وقتی تصاویر خودمانی زن جوان با پیرمرد برای زنش ارسال شد...
سایر منابع:
سایر خبرها
زن میانسال: شوهرم هیچ توجهی به من ندارد
...> چند سال بعد و در حالی که من سومین فرزندم را به دنیا آورده بودم، همسرم برای تحصیل در دوره های تخصصی پزشکی به کشورهای اروپایی سفر می کرد و من مدت ها با فرزندانم تنها بودم، اما از این تنهایی لذت می بردم چرا که همه رویاها و آرزوهای فخرالدین به واقعیت پیوسته بود. تا این که بالاخره همسرم پزشکی حاذق و معروف شد به طوری که بیماران برای چندین ماه آینده نوبت می گرفتند. این درحالی بود که هر دو دختر بزرگ ...
سرنوشت دردناک زنی در عشق مثلثی شیطان / نامه عجیب زن یزدی از زندان به بازپرس
. زن جوان اما رنجور با دست و پای زنجیر شده وارد اتاق بازرس می شود و لب به اقرار می گشاید. بر لبش خنده های تلخی است که با یادآوری اتفاقات باز هم نمایان می شود بااجازه بازپرس وارد زندگی شخصی اش می شوم و منیره نیز اجازه می دهد که پرونده را بازتر و رسانه ای کنیم. نشستن اجباری پای سفره عقد 16 سال مرا کشت، کارگر یکی از کارخانه های یزد بود و در همه زندگی به جز ساعاتی که ...
بازیگر معروف کرمانشاهی الاصل در آمریکا درگذشت
رخ داد از کرمانشاه به تهران آمدم. به همین خاطر از طرف پدر و مادرم طرد شدم. آن هم به مدت 9 سال، به طوری که وقتی پدرم بیمار شد و برای معالجه به تهران آمد، اجازه ندادند او را ببینم و من مجبور شدم از پشت شیشه های اتاقی که در آن بستری بود او را ببینم. پس بازیگری شما از نگاه آنان یک خطای بزرگ بود؟ - بله، اما خودم یقین داشتم که مرتکب هیچ خطایی نشده ام چرا که من ازدواج کرده بودم و از آن به بعد ...
نامه ای برای پلاک هشت
خرج و مخارجش بر نمی آییم. برادرم توی این 22 سال عمری که از خدا گرفته فقط سهمش از زندگی درد بوده و دارو، اما این روزها اینقدر هزینه ها بالاست که پدرم برای درمان کامل و گرفتن بعضی داروها عاجز مانده . او حالا اشک هایش را نیمه شب با آقا امام رضا(ع) سهیم شده و دردودل هایش را روی یک برگۀ دفتر نقاشی مشق کرده است، پایین نامه هم مشخصات و تلفن برادرش را آورده و سپرده است به ضریح آقا. فاطمه مرسلی مشخصات داخل ...
باران جسد مرد جوان را از خاک بیرون آورد
به گزارش اقتصادانلاین به نقل از همشهری آنلاین، رسیدگی به این پرونده به دنبال ناپدید شدن یک مرد 40 ساله آغاز شد. صبح 6 شهریور ماه سال 1401 زنی به پلیس آگاهی رفت و کمک خواست. این زن گفت شوهر 40ساله اش به نام پویا ناپدید شده است. وی در تشریح شکایتش گفت: شوهرم وضع مالی خوبی دارد. او مدتی است پولی را به یکی از دوستان صمیمی اش به نام سهراب قرض داده اما سهراب بدهی اش را پس نمی دهد. دیروز ...
شوهر بی غیرتم مرا در شرایط بدی برابر مردان هوس باز قرارمیداد و خودش..!
20 سال زندگی مشترک، سال گذشته بود که متوجه شدم همسرم روابط غیرمتعارفی با یک زن متاهل دارد. آن روز خیلی عصبانی شدم و پس از مدتی سر و صدا و مشاجره او را از خانه بیرون انداختم چرا که بود و نبودش در منزل هیچ فرقی نداشت، اما یک ماه بعد برزو دوباره به خانه بازگشت و با همان چرب زبانی های همیشگی و خواهش و تمناهایش مرا خام کرد تا به زندگی مشترک ادامه بدهم. اگرچه می دانستم این رفتارها ...
فخری خوروش هم در غربت دارفانی را وداع گفت
فخری تو سال ها معلم بچه ها بودی و حالا هم معلم بزرگسال ها هستی. این حرف پدرم جواب بسیار کامل و زیبایی برای من بود و دل مرا برای ادامه کار قرص و محکم کرد. از این سال به بعد بود که گروه شما، نصیریان و انتظامی شکل گرفت؟ - بله، در اکثر کارهای صحنه ای ما سه نفر با هم بودیم و این همکاری به شکلی وجود داشت. سال ها علاوه بر بازیگری کار کارگردانی هم کرده بودم اما در تیتراژ این کارها اسم من به ...
