زندگی سخت و آبرومندانه رجایی به روایت رجایی
سایر منابع:
سایر خبرها
ترانه 22ساله پدرش را با 18 ضربه چاقو کشت/ پدرم همیشه من، مادرم و برادر معلولم را اذیت می کرد
به قتل پدرش اعتراف کرد و گفت: به دلیل اذیت های چندساله پدرم و برای خلاصی اعضای خانواده از دست او، مرتکب این قتل شدم و مادر و برادر معلولم بیگناهند. دختر جوان به اتهام مباشرت در قتل عمدی پدرش در بازداشت به سر می برد و تحقیقات از او ادامه دارد. ترانه مدام با دستانش بازی می کند و هق هق گریه امانش نمی دهد. می گوید از این قتل پشیمان است و اگر به گذشته برگردد، هیچ وقت سراغ این نقشه شوم نمی ...
دوست ندارم دختر خیابانی بشوم/ نگاه های هوس آلود شوهر عمه ام را به خوبی حس می کردم تا ...
ساعت بعد مادرم با قرص خودکشی کرد و از دنیا رفت.روزی که قرار بود او را به خاک بسپارند من خودم را روی پیکرش انداختم و خیلی گریه کردم اما دیگر سرنوشت ما این گونه رقم خورده بود.بعد از این ماجرا من و برادرم آواره منزل پدر بزرگ و عمه ها شدیم.آن زمان من فقط 11 سال داشتم اما خیلی چیزها را می فهمیدم. وی گفت: مادربزرگم هزینه مواد مخدر پدرم را می پرداخت ولی هر اشتباه کودکانه ما را هم به پدرم خبر ...
دختر قاتل: رفتارهای پدرم باعث شد او را بکشم
قتل را گردن همسایه انداختم اما یک شب قبل از اعتراف که در بازداشتگاه خواب بودم، دیدم که پدرم آمده و زنده است، دارد دوباره با من دعوا می کند، همه بدنم می لرزید و دست هایم یخ زده بود برای همین صبح که بیدار شدم تصمیم گرفتم اعتراف کنم. البته برادرم هم ماجرا را لو داده بود. پدرم از من یک قاتل ساخت. حق من نبود که در 22 سالگی قاتل و بعد هم قصاص شوم. ...
زن 42 ساله: شوهرم از ناله های من لذت می برد
زن 42 ساله درباره سرگذشت خود گفت: آخرین فرزند خانواده 8 نفره هستم. پدرم بنای ساختمانی بود اما درآمد خوبی داشت به طوری که چند مغازه و منزل خرید و به اجاره واگذار کرد. من هم در این شرایط تا مقطع دیپلم درس خواندم اما هنوز با امتحانات پایان سال درگیر بودم که روزی پدرم از داربست سقوط کرد و خانه نشین شد. بعد از این ماجرا نگهداری از پدر را به عهده گرفتم چرا که خواهر و برادرانم ازدواج کرده بودند و مادرم ...
دام شوم مرد متاهل برای خواهران دوقلو / فکر نمی کردم پسر عاشق پیشه یک تبهکار متاهل باشد!
به گزارش رکنا، ماجرای زندگیش را چنین آغاز کرد من و خواهرم دوقلو هستیم. زمانی که 5 ساله بودیم، مادرم از دنیا رفت. 2 سال بعد از فوت مادرم، پدرم ازدواج کرد و خوشی از زندگی ما رفت. پدرم بسیار مهربان و زحمتکش بود. او در یک رستوران آشپزی می کرد. نمی دانم با چه واژه ای او را توصیف کنم، دامنه لغات کوتاه است و کلماتی را که ترجمان احساساتم باشد پیدا نمی کنم. محل کار پدرم خیلی دور بود و او ناچار بود فقط شب ...
به همه شک کردم به جز خواهرم...
