سایر منابع:
سایر خبرها
زندگینامه رجب علی اعتمادی معروف به ر اعتمادی+آثار
ها می رفتند و کار می کردند، ولی به خاطر عشق و علاقه ای که به شهرشان داشتند دوباره برمی گشتند، پول ها را خرج می کردند و دوباره می رفتند . رجب علی اعتمادی می گوید من در یک خانواده متوسط متولد شدم و از سن شش سالگی عاشق کتاب بودم. پدرم وقتی این عشق را دید مرا به مکتب خانه برد تا زودتر سواد یاد بگیرم، چون آن زمان از هفت سالگی در مدارس ثبت نام می کردند. من یک سال در مکتب خانه درس خواندم و ...
قتل ناموسی در جنوب پایتخت
در محل کار می ماندم. مادرم زودتر از من به خانه رفت و در پایان ساعت کاری ام تماس گرفت و گفت زود خودت را به خانه برسان چون حال خواهرت هم بد است. وقتی به خانه رسیدم دیدم هر دو خواهرم از پدرم کتک خورده اند و حالشان خیلی بد بود. با شوهر خواهر بزرگ ترم تماس گرفتم و گفتم او را به خانه شان ببرد، اما حال حناز بد بود و صبح روز بعد به کام مرگ فرو رفت. فریده در مورد علت این درگیری می گوید: مشکل ما از زمانی ...
پیش نیاز حجاب، بارور کردن ریشه آن یعنی حیاست
. پدری پیش من آمد و گفت: بچه من نماز نمی خواند ، گفتم: چون شما که پدر او هستی می خوانی ، گفت: من یک رکعت نماز قضا ندارم، اما بچه من یک رکعت نماز نمی خواند! ، گفتم: به هم میایید ، گفت: حاجی ما را دست انداختی؟ ، گفتم: نه جدی جواب دادم، دلیل نماز نخواندن بچه شما، نماز خواندن شماست ، پرسید: چرا؟ گفتم: یک عمر نماز خواندی و تغییر نکردی. انسان ها به اندازه ای که از چشم خود اثر می گیرند، از گوش خود ...
تفریح دلهره آور دلواری ها با سایه ترس سگ های ولگرد+عکس
به گزارش گام خبر ، زینب رنج کش: از در مسجد امام جعفر صادق بندر دلوار بیرون آمدم زن همسایه قبول باشد گویان از کنارم گذشت لبخندی زدم و گفتم: ممنونم قبول حق. هوا تقریبا تاریک بود از کوچه مسجد گذشتم و وارد کوچه خودمان شدم حواسم به گوشی ام بود و در حال کنکاش اخبار بودم، گروه کاری را چک می کردم که صدای خرناسی عجیب تمام بدنم را بی حس کرد خشکم زده بود سرم را بالا آوردم و سگ هایی را در چند قدمی ...
بارداری زن صیغه ای از شوهر عقیم اش ! / من بچه دار نمی شوم ! / پدر بچه کیست ؟!
همسرم بچه دار نمی شدیم بارها به پزشک مراجعه کردیم و تحت درمان قرار گرفتیم. تا اینکه متوجه شدم من امکان بچه دار شدن ندارم. به همین خاطر همسرم از من طلاق گرفت و رفت. وی ادامه داد: دو سال قبل با زن جوانی به نام مریم آشنا شدم و او را به عقد موقتم درآوردم و او را صیغه 99 ساله کردم اما مدتی بود با مریم اختلاف پیدا کرده بودم. تا این که یک سال پیش وقتی از محل کارم به خانه برمی گشتم چند مامور به من ...
آزادی قاتل تهرانی از زندان با پرداخت دیه پس از بریدن سر عروس و پسرش + عکس و فیلم
زود فوت کرد شهرام را من و همسرم بزرگ کردیم، البته علت هم داشت. چونکه ما بچه دار نمی شدیم و شهرام که پدر و مادر نداشت، براحتی می توانست نقش بچه ما را ایفا کند. متهم ادامه داد: چون خسته شده بودم آن ها را کشتم، شهرام و همسرش مدام اذیتمان می کردند. حتی آن ها همسرم را کتک می زدند. درست بود که شهرام پسر خوانده ام بود، اما او را پسر خودم می دانستم و از اینکه می دیدم جواب آن همه محبت را این طور ...
