سایر منابع:
سایر خبرها
آخرین سخن شهید دکتر بهشتی قبل از انفجار دو بمب / در شب حادثه چه گذشت
اخبار مطلع شوم. برادرانی که با من بودند، پاسداران و نزدیکان مقاومت می کردند و نمی گذاشتند. من بر اصرار خود اضافه می کردم. آنها می گفتند نمی شود رادیو به اینجا بیاوری، چون دستگاه هایی که به قلب و نبض من وصل بود، می گفتند که اینها خراب می شود. گفتم خوب روزنامه بیاورید، روزنامه که دستگاه ها را خراب نمی کند. روزنامه هم نمی آوردند و من هم خیلی عصبانی شده بودم که چطور من چیزی می گویم و اطرافیان ...
فرزاد جمشیدی شیمی درمانی می شود؟
بیمارستان بستری بودم و عفونت گوارش پیدا کردم. به لطف خدا و دعای مردم کارم به شیمی درمانی نرسید و لحظاتی پیش از بیمارستان مرخص شدم. وی افزود: خوشبختانه سرطان تشخیص داده نشد و عفونت بوده است. پزشکان به من گفتند استراحت کنم، اما من گفتم تا جان در بدن دارم برای مردم خدمت می کنم. تدریسم ادامه پیدا خواهد کرد و کار تلویزیون را رها نمی کنم. مخصوصاً این ایام قربان تا غدیر که چند برنامه زنده مهم ...
طالبی: در کورس صعود به لیگ برتر مدیران فجر در به در دنبال 300 میلیون تومان بودند
300 میلیون تومان پول بودند! طالبی با اشاره به صعود تیم به لیگ برتر در دو فصل گذشته گفت: در همان زمان که فجر لیگ برتری شد من در مراسم قرعه کشی لیگ برتر حضور داشتم و یکی از افرادی بودم که قرعه ها را برمی داشتم. بعد از قرعه کشی مسئولان فجر به من گفتند، ان شاءالله چنین و چنان می شود اما به آنها گفتم اگر خود شهید مجید سپاسی هم قرعه ها را برمی داشت بازهم برای حضور قدرتمندانه در لیگ برتر باید ...
زن جوان: صیغه رئیسم شدم، مجرم نیستم
من با شوهرش رابطه دارم. قبول داری رابطه داشتی؟ من زن صیغه ای او بودم. چون خانم همیشه خارج از کشور بود، مدیر شرکت هم به من پیشنهاد ازدواج داد. من سال ها تنها زندگی کرده بودم. صیغه او شدم و بعد هم مرد به من دل بست، بیشتر روز ها را خانه ما بود. هنوز هم صیغه هستید؟ نه جدا شدیم. همسرش که فهمید تهدید کرد که بچه ها را با خودش به خارج از کشور می برد، او هم کوتاه ...
انفجاری که ایران را تکان داد
کردند و نمی گذاشتند. من بر اصرار خود اضافه می کردم. آن ها می گفتند نمی شود رادیو به اینجا بیاوری، چون دستگاه هایی که به قلب و نبض من وصل بود، می گفتند که این ها خراب می شود. گفتم خوب روزنامه بیاورید، روزنامه که دستگاه ها را خراب نمی کند. روزنامه هم نمی آوردند و من هم خیلی عصبانی شده بودم که چطور من چیزی می گویم و اطرافیان و دوستان من حاضر نیستند حتی یک روزنامه بخرند و بیاورند. یک روز ...
آبروریزی شورای شهر؛ از قوری و کتری به نمکدان و استکان رسیدند/ آنقدر عصبانی شدم که گفتم دیگر ورزش نمی کنم!