...> چهار سال است که از زندگی مشترک ما می گذرد و یک فرزند پنج ماهه داریم. شوهرم متاسفانه با خواهرم رابطه دارد و من این ماجرا را بعد از به دنیا آمدن فرزندمان متوجه شدم. وی در مورد نحوه اطلاع از این موضوع گفت: در دوران نقاهت بارداری در خانه پدر و مادرم بودم. یک شب به همراه برادرم برای برداشتن وسایل به خانه رفتم و آنجا بود که متوجه شدم شوهرم با خواهرم رابطه دارد. ...
مرگ زیر تیغ مستی!
از طاهر طلاق گرفتم دوسال بعد دوباره پدرم مرا به عقد موقت مردی درآورد که باز هم 13 سال از من بزرگ تر بود. اگرچه او خودش را جوانی مجرد معرفی کرده بود ولی خیلی زود متوجه شدم که او هم متاهل است و من زن دوم او هستم با وجود این سعی کردم سکوت کنم و به زندگی با او ادامه بدهم ولی متاسفانه ایوب هم به مواد مخدر اعتیاد داشت و انواع قرص های اعصاب و روان و مخدردار را نیز مصرف می کرد. بدتر از این موضوع، او مردی ...
مادر دهه هشتادی الگویی برای یک جامعه
انگار هفت هشت ماهه هست، بازی مادر و سه بچه بزرگ تر را بر هم می زند. قرار شد ما تماس تصویری را قطع کنیم تا مرد خانواده دست به کار شود و مادر و بچه ها میزبان اولین تصویر گزارش ما در حیاط خانه شوند. این روز ها که بسیاری از زوج های جوان منتظرند تا همه امکانات چفت هم شود و چند سال بعد از ازدواج تازه به فکر بچه دار شدن می افتند. شنیدن ماجرای زندگی فاطمه شریف زاده ؛ جوان ترین مادر ایرانی خالی از لطف ...
تقاضای بخشش برای قتل پدر؛ گلوی او را گرفتم که منجر به خفه شدنش شد! +تصاویر
پسر او بعد از درگیری مرگبار از مهلکه گریخته بود. جنایت هولناک به خاطر حرف همسایه/ قتل خواهر به دست برادرش! پدرکُشی هولناک توسط دختر جوان؛ بخاطر او دچار افسردگی شدید شدم +اعترافات قاتل همچنین مشاهدات ابتدایی فرضیه خفگی مرد میانسال را قوت می بخشید اما برای تعیین علت دقیق فوت جسد با دستور بازپرس جنایی به پزشکی قانونی منتقل شد. تلاش کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران ...
خاطرات تکان دهنده تک تیراندازی که پایش را در خونین شهر جا گذاشت | هنوز در خرمشهرم
صبر و استقامت مادر می گوید که 5 فرزند خود را به جبهه فرستاده و سال ها در سایه ایمان، عمر با عزت داشته و دهه 80 زندگی را در سلامت می گذراند. حاج حسن می گوید: بچه آخر خانواده بودم و هنوز برای مادر ته تغاری به حساب می آیم. از توجه بی اندازه مادرم گاهی من هم احساس کودکی می کنم. اضافه می کند: من با دعای گشایشی که مادرم به من یاد داده بود، فرصت پیدا کردم که در سن 15 سالگی به جبهه بروم. دعای گشایش ...
عاملان سرقت خونین تلفن همراه پای میز محاکمه
پرسیدم چرا به من چپ چپ نگاه می کند اما او به یکباره شروع به داد و فریاد کرد و به پدر و مادرم فحش داد. من هم چون به تازگی پدرم فوت کرده، کنترلم را از دست دادم و چاقویی که در جیبم بود را بیرون آوردم و چند ضربه به قفسه سینه اش زدم. بعد به سرعت ترک موتور دوستم نشستم و از محل فرار کردیم. متهم درباره این موضوع که شاهدان عنوان کرده اند، شما قصد سرقت تلفن همراه قربانی را داشتی، گفت: من دزد نیستم ...