کارتن خواب نمی دانست بدون ازدواج زن و بچه دارد ! / شناسنامه ام عقل از سرم پراند !
سفال ها است و زود ترک می خورد. مثل بخت من که تنها دو سال بیشتر نداشتم که مادرم به دلیل بیماری فوت کرد و من یتیم شدم. اصلا هرکسی که گفته آدم از پدر یتیم می شود، اشتباه کرده است. او ادامه می دهد: پدرم مرا برای زندگی به ملایر فرستاد تا با پدربزرگ و مادر بزرگم زندگی کنم. اما خودش بعد از فوت مادرم ازدواج کرد و به تهران رفت. 4 ساله بودم که عملا نه پدر داشتم و نه مادر پس جای این دو را پدربزرگ ...
زن جوان: عقد موقت 20 ساله مردی شدم که ....
به منزلی در منطقه الهیه برد، در همان سال اول زندگی مشترک من دختر و پسری دوقلو را باردار شدم اما این شادمانی 3 ماه بیشتر طول نکشید و دوقلوها سقط شدند. با وجود این امیرعلی احساس غم و غصه ای نداشت چرا که او صاحب 4 فرزند بود و حال و روز مرا درک نمی کرد. من هم با این شرایط به زندگی مشترک با او ادامه می دادم و مخارج زندگی را نیز خودم با کار در یک فروشگاه مواد غذایی تامین می کردم تا این که بالاخره ماجرای ...
نقشه شوم مسافرکش قلابی برای زن جوان
نگذاشته است. از سوی دیگر مأموران متوجه شدند متهم از کارت های عابر شاکی پولی برداشت نکرده و تلفن همراه شاکی هم همچنان خاموش است. چند روز قبل در حالی که تحقیقات برای شناسایی مرد آدم ربا همچنان ادامه داشت، کارآگاهان پلیس آگاهی فهمیدند تلفن همراه زن جوان فعال شده است. بررسی ها نشان داد تلفن همراه شاکی در اختیار زن جوانی به نام فریباست. بدین ترتیب فریبا برای تحقیق به اداره پلیس احضار شد. ...
درگذشت بازیگر سوته دلان/بیوگرافی فخری خوروش
تهران آمدم. به همین خاطر از طرف پدر و مادرم طرد شدم. آن هم به مدت 9 سال، به طوری که وقتی پدرم بیمار شد و برای معالجه به تهران آمد، اجازه ندادند او را ببینم و من مجبور شدم از پشت شیشه های اتاقی که در آن بستری بود او را ببینم. - بله، اما خودم یقین داشتم که مرتکب هیچ خطایی نشده ام چرا که من ازدواج کرده بودم و از آن به بعد شرایط کاری ام را همسرم تعیین می کرد نه آنان. - من در تهران ...
زندگی نامه و بیوگرافی بانو فخری خوروش
من زد، حرفی که هنوز در سرم است. او گفت فخری تو سال ها معلم بچه ها بودی و حالا هم معلم بزرگسال ها هستی. این حرف پدرم جواب بسیار کامل و زیبایی برای من بود و دل مرا برای ادامه کار قرص و محکم کرد. از این سال به بعد بود که گروه شما، نصیریان و انتظامی شکل گرفت؟ - بله، در اکثر کارهای صحنه ای ما سه نفر با هم بودیم و این همکاری به شکلی وجود داشت. سال ها علاوه بر بازیگری کار کارگردانی ...
من، مایکل جردن گرگان هستم!
... بله، یکی از این گردنبندها عکس پدرم است. او برای خانواده ما خیلی زحمت کشید. ما خانواده قدرتمندی در شیکاگو از نظر مالی نبودیم. همه مان زحمت می کشیدیم اما پدرم مرد خوبی بود. با اینکه چند سال است جانش را از دست داده، اما همیشه در ذهن من، برادرانم و خواهرم است. من عکس او را همیشه به گردن دارم تا او را کنار خودم حس کنم. دو عکس دیگر در یک گردنبند هم فرزندانم هستند. جونیور و کایری. دو پسر دارم که ...
وسوسه های شیطانی سراغم آمد و احساس کردم به فردین وابسته شدم
وجودم را فرا گرفت و به دختری تبدیل شدم که شیطنت زیادی داشتم و هر کاری را که دلم می خواست انجام می دادم. به نقل از خراسان، پدر و مادرم که اوضاع را این گونه دیدند به شدت ترسیدند که من با این شیطنت ها شاید به دنبال یافتن دوست پسر باشم و با آبروی خانوادگی ام بازی کنم این بود که مرا در همان 15 سالگی پای سفره عقد نشاندند و با یکی از بستگان دور مادرم ازدواج کردم. باقر 13 سال از من ...
