روایت مادر و همسر شهیدی که 18 سال انتظار کشید
سایر منابع:
سایر خبرها
مادر شهید صادقی جعفری از دلتنگی هایش می گوید | عباس همه چیزش را با مردم قسمت می کرد
نتیجه رسید، خاله اش را فرستاد برای خواستگاری. خانواده متدینی داشت. خیلی راحت ازدواج کردیم، مثل حالا نبود که پسر و دختر هفت خان رستم را طی کنند. خانواده ها با هم کنار می آمدند و چون تعلقات مذهبی پررنگ تر بود، هر کجا کدورت و اختلافی پیش می آمد، گذشت می کردند. 15 سالم بود که فاطمه به دنیا آمد، بعد از او هم امیر و عباس. عباس سال 1342 به دنیا آمد، فرشته هم سال 1357. چهار بچه قد و نیم قد! هر کدام شان ...
قتل پدری که پسرش را نمی شناخت برای گرفتن انتقام مادر!
...، خانه ام آپارتمانی است و من تنهایم. مجید، چه نوع آدمی بود؟ مرد خوبی بود، مثل همه پولدارها، وقتی کارش گیر می کرد انعام می داد و بقیه وقت ها دستور می داد. بازپرس با اشاره به پرینت تلفن هایی که از خانه ویلایی گرفته شده بود شماره تلفنی را نشان داد و پرسید: این شماره شهرستان آشنا نیست؟ چرا خانه مادرم است! اینجا نشان می دهد ساعت 9 و 10 دقیقه شب جنایت ...
دربانانِ خانه امام رضا (ع)
می کردم و مادر را از زیارت برمی گرداندم خانه، سرش را چرخاند و نگاهم کرد: خادم شدی؟ سرش را بوسیدم: بله مادرم لباس خدمتم را که دیده بود یکهو همه چیز یادش آمد و با گریه برایم تعریف کرد. من نقل قول مادرم را دقیقا برایتان می گویم. مادرم قبل از اینکه آلزایمر بگیرد، وقتی جوان تر بود، رفته بودند زیارت که چشمش به دربان ها می افتد. دلش غصه می گیرد. می گوید اسمت را گذاشته بودم غلامرضا و غلامِ امام رضا (ع ...
وقت لبیک است
راه خشک شدن! گریه می کردم که شنیدم کسی به اسم صدایم زد و گفت: برگرد خانه که مراسم تشییع برادر شوهرت؛ حسین است! با تعجب برگشتم و به پشت سرم نگاه کردم. کسی نبود که مرا بشناسد و بخواهد این حرف را بزند. دوباره به راهم ادامه دادم. دوباره همان صدا را شنیدم: برو خانه! در جا ایستادم. فهمیدم این ندا، هرچه هست، آسمانی است و باید برگردم. برگشتم خانه. هنوز به در خانه مان نرسیده بودم که دیدم دو نفر ...
این 2 عروس ایرانی صمیمی ترین هووهای جهان شدند! | درباره مرد کاشمری که در یک روز 2 دختر را به عقد خود ...
به کارهای خانه برسند و هم بچه داری کنند؛ الهام زودتر از من باردار شد. سال 86 بود. در آن زمان کارهای خانه را من انجام می دادم و از الهام می خواستم که استراحت کند . در آن زمان دیگر احتیاجی نبود که طبق رسم و رسومات مادرالهام به کمکش بیاید چرا که فاطمه مثل یک مادر مراقب الهام بود تا فرزندش، هانیه صحیح و سالم متولد شود. البته عکس این قضیه هم در سال 87 اتفاق افتاد؛ یعنی زمانی که فاطمه پسرش را ...
حاج همت می گفت سال ها باید بگذرد تا بروجردی را بشناسیم
.... سردار ربیعی مسئولیت های زیادی هم در جبهه و هم بعد از دفاع مقدس داشته است که یکی از آخرین مسئولیت هایش جانشین عملیات قرارگاه ثارالله بود. خودش می گوید وقتی که شش سال داشت، دست امام (ره) را پیش از تبعید ایشان بوسیده و از همان زمان مهر ایشان را به دل دارد. از چه زمانی با نهضت حضرت امام آشنا شدید؟ من متولد سال 1338 در جنوب غرب تهران و محله انبار نفت هستم، اما به گمانم شناسنامه ام ...