خانمم بهم شک کرده بود و هر چی قسم میخوردم قبول نمیکرد/ کار خدا را ببین آخرش مچ دست خودش رو با دوست پسرش ...
بود من با زنان و دختران غریبه ارتباط دارم. نمی دانستم چگونه به او ثابت کنم که من با هیچ کس ارتباطی ندارم و از صبح تا شب در بازار کار می کنم تا مخارج زندگی را تامین کنم. در این میان خودروی پژو 405 من همواره دست همسرم بود تا با خانواده اش به تفریح برود یا امور شخصی خودش را انجام بدهد بارها با همین خودرو تصادف کرد و من هر بار خسارت آن را می پرداختم ولی همسرم هیچ گاه برای خرید لوازم منزل یا ...
دلنوشته دانشجویی از اعزام اربعینی دانشگاهیان
هر سال خبرهای ضد و نقیضی به گوش می رسد. یکی می گوید هفت، دیگری ده، فرمان دار کربلا اعلامیه می دهد که دوازده، و البته محلی ها باور ندارند به کمتر از پانزده! اما دوازده میلیون زائر شیعه! همه و همه در دو شبانه روز! شب اربعین را سعی می کنند در کربلا باشند؛ روز اربعین محشر به پا می کنند و شام اربعین می مانند و فردایش ناگهان شهر خالی می شود، دوازده میلیون زائر، بی هیچ امکاناتی، با لباس های ...
گفتگو با استاد علیرضا کدخدایی، خوش نویس مطرح مشهدی | خوش نویسی مشهد به این مرد بدهکار است
...، چون در تیراندازی تبحر داشتم، تک تیراندازی می کردم. تا اینکه در سال 1366 برادرم بر اثر تصادف، فوت کرد. اوضاع روحی خوبی نداشتم. دکتر ها پیشنهاد دادند برای سرد شدن داغش، به سراغ یک کار هنری بروم. پیش تر از این اتفاق، به هنر خوش نویسی علاقه مند بودم. چهلم برادرم که رد شد، دوباره به جبهه برگشتم. یکی از هم رزم هایم به نام امیر زرین که استاد برجسته سنگ نوردی بود و دست شیرینی در نوشتن داشت ...
مرد عصبانی: زنم را کشتم چون خیلی وسواس داشت!
مردی بغد از قتل همسر وسواسی اش جسد او را مثله کرد. به گزارش عرشه آنلاین، مرد عصبانی که همسرش را به قتل رسانده و مثله کرده است انگیزه اش از این همه خشونت را وسواس همسرش عنوان کرد. متهم بعد از اینکه همسرش را خفه کرد او را در حمام مثله کرده بود. هرچند متهم سعی داشت این قتل را پنهان کند اما تماس فرزندانش با پلیس همه چیز را لو داد. دو سال قبل جوانی با پلیس تماس گرفت و ...
بلایی که خانواده داماد سر عروس یک روزه آوردند
روزنامه خراسان نوشت: تازه عروسی که فقط یک روز از آغاز دوران نامزدی اش می گذرد برای شکایت از خانواده داماد وارد مرکز انتظامی شد. او گفت: حدود 4 ماه قبل بود که یکی از بستگان دورمان ،خانواده نادر را به ما معرفی کردند اما من از همان ابتدا به خواستگاری او پاسخ منفی دادم. با وجود این نادر دست بردار نبودو بیش از 10 بار خواسته خود را تکرار کردند و باز هم بر این ازدواج تاکید داشتند، ولی من از ...
وقتی قحطی شد ثروتمندان، دارایی خود را خرج فقرا کردند
بزرگ وقتی قحطی شد ثروتمندان، دارایی خود را خرج فقرا کردند کریم پورامینی متولد سال 1316 است. منتظر می ایستم مغازه خلوت شود، می گوید: از وقتی دست چپ و راستم را شناختم در این مغازه بوده ام. خدا رحمت کند پدربزرگم، شیخ محمد حسن پور امینی و پدرم شیخ حسین را. آنها بارفروش بودند. آن موقع اعتبار آدم ها بر دینداری شان بود. پورامینی دهه 70 زندگیش را می گذراند، چشم می دوزد به مرکز میدان کوچک و ...
