چادر ارثیه مادرم، حضرت زهرا (س) است
سایر منابع:
سایر خبرها
سرنوشت دختری که محجبه ها را مسخره می کرد!
طلبه بودم. همه این ها حتما حکمتی داشت. پس آمدن من هم تا اینجا بی حکمت نبود. موقعی که دست ها به نشانه عهد با امام زمان عج بالا رفت. خجالت نکشیدم و برای اولین بار به جای خندیدن به این کارها، دستم را بالا آوردم و گفتم: امام زمان عج من به خودت قول می دهم که چادر حضرت زهرا س از سرم نیفتد! حرف های فاطمه ناخودآگاه مرا یادعبارتی از قرآن می اندازد فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی مَنْ ...
فکرشو می کردید دختر “خسرو شکیبایی” چنین چهره ای داشته باشد/ عکس
خانه دیدم که باز هم بسیار اذیت شدم. دختر خسرو شکیبایی با گله از برخوردهایی که با او بعد از فوت پدرش شد اظهار کرد: متاسفانه در این سال ها جوری با من برخورد شد که انگار هیچ نسبت خونی با خسرو شکیبایی نداشتم و این من را بسیار آزرده خاطر کرد. وی که فعالیت های هنری نیز داشته است خاطرنشان کرد: در رادیو کار گویندگی می کردم و در انجمن گویندگان جوان هم به عنوان دوبلور مشغول شده بودم . اما متاسفانه دی ماه سال 89 همسرم در حادثه ای فوت کرد که بعد از آن دیگر نتوانستم فعالیتی داشته باشم و خانه نشین شدم. ...
دردسر شوم نسخه زن رمال برای پسر عاشق
بود و من باید آن محلول را می خوردم. در این مدت هم به خاطر شکستی که خورده بودم و برای فراموش کردن فرزانه به سراغ گل رفته بودم. زمانی که محلول را خوردم، انگار دیوانه شدم. همه زنان را به شکل فرزانه می دیدم و دلم می خواست از آنها انتقام بگیرم. دو دختری را هم که سوار کردم، با همین تصور آزار دادم و می خواستم انتقام بگیرم. من هیچ سابقه کیفری ندارم و اهل هیچ خلافی هم نیستم اما نمی دانم محلولی که زن رمال تجویز کرد، چه بود که چنین حالی به من دست داد. ...
جمشیدی: بخش مهمی از کار تلویزیون را در روایتگری هیأت نوجوانان آموختم+فیلم و عکس
) است فرزاد جمشیدی گفت: شب ها و روزهای زیادی در مقابل دوربین نشسته و صحبت کرده ام. سفرهای زیادی به شهرها و کشورها داشته ام؛ اما برنامه شما برای من یک حق الزحمه ای بود که در این چند سال کار داده شد. این را زمانی دستم خواهم کرد که به کربلا مشرف شدم. دعا کنید امسال این توفیق را داشته باشم به عنوان سفیر رسانه به کربلا مشرف شوم. یک بار دیگر هم گفته بودم ما نمک گیر اشک همدیگر هستیم. یک تشکر هم از بچه های ...
مصاحبه عجیب با کیلین مورفی/ اوپنهایمر ساده لوح است!
متوقف کنید، زمانی که فیلم برداری تمام می شود یک انرژی زیادی ناگهان از درون شما تخلیه می شود. این می تواند شوک بسیار بزرگی باشد، لااقل برای من این طور بوده، در یک بازه زمانی نه "جی. اوپنهایمر" بودم و نه کیلین مورفی ! یک غیرنظامی و یا یک نظامی نبودم، انگار در اطراف زندگی خودم شناور بودم؛ اما به هرحال شما ناچارید تا خودتان را بازندگی روزمره خود وفق دهید. وقتی کریستوفر نولان به شما برای این کار ...
خدا را شکر که اسارت کشیدم/ وقتی فهمیدم مادرم زنده است، آرام شدم!
