سایر منابع:
سایر خبرها
حل مشکلات مردم روستای حسام آباد با تلاش های جهادی یک حافظ روشندل
وقتی نابینا شدم قرآن در بطن و وجودم باشد. بنا به این فرموده پیامبر اکرم(ص) که من در میان شما دو امانت نفیس و گرانبها می گذارم یکی کتاب خدا قرآن و دیگری عترتم را؛ با حفظ قرآن و تمسک به اهل بیت(ع) در تلاش بودم هیچ گاه از این مسیر دور نشوم، چراکه پیامبر(ص) وعده داده اند هر کس به این دو امانت تمسک جوید هیچ گاه گمراه نخواهد شد. هر روز در نماز از خداوند می خواهیم که ما را از گمراهان قرار ندهد. ...
او را کشتم چون مدام ورد می خواند
بودم که ناگهان مستاجر ما که از مشکل روانی هم رنج می برد، به یک باره وارد منزل شد و من بی اختیار به طرف او رفتم که ابتدا مرا با چاقو زد و سپس شوهرم را هدف ضربه چاقوی نوک تیز قرار داد. او به تنهایی به منزل ما هجوم آورد و مرا از ناحیه شانه و پشت سر زخمی کرد. با لو رفتن ماجرای یورش دلهره آور مستاجر به منزل صاحبخانه، بی درنگ عملیات شناسایی مخفیگاه و دستگیری وی با صدور دستورهای محرمانه قضایی در حالی ...
پلیسی که از خانواده متهمان بد سرپرست حمایت می کرد
سربازی سال 81 وارد نیروی انتظامی شد. من و ناصر سال 1387 با هم ازدواج کردیم. ایشان پسر خاله پدرم بود. خانواده معتقد و مذهبی داشت و همین شروع یک زندگی برای من بود. من 13 سال همراه و همسنگرش بودم در این مدت اخلاق و رفتار ناصر زبانزد خاص و عام بود. ماحصل زندگی ما تولد سه فرزند بود. یک پسر و دو دختر. جانبازی و جانثاری ایشان در ادامه از شوق حضور همسر شهیدش در لباس نظام ...
عزاداری عظیم/ سه خواسته امام سجاد (ع) از یزید
تا برآورم. حضرت گفت: اول آن که سر مقدس پدرم را بدهی تا آن صورت نازنین را ببینم. دوم آن که اموالی که از ما غارت شده است را پس دهی. سوم آن که اگر تصمیم به کشتن من داری، شخص امینی را معین کنی تا این زن ها را به مدینه برسانی. یزید گفت: اول آن که صورت پدرت را هرگز نخواهی دید. دوم آن که من تو را عفو کردم و از کشتنت گذاشتم، پس زنان را کسی جز تو به مدینه باز نمی گرداند. سوم آن که ...
گفتگویی که موزه سینما برای زادروز ژاله علو منتشر کرد + فیلم
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو به نقل از روابط عمومی موزه سینما، ژاله علو با بیان اینکه در سال 1306 در تهران متولد شده است، گفت: در یک خانواده که اهل فرهنگ، ادب و خوشنویسی بود بزرگ شده است. پدرم علاقه زیادی داشت که من با ادبیات کشور آشنا باشم به همین دلیل از هفت سالگی با شروع مدرسه کتاب حافظ، سعدی و شاهنامه برایم می خواند و من را تشویق می کرد تا با اشعار بزرگان کشور آشنا باشم. وی ...
دوست دارم با تیر قناص شهید بشوم!
...، بدو که رفتیم، صورت علی را بین دو دستم گرفتم و تکرار کردم علی مه او آدم سابق نیستم، عوض شدم. میتانم پول ته پس بدم .... علی نگذاشت حرفم تمام شود و همین طور که جلوتر می آمد تا مرا در بغل بگیرد گفت همی که اینجایی یعنی عوض شدی هر چی بین ما بوده تمام شده، مه بخشیدمت. مه هم همه چیز ره ول کردم و آمدم ده سوریه برای شهادت... حالا من در شوک فرو رفته بودم. پیشانی اش را بوسیدم و از علی خدا ...