اولین چیزی که چشمم را گرفت سادگی بود
زمان برد تا در آن فضا جاگیر شویم. سینی های شربت کمی از حرارت مان کم کرد. شیرینی صحبت های دایی شهید که حالا بزرگ خانواده بود افسوس زنده بودن پدر و مادر شهید مصدق را در دلم زنده کرد. کاش مادر مصدق اینجا بود و با کلامش مصدق را بیشتر به ما می شناساند. چند دقیقه ای نگذشته بود که گروهی دیگر وارد شدند و جای سوزن انداختن را هم در اتاق نشیمن گرفتند. من و تعدادی از همکارانم به دعوت خانواده وارد ...
صحنه تلخ قتل برادر معتاد متوهم/ نمی خواستم او را بکشم،مجبورم کرد
نمی داد از خانه بیرون بروم.به همین خاطر برای دفاع از خودم چاقوی آشپزخانه را برداشتم تا او را بترسانم اما چاقو ناخواسته به گردن او برخورد کرد.وقتی مسعود خونین روی زمین افتاد از همسایه ها کمک گرفتم. همان موقع همسایه ها سر رسیدند و با اورژانس و پلیس تماس گرفتند اما برادرم جان سپرده بود و من همانجا بازداشت شدم. وی در حالی که سرش را پایین انداخته بود، گفت: باور کنید همه اعضای خانواده از رفتارهای ...
پسری که دختر شد ؛ گزارشی خواندنی از جوانی که تغییر جنسیت داد | از کودکی عاشق لوازم آرایش مادرم بودم | ...
ها درباره ی ما روشن شود. ر سال ها این بار را به دوش کشید. تحمل تفاوتی که با دیگر هم جنس های خودش داشت و باید آن را پنهان می کرد یک طرف ماجرا بود و این که اعضای خانواده اش درباره ی او چیزی نمی دانستند طرف دیگر ماجرا. نزدیک به هشت سال طول کشید تا این که دل را به دریا زد و یک روز که با مادرش در خانه نشسته بود، همه چیز را تعریف کرد: فروردین سال90 ماجرا را با مادرم در میان گذاشتم. او بعد از ...
یک خاطره خاص از نابغه اطلاعاتی جنگ
. از آن جا که بیرون آمدیم به حسن گفتم: هشت ماه است به خانواده ام سر نزده ام. پرسید: چرا؟ گفتم: چون تصمیم گرفته ام تا خرمشهر آزاد نشود به خانه سر نزنم. گفت: این دیگر چه عهدی است! آمدیم حالا حالا ها خرمشهر آزاد نشد. برو به خانه سر بزن. همان جا سویچ ماشین خودش را داد. ابوالقاسم عسگری هم گفت: من هم تا خمینی شهر با شما می آیم. آخر شب به اصفهان و پیش پدر و مادرم رسیدم. خواب بودند ...
مادر بزرگ :نوه ام را قصاص کنید
ماجرا گفت: پدرم مردی عصبی بود و سر هر موضوعی با ما درگیر می شد. او قبلاً هم بارها با من، مادر و خواهرهایم بی دلیل درگیر شده و دعوا راه انداخته بود. آن روز من خواب بودم که پدرم با لگد مرا بیدار کرد. شوکه شده بودم و نمی دانستم چرا پدرم دوباره عصبانی شده است. او می خواست مرا کتک بزند. چند بار درباره علت عصبانیتش سوال کردم اما جواب نداد. می خواستم فرار کنم که مانع شد. ما با هم درگیر بودیم که ...
هیوا یعنی امید/ روایت مهدی، مهدیه و دختری که اسم عوض کرد؛ روایتی در کف صحن حرم مطهر
خود مهدی می گفت: این ها تاثیری نداره. ما که ایشاالله دوباره بچه میاریم. ولی خودم نگران شده بودم. بچه هم دوست داشتم. همین شد که تصمیم گرفتیم برویم دکتر. پس مهدی آقا اصلاً نگران نبود. نه. می گفت: هنوز زوده. بذار درس ت رو که تموم کردی، بعدش بچه میاریم. ولی خودم پیگیر دکتر شدم و دو سال که گذشت، بچه بعدی را باردار شدم. ترس این را هم داشتیم که خدای ناکرده این بچه هم ...
برادرکشی به دلیل توهم مواد مخدر
پسر جوان در درگیری با برادر معتادش او را کشت و اولیای دم از شکایت صرف نظر کردند.
محسن یا سلیم ؛ آزار وحشتناک پسر بچه 4 ساله به دست پدرناتنی دو چهره!
من خواست مدتی از این پسربچه 4 ساله مراقبت کنم تا وقتی آثار زخم ها اندکی از بین رفت و کمی بهتر شد، او را نزد مادرش بازگردانیم! من که به شدت تعجب کرده بودم درباره آثار سوختگی روی پیکر کودک پرسیدم که زن همسایه پاسخ داد: پدر ناتنی این بلا را سر فرزندش آورده است و من هم که اوضاع را این گونه دیدم، قلبم به درد آمد و او را به کلانتری آوردم تا قانون حق این کودک را بگیرد ... لحظاتی بعد پسر بچه که ...