یا مادر خود را از دست داده ولی به آنها نگفته بودند و آرام آرام خبر فوت عزیزانشان درز می کرد. من هم نگران بودم که نکند مادر من هم رفته باشد و به من نگفته باشند. یکی از دوستانم زودتر از من آزاد شده بود، روزی که رسیدم، او را دیدم؛ تا دیدیمش پرسیدم: حمید مادرم زنده است یا نه؟ گفت: مادرت زنده است... تازه آن لحظه نفس راحتی کشیدم و یک آب خوش از گلویم پایین رفت؛ گفتم خدا را شکر مادرم را می بینم ...
روایت تصویری زندگی شهید مرتضی مظاهرکرمانی
را گول بزند و بفریبد و انشاءالله که این بار عاشق به میدان نبرد بروم. پدر و مادر عزیز شما را به صبر سفارش میکنم و توصیه میکنم که همیشه در هر کار خود خدا را شاهد و ناظر بدانید و همیشه متوکل به او باشید زیرا که همه کارها بدست و به خواسته اوست هر چه میخواهید از او بخواهید و همچنین سفارش میکنم که در رعایت اصول اسلامی کوشا باشید.میدانم که فرزند خوبی برای شما نبودم ولی مرا ببخشید و حلالم ...
افتخارم خدمت به اهل بیت است
کار خود را شروع کردم. اولین پارچه ای که نوشتم برای اردوی زیارتی مشهد مقدس بود و آن روز نقطه آغاز فعالیت هنری و کاری بنده شد. مدتی بود که مشمول خدمت سربازی شدم و در حال غیبت خوردن بودم. از خوش حادثه در سربازی نیز مسئول تبلیغات سپاه پاسداران شدم. در آنجا کارگاهی در اختیار بنده گذاشته شد و حدود 18ماه در این کارگاه مشغول پارچه نویسی شدم؛ حتی برای دیوارنویسی به جنوب کشور رفتم و در آنجا هم ...
امین زندگانی: قرار نبود بازیگر شوم!
که دانشجو بودم علاقه ای به بازیگری نداشتم و به فیلمسازی علاقه داشتم. در دانشکده ی تئاتر که بودم از بازیگری تئاتر خوشم آمد. همان سال ها از طریق شاهین باباپور که هم کلاسی ام بود و الان یکی از کارگردانان خوب ماست دعوت شدم بروم سر سریال وکلای جوان. باباپور دستیار آقای کاظمی بود. من البته گفتم از تست و اینها خوشم نمی آید اما به هرحال رفتیم دفتر و قرارداد بستیم. آن زمان هم شهریه ی دانشگاه آزاد را می ...
مرد بی غیرتی که زنش را مجبور به بی عفتی با دوستانش می کرد! + عکس
تجدد و به تقلید از فرهنگ غربی با پوشش زننده کنار هم می نشستند و با خنده های مستانه خودشان مرا آزار می دادند. این دعوت های گروهی هر روز شکلی جدید به خود می گرفت به طوری که غیرت و مردانگی هم از بین رفته بود و خجالت و حیا از رفتار آن ها شرمنده می شد. این رفتارهای زننده به حدی رسید که دیگر نمی توانستم شاهد این صحنه های شرم آور و درخواست های گستاخانه شوهرم باشم تا اینکه انوش از من خواست با لباس های کوتاه ...
گفت و گو با نخبه قرآنی شهرستان مرزی کلات "حنانه مجاور" دارنده رتبه برتر چهل و یکمین دوره مسابقات کشوری ...
پیدا کردم که در این مرحله نیز لطف خدا شامل حال بنده شد و رتبه برتر کشوری را به دست آوردم. یک جمله به پدر و مادر؟ از پدر و مادرم که همواره در این راه حامی من بودند و کمکم نمودند صمیمانه سپاسگزارم. یک جمله به مربیانتون؟ از مدیر عزیز مدرسه و به ویژه مربی محترم خانم رضوانی که به جد پیگیر کارهای من بودند و معلمانم که در این راه در کنارم بودند تقدیر و تشکر می کنم و ...