معاون رئیسی: راه حل اساسی برای معضل ناهنجاری های فرهنگی شرکت های استارتاپی، حمایت و پشتیبانی از جریان ...
. هنوز یک ماه بیشتر از حضورم در دانشگاه نگذشته بود که با سالومه آشنا شدم. او همکلاسی ام بود و پدرش وضعیت مالی خوبی داشت. خیلی زود ارتباط من و او صمیمی شد و مدام با یکدیگر در ارتباط بودیم. اما وقتی می دیدم سالومه چگونه در رفاه و آسایش زندگی می کند و هر چیزی را دوست داشته باشد به راحتی می خرد، از نظر روحی به هم می ریختم و از خانواده ام متنفر می شدم، چرا که در برابر سالومه احساس ...
عروس 14ساله ای که همه به او شک داشتند...
و حتی خاله ام سوگند می خوردیم که اشتباه می کند و هیچ گاه چنین ارتباطی بین ما وجود نداشته است ولی پدرم باور نمی کرد و سوءظن هایش همواره بیشتر می شد. به طوری که طی چند روز همه فامیل را به هم ریخت و ادعا کرد که پسر خاله ام مرا که دختری 14ساله بودم فریب داده است تا مرا اغفال کند! تنهایی و خواستگار جدید به همین دلیل حتی گوشی تلفن همراهم را گرفت تا با کسی ارتباط نداشته ...
خیانت زن متاهل رنگ خون به خود گرفت/ قتل همسر به خاطر رابطه نامشروع!
عصر ششم آبان ماه سال 98 مرد 37ساله ای به نام آرمین به کلانتری 12 شهرقدس رفت و از قتل همسر 33ساله اش به نام عاطفه خبر داد.وی گفت همسرم را بخاطر خیانت کشتم. با اظهارات مرد جوان پلیس به همراه پدر آرمین به خانه وی رفت و با جسد زن جوان روبه رو شد که درسرش داخل یک کاسه آب قرار داشت و گلویش با پارچه صورتی بسته شده بود . خیانت موجب قتل زن جوان در تهران جسد با دستور قضایی به پزشکی ...
فرار دختر 16 ساله از خانه بخاطر وحشت از پدرش / مرد عصبانی در خیابان با چاقو به جان دخترش ا فتاد + عکس و ...
بود . 7 سالم بود درست زمانی که همه دانش آموزان با پدرو مادرشان مقابل مدرسه بودند من تنها به مدرسه رفتم از فشارهای پدرم مدت ها مریض شده بودم تا اینکه مادرم به خاطر من تصمیم گرفت بار دیگر با پدرم ازدواج کند من خوشحال بودم فکر میکردم دیگر آتش بس شده و دعوا تمام است اما این فقط چند روز بیشتر دوام نداشت مانند یک رویا بود پدرم بارهم همان مرد سابق عصبی بود کافی بود غذایش آماده نباشد مادرم را ...
چه زمانی به شکست اعتراف می کنند؟
نگران تهاجم فرهنگی از طریق ماهواره ها بود. از نگاه آنها بنیان های خانواده های ایران در مواجهه با ماهواره در حال فروپاشی بود. از همین رو مجلس جریان راست (پدرخوانده جریان اصولگرایی امروز) احساس تکلیف کرد تا کار ماهواره را با یک قانون یکسره کند. پدران جریان اصولگرایی امروز در مجلس کلیه دستگاه های فرهنگی کشو را موظف کردند تا اثرات مخرب استفاده از برنامه های منحرف کننده را در جامعه تبیین نمایند ...