برادرکشی برای رهایی خانواده از شکنجه شدن!
را تسلیم پلیس کرده است. شاهرخ درباره قتل گفت: شاهین برادر کوچک من بود. او ازدواج کرده و همسر و دو فرزند داشت. بدرفتاری های شاهین با خانواده اش همه را کلافه کرده بود. او تا قبل از اینکه با مینا ازدواج کند در خانه با مادرم بدرفتاری می کرد اما هیچ وقت او را کتک نمی زد. بعد از ازدواجش شدت عصبانیت او بیشتر شد و همسر و بچه هایش را کتک می زد. مینا چندین بار شکایت شاهین را به من کرد و گفت دیگر ...
ظرافت های زندگی با یک نظامیِ هنرمند
عمل می کرد. هفته یک بار به مدت دو ساعت به خانه پدرم می رفتیم. شام نمی ماند و می گفت خجالت می کشم مادرت شام و میوه برای پذیرایی می آورد اصلا حاضر نبود موجب زحمت کسی شود. برای خانواده ام احترام خاصی قائل بود طوری که اگر پدرم 10 بار هم از اتاق بیرون می رفت و می آمد سعید هر 10بار به احترامش بلند می شد. هنوز هم بعد از شهادت سایه محبت و توجهش برای ما هست و وجود دارد. همان طور که ماموریت می رفت و همه چیز ...
مرور یک تاریخ با ر- اعتمادی ؛ نویسنده ای که سلطان نشریات جوان پسند بود و آثار پرفروش می نوشت/ با هیچ ...
آمدند و جدا کردند. بعد هم گفتند برویم با هم یک چای بخوریم. من هم استقبال کردم و با اینها قهوه خانه رفتیم و رفیق شدیم. به آنها هم گفتم میوه فروش هستم و صبح زود باید به میدان تره بار بروم. صبح ها می رفتم خانه دوش می گرفتم لباس می پوشیدم و به روزنامه می رفتم اما شب ها دو ماه تمام در شهر نو می خوابیدم و با همه آنها رابطه دوستانه درد دلی برقرار کرده بودم و از آن این قصه را درآورده بودم. با یک ...
عشق اول هرگز فراموش نمی شود/ جامعه خالی از اخلاق است
. اعتمادی کم نیستند و می گویند با نویسنده ای سروکار داریم که قصه هایش نسبت به اتفاقات و شرایط روز اجتماع دور نیست. به نظر شما این نزدیکی به احوالات جامعه از کجا می آید؟ فکر نمی کنید به خاطر دوره روزنامه نگاری و حضورتان در مجله جوانان باشد؟ من هرسال یک رمان می نویسم و از سال 1357 هم سردبیر مجله جوانان بودم اما بعد از 13سال که بی دلیل و بی جهت خانه نشین شدم و کار نمی کردم، خیلی زده شده بودم، چون ...
او از شهادت می گفت و من باور نمی کردم
. علی هم حین انجام یکی از این مأموریت ها و در تماس با مردم دچار بیماری کرونا شد و کمی بعد به خاطر وخامت حال بستری شد و به شهادت رسید. کنارم بمان! همسر شهید از احوالات شهید در روز های آخر حیاتش یاد می کند و می گوید: چون نزدیک تحویل سال 1400بود، علی ما را به روستا برد، آنجا را خیلی دوست داشت. وقتی بیماری کرونا به سراغش آمد، به من گفت می خواهم برایت سبزی بکارم که من گفتم نه باید استراحت ...
دایی اگر این آقا 20 سال در فوتبال بوده، من 20 سال زندان بودم!/ ایشان را نمی شناسم؛ بچه های من چه گناهی ...