روایت فردی که تروریست حرم شاهچراغ(ع) را متوقف کرد/ مطمئن بودم دست حضرت پشت سرم است
...، آیا نترسیدید که مورد حمله قرار بگیرید، گفت: در آن لحظه نگاه به گنبد حرم کردم و دلم قرص شد، احساس کردم فردی از پشت سر مرا به جلو هل داد و گفت حرکت کن؛ مطمئن بودم دست حضرت پشت سرم است. این نیروی خدماتی فداکار ادامه داد: وقتی به فرد تروریست رسیدم با زانو ضربه ای به او زدم و به زمین افتاد. پس از آن دست هایش را به پشت آوردم، کلامی حرف نزد. وی گفت: او را در نزدیکی سقاخانه به ...
مسلمان بی عمل مسلمان نیست
خمینی را به حرف هایش گوش کنید و عمل کنید؛ گفته هایش را تا آنجا که قدرت دارید انجام دهید و بدانید مسلمان بی عمل مسلمان نیست. جان و مال و فرزند فدای این رهبر امام خمینی و راه و هدف و مقصود او کنید تا پروردگار مهربان و فقط اسلام نجات بخش است و بس و هر چه بخواهید به طور کامل و بدون ضرر در اسلام هست. پدر، مادر، همسرم، برادرانم و خواهرم و مخصوصاً فرزندم... همسر این بچه را اسلامی و ...
مهر قبول (1)
حضرت رسول اکرم (ص) را در خواب دید که به او فرمودند: تو برای برادر خود مرثیه می گویی، ولی برای فرزند من مرثیه نمی گویی! محتشم می گوید: از خواب بیدار شدم، ولی، چون در این رشته کار نکرده بودم، ندانستم چگونه مرثیه آن حضرت را شروع کنم. شب دیگر باز آن حضرت در عالم رؤیا فرمودند: چرا در مصیبت فرزندم مرثیه نگفتی؟ عرض کردم:، چون تاکنون در این وادی قلم نزده ام، برایم دشوار است. آن حضرت فرمودند: بگو: باز این چه شورش است که در خلق عالم است. بیدار شدم و همان مصرع را مطلع قرار داده و آنچه را مقرر شده بود، سرودم. ادامه این روایت شاعرانه را در یادداشت بعدی نقل خواهم کرد. ...
خواننده نشد باند سرقت تشکیل داد!
به گوگوش معروف شده است. چرا مثل دیگران راه درست و در زندگی ات انتخاب نکردی؟ من هم مثل دیگر زنان آرزو های زیادی داشتم. هنوز 15 سالم تمام نشده بود که مرا به زور به عقد مردی در آوردند که 15 سال از من بزرگ تر بود. همان روزی که به عقد آن مرد در آمدم، راه زندگی ام تغییر کرد. چرا؟ من عاشق خوانندگی بودم و دوست داشتم در آینده خواننده شوم. برای همین بین دوستانم به گوگوش معروف شدم ...
رنج باورنکردنی دختران و زنان افغان در حاکمیت طالبان
باشگاه های زنانه را هم دادند. من در رقابت های داخلی بردهای زیادی را تجربه کردم. خواب های زیادی هم برای خودم و شاگردانم دیده بودم حتی به رقابت در میدان های جهانی و المپیک فکر می کردم اما حالا خانه نشین شدم و تنها مادر دختر دو ساله ام هستم و بس. استقلال مالی که داشتم را هم از دست دادم. برای رشته ای که درس خواندم هیچ کاری حالا پیدا نمی شود. ورزش زنان ممنوع است. تنها ورزش نه، حالا خیلی چیزها برای زنان ...