کنی؟ البته فدراسیون پاراقایقرانی خیلی به من کمک کرد و هیچ فرقی بین ما و دیگر ورزشکاران نگذاشت ولی مسئولان هیچ. شورای شهر هم کاری کرد که بیشتر توهین بود. وقتی کتری و قوری را دیدم به مادرم گفتم دارند با من شوخی می کنند؟ واقعا نمی دانم چه منظوری داشتند! بعد به من گفتند برو کتری و قوری ات را عوض کن ولی هم قیمت این بردار! شما تمام زحمات مرا زیرسوال بردید. آنقدر عصبانی شدم که گفتم دیگر ورزش نمی کنم. من ...
مجری برنامه سحر شیمی درمانی می شود؟
بیمارستان بستری بودم و عفونت گوارش پیدا کردم. به لطف خدا و دعای مردم کارم به شیمی درمانی نرسید و لحظاتی پیش از بیمارستان مرخص شدم. وی افزود: خوشبختانه سرطان تشخیص داده نشد و عفونت بوده است. پزشکان به من گفتند استراحت کنم، اما من گفتم تا جان در بدن دارم برای مردم خدمت می کنم. تدریسم ادامه پیدا خواهد کرد و کار تلویزیون را رها نمی کنم. مخصوصاً این ایام قربان تا غدیر که چند برنامه زنده مهم هم دارم ...
چه کسی باعث جدایی مهدی هاشمی نسب شد؟
تحویل می گیری گفتم ببخشید ریشه رفاقت من با علی از 18 سالگی است. من دو جلسه با پروین و هاشمی نسب داشتم. به علی گفتم به خاطر من بگذر.گفت تو نمی دانی سر میز غذا در عربستان چه کاری کرد. از یکی دو تا از بچه ها پرسیدم و همه تایید کردند. گفتم این واکنش در جواب چه کنشی بود؟ گفتند قلیچ چنین کاری کرد، گفتم اگر من بودم قلیچ این کار را می کرد؟ تقصیر قلیچ بود و او معرکه را به هم ریخت و من هر چه به ...
ناپدیدشدن داماد در شب عروسی
از شهر خارج شده است. از مشهد نتوانستیم به سرنخ و ردی از امیر برسیم و چند روز بعد پلیس کرمان اعلام کرد خودروی امیر در یکی از شهرهای جنوبی این استان در حال تردد است. درنهایت با کمک پلیس کرمان، خودروی امیر متوقف و راننده آن به اداره آگاهی منتقل شد. فرار از دست آدم ربایان بررسی ها نشان داد راننده خودرو، همان داماد ناپدید شده است. امیر در تحقیقات راز ناپدید شدنش را این طور برملا کرد ...
افشاگری چهره مشهور استقلالی درباره ارتباطش با خواننده زن و ساواکی بودنش
، به رک و بی پرده سخن گفتن معروف است. روشن در بخشی از این گفت وگو درباره متهم شدن به ساواکی بودن و احضار شدن نزد آیت الله طالقانی به همراه یک خواننده سخن گفته است. بعد انقلاب به من و همایون بهزادی انگ ساواکی بودن زدند. همایون (عضو ساواک ) بود اما کاره ای نبود. شما چطوری می خواهید بگویید او (بهزادی) شکنجه گر بوده! شاید هم خواستند به او حقوقی بدهند گفتند برو ساواک ...
یادم نمی آید چکار کردم!
. مدتی هر دو را می کشیدم ولی کم کم فقط مصرف کننده شیشه و هروئین شدم. چقدر درس خواندی؟ دانشجوی مهندسی هستم. از اتهامات بگو. چیز زیادی از آن تجاوز به یاد ندارم. شیشه مصرف کرده بودم و وقتی شاکی را دیدم، قبول کردم که اشتباه کردم. اما اشتباهت را قبول داری؟ باز هم می گویم حالت طبیعی نداشتم. ساعتی قبل از آن اتفاق در اتوبان حقانی تصادف کرده و وارد بلوار شدم ...