چند سال قبل و در تیر ماه سال 1392 علی دایی سرمربی وقت پرسپولیس در خصوص اتفاقات اخیر این تیم و تغییرات در هیات مدیره اظهار داشت: بدون شک با توجه به اینکه پرسپولیس و استقلال متعلق به دولت است، ما هم تابع هستیم اما معتقدیم باید وزیر ورزش با افکارش تصمیمات جدید بگیرد. به نظر شما این عاقلانه است که در عرض یک ماه ما سه مدیر عامل ببینیم؟ مگر من و بچه هایم چه گناهی کردیم؟ وی درباره حضور ...
مصاحبه با رتبه 1 ارشد روانشناسی بالینی 1401
برای مشاهده ی ویدئوی کامل مصاحبه می توانید به آدرس زیر مراجعه کنید: مصاحبه با رتبه 1 ارشد بالینی 1401 هرسال، بعد از اعلام نتایج کنکور، همه ی نگاه ها به سمت رتبه های تک رقمی است. آن هایی که در سال جاری کنکور داده اند، کنجکاوند که بدانند چه کسانی با چه درصدها و ترازی، توانسته اند جایگاه یک تا 10 کنکور را به نام خودشان بزنند. آن هایی هم که داوطلب کنکور سال آینده اند، دوست دارند ...
جزییات تازه از قتل دختر 19 ساله ای که به دست پدرش کشته شد
ماجرا را شرح داد و گفت: من به آنها گفته بودم که رفتار زشتشان را تمام کنند وگرنه کتکشان می زنم، اما آنها به حرف من گوش نمی داند و هنوز دوست پسر داشتند برای همین میخواستم آنها را تنبیه کنم، اما نمی خواستم کسی را بکشم. خیلی عصبانی بودم و نمی دانستم چه می کنم. وقتی فهمیدم دخترم مرده خیلی ترسیدم چون می دانستم من را زندانی می کنند، به بقیه گفتم باید بگویند او خود کشی کرده تا من قاتل نشوم و به زندان نروم ...
زن جوان پاسخ شکنجه های همسرش را با گلوله داد
همسرم مشکل داشتم. او خیلی بداخلاق و عصبی بود، مرتب من را کتک می زد و فحاشی می کرد. اوایل که بچه هایم کوچک بودند به خاطر آن ها طلاق نمی گرفتم. وقتی بچه ها بزرگ شدند من هم تصمیم گرفتم جدا شوم. یک بار که صحبت از طلاق کردم آن قدر کتکم زد که دیگر جان بلند شدن نداشتم. بعد عذرخواهی کرد و گفت دیگر دست روی من بلند نمی کند و دعوا و درگیری نخواهیم داشت؛ اما انگار همه چیز بدتر شده بود. او ادامه ...
زندان لازم نیست، آزادش کنید
: حدود هشت سال قبل و در یک روز سرد زمستانی ماموران نیروی انتظامی به خانه آمده و تمام موادی که خریده بودم را کشف کردند. در دادگاه محاکمه شده و به 20 سال زندان محکوم شدم. بعد از اینکه به زندان افتادم، همسرم با دو فرزند کوچکم تنها ماند و من هم به انتظار آزادی روزها را می شمردم. وقتی برای اولین بار به مرخصی آمدم متوجه شدم همسرم برای تامین هزینه های زندگی در خانه های مردم یا باغ ویلاها کارگری می کند. از ...
دست پنهان سازمان مجاهدین خلق در اعدام درباریان
. شریف هیچ گونه ارتباط جنسی نداشته است. محسن فاضل هم این گونه بود. در کتاب درباره او چرت نوشته اید. کریمی: آقای خوشبختیان خیلی از بچه های سازمان درباره فاضل این حرف ها را زده اند... خوشبختیان: ما خودمان یک سال در یک خانه تیمی بودیم و هیچ گونه از این مسائل نداشتیم. * شاید در آن خانه که شما بوده اید این گونه نبوده است... کریمی: فاضل را به خاطر همین مسائل به خارج از ایران فرستادند. ...
