و گروه بازیگران و اجرای خوب داشته باشی و نواقص نسبتا کم باشد و باز هم نقطه سر خط، قدری ناراحت کننده است، به همین دلیل ترجیح می دهم خوشحالی این سه فیلم را تا جایی با خودم ببرم که قدری با فراغ بال بتوانم در مقام کارگردان فیلم بسازم. وی ادامه داد: بخشی از این گروه بازیگران حتی شغل اصلی شان ...
عطر آخر اردیبهشت اولین فیلم بلند بهاره رهنما چگونه بود؟
به گزارش گروه فرهنگ و هنر برنا؛ با آغاز اکران فیلم عطر آخر اردیبهشت اولین فیلم بلندی که بهاره رهنما تهیه کنندگی و کارگردانی آن را برعهده دارد در ادامه به برخی از نقدهایی که روی این فیلم ایجاد شده است می پردازیم. زهرا بالاور_ فعال رسانه ای هنر؛ بهاره رهنما باتوجه به اینکه سابقه خوب بازیگری و نویسندگی در حوزه سینما و تئاتر دارند، عطر آخر اردیبهشت به عنوان اولین کار بلند ...
نیما جاویدی کارگردان سریال آکتور: همه بازیگریم!
.... من حتی دغدغه داشتم که بازیگران فرعی هم تجربه تئاتری یا دست کم سابقه بازیگری داشته باشند. وقتی خود قصه درباره بازیگری است و عنوان آکتور را یدک می کشد نمی توانستم در این مورد ریسک کنم. ضمن اینکه برای حضورهای کوتاه مثلا بازی در یک پلن که بازیگران ناشناس استفاده کنیم، این وسواس وجود داشت که درست بازی کنند، چون در اینجا به دلیل ماهیت قصه، خود بازیگری اهمیت مضاعفی داشت. به هر حال حضور بازیگران باتجربه و با سابقه تئاتری در آن یک ضرورت بود. ...
سرچشمه آب های مسموم سپاهان و ناکامی ژوزه یکی بود/ من مستاجرم، فدای سر استراماچونی!
یک سر و سامانی می دهم و می روم. در آن چند وقت کوتاه شاید ظرف سه ماه سه بار استعفا کردم اما قسمت این بود که بمانم و 28 ماه ماندم. * قبل از آن اتفاق، علاقه ای به ورزش داشتید؟ اصلا طرفدار استقلال و پرسپولیس بودید؟ من رنگی نبودم ولی تیم ملی را دوست داشتم. از این آدم ها نیستم که چیزی را پنهان کنم و بگویم فقط تیم ملی را دوست دارم. این شعارها از ما گذشته بود. در واقع آردمان را الک ...
ماشینم را فروختم تا فیلم بسازم!
بهاره رهنما، بازیگر سینما پس از ساخت اولین فیلم سینمایی خود گفت: در شرایط سختی فیلم را ساختم و ماشینم را فروختم.
زنان در سینمای ایران جایگاه شان را پیدا کرده اند
که نگاه تحلیلی به کاراکترها دارد و آنها را بدون قضاوت سیاه و سفید مطلق نمی بیند، دوست دارم و عطر آخر اردیبهشت این گونه است. خود بهاره رهنما می گوید؛ این فیلم اولین فیلم زنانه ای است که مردان در آن آدم های بدی نیستند اما در آن حرف های زنانه با صدای بلندتری بیان می شود. ضمن این که زمانی که انگشت اتهام به سمت برادر، پدر یا همسر خودمان گرفتیم، باید طرف دیگر را به سمت زنان بیاوریم. نقش شما ...
احمدرضا احمدی از بیمارستان مرخص شد
فرزند احمدرضا احمدی از ترخیص این شاعر از بیمارستان خبر داد. ماهور احمدی، دختر احمدرضا احمدی که چندی پیش از بستری شدن این شاعر و نویسنده در بخش مراقبت های ویژه بیمارستان خبر داده بود حالا نوشته که او به خانه برگشته است. بهاره رهنما: ماشینم را فروختم تا فیلم بسازم! او در بخشی از یادداشتش خود در صفحه شخصی اش نوشته است: "ممنونم از شما، از شمایی که نمی ...