فضای حاکم بر جبهه، مصداق واقعی فاستبقوالخیرات بود
خانه ما آمدند و جریان را به پدرم گفتند و عملیات آن ها نافرجام ماند. پدر در جبهه کردستان، پسر در جبهه جنوب با شروع جنگ در مناطق غربی، پدرم قدرت الله، قصد حضور در کردستان کرد و برای دفاع عازم آن جا شد. خدا می داند که چقدر دلم می خواست با او بروم، اما نه اجازه می داد و نه امکانش مهیا بود تا اینکه اولین حضور من در مناطق جنگی جنوب در غالب اردوهای نهضت سوادآموزی و نزدیک عید سال 1360 ...
اقدام به خودکشی پسر 16 ساله در غرب تهران
. وحید. وقتی در مقابل میز مشاور نشست در اظهاراتش مدعی شد که از سن 12 سالگی زمانیکه پدرم بامن بدرفتاری می کرد به دوستان ناباب خیابانی رو آوردم وبعد از مدتی به مواد مخدر رو آوردم بعد از مدتی که اعتیاد من به گل برای پدرو مادرم آشکار شد با التماس های مادرم زود که به کمپ ترک اعتیاد رفتم تازه وارد سن 16سالگی شده بودم وقتی ترک کردم و به خانه برگشتم رفتارهای خشونت بار پدر با من ادامه داشت وقتی ...
ماجرای مرگ اگاهی شهید چمران
ایش سرازیر شد. این اولین دیدار ما بود و سخت زیبا بود. باردوم که دیدمش برای کار در موسسه آمادگی کامل داشتم. کم کم آشنایی ما شروع شد. من خیلی جاها با مصطفی بودم، در موسسه کنار بچه ها، در شهرهای مختلف و یکی دوبار در جبهه. برایم همه کارهایش گیرا و آموزنده بود. بی آنکه خود او عمدی داشته باشد. غاده با فرهنگ اروپایی بزرگ شده بود. حجاب درستی نداشت اما دوست داشت جوردیگری باشد، دوست دا ...
کیمیایی است تعزیه داری حسین(ع)
کودکی با نوای مناجات پدرم از خواب بیدار می شدم و شب ها به جای لالایی حدیث قرآنی برای من می خواند. پدرم، ما را با سبک زندگی اهل بیت(ع) تربیت می کرد و از آن زمان تا به حال با قرآن و سبک زندگی ائمه(ع) به خوبی آشنا هستیم و حسابی انس گرفته ایم. خدا را شکر می کنم به خاطر وجود پدرم و درس هایی که در این 40 سال از او یاد گرفته ام. ابوالفضل فرزند پسر شیخ رحیم است و امروز خودش تشکیل خانواده داده و ...
به من چه به به تو مربوط نیست ختم می شود
حجاب براش دوست داشتنی باشه. امروز من و پدرش وظیفه داریم خوب و بد رو نشونش بدیم. وقتی بزرگتر شد و به سن تشخیص رسید، انتخاب مسیر زندگی با خودشه. خداحافظی مان برخلاف سلام چند دقیقه قبل، چندان دوستانه نبود، اما من بیشتر از خانم سرمدی، از خودم دلخور بودم که چرا با انفعالم در مقابل بی حجابی دختر او، اجازه دادم حجاب زیبای دخترم را زیر سؤال ببرد... تجربه سوم/ روایتگر: دختر دانشجو همان ...
حال نسرین مقانلو وخیم شد | نسرین مقانلو با این ویدئو اشک همه را درآورد
ا می نشستم برنامه چشم انداز را می دیدم، همکارانم را نگاه می کردم، گریه می کردم. بازگشت نسرین مقانلو به ایران 10 سال پیش بالاخره تصمیم گرفتم با همسرم صحبت کنم و میزان دلتنگی و علاقه ام به کارم را به او گفتم، خوشبختانه او هم قبول کرد به همراه بچه ها به ایران برگردیم تا بتوانم بدون دغدغه و استرس به کارم برسم. دختری در قفس آقای صلح میرزایی اولین فیلمم بعد از آن دوران بود ...