من به دیدار یکی از مراجع در قم رفته بودم؛ ایشان گفتند گرانی وجود دارد؛ گفتم عجله نکنیم، کار های اساسی در ...
ای یک روز بخوانیم و دعا کنیم در زمان حضور ولی عصر(عج) باشیم. خداوند قادر و عالم مطلق است و هرچه اراده کند بلافاصله انجام می شود. من به دیدار یکی از مراجع در قم رفته بودم. ایشان گفتند گرانی وجود دارد که حقیقت هم همین است و وظیفه ثروتمندان و کسانی که دست شان به دهان شان می رسد این است که مواظب بیچارگان، در ماندگان و تهیدستان باشند. خدا از آن ها مواخذه می کند. من به آن مرجع گفتم سوالی از شما دارم که ...
روایت های آیت الله مهدوی کنی از زندگی در محله قدیمی تهران | نقش عالم محله کن در لغو قرارداد رویتر
درست کنم. معلم های آن زمان اکثراً آدم های متدینی بودند. او به بچه ها گفت حمد و سوره را بخوانید. من چون در خانواده یاد گرفته بودم بهتر از بقیه خواندم. حتی قرائتم هم تا حدودی خوب بود. وقتی همه بچه ها خواندند به من گفت تو ملا می شوی. گذشت تا روزی که من شاید 18سال سن داشتم. نخستین شبی که در کن در حسینیه محله خودمان (محله میانده) منبر رفتم، یک روحانی بود که از اصفهان می آمد و منبر می رفت. آن شب به من ...
لب های خندان او به وقت وداع با مادردیدنی بود
نمایش نامه سربداران و تعقیب ساواک محمد مهدی محب شاهدین در اسفند 1336 به دنیا آمد. 11 ساله بود که پدرش را از دست داد. گویا خدا چنین مقدر کرده بود تا او از کوچکی با سختی ها و محرومیت ها دست و پنجه نرم کند. برادر شهید می گوید: برادرم در مقطع دبیرستان بود که با نوشتن انشایی علیه حکومت، از دبیرستان اخراج می شود. او با ادامه مبارزه علیه رژیم دستگیر شده و به زندان می افتد. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ...
مخوف ترین دعوای فامیلی
. ساعتی بعد همسرم جلوی در ایستاد. سراغ او رفتم و گفتم چرا بالا نمی آیی که به من گفت منتظر برادرانش است. می گفت برادرانم می خواهند بیایند چند دقیقه ای من را ببینند و بروند. راستش خیلی تعجب کردم. گفتم اگر برادرانت می خواهند به خانه مان بیایند چرا باید تو را مقابل در خانه ببینند؟ افراد مسلح از راه رسیدند این مرد ادامه داد: در همان حال که باهمسرم مقابل در خانه ایستاده بودم، صدای شلیک تیرهوایی ...
آیدا شاملو یا الهه امیرانتظام
؟ همسرم گفت: بله من شنیدم که ایشون حال نداره، بالاخره ما هم سال ها در کنار همدیگه بودیم. گفتم یه احوالی بپرسم. گفت: ایشون نیمه کما هستن و متوجه میشن. همسرم گفت که شما سلام ما رو برسونید و بگید ما برای احوالپرسی اومدیم. گفت: نه ایشون نیمه کما هستن و می شنون چرا خودتون نمی گید؛ که شوهرم رفت کنارش، خم شد به سمت او – خیلی عکس تاریخی می شد- گفت آقای گیلانی من عباس امیر انتظام هستم، زندانی ...
سوریه رفتن پارتی می خواهد!
...> بعد از یک هفته زیارت به ایران برگشتیم. نزدیک غروب به خانه رسیدم. همان شب برادر دستان و بعد از آن سردار سلیمی فرد زنگ زدند و گفتند: حسن آقا کجایی؟ گفتم: خانه. گفتند: فردا بچه ها راهی سوریه هستند. اگر آمادگی داری، بسم الله. تعجب کردم. دو سال به هر دری زدم، اما نشد. حالا خودشان زنگ روی زنگ که کجایی؟ بیا که باید بروی! گفتم: من که مدت ها است آماده ام!، گفتند: پس، فردا عصر پادگان منتظرت هستیم. کد خبر 672605 ...