جایزه جهانی برای جنگ جهانی سوم و محسن تنابنده
فیلم جنگ جهانی سوم ساخته هومن سیدی جایزه ویژه هیات داوران و بهترین بازیگر مرد جشنواره ویتنام را کسب کرد. اولین جشنواره فیلم دانانگ ویتنام به کار خود پایان داد و فیلم سینمایی جنگ جهانی سوم ساخته هومن سیدی، جایزه ویژه هیات داوران و جایزه بهترین بازیگر برای محسن تنابنده را به خود اختصاص داد. بهاره رهنما: ماشینم را فروختم تا فیلم بسازم! نوید نصرتی بازیگر این فیلم، در ...
من: پسر بیکار آسمان جُل شهرستانی/ او: دختر پولدار شیرازی
، رفتار خواهرم، وضع زندگی امان، جای تنگی که در آن زندگی می کردیم، تنهایی اش. بی پولی امان، از همه چیز... نمی دانم، شاید هم حق داشت... سعی می کردم درکش کنم، اما چه کار می توانستم بکنم؟ بیشتر از آن از دستم برنمی آمد. توقع داشتم سپیده بیشتر درکم کند، اما نمی کرد، نمی توانست. دوست داشت شیک بپوشد، عطر خارجی بزند، لوازم آرایش مارک بخرد و به جای یک اتاق سه در چهار، در خانه ای بزرگ با لوازم لوکس زندگی کند ...
نقشی که نیل سایمون برای سیامک صفری نوشت/ قهر و آشتی پسران آفتاب
بازیگر در تئاتر فعال بوده است، توضیح داد: من همیشه کارگردانی را دوست داشتم و چون رشته تحصیلی خودم هم کارگردانی است علاقه مند بودم تا کارگردانی را هم تجربه کنم. پیش از این بارها می خواستم کاری را شروع کنم که به دلایلی منتفی می شد. این روزها همه می دانیم که وضعیت تئاتر نامشخص است این نمایش هم مدت ها زمان برد تا بالاخره توانستیم به مرحله اجرا برسیم. وی در پاسخ به این پرسش که قرار است از ...
من 14 روز بی حجاب بودم/ دختری که دوباره حجاب را انتخاب کرد: پدرم نگفت چون حجابت را کنار گذاشتی، دیگر ...
بودم و خیلی از دور جلب توجه می کرد. وقتی ما را صدا زد، خیلی نگران شدم. با خودم گفتم: وای بدبخت شدم. چه کار می خواهد بکند؟ عجله هم داشتم. گفتم الان نگهمان می دارند. حالا بابا رو چه کار کنم؟... چون پدرم گفته بود: ببین بیتا! هر طور میل خودت است. دوست داری بی حجاب بروی بیرون، برو اما اگر مشکلی پیش بیاید یا گرفتار شوی، من قدمی برایت برنمی دارم. من آبرو دارم. باید به عمویت یا مادرت بگویی بیایند دنبال ...
تنها مطالبه بانوی جانباز و مادر چهار شهید از نظام
سال انقلاب، دست در دست هم پرکشیدند. از دختران شهیدش ناهید و قشنگ و عصمت و آذر تا مادران دلاوری که هشت سال جبهه ها را با جان و دل پشتیبانی کردند. چندی پیش شنیدم که بیشترین آمار شهدای زن مربوط به همین شهر است. آری اینجا قلب مقاومت زنان و مردان ایران است. الگویی برای روزهای سخت. ذوق دیدار سرتا پایمان را گرفته است. می گویند این خانه محقر گوهری دردانه در دل دارد که مثالش را تاکنون نه دیده و ...
سیدی در آستانه کوهستان/ روزی که دل، در شمال ِ غربی ترین نقطه تهران، کرب وبلایی شد
تمام چشم هایم، کرب و بلا. این مزار و این ضریح و این بقعه، عطر نی نوا می داد و دست های خالی من به مزار سید مردمان فرح زاد متبرک شده بود. میهمانِ میهمان صدای اذان پیچید. زن های فرح زادی دورم حلقه زدند. من مثل سید، بین آن ها غریب بودم و آن ها چقدر میهمان نواز. دست به عبایم می کشیدند و التماس دعا می کردند. با صورت هایی شکفته و چشم هایی مهربان. خجالت زده بودم. شرمنده. نه نه. این ...