شاه کلید باحجاب شدن دخترانمان چیست؟
با این جمله همه پدر ومادرها را وادار می کند به تفکر تا کلاهشان را قاضی کنند و ببینند با خودشان و حیا در زندگی چند چندند؟ بچه ها حیا در پوشش را از همان خردسالی از پدر و مادر و فضای خانه یاد می گیرند *چه کسانی نباید توقع کنند دخترهایشان باحجاب شوند؟ اصلاً مصادیق رعایت حیا در زندگی چیست که ما ببینیم آن را جلوی بچه هامان رعایت می کنیم یا نه؟ حتماً این سؤال همه پدر ...
مطلع عشق| زندگی تان برچسب سلامت دارد؟!
بکشد و ریسمان یک رابطه را بسوزاند. سازگاری لازمه زندگی است و ستون های بنای خانواده اما به شرطی که درست و دوطرفه باشد! ناجی عظیمی می گوید: سازگاری بیش از حد در مرحله اول آسیب به خود فرد می زند. اطرافیان و بچه ها را درگیر می کند و بعد طرف مقابل را جسورتر می کند. یعنی وقتی زن یا مردی این قدر سازگار است و چیزی نمی گوید. ناخودآگاه در طرف مقابل شخصیت خودشیفتگی تقویت می شود و این اجازه را به خودش ...
معلمی که پس انداز خود را صرف بازسازی و نوسازی مدرسه کرد
پس انداز شخصی داشتم که آن را برای تعویض خودرو کنار گذاشته بودم اما تصمیم گرفتم این پول را برای مدرسه هزینه کنم. این معلم شهرضایی، با خنده از این که هنوز با همان خودروی RD قدیمی اش تردد می کند سخن می گوید و می افزاید: دلم برای این بچه ها که هیچ جا قبولشان نمی کردند می سوخت، نمی خواستم ترک تحصیل کنند. برای این که سرعت کار بیشتر شود، خودش هم به میدان می رود. گچ کاری، بنایی، رنگ ...
روایت هایی شنیدنی از نقش بازاریان و میدانی ها در انقلاب اسلامی
فعلی اتحادیه صنف بارفروش ها هستم. در روز 15 خرداد سال 1342 خبر دستگیری امام خمینی اعلام شد. از همان روز میدان به دلیل اینکه ریشه مذهبی داشت کسبه اش شروع به اعتراض کردند. میدانی ها در دفاع از امام خمینی به خیابان آمدند این حرکت از میدان سابق شروع شد و تا میدان ارک ادامه پیدا کرد. در میدان ارک نیروهای نظامی رژیم پهلوی به میدان آمدند و به سمت مردم تیراندازی کردند. عده ای به شهادت رسیدند و تعدادی هم ...
آستین ها را بالا بزن اما کسی را نزن
.... همیشه همین طور بود، خودش را به کاری مشغول می کرد، مثل: بالا زدن آستین ها، دنبال وسیله تنبیه گشتن و... تا بچه ها فرصت کنند و بگریزند، ولی به خاطر عمل خود متنبه شوند. مهم هم تنبه است. این که به ناپسندی کار خود واقف شوند. پدر و مادر هم چیزی جز این نمی خواهند. حتی اگر مادر زبان به نفرین هم می گشاید همین را می خواهد. به گفته مولوی حکیم؛ مادر ار گوید ترا مرگ تو باد مرگِ آن خو خواهد و ...
مد شدن جشن های عجیب در ایران ؛ از پی پی پارتی تا دماغ پارتی و ... (+عکس)
برایم عجیب و غریب بود، اما اصلا حدس نمی زدم چیست. همین که در محل برگزاری جشن حاضر شدم و دیزاین سالن را دیدم، برای لحظه ای خشکم زده بود. عکس برگردان های قهوه ای رنگی که از در و دیوار خانه آویزان بودند و پمپرز هایی که در هوا پرت می شدند و خوشحالی پدر و مادر کودک همه و همه مرا حیرت زده کرده بود. جشن پمپرز هم از آن جشن هایی است که این روز ها نمونه های برگزاری اش را زیاد در شبکه های مجازی می ...