درخواست تختی از پیرمرشد محله اکباتان چه بود؟
قدر چهل، چهل گفتم تا گوینده گفت ساعت شش بامداد است. در آن زمان رئیس رادیو از من پرسید، آقای شیرخدا، شما امروز یکی و دو تا می خواندید. گفتم امروز این برنامه برای بانوان بود و برای آنها خواندم. ساکن 25 ساله شهرک اکباتان زندگی در این محله را به هرجای دیگری ترجیح می دهد. عباس شیرخدا که سال 1312 در محله خیام به دنیا آمده می گوید: همه اقوام و خانواده ام در محله خیام و حوالی اش ساکن بودند تختی ...
محمدی گلپایگانی: دشمن در فضای مجازی به دنبال بی حجابی است/رهبر انقلاب در سلامتی کامل هستند/عجله نکنیم ...
رفته بودم. ایشان گفتند گرانی وجود دارد که حقیقت هم همین است و وظیفه ثروتمندان و کسانی که دست شان به دهان شان می رسد این است که مواظب بیچارگان، در ماندگان و تهیدستان باشند. خدا از آن ها مواخذه می کند. من به آن مرجع گفتم سوالی از شما دارم که قدرت خدا چگونه است که ایشان گفتند قدرت خدا مطلق است و هرچه بخواهد انجام می شود. گفتم عجله نکنیم کارهای اساسی در حال انجام است. امیدوارم اثرات اقدامات خوبی که در گوشه و کنار کشور انجام می شود را به زودی مشاهده کنیم. ...
قهرمان محله | رهبر معظم انقلاب به این فعال اجتماعی چه لقبی دادند؟ | حامی 35خیریه و صندوق قرض الحسنه
و تا سال 1349 در همین شرکت مشغول بودم. بعد از آن هم در سال های 51، 52 یک شرکت چای را با شوهر خواهرهایم تأسیس کردیم. این شرکت را با 50 هزار تومان راه اندازی کردیم و تا پیش از پیروزی انقلاب هم آن را داشتیم. من قبل از پیروزی انقلاب هیچ سمت دولتی نداشتم یعنی نمی خواستم داشته باشم. بعد از پیروزی انقلاب، در زمان شهید رجایی، به من پست ریاست سازمان اوقاف پیشنهاد شد که قبول نکردم و گفتم بهتر از ...
روزی که استاد شهریار برای شعرخوانی به لشکر عاشورا آمد/ پدری که فرزندانش را نذر سلامتی امام (ره) کرد
در عملیات بیت المقدس3 شهید شد. وی ادامه داد: جالب است که بعد از عملیات به تبریز برگشتیم و قرار شد برای عرض تسلیت به خانه این شهید برویم، همه بچه ها تحت تاثیر بودند و گریه می کردند اما پدر شهید به ما با حالت عجیبی گفت اصلا گریه نکنید، من می دانستم که محمدتقی شهید می شود وقتی که امام (ره) بیمار بودند و حاج احمد در تلویزیون از مردم خواست که برای امام دعا کنند من احساس کردم خطر امام را تهدید ...
دوست دارم برای امام حسین شعر بگویم/ خانواده ام روحانی بودند/دوست دارم تا 83 سالگی عمر کنم
. شما یاد کردید که سهراب دیر شناخته شد، خود شما هم چند دهه بعد شناخته شدید. فضای سیاسی بود و و بیشتر به دست چپی ها بود و چون من در جریانات سیاسی نبودم پس شناخته نشدم. شاعران دسته چندم اشعار سیاسی می گفتند و در کشور معروف شده بودند. من بعدها هم تبلیغی برای کارهایم نکردم و خودش خواننده و راهش را پیدا کرد. * عشقم در سال های جدید مولوی است ارتباط شما با شاعران ...