روایت نفس های سوخته
اذیت می کرد. من هم فرمانده محور ادواتی بودم، دو تا موشک در زاغه مهمات لشکر 25 کربلا دیدم. آن موقع سردار مرتضی قربانی فرمانده لشکر و سردار مهری جانشین ایشان بود. یکی از دو موشک را بدون اجازه برداشتم و رفتم تانک مذکور را زدم، از قرارگاه ما را خواستند و گفتند چرا تانک را زدید؟ چرا جنگ را شروع کردید؟ گفتم آتش به اختیار کردم، یک موشک زده ام{literal}{{/literal}به پول آن زمان{literal}}{/literal} 4هزار تومان ...
حکایت بغض فروخورده!
بازگو کند. این زن جوان که اشک هایش بغض فروخورده ای را حکایت می کرد درباره سرگذشت غمبار خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: تازه وارد چهاردهمین بهار زیبای زندگی شده بودم که در عزای مادرم سوگوار شدم. زندگی آرامی را می گذراندیم تا این که حدود 3 سال قبل حادثه غم انگیزی این آرامش را به هم ریخت و خانواده ما را به روز سیاه نشاند. چرا که خبر رسید خواهر بزرگ ترم به قتل رسیده است. او ...
خودکشی در دنیای عشق گمشده و خیانت / گریه های کودکانه مادرش را نجات داد
شدیم . مثل یک تکه سنگ بهت زده بودم و نمی توانستم هضم کنم که چه بر سرم آمده است . وجود ماهان هم خوشحالم نمی کرد . حتی شیرین زبانی هایش برایم زهر بود و گاهی کتکش می زدم و بعد پشیمان می شدم . مدتی بود به مصرف قرص های آرامبخش روی آورده بودم باز هم تصمیم گرفتم اما این بار تصمیم نابود کردن خودم و ماهان. هر چه قرص توی یخچال داشتم در یک لیوان آب حل کردم. در مورد ماهان تردید داشتم نمی خواستم حق ...
روشن: بعد از شش تایی ها رییس استقلال به پرسپولیسی ها شام داد/ گفتند طالقانی را شکنجه کردم!
اخطار بی مورد داد. رایکوف به من گفت داور دنبال این است که به تو هم کارت زرد نشان بدهد. یک توپ یک متر با اوت فاصله داشت سوت زد گفت اوت! گفتم اوت نیست. گفت اوت است دیگر، حرف نزن. اخطار داد پشت سرش رفتم به او ضربه زدم و او افتاد. بلند شد کارت قرمز داد. گفتم من بیرون نمی روم. خلاصه از بالا به پایین گفتند و معتمدی ما را به بیرون برد. بعد بازی امیر عراقی در کمیته انضباطی جلسه گذاشت. گفت پسرم تو چرا فحش ...
جباری: برای بقای خودشان قرارداد های آنچنانی بستند، الان برای استقلال دردسر شده
نمی دادند تا ضعیف شود، اما سال های سال هرکاری کنند پرسپولیس نمی تواند به قهرمانی آسیا برسد. هیچ چیزی ندارند، ستاره می زنند! با مجیدی قرارداد 3 ساله بستند تا مردم تعریف کنند وی تصریح کرد: زمانیکه حمید سجادی معاون وزیر ورزش بود، جلسه ای بود که می خواستند در مورد استقلال و پرسپولیس صحبت کنند. سجادی گفت شما دست بگیر دارید. گفتم شما امکانات و تجهیزات استقلال مانند استادیوم دیهیم ...
بخش هیجانی زندگی ام خانه داری است
کی و چطور اتفاق افتاد؟ ده دوازده سال پیش بود. وقتی که کارم را ترک کردم تا کارشناسی ارشدم را تمام کنم این تفاق افتاد. من سرپژوهشگر پروژه تحقیقات زندگی آیت ا...جمی بودم. هم زمان نشریه بُشری در سازمان تبلیغات را هم منتشر می کردم. در همین حال و هوا، مدتی هم مسئول بخش بین الملل سایت شرکت نفت شدم. دیدم این کارها برنامه زندگی ام را خیلی تحت الشعاع قرار می دهد. یک روز رفتم در نمازخانه سازمان تبلیغات ...