گفت من اربعین سال بعد نیستم/ عکسم را روی کوله پشتی ات بزن
شدم خاطرات مرا هم می نویسی؟ " گفتم خیالت راحت، حتما می نویسم... پاسدار بودن را افتخار خود می دانست یکی از دوستان شهید ابوالفضل نیکزاد درباره شهید می گوید: من و ابوالفضل از سال 83 از همان زمان دانشکده رفیق، برادر، همکار و هم اتاقی بودیم. از همان اوایل که من با ابوالفضل آشنا شدم؛ خیلی عاشق مناجات بود. همیشه به من می گفت که بیا با هم به مراسم مناجات حاج قربان(یکی از مداح های تهرا ...
داستان یک سرنوشت عجیب
چند گاهی از ترس دنیا و آخرت شغلی دیگر می گزید ولی دیری نمی گذشت که به اصل خویش بازمی گشت و دوباره علی جان مردم مشهد می شد. باری علی جان تار را برداشت و نغمه ای ساز کرد که هوش از سر حاضران رفت و زندگی تازه ای برای من رقم زد...با اینکه هر لحظه زندگی من با آواز خوش بنان و ساز محجوبی و از این دست می گذشت، هیچگاه هیچ نغمه ای مرا این چنین دگرگون نکرده بود. گرم و آهسته می نواخت در پرده شور. ...
پاسداری منصب انبیاء و اولیاء عظام است
محمد رسول الله و اشهد ان امیرالمومنین علی ولی الله (شهادت می دهم به وحدانیت رب العالمین که همه هستی در حیطه قدرت اوست و جز او خدایی نیست. شهادت می دهم که حضرت محمدبن عبدالله(ص) بنده و فرستاده اوست. شهادت می دهم که امیرالمومنین و یازده فرزندش حجت خدا و خلیفه الله می باشد.) نمی دانم آخر چه خواهد شد؛ این بار به لقای دوست که خداوند عالم است خواهم رسید یا نه؟ حمد و سپاس خدایی را که ...
نوربالا| سردار سپاهی که مادرش فکر می کرد جاروکش است
خودم بودم که سخنران آمد و شروع کرد درباره جنگ و ... صحبت کردن. نگاهش کردم. خیلی شبیه ناصر بود. شک برم داشت. آنقدر شبیه بود که انگار خودش است. پیش خودم گفتم: ناصر که یک مستخدم است. نمی تواند بیاید و سخنرانی کند. آن هم در مسجدجامع! نتوانستم بی تفاوت بنشینم. آرام جلو رفتم تا ببینم او کیست. وقتی نزدیک شدم در عین ناباوری دیدم خودش است؛ خود ناصر پسر من است! وقتی از دیگران سؤال کردم، فهمیدم ناصر یکی از سرداران سپاه است! من اصلاً از این موضوع اطلاع نداشتم! پایان پیام/ ...
دختر دانش آموز از پسر شیطان صفت باردار شد+ جزییات
جایی که تصمیم گرفته بودم خودکشی کنم . دختر نوجوان ادامه داد : آقای قاضی قبول دارم اشتباه بزرگی مرتکب شدم اما این آقا مرا فریب داده است همه پیام های او در پرونده موجود است . فرزانه به دادرسان دادگاه گفت :من 8ماه پیش وقتی که از مدرسه به خانه می رفتم این پسر جلوی مرا گرفت و شماره تماس را به من داد از وقتی با او دوست شدم سرنوشت من سیاه شد او مرا فریب داد و با این ترفند که قصد ...
پنج قلوهایی که نامشان مزین به نگاه رهبری شد
سخت است اما من به بچه هایم عشق می ورزم چرا که آنها را هدیه خدا می دانم. پدر پنج قلوهای مینودشتی که صحبت هایش به تعجب و شادی آمیخته بود از تجربه شنیدن خبر پنج قلوها گفت و توضیح داد: ابتدا باورم نمی شد و از اینکه یکباره صاحب 6 فرزند باشم تعجب کرده بودم؛ از خدا خواستم به من توانایی نگهداری و بزرگ کردن آنها را بدهد. از طرفی هم نگران همسرم بودم که چطور دوران بارداری را به سلامت پشت سر بگذارد ...