پسر معلول راز قتل پدر را فاش کرد/ دختر مقتول: دنبال یک زندگی با آرامش بودم
رفتارهایش نابود کرد؛ من 22 سال دارم و اکنون به جرم قتل بازداشت شدم؛ برادر معلولم آواره شده و مادرم اصلا حال روحی و جسمی مناسبی ندارد. پشیمانی؟ خیلی پشیمانم، می دانم که اشتباه کردم؛ با 22 سال سن در شرایط سختی قرار گرفته بودم. حرف آخر؟ همه می گویند که من پدرم را به قتل رساندم اما آنها نمی پرسند که یک دختر 22 ساله چقدر تحت فشار بوده و داخل زندگی اش چه ...
متهم: حق من نبود قاتل شوم!
اعتراف گرفتی؟ یک شب بعد از حادثه در بازداشتگاه پدرم به خوابم آمد. او دوباره مرا دعوا کرد. از ترس بدنم می لرزید و دست هایم یخ زده بود. صبح که بیدار شدم تصمیم گرفتم اعتراف کنم که متوجه شدم برادرم همه ماجرا را برای پلیس برملا کرده است. پدرم مردی بداخلاق بود که همین باعث شد من دست به این کار بزنم و از آرزو های دختری 22 ساله که دنبال درس خواندن و کار کردن بود، دور شوم. این حق من نبود که قاتل شوم و در زندان بمانم. ...
به خاطر آن نامرد بیخیال دوست پسرم شدم/ ناصر خیلی نامردی در حقم کرد و...
قاسم آباد مشهد گفت: پنج ساله بودم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند و من هم مانند خیلی از کودکان دیگر فرزند طلاق نام گرفت. پدرم به خاطر لجبازی و زجر دادن مادرم حضانت مرا به او نداد به همین دلیل مجبور شدم دوران کودکی ام را در آغوش مادربزرگی سپری کنم که بسیار سختگیر بود. پدرم به خرید و فروش زمین و منزل اشتغال داشت و تنها به خوش گذرانی می پرداخت. البته دلیل اصلی طلاق مادرم نیز همین خوش ...
شوهرم پولدار بود، اما چیزهای دیگری از من می خواست...
، یکی از همکلاسی هایم مرا به گوشه حیاط مدرسه برد و مرا برای پسرخاله اش خواستگاری کرد. سحر مدعی بود پسرخاله اش در دوران نامزدی، همسرش را طلاق داده است و قصد ازدواج مجدد دارد. او طوری از خودروی چند میلیاردی او تعریف کرد که من ناخودآگاه هاج و واج ماندم و دیگر به ادامه حرف هایش توجهی نکردم. خیلی عاشقانه به او گفتم بگو به خواستگاری ام بیاید! روز بعد پدرم به سرکار نرفت و ...
“افشین” آخرش با این خانم معروف ازدواج کرد/ عکس
” خواننده لس آنجلسی واقعی است علاوه بر خوانندگی گیتاریست است و ترانه سرایی بیشتر کارهایش را خودش انجام می دهد معمولاً تیم پر انرژی اش ملقب به A-Team او را همراهی می کنند. در مازندران و شهر بابل به دنیا اومدم و در محله نظام آباد تهران بزرگ شدم و یکی دو سالی هم در گرمسار بودم. پدرم هم اهل فیروزکوه و مادرم اهل بابل است. راستی مدتی هم در ساری زندگی کردم. دو برادر بنام امیرعلی ...