اعتراف یک استقلالی؛ مدیرعامل پرسپولیس به من پیشنهاد خانه داد/ مثل پرسپولیسی ها به رختکن نرفتند تا شکلک ...
من جوان ترین بازیکن آن سال استقلال بودم. رکورد و این مسائل را نمی دانم. من 60 دقیقه بازی کردم، زخمی شدم و بیرون آمدم. برد و باخت یک سوی قضیه است. برزیل در کشور خودش 7 گل از آلمان خورد. توتی با رم از منچستر 7 گل خورد. کاری که خسروانی بعد این موضوع کرد جالب بود. فردای دربی که با 6 گل باختیم، خسروانی یک دسته گل برای علی عبده فرستاد. خسروانی مثل حالا که یک گل می خورند و فرار می کنند، نبود. می خواهم ...
واکنش امام خمینی به عملیات تروریستی در مسجد ابوذر تهران
سرویس : سیاسی - سایر حوزه ها زمان : شناسه خبر : 1275018 به گزارش خبرگزاری شبستان، روز 6 تیر 1360 گروهک فرقان طی یک عملیات از پیش طراحی شده، آیت الله خامنه ای را در مسجد ابوذر تهران مورد سوءقصد قرار داد. با انفجار بمب که داخل یک دستگاه ضبط صوت کارگذاری شده بود، امام جمعه تهران به شدت آسیب دیدند و بلافاصله به بیمارستان اعزام شدند. هدیه گروه فرقان ! روز بعد، روزنامه ...
حرف های ناگفته عابدینی از استانداری لرستان تا پشت پرده فوتبال ایران
را پرسیدند. بعد گفتند شما برو پایین. در نهایت جلسه دولت شروع شد و من را خواستند و گفتند رأی کامل آورده ای. حالا باید در دولت رأی بیاوری. آقایان وزرا هم آزاد بودند هر سؤالی می خواهند از من بپرسند. مهندس موسوی این را گفت و بعد هم گفت اگر انتخاب شدی شما به درد کار سیاسی هم می خوری وگرنه به همان کار عمرانی برمی گردی. شما مورد تأیید ما هستی. اولین سؤال را آقای عسگراولادی پرسید. پرسید که ویژگی استاندار ...
گنج باارزش امام هادی(ع) به یک مالزیایی در حج (حکایت اهل راز)
...، مسلمانان چه می کردند؟ گفت: نمی دانم. این، جای تأمّل است. گفت: ارتباط شما با ائمه و امام زمان چگونه است؟ برایش از توسّل بیشتر گفتم و نقش وسیله بودن اهل بیت را بیشتر توضیح دادم و گفتم: شیعه اظهار ادب و ارادت می کند و خدمت امام سلام می کند... نسبت به امام حی و زنده نیز چنین است. گفت: چگونه؟ باید چه گفت؟ گفتم: السلام علیک یا صاحب الزمان یا بقیهًْ ...
دوست داشتم فرهاد مجیدی پرسپولیسی شود!
...، تیمسار سلیمی، آقای معادی خواه، آقای عسگری و توکلی حضور داشتند. این ها در هیئت دولت از من سوالات مختلفی را پرسیدند. بعد گفتند شما برو پایین. در نهایت جلسه دولت شروع شد و من را خواستند و گفتند رای کامل آورده ای و باید در دولت رای بیاوری. آقایان وزرا هم آزاد بودند هر سوالی می خواهند از من بپرسند. مهندس موسوی این را گفت و بعد هم گفت اگر انتخاب شدی شما به درد کار سیاسی هم می خوری و اگر نه به ...