یک شاهد شیدایی از دیار سر بداران
نام و نشان خدمت کند. موقع اعزام 19 سال بیشتر نداشت. آرزویش بود مثل بسیجی ها بی نام و نشان راهی شود. همان طور هم شد. عاقبت اسم بسیجی شهید نقش بند سنگ مزارش شد. برادرم سال 60 به جبهه اعزام شد. در واقع یک بار بیشتر به جبهه نرفت. وقتی راهی اش می کردیم درست ساعت 6 صبح بود. صورتش را بوسیدم. سفارش پدر و مادر را کرد که تنهایشان نگذاریم. آن سال ها در بوشهر و اهواز و شهرهای ...
قاتلی با تی شرت سفید
...> چطور رضایت اولیای دم را جلب کردی؟ مادرم خانه مان را فروخت. او حالا زندگی اش را به سختی می گذراند. چند روز پیش در زندان با من تماس گرفت و گفت حتی خرجی برای زندگی ندارد. من شرمنده او هستم. بعد از آزادی قصد داری چکار کنی؟ من آدم سالمی بودم. حتی سیگار هم نمی کشیدم، اما زندگی ام از هم پاشیده شد. وقتی به زندان افتادم همسرم از من جدا شد و حالا یک پسر 23 ساله دارم می خواهم بعد از آزادی کار کنم و گذشته سخت را برای مادر و خواهر و پسرم جبران کنم. ...
ویزیت رایگان آقای دکتر به عشق اهالی محل
مریضی را به خاطر پول دست خالی برنگرداند! به مناسبت روز پزشک به سراغ شاهین شاه پناه رفتیم. پزشک 45 ساله که می گوید حق معاینه ام را از خدا می گیرم. قصه های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید اینجا سرای محله هفت حوض است. و همه می دانند دکتر امروز اینجا مریض هایش را می بیند. پشت در اتاق در ذکر و خیرش را زیاد می شنوی. پیرزن همان طور که چادرش را با روی سرش مرتب می کند و زانویش را ...
روایت قهرمان جام تختی از درگذشت پدرش: به مسئولان می گفتم چیزی نمی خواهم، پدرم هست
– اخبار ورزشی – محمدرضا شاکری که چند روز بعد از قهرمانی اش در جام تختی پدرش را از دست داد، در حالی که به اردوی تیم ملی جوانان ملحق شده است، اظهار داشت: اردو بودم که این اتفاق افتاد، مربیان گفتند پدرت بیمار شده و باید به خانه برگردی، اما من همان وقت فهمیدم که اتفاق بدی افتاده، چون پدرم سابقه هیچ بیماری ای نداشت. به بروجرد برگشتم و آنجا بودم، اما آقا محسن (کاوه) خواست که به اردو برگردم ...
تصاویر | نابینای ایرانی که برنامه نویس کامپیوتر شد
. چی چی رو عینک بده! سال 1349، نصرالله دانشجوی سال اول رشته مکانیک بود و فقط چند ماه مانده بود تا در ترم دوم ثبت نام کند اما چند وقتی بود که چشم هایش همه چیز به خصوص تخته سیاه کلاس را تار می دیدند؛ چشم هایم که ضعیف نبودند، شب بیداری زیاد هم نداشتم؛ پس رفتم پیش چشم پزشک. دکتر هم بعد از معاینه نه گذاشت و نه برداشت، خیلی راحت گفت آقا شما به آرپی که یک بیماری ارثی است، مبتلا هستید. پدر و مادر ...
ممدریش؛ نخستین بستنی ساز ایران | شعر و ضرب المثل معروف این کاسب قدیمی چه بود؟
قفل بود و فقط او به آنجا رفت وآمد می کرد. به گفته یکی از همسایه ها اکبر در همان دکان ثعلب داخل بستنی را به عمل می آورد و کلید آنجا را به کسی نمی داد و راز ساختنش را هم به کسی یاد نداد. شاید علتی که شاگردش عبدالله بعد از او از ساختن بستنی صرف نظر کرد همین بود که از مقدار و طرز تهیه ثعلب بستنی بی خبر بود. شاید دکان دوم ممدریش هم به همین دلیل رونق نگرفت. الله اعلم. اکبرمشدی به مرور دکان را توسعه ...
نقش همبازی شدن والدین با بچه ها در تربیت
.... اگر به درستی با این ناراحتی ها برخورد شود کودک آرام آرام آب دیده شده و قدرت مواجهه با شکست را پیدا می کند. بازی بیرون از خانه برای بچه ها مهم است بچه ها همان اندازه که در داخل خانه بازی کنند باز هم جای بازیهای بیرون از آن را برایشان نمی گیرد. بازیهایی که در آن بچه های هم سن و سال با هم بازی می کنند نشاطی به کودک می دهد که در بازیهای خانگی نیست. گرایش کودکان به بازیهای ...