شیرینی همنشینی با قرآن به مردم منتقل نشده است
زندگی خود در تربیت قرآنی فرزندان نقش اساسی و تعیین کننده داشته و پدرم پشتوانه واقعی و مؤید اصلی مادر برای حصول این اتفاق مبارک و قرآنی شدن خانواده است. وی درباره چگونگی آغاز حفظ قرآن توضیح داد: من از سال 74 به واسطه یکی از دوستانم که وارد وادی حفظ شده بود، با این مسیر آشنا شدم. در آن سال ها برنامه حفظ به صورت منسجم و گسترده تبلیغ نشده بود و من نه با این مسیر آشنایی و نه الگوی قرآنی در ...
سالها برای شوهرم نقش بازی کردم اما آخرش متوجه شد / او حاضر نیست دیگه با من زندگی کند!
مشت و لگدهای همسرم در امان نبودم. خلاصه وقتی برای زایمان در بیمارستان بستری شدم و همسرم به سراغم نیامد پدر و مادرم متوجه حقیقت ماجرا شدند و من در حالی با بخشیدن همه حق و حقوقم طلاق گرفتم که حتی یک بار هم به چهره نوزادم نگاه نکردم و به او شیر ندادم چون می دانستم مهر فرزند به دلم می نشیند و آینده خودم تباه می شود. بعد از جدایی از اصغر وارد دانشگاه شدم و به تحصیل ادامه دادم و چند ...
خواسته های غیر متعارف مرد از همسر جوانش /حیف اسم مرد که به همسرمن گفته بشه!
سرشکستگی می کردم و به اوضاع اقتصادی خودم افسوس می خوردم. تا این که روزی سالومه از من خواست در شرکت تجاری برادرش مشغول کار شوم. اگرچه حقوقش اندک و ناچیز بود اما به دلیل آن که طعم بی پولی را چشیده بودم از پیشنهادش استقبال کردم. دو سال بعد از این ماجرا در حالی که تحصیلاتم به پایان رسیده بود، سالومه مرا برای برادرش خواستگاری کرد. انوش که از وضعیت مالی پدرم خبر داشت، منزلی در بهترین ...
مادر و دختری که همزمان از دانشگاه فارغ التحصیل شدند
به دلایلی کنارش گذاشته بودم در کنار دختر خودم بهش رسیدم و برای خودم برآورده کردم. وی انصراف از تحصیل در رشته زبان و سال 76 را حسرت زندگی خود می داند و ادامه می دهد در این سال از رشته زبان انصراف دادم اما همیشه و همه جا وقتی حرف درس و کلاس و دانشگاه می شد با دلی شکسته یاد این اتفاق و سرگذشت خودم می افتادم تا اینکه وقتی برای ثبت نام دخترم به دانشگاه رفتم و همکلاسی دوران مدرسه را به عنوان ...
آزار سیاه دختر نوجوان توسط ناپدری شیطان صفت
از سال ها اعتیاد به شیشه هنوز توجه هر بیننده ای را جلب می کرد. شروع به گفتن کرد: پدرم را هیچوقت ندیدم. ناپدری داشتم. توی مدرسه شاگرد زرنگی بودم و برای آینده ام رویا می بافتم. به نوجوانی که رسیدم آزارهای ناپدری ام شروع شد. نمی توانستم از خودم دفاع کنم یا مشکلم را به کسی بگویم. وقتی به مادرم گفتم تنها واکنشش سکوت بود. خیلی تلخ است اما کاری نکرد شاید چون پشتیبانی نداشت و می ترسید ناپدری ...
حکایت بازنشسته ای که تبدیل به کتاب فروش خیابان سناباد مشهد شد
تبدیل می شود، اما در همه این سال ها باز هم از مطالعه فارغ نمی شود. ماجرای شکل گیری این کتاب فروشی هم به دوران بازنشستگی اش بازمی گرد: بازنشسته شدم و بیکار بودم. چند نفر از همکارانم مغازه داشتند و لوازم منزل می فروختند. من را هم تشویق کردند تا یک مغازه بگیرم و دوباره کاری برای خودم دست وپا کنم. همین کار را هم کردم. توی خیابان جنت یک مغازه گرفتم. لوازم منزل آوردم و خوب هم فروش می رفت ...