زن جوان مستاصل از رفتارهای همسر بی بند وبارش/ شوهر این زن از او خواسته های نامتعارف دارد!
گاه توجهی به نیازهای عاطفی و روحی ما نیز نداشتند. با وجود این من با همه سختی ها به تحصیلاتم ادامه دادم و برای ادامه تحصیل در مقطع کاردانی وارد دانشگاه شدم. این در حالی بود که باز هم خانواده ام اهمیتی به این موضوع نمی دادند و از من حمایت نمی کردند. هنوز یک ماه بیشتر از حضورم در دانشگاه نگذشته بود که با سالومه آشنا شدم. او همکلاسی ام بود و پدرش وضعیت مالی خوبی داشت. خیلی زود ...
آرمان مخفیانه به من خیانت/ساعد از من می خواست با همسرم زندگی کنم ولی با او در ارتباط باشم!
27ساله ای است که برای شکایت از صاحبکار سابقش به دامان قانون پناه آورده بود تا راهی برای رهایی از یک مخمصه خود ساخته بیابد. این زن جوان که چهره ای آشفته و مضطرب داشت، درباره ماجرایی که زندگی اش را در آستانه فروپاشی قرار داده است، گفت: به خاطر آن که در خانواده ای بی سر و سامان و به هم ریخته زندگی می کردم و پدرم نیز اعتیاد داشت، در 14سالگی با مردی ازدواج کردم که 20سال از خودم بزرگ تر بود. آن ...
حضرت زینب (س) بدن بدون سر دید و من تن سوخته همسرم را
برگشتیم خیلی ناراحت بودم که چرا سپهدار نیست؟ آنقدر گریه کردم تا اینکه خوابم برد. در خواب سپهدار گفت: چرا ناراحتی؟ مگر مهمانی فلان روز و فلان جا را نمی گی؟ من آن روز آنجا بودم. تو ندیدی. از خواب که بیدار شدم دلم قرص شد سپهدار هست. نسبت به پیشوند همسر شهید چه احساسی دارید؟ به دو دلیل عنوان همسر شهید را دوست ندارم و هیچ وقت نمی گویم همسرم شهید شده است. یکی دیدگاه برخی مردم و ...
بازگشت به خویشتن در حرم یار
آرایش جدید می خریدم. لباس و کیف و کفش مد روز هم جای خودش را داشت. پول سرسام آور برای زیورآلات می دادم. اما این کارها مرا تسکین نمی داد. 3 سال به این رفتار ادامه دادم. محدثه به تذکرات خانواده و پدرش هم اعتنایی نداشت تا اینکه تلنگری او را از مسیر رفته بازگرداند. خودش توضیح می دهد: سال 93 روز 13 فروردین مصادف شده بود با ایام عزاداری فاطمیه. البته نمی دانستم که روز شهادت بود. با دوستانم به ...
رابطه پنهانی مرد متمول با زن جوان رنگ خون به خود گرفت/ بوی تعفن از خانه مجردی راز قتل را لو داد+ عکس و ...
قتل را پذیرفت. وی گفت: من به امید شروع یک زندگی تازه با محسن آشنا شدم و به خانه اش رفتم. اما او رفتارهای عجیبی داشت.آخرین بار که به آنجا رفته بودم او سه شبانه روز مرا در خانه اش زندانی کرد و شکنجه داد.گمان می کنم او تحت تاثیر مصرف مواد مخدر دست به چنین کاری زده بود.او حتی می خواست مرا بکشد. به همین خاطر قمه ای را که زیر تخت قرار داشت بیرون آوردم و به او ضربه زدم. این زن در ...