عیسی حاجی اف: رئیس جمهور داغستان به خاطر من به مامیاشویلی زنگ زد/ تیلور شانسی یزدانی را برد
... بله یک بار. 2003 من مصدوم شدم و 2004 دوباره به سایتی اف باختم. * تسنیم: 2005 هم در تلاش بودید که دوباره ملی پوش شوید اما به بوداپست نرسیدید. آن سال می خواستم بیایم اما ازدواج کردم. * تسنیم: شما فقط یک بار ملی پوش شدید و به مدال نقره جهان رسیدید. اینطور فکر می کنم که شاید بردن بووایسا سایتی اف کبیر، قهرمان افسانه ای کشتی، برای عیسی حاجی اف رسیدن به انتهای مسیر ...
دستی که بنا بود بریده شود و اباالفضل(ع) شفایش داد/ ماجرای جاانداختن بینی در زندان استخبارات عراق
. چیزهایی از اسارت یاد گرفته بودم ولی متوجه شدم نمی شود تنفس داد چون از دهانش کف خارج می شد. دیگر فهمیدم که قضیه ممکن است بُعد دیگری داشته باشد و حسین رفتنی باشد! نیروهای اورژانس ظرف سه چهاردقیقه و واقعاً زود رسیدند. گفتند اینجا نمی شود کاری کرد و باید در بیمارستان شک الکتریکی بدهیم. من به پسرش زنگ زدم و گفتم عموجان من دندان هایم این طوری و آن طوری شده که اگر به بیمارستان نرسی من مرده ام! به ...
چرا آقای فرمانده از همسرش دوری می کرد؟! + عکس
حمیدرضا را در شلوغی یک امامزاده گم کرد. همه دنبال حمیدرضا بودیم. یکی از خانم های همراهمان گفت: بابایش چقدر بی خیال است! بی خیال نبود. اصلا اینجا نبود. میان این ازدحام مردم و نگرانی من جایی رفته بود که نمی دانستم کجاست. حمیدرضا پیدا شد و علیرضا تنها یک جمله گفت: پسر من گم نشده خودش آمد. حمیدرضا کنار پدرش بود اما او سعی می کرد از بچه فاصله بگیرد. من هم ناراحت شدم. پیش خودم می گفتم حداقل در سفر ...
عروسی های خاکی
بوده است، می پردازیم؛ منصور سه سال از من کوچکتر بود روایت همسر شهید منصور ستاری: با اینکه دختر دایی و پسر عمه بودیم، اما من سه سال از منصور بزرگتر بودم و به فکر من و دیگران خطور نمی کرد وصلتی بین ما سر بگیرد. ما که از مشهد به تهران آمدیم منصور هم دانشکده افسری قبول شد. به خاطر مسافت دانشکده افسری تا منزل زیاد به منزل ما می آمد. یک روز صبح جمعه که پدرم قصد رفتن به بیرون از منزل ...
فرهیخته ای از دل هامون سیستان
کنند و هیچ گنجشکی روی درخت نمی ماند. رئیس با شادی گفت: براوو. اون موقع ها کلمه انگلیسی براوو را خیلی به کار می بردند. بعد رئیس خودنویس پارکر خودش را از توی جیبش درآورد و به من داد و گفت: شما اولین کسی هستید که این مسئله را درست حل کردید. علت اینکه من مسئله را درست گفتم از تیزهوشی من نبود، بلکه این مسئله عملاً در زندگی من اتفاق افتاده بود. پدرم از دوران کودکی غالباً وقتی به شکار می رفت مرا هم با ...
اعتراف به قتل همسر به خاطر عذاب وجدان
بودم و همانطور که گفتم دو فرزند آوردیم و هیچ مشکلی هم نداشتیم. هرگز فکر نمی کردم روزی دستم به خون همسرم آلوده شود و الان هم می گویم کاش آن روز در خانه تنها نبودیم. پس از حادثه چطور فرزندانت متوجه نشدند؟ وقتی دیدم همسرم فوت کرده خیلی ترسیدم. ابتدا ساعتی بالای سر جسدش گریه کردم، پس از آن تصمیم گرفتم ماجرا را پنهان کنم، به همین دلیل خون های روی ستون و سرامیک ها را پاک کردم و بعد هم جسد همسرم ...