درخواست شرم آور داماد، عروس 25 ساله را راهی کلانتری کرد!
و ناباوری، پرهام با بیان این که من دیگر تو را دوست ندارم به شدت کتکم زد . مرا از خانه بیرون انداخت چرا که من دیگر به دلیل خواسته های نامعقول و زننده او حاضر نمی شدم بیشتر از این مورد شکنجه های جسمی قرار بگیرم. از سوی دیگر چون هیچ آشنایی در مشهد نداشتم با پدرم تماس گرفتم و همان شب به شهرستان رفتم ولی روز بعد همسرم به اتهام سرقت گوشی تلفن از من شکایت کرد در حالی که خودش گوشی ...
یک خاطره خاص از نابغه اطلاعاتی جنگ
. پدرم بعد از هشت ماه که مرا دید، گزارش کاملی از کشت و زرع را داد و گفت: خسته ای بخواب. به اتاق خودم رفتم؛ گردوخاک آن را گرفته بود. بلافاصله خوابم برد. پدرم در حال بیرون رفتن از منزل بود که از خواب بیدار شدم. پدرم همیشه یک ساعت قبل از اذان صبح بیدار می شد، نافله شب می خواند و برای نماز جماعت به مسجد می رفت؛ وقتی از مسجد برمی گشت، بقیه را برای نماز بیدار می کرد. صبحانه را کنار خانواده به سر ...
همسر شهید زنجانی با 16 فرزند، 100 نوه و 10 نتیجه: نباید از فرزند دار شدن ترسید
می بافتم، نزدیک عید بود که فرش را تمام کردیم، اما همسایه مان چند رج تا پایان فرش مانده بود که از من خواستند به کمکشان بروم. این را می گوید و دوباره لبخند می زند: همانجا بود که آقا حکمعلی مرا دید و یک دل نه صد دل عاشق شد. همان روز وقتی داشتم به خانه برمی گشتم به سراغم آمد و گفت: طاووس چند سال داری؟ گفتم 9 سال، دوباره پرسید اصول دین بلدی؟ گفتم بله مگر می شود بلد نباشم. همین شد که ...
روایت مادر و همسر شهیدی که 18 سال انتظار کشید
.... یک سال عقد کرده بودم، بعد در همان خیابان ری صاحب خانه شدیم. شوهرم در مغازه لاستیک فروشی کار می کرد، سرش به کار خودش گرم بود. مردمدار و بی آزار نشان می داد. خوش برخورد بود و معاشرتی. با آنکه فقط تا کلاس نهم درس خوانده بود، اما همه از عقل و پختگی و درایتش حرف می زدند. ثمره ازدواجمان دو فرزند بود، یک دختر و یک پسر. عبدالله سال 1341 به دنیا آمد، دی ماه 41. 6 ماهش هنوز تمام نشده بود ...
این روح زندانی زمین است! / داستان جنایی
...، اینکه شوخی نیست. بعد چه شد؟ - این جلسه خیلی طول کشید چند باری روز و شب شد بعد خواستند به بیمارستان بروم و با جسمم آشتی کنم. خیلی خوشحال شدم با سرعت خودم را به بیمارستان رساندم و براحتی داخل جسمم شدم و... وقتی بیل از حالت هیپنوتیزم خارج شد، پلیس با راهنمایی او به سمت کلبه چوبی رفت و کانی را دست و پا بسته در اتاق دید و هر چهار آدم ربا را دستگیر کرد. بیل و کانی در کلیسا روبه روی پدر روحانی ایستاده بودند و همه به خاطر عروسی این دو مرغ عشق کف می زدند. کدخبر: 899659 1402/03/21 00:41:32 لینک کپی شد ...
یک شاهد شیدایی از دیار سر بداران
توانستم نامه را بخوانم؛ ولی متوجه مضمون تهدیدآمیزش شدم. منافق ها داداش محمد را تهدیدکرده بودند که اگر به فعالیت های مذهبی اش ادامه دهد، جانش در خطر می افتد. خیلی ترسیدم، نامه را به برادرم دادم. تا نامه را خواند، سریع آن را بین کتاب هایش پنهان کرد و از من هم خواست درمورد آن با کسی حرفی نزنم. نمی خواست پدر و مادرم نگران شوند. چند روز بعد، وقتی از مدرسه برگشت سر و صورتش کبود و خونین بود. منافق ها کتکش زده ...