سارقان مسلح بی رحمانه فرزندان یک خانواده را یتیم کردند / قتل در سناریوی سرقت از طلافروشی خانی آباد + عکس
سرقتی یک کیلوگرم بوده و دو کیلوگرم آن را خودم تنهایی برداشتم. بعد هم دستگیر شدم و چند سالی در زندان بودم و پس از آزادی به سراغ طلاها رفتم و با فروش آنها زندگی ام را سپری می کردم اما هیچ گاه روی آرامش را ندیدم چراکه وقتی دستگیر شدم همسرم طلاق گرفت و دو فرزندم را با خود بردو من بعد از آزادی به تنهایی زندگی می کردم. وقتی پول طلاها را خرج کردم و تمام شد با موتور کار می کردم اما درآمد کار با موتور ...
غلامی که روسفید شد
بود که شمشیرش را بازبینی و اصلاح می کرد. از امام سجاد (ع) نقل شده است که: جون در خیمه ی پدرم سرگرم وارسی شمشیرش بود و پدرم اشعاری را زمزمه می کرد: ای روزگار! اف بر تو باد که هر صبح و شام دوستی را از من می گیری... . *جون در ظهر عاشورا و اجاز نبرد خواستن روز عاشورا، جون نماز ظهر را با امام خود خواند آن گاه با وجود سالخوردگی اش خدمت امام رفت و اجازه ی جنگ گرفت. امام ...
امکانات نداشتیم، اما تعصب داشتیم
...> تیم چهارصددستگاه بین محله ها خوش درخشید، همین دوره پای من هم به مسابقات آموزشگاه ها باز شد. یک روز به اصرار یکی از همبازی هایم راهی باشگاه شاهین شدم و عباس اکرامی، مدیر و مؤسس باشگاه شاهین که در مسابقات بازی ام را دیده بود از من استقبال کرد. مرا به تیم کولاک که یکی از تیم های پایه باشگاه شاهین بود معرفی کرد و فوتبال حرفه ای از آنجا برایم شروع شد. 2 سال و نیم در تیم کولاک بازی کردم. تمرین ها حرفه ...
تعالی یک قرن هنر بر تاروپود پارچه های قلمکار عطریان
کارگاه قلمکاری ملزم به فعالیت بودم اما در ایام تحصیل، پدرم، تحصیل را مقدم بر کار می دانست. در گذشته پدرم به دلیل اینکه هنر پارچه قلمکار شغل آبا اجدادی اش بود و همه از اساتید بنام قلمکار کشور بودند این حرفه را ادامه دادو به فعالیت در این حوزه بسیار علاقه مند بود، اما ایشان برای فرزندان خود تحصیل را مقدم و واجب تر از کار می دانست و در کنار آن برای روشن نگه داشتن این راه از ما می خواست که این هنر را ...
بدون پا هم می شود ایستاد
مادر با حوصله بسیار داستان تولدم را برایم تعریف کرد و خیلی زود با حقیقت زندگی ام کنار آمدم. البته ناگفته نماند که در این مسیر مادرم خیلی همراه بود. برای مثال زمانی که بچه های فامیل با هم بازی می کردند و من هم کشان کشان خودم را میانشان می بردم تا همبازی شان شوم مانع این کار نمی شد و به پدرم یادآوری می کرد که فوقش زمین می خورد، 2 روز دیگر خوب می شود اما نباید از جمع دور بماند. به همین دلیل هیچ وقت ...
درس پرواز به بچه های محله
لحن آرام و چهره نجیب مهناز خانم نشسته است. او به پای این بله گفتن، مردانه ایستاده است: در سال های اول ازدواجمان، حاجی همیشه در جبهه بود و من در منزل پدرم یا کنار خانواده همسرم زندگی می کردم. تنهایی و نگرانی برای سلامت حاج احمد در آن سن برایم خیلی سخت بود ولی من با همین شرایط او را قبول کرده بودم! سردار دومین شهید خانواده مایلی است و داود برادر کوچک تر حاج احمد، مدتی بعد از تولد حسین به ...