دیدار با نقش خوان گروه قدیمی تعزیه | امام حسین(ع) نجاتم داد
بودم بعد از اجرا پسربچه ای 6، 7 ساله آمد و دست مرا بوسید. خیلی تعجب کردم و از او پرسیدم چرا دست مرا می بوسی؟ من نقش شمر را داشتم. چرا دست حضرت ابوالفضل(ع) و امام حسین(ع) را نمی بوسی؟ در حالی که غم در چهره اش موج می زد گفت: برای من فرقی ندارد که چه نقشی اجرا می کردی. بالاخره در این تعزیه بودی. فقط می خواهم برایم دعا کنی. علاقه این کودک برایم بسیار شیرین و خوشایند بود و یکی از بهترین خاطرات من شده ...
مسئول هستید که به راهم ادامه دهید
الرحمن الرحیم عزیزان من، ما امشب در عملیّات رمضان مرحله دوم شرکت می کنیم و حتماً می دانم که شهادت نصیبم می شود. من مقام خودم را در آن سرا دریافتم و هر لحظه که در این دنیای تاریک باشم انگار که در زندانی سخت گرفتارم و امیدوارم که زودتر خلاصی یابم. این فرزند گنهکار اسلام و ایران چند کلمه ای به عنوان تذکّر با پدر و مادر و خانواده اش صحبت دارد، چند کلمه با ملّت عزیز و شریف و رزمنده و توانا و ...
برندگان شب اول پویش روایت رستخیز عام معرفی شدند
را تعریف می کنم. آن شب، اول از همه ما به دیدن تئاتر قهرمان کوچک رفتیم که خیلی جالب بود، یک تیر سه شاخه به گلوی حضرت علی اصغر(ع) خورد و یکدفعه انگار که یک گل پرپر شد؛ گلبرگ های گل مثل قطره های خون شدند و به آسمان رفتند، این قسمتش برایم خیلی جالب بود و قشنگترین صحنه ای بود که من از شهید شدن دیده بودم، من تا حالا در خیلی از کارتون های تلویزیون و کتاب های داستان، داستان حضرت علی اصغر(ع) را ...
این مرد بی غیرت را کل ایران نمی بخشد ! ! / زنش مجبور به بی عفتی با مردان بود !
تجدد و به تقلید از فرهنگ غربی با پوشش زننده کنار هم می نشستند و با خنده های مستانه خودشان مرا آزار می دادند. این دعوت های گروهی هر روز شکلی جدید به خود می گرفت به طوری که غیرت و مردانگی هم از بین رفته بود و خجالت و حیا از رفتار آن ها شرمنده می شد. این رفتارهای زننده به حدی رسید که دیگر نمی توانستم شاهد این صحنه های شرم آور و درخواست های گستاخانه شوهرم باشم تا اینکه انوش از من خواست با لباس های کوتاه ...
رئیس فدراسیون کبدی: حمایت ها در حد شعار بود و امیدواری های بیهوده دادند
داریم که با یک اشاره کار را تمام کند. مرا جایی فرستاده بودند که آدم هایش فقط چوب دست شان نبود! اگر نمی شود، بگویید نمی شود. من می روم گل ریزان می گیرم! وقتی نماینده مجلس به من زنگ می زند که یک بازیکن در ترکیب تیم ملی قرار بگیرد، چه بگویم؟ چه انتظار حنایتی از آن ها داشته باشم؟! امروز از وزارت به من زنگ زدند که نماینده فلان استان گفته چرا فلان بازیکن در اردوی تیم ملی نیست! من زیر یوغ هیچ کسی نمی روم و استعفا هم نیاز باشد، می دهم. پایان پیام/ ...